eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شهدا 💢نصیحت های ابراهیم به مردی که #حجاب_همسرش برایش مهم نبود: ♦️دوست عزیز! همسـ💞ـر شما برای
4⃣8⃣3⃣1⃣ 🌷 🔰در مجموعه ورزش باستانی بچه ها به صورت گروهی به زورخانه های دیگر می رفتند و آنجا می کردند. یک شب ما به زورخانه ای در کرج رفتیم 🔰آن شب🌙 را فراموش نمی کنم. شعر می خواند. دعا🤲 می خواند و ورزش می کرد. مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول زورخانه ای بود. چند سری بچه های داخل عوض شدند⚡️اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به کسی توجه نمی کرد❌ 🔰پیرمردی در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه👀 می کرد. پیش من آمد👥 را نشان داد و با ناراحتی گفت: آقا، این جوان کیه⁉️ با تعجب گفتم: مگه؟؟ گفت: «من که وارد شدم، ایشان داشت شنا می رفت. من با تسبیح📿 شنا رفتنش را شمردم. تا الان تسبیح رفته یعنی شنا! تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم می خوره.» 🔰وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس نمی کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت🕰 شنا رفته! البته ابراهیم این کارها را برای انجام می داد. همیشه می گفت: برای و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا می کرد که: خدایا بدنم را برای کردن به خودت قوی کن💪 🔰 در همان ایام یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای تهیه کرد. حسابی سر زبان ها افتاده و انگشت نما شده بود ⚡️اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچه ها چنین کارهایی را انجام نداد❌می گفت: این کارها عامل انسان می شه. می گفت: مردم به دنبال این هستند که چه کسی از بقیه است. من اگر جلوی دیگران ورزش های سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن می شوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و این کار اشتباه⭕️ است. 📚برگرفته از کتاب:سلام بر ابراهیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥 🌱رفیق چشمای قشنگ تو😍 برای آفریده نشدن❌ ☘خدا این رو بهت نداده که باهاش نافرمانیشو بکنی ⚠️چشمی که به گناه باز شده لیاقت دیدن زمانو نداره😔 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
🍁کلام شهدا 🍃خُدایا❗️ نَصیبم‌ڪُن😍 دِلم❣‌بَراےحُسین‌خرازےپَرمیڪِشد دِلم‌براے 🍁دُنیارا رَها ڪُنید وِل‌ ڪنید هَمهـ چیز را دَر آخِرَٺ‌ ڪُنید و رِضاے خُدا را بر رِضاے ارجَحیٺ‌ دَهید...✔️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 💖 🌹 : « هرکدام از شما یک شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود می‌گیرید و خدا به شما عنایت می‌کند.» 💔 حاج قاسم عزیز دلتنگت شدیم دست ما را هم بگیر . روحت شاد 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم روے مبل لم دادہ بودم، ڪتاب رو ورق زدم و ڪمے
❣﷽❣ 📚 •← ... 9⃣4⃣ زن روے مبل نشستہ بود، با دیدن من لبخند زد و از روے مبل بلند شد!😊 رفتم بہ سمتش و سلام ڪردم، جوابم رو داد و گرم دستم رو فشرد. مادرم رو بہ روش نشست و بہ من اشارہ ڪرد پذیرایے ڪنم.😊 وارد آشپزخونہ شدم و با سلیقہ مشغول چیدن میوہ ها 🍎🍌🍇توے ظرف شدم،ظرف میوه رو برداشتم و بہ سمت مادرم و مادر حمیدے رفتم.😊 بشقاب ها 🍽رو چیدم و میوہ تعارف ڪردم، مادر حمیدے با مهربونے گفت: _زحمت نڪش عزیزم. لبخندے زدم و گفتم: _زحمت چیہ؟ نشستم ڪنار مادرم، مادر حمیدے با لبخند نگاهم ڪرد،چادر مشڪے و روسرے مدل لبانے سبز رنگش صورتش رو قاب ڪردہ بود،صورت دلنشین و مهربونے داشت رو بہ من گفت: +من مادر یڪے از هم دانشگاهتیم.... سریع گفتم: _بلہ میدونم. +پس میدونے براے چے اینجام؟😊 سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم و تڪرار ڪردم: _بلہ!☺️🙈 نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت: _با مادرت صحبت ڪردم و توضیح دادم، این پسر من یڪم خجالتیہ روش نشدہ با خودت صحبت ڪنہ با تعجب گفتم: _ولے دیروز بہ من گفتن!😟 لبخندش پررنگتر شد: _پس گفتہ با من هماهنگ نڪردہ! آخہ انقدر خجالت میڪشید روش نشدہ آدرس بگیرہ تعقیبت ڪردہ. پیشونیم رو دادم😟😳 بالا و گفتم: _تعقیبم ڪردن؟ سرش رو تڪون داد و گفت: _آرہ یڪم عجول برخورد ڪردہ بهش گفتم باید من میومدم دانشگاہ باهات صحبت مے ڪردم، جووناے امروزے اید دیگہ!☺️ دست هام رو بهم گرہ زدم،ادامہ داد: _در واقع امروز اومدم براے ڪسب اجازہ ڪہ یہ وقت مناسب با همسرم و پسرم بیایم براے آشنایے بیشتر!☺️ .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 •← ... 0⃣5⃣ ‌ موهاے بافتہ شدم افتادہ بود روے شونہ م با دست انداختمشون روے ڪمرم و گفتم: _پدر و مادر اجازہ بدن منم راضے ام تشریف بیارید!☺️🙈 مادر حمیدے از روے مبل بلند شد و گفت:☺️ _ان شاء اللہ ڪہ خیرہ! مادرم سریع بلند شد و گفت:😊 _ڪجا؟چیزے میل نڪردید ڪہ! بلند شدم و ڪنارشون ایستادم، مادر حمیدے ڪش چادرش رو محڪم ڪرد و گفت: _براے خوردن شیرینے میایم!☺️ دفترچہ📝 و خودڪارے از توے ڪیفش👜 درآورد و مشغول نوشتن چیزے شد. برگہ رو ڪند و گرفت بہ سمت مادرم: _این شمارہ ے خودمہ هروقت خواستید تماس بگیرید.😊 با مادرم دست داد، دستش رو بہ سمت من گرفت و گفت: _چشم امیدم بہ شماستا.☺️ و گونہ م😘 رو بوسید. دستش رو فشردم، توقع انقدر گرمے و مهربونے رو از مادر یڪ طلبہ نداشتم. حتے منتظر بودم بخاطرہ پوششم بد نگاهم ڪنہ!😌 واقعا مادر یڪ طلبہ بود!😇 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نباش💕 در این دنیاے کوچک در این دنج تر باش ↵از روح بہ جان❣ ↵از جان بہ تن ↵از تن بہ ، خود من باش... و باباجون 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از گیف
4_345554935284237527.mp3
15.12M
کجایی مهربونم، کجایی باباجونم...؟! 🎤 👈تقدیم به فرزندان شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌳سلام ای معنی آیات قرآن 📖 ✨بیا با هم ببندیم و پیمان 🌳در آن لحظه که هنگام شد ✨اشاره کن سر راهت دهیم جان♥️ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌱صبـ☀️ـح بود و مى تابيد‼️ از لب لبــــخندى☺️ 🍂ديدش از سر و آفتاب غمگين💔 شد 🌱تا كــــنار ات گــ🌹ــل كرد 🍂در بــهــ🌸ــار شيدايى، گل به آذين شد☘ 🌺 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh