🌷شهید نظرزاده 🌷
در #عملیات کربلای دو محمود کاوه، #فرمانده لشکر،کار عجیبی کرد! نیروهای خط شکن رو که جلو فرستاد، اومد
#گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها #جیره پخش می کرد.
بچه ها هم با او #شوخی می کردند:
- اخوی دیر اومدی.
- برادر می خوای بکُشیمون از گُشنگی؟
- عزیز جان ! حالا دیگه اول میری سنگر #فرماندهی برای خودشیرینی؟
گونی #بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا #پایین.
کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت.
همه شناختنش. او کسی نبود جز #محمود_کاوه، فرمانده ی لشکر...
#شهید_محمود_کاوه🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌟 #سیره_شهدا | #خاطرات_شهدا
🔻 چند وقتی بود بچه هاصبح 🌞که پا میشدند، میدیدن#پوتین هاشون واکس زده⚫️ دم مقر جفت شده بود .😳
با چند تا بچه ها قرار گذاشتیم تا ببینیم کار کیه ؟!😎
یه شب نیمه شب یدفعه از خواب بیدار شدم و صدای توجه ام رو جلب کرد، یه نفر با یه#گونی داشت آروم از مقر میرفت بیرون، دنبالش رفتم، یه#گوشه نشست و شروع کرد به #واکس زدن پوتین ها.بدون توجه خودم رو بهش رسوندم و روبرویش ایستادم .🧐
برای چند لحظه ماتم برد اون #اسماعیل بود ، فرمانده لشکر بدر😨 خواستم چیزی بگم که گفت، هیس !! هیچ چیزی نگو و قول بده بچه ها هم چیزی نفهمند ....
سردار
#شهیداسماعیل_دقایقی
📕 ستارگان خاکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh