#صبحی دیگر رسید
و من در انتظار تو چشـ👁ـم میگشایم
و دلمـ♥️ لبریز است از
دیدن خورشید #جانم
تا جان ببخشد😍 و ذوب کند یخهای کسالت و اندوه را
تو با #چشمانت زندگی و شادی را برایم به ارمغان می اوری، ساده می ایی
و پر شکوه✨ و چه میدانی از #غوغا و بلوایی که بپا میکنی دردرونم💖
چشمانم سخت #تورا میجویند👀
↵ای جاری زلال
↵ای تابیده بر دلت مهر💖
من باز هم از دستانت شکوفه🌸 مهربانی میچینم #امروز
#شهید_عباس_دانشگر
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - برکات صلوات.mp3
3.35M
🌸 #محمد_پیامبر_وحدت
🎧برکات فوق العاده ذکر صلوات
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌👌
🎤حجت الاسلام #عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸سربرسجده 🔹سجده بر سر ★حکایت #همسری است ♥️که سردار💞 زندگی اش را ★به #سربازی_بانوی دمشق فرستاد .
🔰الگوی شهید مدافع حرم
🔸سید جواد اسدی، درتمام کارهایش به روشها و #سیره_شهدا می نگریست. در کلام، رفتار، عبادت📿 تلاشها، #خطرپذیری، ورود به ماموریتها و... از شاخصه های شهدا🌷 استفاده میکرد.
🔹دراکثر ماموریتهای دفاعی و #امنیتی حضور فعال داشت. قبل از اعزام مدافعان حرم به #سوریه سید جواد عزمش را جزم کرد برای حضور دراین ماموریت💪 در محوطه پادگان یگان، تعدادی از گلهای شقایق💐 راچیده ودربین دستها وبدنش به آغوش کشید💞 و به دوستانش گفت که #عکس بگیرند.
🔸با خوشحالی امد وگفت: مثل #برادر_شهیدم باگلها عکس گرفتم😍 ادامه داد و گفت که مادرم خواب دیده که پس از سالها، #پسر دیگر شما بشهادت خواهد رسید🕊
🔸سید جواد با لبخند وشادی میگفت #شهید_دوم خانواده بنده هستم♥️ ما میگفتیم که شما مراقب باشید خانواده شما یک شهید داده است. برای #مادر و همسر و... سخت خواهد بود. #سیدجواد بالبخند هایش ورضای درونش، خودش را برای شهادت🌷 آماده میکرد.
#شهید_سیدجواد_اسدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ir.eitaa.messenger.apk
19.22M
#آپدیت_ایتا
#نرم_افزار اندروید
🔰 بروزترین نسخه ایتا
40 قابلیت جدید😍
♥️ برنامه اندروید ایتا نسخه.(1616)4.1 منتشر شد
🎁 هدیه #شاهد_استیکر به شما
🍃🌹🍃🌹
eitaa.com/joinchat/3491823617Cd3c6186126
به ما بپیوندید👆👆
🌷شهید نظرزاده 🌷
دیده ام . . . نقش #مرادی، که تماشا دارد😍 داده ام دستِ #ارادتـــــ به نگاری که مپرس🌷 #شهید_روح_الله
🔰راوی: #پدر_شهید
🔸مادرش با رفتنش به سوریه مخالفت میکرد🚫 یک روز #جنایات داعش را در لپ تاپش💻 به ما نشان داد، بعد به مادرش گفت: هر سال روز #عاشورا برای عزاداری امام حسین(ع) میروی و گریه میکنی⁉️ مادرش گفت بله. روح الله گفت: #مادر به حضرت زینب بگو برایت گریه میکنم ولی نمی گذارم پسرم بیاید🚷
🔹در جواب اطرافیان که می گفتند: #بچه ات کوچک است نرو، میگفت: زن و بچه برای #آزمایش است. حتی در برابر گریه ها😭 و بی تابی های حنانه در #بدرقه اش هم خودش را نگه داشت و اصلا پشت سرش را نگاه نکرد❌ تا مبادا از رفتن #منصرف شود.
#شهید_روح_الله_طالبی_اقدم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۱۰۳ استاد پرهیزگار .MP3
1.04M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نساء✨
#قرائت_صفحه_صد_وسوم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰وظیفه شناسی 🔸می گفت: مهم نیست❌ چه #مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست👌 انجام #وظی
السلام علیک #یا_عطشان
⚜دریکی از ماموریت ها مسلحین را در #محاصره قرارداده بودیم تا جایی که داشتند از تشنگی😓 تلف میشدند.
⚜یک ماشین🚍 حامل #آب میخواست منبع آب رو به اونها برسونه ،هدف گرفتیم🎯 تا منبع آبشو بزنیم، سر سلاحمونو گرفت پایین وگفت:
⚜برادرا با #آب کاری نداشته باشید❌ ما از #نسل ابا عبدلله(ع) هستیم نه از نسل شمر ویزید😔
🔹حسن خلقش اولیا را به نمایش میداد
🔸مهربانی سهم آن قلب♥️ دلیرش شده بود
راوی: همرزم شهید
#شهید_جواد_الله_کرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⭐️ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
💫از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد🌷
✨پویش صلوات میلیونی به مناسبت میلاد پیامبر رحمت(ص)
جهت تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج)
🍃🌹🍃🌹
@shahed_sticker
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢 شهیدی که #وصیت کرد مانند حضرت زهرا(س) سنگ قبر نداشته باشد👇👇 دوست دارم اگر شهید شدم؛پیکری نداشته ب
🔻 همسر شهید
🌷آقا محمد(مرتضی) بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ نشنیدم، همیشه به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند، حتی اگر خودشون در سختی قرار میگرفتند
🌷همیشه میگفتند: از امام حسین (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم، به همین خاطر هیچگاه با هم کربلا نرفتیم
🌷همسرم ارادت ویژهای به حضرت زهرا (س) داشتند و میگفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (س) است، اگر مشاهده میکردند خانم چادری به زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند
🌷 آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (ع) داشتند، مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (ع) هستم، اما میترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم
🌷 رفتند سوریه موقعی که پیکر مطهر شهید بازگشت، زمانیکه داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود افتادم نمیدونستم که روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا (ع) بود، پرچم حرم امام رضا (ع) را برای او می آورند.
#شهید_مرتضی_عبداللهی🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 116 #ملاقات_با_خدا 6 #استاد_پناهیان 🔻 -- من برای چی آفریده شدم؟؟ 🌷 خداوند میفر
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 117
#ملاقات_با_خدا 7
#استاد_پناهیان 🔻
🌹خداوند در قرآن میفرماید :
✨ای انسان! تو تلاش میکنی و سختی میکشی ، سختی کشیدنی به سمتِ پروردگارت ، تا به ملاقاتِ او برسی....
يٰا أَيُّهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّكَ كٰادِحٌ إِلىٰ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاٰقِيهِ✨
🔸سوره انشقاق/ آیه ۷
👆در این آیه کریمه، خداوند متعال نفرموده:ای کسانی که ایمان آوردید🚫
🌷 بلکه فرموده ای انسان! "که هم شاملِ مومن میشه و هم شاملِ کافر"
✔️✔️ در واقع مسیرِ همه انسان ها چه مومن و چه کافر در نهایت به سمتِ ملاقات با خداست...
-- خب حالا که این ملاقات برای همه هست ، ما چه کاری میتونیم انجام بدیم؟
🌺✅ ما تنها کاری که باید بکنیم اینه که "رنج ها و سختی های خودمون رو طوری مدیریت کنیم که این ملاقات در بهترین حالتِ روحی ما انجام بشه"
🔷 در واقع ما میتونیم "سختی ها و رنج های بیخود و بی فایده رو تحمل نکنیم"👌
⭕️ متاسفانه گاهی انسان رنج میکشه اما رنجِ بی فایده !
⚠️رنجی که گاهی در کیفیتِ ملاقات ما با خداوند متعال هم اثرِ منفی داره....⚡️
🚨مثلاً کسی که " ریا " میکنه ، سختی عبادت رو به جون میخره امّا در نهایت این سختی ها باعثِ بدتر شدنِ زندگیش خواهد شد.....
♨️📛♨️
💕 ما همه سختی ها رو میکشیم برای "رسیدن به لذّتِ ملاقات با پروردگار عالم"....
⛔️ فقط "آدم های سیاه دل" هستن که نمیتونن به ملاقات با خدا فکر کنن...
✔️ وگرنه آدم یه ذره صفا داشته باشه به این میرسه که
"فقط خدا میتونه پاسخِ انسان باشه...."😌
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_43180643.mp3
4.71M
⏯پادكست
🎧با موضوع #انتظار 7⃣
🎤استاد #كفيل
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 ⚜محمدرضا #خـاکی بود. خیلی اهـل تفریـح و گـردش و بیـرون رفتن بود. واسه رفـقاش مرام و #معـرفت
❤️🥀 #ولادت ، دسٺ خودمان نیسٺ ...
ولے چگونهـ رفٺن دسٺ خودمان اسٺ ...
براے یڪے وفاٺ و براے یڪے #شهادت ...مےنویسند ...
❤️🥀روزهاے زندگےمان آنقدر کم هسٺند ڪهـ بهـ آن دل نبندیم ...
ڪاش بهـ این دلنبسٺن، زیادفڪر مےڪردیم و باور داشٺیم اگر بیخیال دنیا شویم، شهادٺ ڪوچڪ ٺرین پاداش الهے سٺ ...
❤️🥀سلام بر او ،روزے ڪهـ زاده شد و روزے ڪهـ مےميرد
وروزےڪهـ ديگر بار زنده برانگيخٺه مےشود...❤️🥀 ....
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
#شهید_20_ساله_مدافع_حرم
#ایام_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌸ز یک #مشرق نمایان شد
🍃دو خورشید جهان آرا
🌺که رخت #نور پوشاندند
🍃بر تن آسمان ها را💫
🌸دو مرآت جمال #حق
🍃دو دریای کمال حق
🌺 #دونور لایزال حق
🍃دو شمع🕯 جمع محفل ها
🌸دو #وجه الله ربانی
🍃دو سرّ الله #سبحانی
🌺دو رخسار سماواتی
🍃دو انسان خدا سیما😍
🌸دو عیسی دم، دو موسی ید
🍃دو #حسن_خالق سرم
🌺یکی #صادق یکی #احمد
🍃یکی عالی یکی اعلا👌
🌸یکی بنیانگر مکتب 📚
🍃یکی آرنده ی #مذهب
🌺یکی انوار را مشعل
🍃یکی #اسرار را گویا
🌸یکی از مکه🕋 انوار
🍃رخش تابید در عالم
🌺یکی شد در #مدینه
🍃آفتاب طلعتش پیدا
💞در شام ولادت دو قطب عالم تبریک به #صاحب_الزمان(عج) باید گفت
🌸میلاد #پیامبر_رحمت(ص) و #صادق_آل_محمد(ع) بر شما و همه مسلمانان جهان مبارک
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5926791393711228769.mp3
4.5M
یا رسول الله💚
سامی یوسف🎤
میلاد با سعادت
خوشبوترین گل هستی🌹
بر شما مبارکــــــــَ🎉🌹
#هفته_وحدت #وحدت
#صلوات بر محمد و آل محمد 🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
YEKNET.IR -Taheri-05.mp3
5.39M
🌸 #میلاد_امام_جعفر_صادق (ع)
💐صادق آل پیمبری
💐نور چشم و جان حیدری
🎤 #محمدرضاطاهری
👏 #سرود
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبای سامی یوسف به مناسبت میلاد پیامبر ❤️💝🌸
👈تقدیم به شما همراهان عزیز
#عیدتون مبارک❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_شصت_وششم 6⃣6⃣ 🔰از زبان یوسف👇👇 🍂اشک هایم روی دفتر ریخت و کمی از جوهر
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_شصت_وهفتم 7⃣6⃣
🍂وقتی در را باز کردم. دیدم مادربزرگ و پدربزرگم، زندایی و بچه هایش، همه به خانه ی ما آمده اند. مادر بزرگم فقط گریه می کرد😭 و خودش را می زد، پدربزرگم یک گوشه نشسته بود و دستش را روی سرش گذاشته بود. #مادر هم در گوشه ای از سالن قرآن📖 می خواند. زندایی، زینب و بچه هایش را به اتاق برده بود و سعی می کرد مشغولشان کند.
🌿فهمیدم از پدرم خبری آمده. وارد آشپزخانه شدم، یاسین مشغول آب قند درست کردن برای #مادربزرگ بود. گفتم:
_ دایی کجاست؟ از #بابا خبری آوردن⁉️
+ تا در خونه رو بستی و رفتی زنگ زدن گفتن یه پیکر از #سوریه اومده که قابل شناسایی نیست. اما احتمالا مال باباست. دایی رفته ببینه چه خبر شده😔
🍂مادرم به آشپزخانه آمد. لیوان آب قند را از دست #یاسین گرفت. همانطور که به سرعت قند ها را با قاشق هم می زد، گفت:
_ مامان جان میبینی حال مادربزرگت بده یکم زودتر درستش کن دیگه.
از آشپزخانه خارج شد و کنار مادربزرگم رفت. سعی کرد به زور کمی آب قند🍹 به او بدهد.
🌿در همین لحظه در خانه🏡 را زدند. به سرعت در را باز کردم. #دایی_محمد با چشم هایی که کاسه ی خون شده بود، وارد شد. همین که مادرم چشم های دایی را دید فهمید که بالاخره #پدرم_برگشته.
بدون اینکه چیزی بگوید جمع را ترک کرد. به اتاقش رفت🚪 و مشغول نماز خواندن شد. تا چند ساعت هم از اتاقش بیرون نیامد. هربار که خواستم به اتاقش بروم دایی جلوی مرا گرفت و گفت تنهایش بگذارم😔
🍂بعد از رفتن پدربزرگ و مادربزرگم، دایی محمد به اتاق مادرم رفت و من هم پشت سرش. نگران #مادرم بودم. او که تا آن لحظه همیشه مقاوم و #محکم بود و اشک هایش را از همه پنهان می کرد با دیدن برادرش او را در آغوش گرفت💞 و هق هق کنان گریه سر داد😭😭😭 دایی محمد هم دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و با گریه گفت:
_«همیشه عجول بود، میخواست زود برسه... آخرشم از من جلو زد... دیدی رفیق نیمه راه شد... »😭
🌿باهم اشک میریختند و روضه می خواندند. وقتی #زینب از در اتاق بیرون آمد و فهمید چه خبر شده از حال رفت. روز سختی بود. آن شب از نیمه گذشت اما نمیتوانستم ثانیه ای پلکهایم را روی هم بگذارم. رفتم به زینب سر بزنم. وقتی در اتاقش را باز کردم دیدم مادرم بالای سر او خوابش برده😴 پتو آوردم و روی دوشش انداختم.
🍂چشمم به کاغذ📜 کنار دستش افتاد. فهمیدم هنگام نوشتن✍ به خواب رفته. کاغذ را برداشتم و خواندم:
✍« به نام خدای زینب (سلام الله علیها) معشوق آسمانی ام♥️ #سلام
شنیده ام که بر سر روی ماهت بلا آمده!
همان روی ماهی که تمام دلگرمی💖 زندگی ام بود. همان روی ماهی که تمام #پشت_وپناه روزهای غربتم بود. محمد می گفت #قابل_شناسایی نیستی، اما اشتباه می کرد.
🌿مگر می شود تو بیایی و عطر نرگس🌸 در کوچه ها نپیچد؟ مگر می شود تو بیایی و قلب #فاطمه_ات به طپش نیفتد؟ مگر می شود تو بیایی و زمین و زمان رنگ عشق نگیرد⁉️ تو از اولش هم #زمینی نبودی. همان شبی که از #پدرم برای ازدواجمان اجازه خواستم، همان شبی که بعد از یک سال به خوابم آمد و چادر عروس سرم کرد، همان شب فهمیدم که تو از تبار آسمانی💫 تو پر گشودی🕊 حق داشتی، زمین برایت #قفس بود.
🍂اما خودت بیا و بگو. چگونه باور کنم پیمان #وفاداری ات را با من شکستی؟ چگونه تاب بیاورم حکایت سوزان این جدایی💕 را؟ چگونه بی تو #زینبت را رخت عروسی بپوشانم؟ خدایا، خوب میدانم غفلت از من بود که همیشه عقب افتادم، اما چگونه بر داغ این جدایی ها مرهم بگذارم؟ #رضا_جانم، پاره ی وجودم♥️حالا که از آسمان صدایم را می شنوی بگو حال #بابایم خوب است؟
بپرس دلش برای دخترکش تنگ نشده😭
🌿اصلا بگو تو که یک شب تحمل بی خبری از مرا نداشتی، حالا دلتنگم💔 نیستی؟! میدانی، سرنوشت تو را با #وصال و سرنوشت مرا با #فراق نوشته اند. تو به من رسیدی، من از تو جا ماندم. تو به بابایم رسیدی، من از بابایم جا ماندم😞 اگرچه با رفتنت خاکستر قلب سوخته ام بر باد رفت، اگرچه روی ماهت ازهم پاشیده شد، اما خدا را شکر که #لباس_تنت را به غنیمت نبردند. خدا را شکر که دختر تبدارت #اسیر نیست. خدا را شکر پسرانت در #غل_و_زنجیر نیستند😭
🍂لا جرم اگر #مرور "لا یوم کیومک یا اباعبدالله" نبود، زودتر از این ها از پا در می آمدم😭
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#پایان.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh