eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سیُم 0⃣3⃣ 🍂آن تابستان به یاد ماندنی گذشت. ترم سوم آغاز شد، انگار این
❣﷽❣ ♥️ 1⃣3⃣ 🍂از وقتی با ماشینم به دانشگاه می رفتم؛ رفتار بعضی از همکلاسی هایم تغییر کرده بود مهربان تر شده بودند و بیشتر از قبل تحویل می گرفتند. محبت های ساختگی شان را دوست نداشتم. چیزی نگذشت که آرمین هم ماشین خرید😒 ترجیح دادم دیگر با ماشینم به دانشگاه نروم. احساس می‌کردم با این کار بقیه تصور می‌کنند تافته جدا بافته ام. 🌿با آنکه رفت و آمد با تاکسی و اتوبوس دشوار بود اما روی تصمیمم ایستادم. از این کار ما خوشش آمد به همین خاطر آویز آیت الکرسی زیبایی😍 را برای ماشینم خرید و به من هدیه کرد. از رفت و آمدهایم پیش پدر و مادرم حرفی نمیزدم. سعی می‌کردم حساس تر نشوند؛ نمازهایم برقرار بود. آرامشم بیشتر شده بود. احساس می کردم حرف های گذشته محمد را درک می کنم. نمی توانستم با هیچ منطقی توضیح بدهم که چرا در چند دقیقه دلبسته دختری شدم که نمیدانم کیست😔 🍂نمی‌توانستم با هیچ دلیلی بگویم که چرا با خواندن آرام می‌شوم آنچه را که با تمام وجودم احساس می‌کردم با هیچ منطقی قابل بیان نبود. بچه مذهبی های کلاس که محمد هم شامل شان می شد بیرون از دانشگاه با هم قرار می گذاشتند و برنامه‌های مختلفی داشتند. هر هفته تعداد صفحات مشخصی از یک کتاب را مطالعه می کردند. دور هم جمع می‌شدند و درباره‌اش بحث می‌کردند. گاهی هم درباره مشکلات اجتماعی حرف می‌زدند و مسائل جامعه را نقد می‌کردند. 🌿حرف‌هایشان برایم جدید بود و با اشتیاق دنبال می کردم و سعی داشتم در جلساتشان شرکت کنم. برای جشن قبولی کنکور ساسان پسرعمه ملیحه دعوت شده بودیم. ازدواج عمه ملیحه واسطه دوستی شوهرش با دایی مسعود بود. به همین دلیل دایی مسعود و خاله مهناز هم دعوت بودند. آخر هفته بود بعد از پایان دور همی بچه های دانشگاه به خاطر ترافیک دیرتر از بقیه رسیدم. میز شام را چیده بودند. می دانستم طبق معمول در جمع فامیل چه خبر است اما فکر نمی کردم از هم خبری باشد 🍂وقتی چشمم به بطری نوشیدنی🍾 روی میز فهمیدم شب سختی خواهم داشت. خندیدن و طعنه زدن های شاهین و دایی مسعود و عمو هادی شروع شد. وقتی عمو مهرداد دلیل شوخی هایشان را پرسید با تمسخر خاطری سفر را تعریف کردند. عمو مهرداد شخصیت مستبد و دیکتاتوری داشت همیشه اعتقادش را به دیگران تحمیل می‌کرد و زور می گفت با آنکه پدر و مادرم به انتخاب خودشان اسمم را گذاشته بودند؛ اما بعد از این همه سال همیشه اعتقاداتش را به دیگران تحمیل می کرد. هنوز گاهی آنها را به خاطر این انتخاب سرزنش می کرده و خرافه پرست می‌خواند. 🌿وقتی از ماجرای سفر با خبر شد با اعتماد به نفس و خونسردی رو به جمع گفت: _من درستش می کنم دایی مسعود با خنده گفت: +ما که هر چه زور زدیم نتونستیم درستش کنیم. ببینیم شما چه می کنی😄 از لودگی جمع کلافه شده بودم😠 و سکوت کردن و نجابت به خرج دادن بی فایده بود ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_693137060772446258.mp3
213.9K
🎧🎧 #صوت_شهدایی 🎤🎤 حاج عبدالرضا #هلالی 💠به یاد شهدای خرمشهر.💠 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
★چه #آرامشی ست ⭐️در چهره‌اش ★چنین آرامشِ #ابدی ⭐️آرزوست ... #شهید_جواد_جمشیدی #شهادت_ماووت‌عراق۱۳۶۶ #عملیات_بیت_‌المقدس۲ #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌾شما زائر هرروز وشب #کربُ_بلايی 🍁عمريست عزادار🏴 يل عهد و وفايی 🌾مشک ازغم دستو #علم چشم ببارد 🍁برگرد که تو #منتقم آل عبايی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جای ساعتـ🕰 نگاه #تو هر صبــ☀️ـح بیدارم می کند هراسی از #چرخش عقربه ها نیست❌ بگذار نگاه "تو" #مدام برایم زنگ بزند😍 #شهید_مهدی_ثامنی_راد #سلام_صبحتون_شهدایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_721038705925555387.mp3
4.14M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا #دانشمند 🔖 خدایی خدا غریبه 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باهم برای زیارت رفتیم #قم. جلوی #ضریح بهم گفت: احمد! آدم باید زرنگ باشه، ما از تهران اومدیم زیارت،
🔰مصداق بارز فرمایش حضرت آقا بود که فرمودند: اول باید خودت را #شهید کنی بعد شهیدبشی🌷 🔹عباس تو #مسیر اهل بیت علیهم السلام حرکت میکرد🚶 اصلا رمز موفقیت #عباس این بود که شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده بود👌 و تو همین مسیر رشد کرده بود. 🔸یادمه با عباس هر هفته شب‌های جمعه میرفتیم به امامزاده یحیی🕌 برای شرکت در مراسم دعای کمیل، صبحهای #جمعه دعای ندبه و بعد به نمازجمعه؛ به #نمازاول_وقت خیلی اهمیت می‌داد؛ خیلی جوان باادب و فهمیده ای بود😍 عباس اهل #تفکر بود؛ او خوب راهی را انتخاب کرده بود🌸... #شهید_عباس_دانشگر🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎤حاج آقا : 🌷در هر مرحلـه ای از هستی سریع توقف کن ⛔️⛔️ ❌مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه ✘مبـادا از نا امید بشی 👈شیـطان میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشتـه و فایده نداره😏 ❌مبـادا فریب شیـطان😈 رو بخوری خدا بسیـار ومهـربونـه💖 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⇜وقتی دلت براش #تنگ میشه و نمی تونی بپری تو بغلش💕 ⇜وقتی دلت میخواد کنارش بخوابی و #نمیتونی... ⇜و
علیرضا جان🕊 ❣چهارسال از قرارمون برای رفتن ب #اربعین میگذره، اربعینی ک نرفتیم😔 ولی در عوضش با هم #مدافع_حرم عمه جانمون حضرت زینب شدیم و تو از همونجا شبیه #بُرِیر، کربلایی شدی😭 ❣حالا ،منِ #جامونده با عکست و دلتنگی💔 رفیقی ک ندارمش، عمود ب عمود، موکب به موکب #یادت میکنم ... یاد خاطراتمون ... از دانشگاه امام حسین تا حلب و #خانطومانِ پر بلا😔 #به_وقت_دلتنگی 💔 #رفیق_جامونده #علیرضا #سعید #نائب_الزیاره #اربعین_۹۸ #شهید_علیرضا_بریری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت 3⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_مجید_پازوکی🌷 ⚜"درود بر امام امت، نایب بر حق امام زمان
#کلام_شهید🌷 💠| خدایا از غفلت ها و گناهان🔥 و جسارت ها و بی ادبی ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش🙏 دارم. ✍ پسران خوبم می دانم که عاشق اسلام و ولایت فقیه هستید،✌️ نکند به خاطر رضایت چند دنیاپرستِ دینارخواه رضای خدا را زیر پای بگذارید‼️ |💠 #تلنگر #شهید_مجید_پازوکی #سالروز_شهادت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید🌷 💠| خدایا از غفلت ها و گناهان🔥 و جسارت ها و بی ادبی ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش🙏 دارم.
4⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🌾 تازه در برون مرزی در خاک عراق مشغول به کار شده بودیم.هر روز یک تیم از بچه ها به سرپرستی داخل خاک عراق می رفتند..... 🌾برای اینکه ها حساسیت نداشته باشند قرار شد نگوییم🚫 از بچه های جنگ هستیم.دست از زمان جنگ توسط عراقی ها مجروح شده بود .برای همین وقتی آنها سوال❓ کردند به آنها گفت: 🌾دستم را سگ🐺 گاز گرفته!! همیشه هم بساط خنده ما به راه بود😄 .عراقی هم منظور او را .من را هم این طور معرفی کرد. دارای مدرک دکترا و فارغ التحصیل از ! همیشه خدا خدا میکردم کسی مریض🤒 نشود!! 🌾یک روز افسر عراقی از من پرسید: میتوانی صحبت کنی⁉️من هم برای جلوگیری از آبرو ریزی😁 گفتم : ندارم❌!هر روز وقتی برمی‌گشتیم، آب من خالی بود؛ اما بطری پر بود💧. 🌾توی این حرارت آفتاب☀️، لب به آب نمی‌زد. همیشه به دنبال یک بود. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت – هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می‌کردیم👀 که بلند شد.خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودیم. مرتب می‌گفت: «پیدا کردم. این همون .» 🌾یک بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو 🌷 افتاده بودند که به سیم‌ها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها دیگر. مجید بعضی از آن را به اسم می‌شناخت.مخصوصا آن‌ها که روی سیم خاردار خوابیده بودند😔. 🌾جمجمه شهدا🌷 با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید را برداشت. روی دندان‌های جمجمه می‌ریخت و گریه می‌کرد😭 و می‌گفت: «بچه‌ها! ببخشید اون شب بهتون ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!»😭 شده بود و... راوی: محمد احمدیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣آه ای شهــیدان خدایی ... چہ کسے #دعوت_نامۂ شما را امضــاء ڪرده✍ است ❣ڪہ هزار سال🗓 هم بگذرد #فراموش نمےشویـد ... #شهدا_گاهی_نگاهی🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خواهرم ! غنچهٔ نهفته در برگ را نچینند از بی‌حجابی است اگر عُمـر گل کم است ؛ نهفته باش و همیشه گل باش ... #بسیجی_هنرمند #شهید_حمیدرضا_نظام🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سی_ویکم 1⃣3⃣ 🍂از وقتی با ماشینم به دانشگاه می رفتم؛ رفتار بعضی از همک
❣﷽❣ ♥️ 2⃣3⃣ 🍂از لودگی جمع کلافه شده بودم سکوت کردن و نجابت به خرج دادن بی فایده بود از سر جایم بلند شدم با جدیت و صدای بلند گفتم: _فکر می کنم هر آدمی خودش باید برای کارهاش تصمیم بگیره من نه از می‌ترسم و نه از شما دلم نمی خواد بخورم. این انتخاب منه و دلیلش هم به خودم مربوط میشه. 🌿نگرانی را در چشمهای مادرم می دیدم با نگاهش التماس می کرد ادامه ندهم. اما مهرداد که هرگز چنین لحنی را از من نشنیده بود با خشم و تعجب به من خیره شد خطاب به پدرم گفت: _تربیت یاد بچه ندادی ؟؟؟ گفتم: +اگر تربیت یاد من نداده بودن این همه سال در برابر طعنه هایی که هر دفعه به اسمم میزنین سکوت نمی کردم😡 _اگه دوبار توی گوشت زده بودن اینجوری تو روی بزرگترت نمی موندی و گستاخی نمیکردی. 🍂پدرم هول کرده بود و سعی کرد فضا را عوض کند گفت: _بابا این قد کشیده ولی هنوز دهنش بوی شیر میده. این چیزا بهش نمی سازه بزارین راحت باشه. هر چی میل داره بخوره داداش مهرداد شما حرفاشو نشنیده بگیر. بزرگی کن و ببخش. 🌿عمو مهرداد تا حرفش را به کرسی نمی نشاند کوتاه نمی‌آمد. یک لیوان مشروب دستش گرفت و به سمت من حرکت کرد و سعی کرد به زور مجبور شد به نوشیدنم کند همه ساکت و نگران بودند. من به زمین خیره شده بودم و نگاهش نمی کردم گفت: _این رو بگیر همین الان بخور 🍂بدون اینکه سرم را بالا بیاورم گفتم: +نمیگیرم. دستش را زیر چانه ام گرفت آورد و به زور سرم را بالا گرفت در چشمهایم خیره شد بوی سیگارش داشت خفه ام میکرد🤢 لیوان را جلوی صورتم گرفت و گفت: _بگیر بخور 🌿چند ثانیه در چشم هایش خیره شدم همه نگران و مستاصل شده بودند صدای نفسهای جمع را می شنیدم. با جدیت و عصبانیت دستش را به شدت کنار زدم بدون مکث ناگهان چنان کشیده ای به صورتم زد که گوشم سوت کشید😣 در حالی که دستم روی صورتم بود در چشمانش خیره شدم و گفتم: 🍂_به شما هیچ ربطی نداره من چیکار می کنم جای خودت رو با خدا اشتباه گرفتی برات متاسفم که دنیات اینقدر کوچیکه. در خانه را محکم کوبیدم و جمع را ترک کردم. آن شب دلم می خواست به هر جایی بروم به جز تحمل روبرو شدن با پدر و مادرم را نداشتم. 🌿حالم بد بود باران شدیدی⛈ می بارید به سمت خانه حرکت کردم ماشین را سر کوچه شان پاک کردن چراغ شهرداری سر کوچه اتصالی داشت و مدام خاموش و روشن می شد. کاپشن چرمی قهوه ای هم را روی سرم گرفتم ضربه ها باران تند و شلاقی بود☔️ تا به در خانه برسم خیسِ خیس شده بودم. چند بار زنگ خانه را زدم اما کسی باز نکرد😔 ناامید شدم برگشتم تا به سمت ماشین بروم چند قدم دور نشده بودم که در باز شد😍 کوچه تاریک بود چهره جلوی در را درست نمی دیدم👤 نزدیکتر رفتم ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_16652390.mp3
15.64M
شهدای گمنام ببرید از ما #نام 😔✋ 🎤🎤 مهدی رسولی 👈در وصف شهدای #گمنام #شور #بسیار_زیبا👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣•خدایا.... ★°کسی‌ که ❣•به وسیله #تو ★°شـناخته شـد ❣• #گمنام نیست❌ #گمنامی_ام_آرزوست #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌺ﻋﺎﺷﻖ که ﺷﺪے ﺧﻄﺎ🚷 ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے 🌱حتے به , ﺟﻔﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے.. 🌺حالاکه ﺷﺪےﭼﺸﻢ به راه (ع) 🌱ﺟﺰ ﺑﺮ , دﻋﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے...! 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎀ز من مپرس #کیَم 💌یا کجا دیارِ من است زشهرِ عشقمـ♥️ودیوانگی شعارِمن است 🎀منم ستارهٔ شام و 💌تویی #سپیدهٔ صبح 🎀همیشه سویِ #رهت 💌چشم انتظار من است 🌾انعكاس نـور خورشيــ☀️ـدِ اول #صبــح در چشمانت #خوشبختی ام را ترسيم ميكند...😍 #شهید‌_وحید_فرهنگی_والا #‌سلام_صبحتون‌_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
savab-piaderavi.mirbagheri.mp3
3.36M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: آیت الله #میرباقری 🔖 پیاده روی برای زیارت امام حسین (علیه السلام) 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰شهادت با لباس #رفیقِ_شهید 🍂وقتی خبر شهادت #محمودرضا بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند😔 و گفت: «باید #برگردانمش». 🍂آن روز خیلی بی تاب💓 شده بود. صبح فردای #شهادت محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های #رزم بیضائی را بپوشم. 🍂فرمانده گفت: «اگر لباس شهید🌷 را بپوشی تو هم #شهید می شوی⁉️ گفت: هر چه #خدا بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط. 🍂وقتی کمی از مقر فاصله گرفت💕 یک #خمپاره 60 او را مورد اصابت قرار داد و #پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود...😭 #شهید_محمودرضا_بیضایی #شهید_اکبر_شهریاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا