eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - دو شرط لازم برای ظهور - حجت الاسلام انصاریان.mp3
1.64M
♨️دو شرط لازم برای ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شـــــهدایـــــے زندگـــــے ڪـــــردن بـــــه؛↓ ←پـــــروفایل شهدایـــــے نیستــــــــــ... اینڪـــــه همون شـــــهیدے ڪـــــه مـــــن عڪـــــسشو پـــــروفایلمو📲 گـــــذاشتم↓ 🌱 چـــــے مـــــیگه مهمـــــه... 🌱چـــــے از مـــــن خـــــواستـــــه مهمـــــه 🌱راهـــــش چـــــے بـــــوده مهمـــــه 🌱چـــــطورزنـــــدگےمیڪرده مهمـــــه 🌱بـــــاڪے رفیـــــق بـــــوده مهمـــــه 🌱دلـــــش ڪـــــجاگـــــیربـــــوده مهمـــــه 🌱چـــــطورحرفــــــــــ مـــــیزده 🌱چـــــطورعبادتــــــــــ میڪرده 🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
"شهید عمران پستی" 🍃شهید سال۱۳۳۸ در روستای هشتچین خلخال دنیا آمد. دانش آموز ممتاز روستای هشتچین، مبارز رشته جامعه شناسی شد و تا فتح لانه جاسوسی پیش رفت و دانشجوی پیرو خط امام نام گرفت✊ 🍃هم دانشجو بود و هم سپاهی. در جنگ از خود رشادتهایی به جا گذاشت که زبانزد خاص و عام است. فرماندهی که در عملیات ، با دیدن نیروهای زمینگیر شده، یک تنه به جنگ تانکهای دشمن رفت. پس از پیروزی، تن مجروحش را نیروها به عقب منتقل کردند. 🍃با شنیدن خبر عملیات جدید، با اندک بهبودی به پا می خواست و خود را به خط می رساند. 🍃در عملیات خیبر، نه روزه بود. اسفند ۶۲ در پل برای نیروهایش احساس خطر کرد. خود را به دل دشمن زد. آنقدر پیش رفت که رزمندگان در میان آتش و خون، جز انهدام ادوات دشمن، اثری از او ندیدند🕊 ✍نویسنده: 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🚩جلسه هفتگی🚩 💺سخنران: حجت‌الاسلام مهدی عباسی 🎤مداح: کربلایی حسین شیرمحمدی 📆زمان: پنج شنبه(۱۴ اسفند) ⌚ساعت ۱۸:۳۰ 🚪مکان: ؛حجاب۲۱بیت شهیدنظرزاده(علامت پرچم) فقط برادران (علیه السلام) 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 🌷🍃🌷🍃 @ShahidNazarzadeh
🌿 از ابتـــــــــــدا کـــــہ وارد جـنگـــــ شــــــدم دو ابـــــزار مـــــہم در ڪولـــــہ پـــــشتیم بـــــود; (یڪےخـــــلوص و دیـــــگرے توڪـــــل) همیشـــــہ بـــــا ایـــــن دو خـــــودم را آمـــــاده خدمتــــــــــ ڪـــــردم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
انباردار به مسئولش گفت:🗣 میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید چون مثل سه‌تا کارگر کار میکنه!💪 طرف میگه رفتم جلو دیدم لشکر هست که صورتش رو پوشونده تا کسی اونو نشناسه😱 و گفت چیزی به انباردار نگه..:) ❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
إڹ‌ۺـــاء‌الله رۅزی بر قبــرم با سہ‌رنگـ پرچم کۺــۅرمـ🇮🇷 بنۅٻـسنـد، ♥️ محڶِ‌ۺہادٺ : مدٻنہ🕌 عملٻاٺِ آزادسازۍِ‌بقٻع💚 ٺصۅرشـم قشنگہ😍 اݪلہم‌ارزقݩا‌شہادة‌فےسبیݪڪ🤲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بعد از علے خوابش‌رو دیدم 💤 . بهم گفت: 🗣 «اگہ مےدونستم این دنیا بہ‌خاطر این‌همہ ثواب‌و‌پاداش میدن🎁، حالاحالاها آرزوۍ نمےکردم! 😱 مےموندم توۍدنیا و صلواټ مےفرستادم..🖐🏼' . 🌱 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸✨ رضا سگ باز یه لات بود تو مشهد.😮 هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!✌️ یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.🤗 شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟!🤔 رضا گفت:بچه ها که اینجور میگن😎 چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه.. 💢مدتی بعد، شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد..!😤 چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟!🤔 رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک) اما چمران مشغول نوشتن بود✍🏻 وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: آهای کچل با تو ام. 😕 یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم!😙 چی شده عزیزم؟🤔 چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!👊🏻 چمران: آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید!😳 ❕چمران و آقا رضا تنها تو سنگر، رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده.!😶 تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه، شهید چمران: اشتباه فکر می کنی..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!😍 هِی آبرو بهم میده، تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.!🤗 منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.! تا یکمی منم شبیه اون ( خدا ) بشم.😇 رضا جا خورد!😞 رفت و تو سنگر نشست.🚶🏻 آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!😭 تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد.☺️ ⚠️رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت، سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!😭 وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد، رضارو خدا واسه خودش جدا کرد.! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردن ش😍 به این میگن یه توبه و نماز واقعی😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
داستان ما و داستان بالا رو حتما حتما تا انتها مطالعه کنید بسیار زیباست از دست میدید اگر‌مطالعه نکنید✅ هیچوقت برای دیر نیست راه هم بازه شما توبه کن بقیش 😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌟خدایا..! میدانم که مشتریِ جان و خونِ❣ کسانی هستی که از ماݪ و و لذت‌هایِ دنیوی می‌گذرند و به سوی تو می‌آیند🕊🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•♥️🍃• •° تا نشد قسمت ما تاریکی قبـر بیا ای به عالم بعدِ "زینب" جبل‌الصبر بیا📿🕊 " سلامٌ علی قلب زینب الصبور ‌"🤚🏻 🌻 🌤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌•• هرصبح⛅️ زنده‌مےشوم✨ ازخنده‌هاۍدوست🙂🌱 لبخنددوسٺ .. ناب‌تریݩ‌شڪل‌گفتگۆست✌️🏼 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•🌿• ● همیشه لباس کهنه👕👖می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. 🙇‍♂ مدیر مدرسه دایی‌اش بود. 👨 همان روز عصبانی😡 به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها👔 و کفش👞‌های نو را نشانش داد. گفت می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد 😔😢 ♥:) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•🌿• ● : عزت دست خداست👆 و بدانید اگـر هم باشید ولے شما یارۍ مردم باشد،😇 مے‌بینید چقدر با عزت و عظمت💪 شما را در آغوش مے‌گیرد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آیتــــــــــ الله مـــــجتهدے :🌿 اگـــــر دیـــــدے بـــــه شـــــما لذتــــــــــ نمـــــیدهد ... قـــــبل از و شـــــروع بـــــگویید ، 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هیچوقتـــــ از توبـــــه خستـــــه نـــــشوید؛ آیـــــا هـــــر بـــــار ڪـــــه لباستـــــ کثیفـــــ میـــــشود آن را نمیشویـــــے! گـــــناه هـــــم ایـــــن چنیـــــن استـــــ بایــــــــــد پشتـــــ ســـــر هـــــم اســـــتغفار ڪـــــرد؛ تـــــا گـــــناهان پاڪـــــ شـــــود! ✨أستَغفِرُ اللّهَ رَبّی‌وأتُوبُ إلَیه✨ <شیخ احمد ڪـافی> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
[🌿] مـــــا همیشــــــه‌ فڪـــــر میـــــکنیم‌ شـــــھدا یـــــه‌ کارِخاصی‌ ڪردن‌ ڪہ‌ شدن' نـــــہ‌ رفـــــیق.. خــــــــــیلے ڪارها رو نڪردن‌ ڪـــــہ شـــــھید شدن 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•🌿• ● 🌸 یڪ‌وقتےڪسۍدر خیابان‌راه‌میرود یڪ‌هو‌یادخدا‌می‌افتد و‌می‌گوید: خدایا‌قربونت‌برم♡ این ارزشش‌ازاینڪه‌من بنشینم‌ازاول‌تاآخرمفاتیح الجنان‌راباوضووروبہ قبلہ‌بخوانم‌وچیزی‌نفهمم! بیشتراست . . .♡ •• 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*﷽* درمکتب درمحضر آن روزی که تکفیری ها می خواستند👿 را از چنگ ما درآورند و حـــمله شدیدی کردند، مـــی شنیدم که پشت بی سیم 🎙فریـــاد میـزد: ؟ ؟! ‌امروز اول ماه رجب هست! بشتابیدبه سوی دشمن! خدا شما را صدا می زند! ندا فرستاده است! خدا امروز فرشتگانش را به زمین فرستاده است! ‌ رجزهایش💪 همه را به گریه شوق انداخته بود. چنان شور و حمـــاسه ای درنــیروها ایجاد شده بود که همه سر از پا نـشناخته به سمت خط هجوم می بردند... 📚: کتاب شهیـــد عزیـــز مجموعه خاطرات شهید رادمهر به روایت هـــمرزم شهیـــد. ‌ 🕊سال (۹۵) ماه رجب بود که شهدای خان‌طومان و شهید رادمهر به فیض شهادت نائل شدند ...🌷 ‌یادعزیزشان با صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عــــــــــشقند…♡'! آن‌ عـــــاشقانـــــے ڪــــــہ خـــــواستند گـــــمنام‌ بـــــمانند🌱 و پلاڪــــــــــشان‌ را از گـــــردنشان‌ ڪـــــندند امـــــا عڪـــــس‌ امـــــام‌ را از سینـــــہ نڪـــــندند✨ 🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃برای دلهای آماده، تنها یک تلنگر کافی‌است که دست از دنیا و زرق و برقش بشویند و رهسپار شوند! 🍃حریمِ حرمِ علی(ع) تکان‌دهنده ترین تلنگر برای عاشقان است. روزی (ع) از کوچه پس کوچه های :کوفه گریخت ‌ و خود را در بیابان به مولایش رساند تا پاسدارِ این حریمِ پاک باشد. 🍃 امروز، شاگرانِ خودرا به کویِ دوست می‌رسانند تا مبادا آجری از حریمِ بلغزد! 🍃احمد می‌گفت: "خیلی از ما می‌گوییم اگر روز بودیم به (ع) کمک می‌کردیم. الان عاشورا تکرار شد و باید ثابت کنیم اصحاب امام حسین (ع) هستیم. نباید بگذاریم خشتی از (س) کم شود." 🍃همین جمله ایست برای رهایی دنیا. برای رفتن، برایِ اثباتِ فدایی بودن فدایی حسین که از ازل عشقش را در قلبمان گذاشته اند.و رسیدن به او که در افقِ عالم نظاره گرِ 🍃اما بعد... راهِ عاشقی شیرین اما پر خطر است غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است، می‌شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است 🍃و شیرین است حتی شیرین تر از شدن.آنقدر پر جاذبه که احمد را از دنیا و حتی دخترکِ نیامده اش جدا می‌کند. 🍃راهِ او روشن و پر ستاره است حرم هیچ‌گاه خالی از نمی‌ماند و این میان همسرانی زینب وار و دخترانی صبور، به امیدِ وصالِ قهرمانشان روزها را می‌گذرانن♥️ 🍃امثال شاید در دنیا نه اما از آسمان همه نگاهشان به فرزندشان است. هوایشان را دارند. ؛شیرمرد حرم🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسب سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃برای اولین بار در کوچه پس کوچه های خاطرات بیست سال پیش قدم برمیدارم. در پیچ و خم هفتاد و نه! 🍃 به دنبال نشانی میگردم و عاقبت به خانه اش میرسم. گویی زمان در آن متوقف شده و در و دیوار، بارِ خاطرات دوران را به دوش می‌کشند. 🍃من با این غریبه بودم! همه چیز در شنیده هایم خلاصه میشد. حالا به دنبال مقصدی مشخص، دست را گرفته و پا در این دوران گذاشته بودم تا اینبار دیده هایم را ثبت کنم📝 🍃مقصودم دیدن مردی بود به اسم فتح‌الله. بسته شده بود ولی او هنوز در آن سالها در و محکم ایستاده و حرف هایی داشت که برای منِ تشنه، به قطره آبی می‌مانست ولی برای خودش، هم درد بود و هم درمان! 🍃با به یاد آوردن آنها روح خسته اش درد میکشید ولی دل تنگش آرام می‌گرفت. نمیدانم عاقبت صندلی چرخداری که روزی همدم تنهایی‌اش بود او را خسته کرد یا همین خاطراتش عرصه را بر او تنگ کرد که طاقت نیاورد و از بند زمین رها شد. 🍃رهایی بی قید و شرط پس از چندین سال اسارت در چنگال دردی به اسم !🕊 🍃اسفند هفتاد و نه برای او زمستان نبود ، بهار بود. که بهایش سیزده‌سال همنشینی با بود💔 ✍نویسنده: 🕊به مناسب سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh