آنها از مادر ميخواستند تا برایشان از خاطرات #مجتبی بگوید.بارها دیده بودم که دخترانی تقريبًا بدحجاب ميآمدند و ميگفتند: برای
عرض تشکر آمده ایم! ما حاجتی داشته ایم و این #سیدعزیز را به حق جده اش قسم دادیم و حاجت روا شدیم و...😍
در این مواقع، مادر با لحنی صحیح و مادرانه شروع به امر به معروف ميکرد.🍃
ابتدا خاطراتی از #مجتبی تعریف ميکرد. اين كه #مجتبي هميشه بنده واقعي خدا
بود بعد ميگفت: دختر عزیزم، خدا شما را حفظ کند، #مجتبی از اینکه شما اینگونه باشی ناراحت ميشود.✨
بعد خیلی مودبانه در مورد اهمیت حجاب و اینکه چرا حجاب مورد تاکید اسلام است صحبت مينمود.
دختران زیادی بودند که با نصیحت مادر، مسیر زندگی آنها تغییر کرد. حتی برخی از آنها از دیگر شهرها به ساری ميآمدند و...
سال 85 ناراحتی قلبی مادر شدیدتر شد. قرار شد او را عمل کنند. کل خانواده
از شرایط مادر ناراحت بودیم. اما او نشاط درونی عمیقی داشت!✨
قبل از عزیمت به بیمارستان گفت: من عازم سفر هستم. دیگر تمایل به ماندن ندارم!
در مقابل چشمان حیرت زده ما ادامه داد: #مجتبی را دیده ام. جایگاه آخرتی
مرا نشان داده و گفته که من با شما هستم.
در یک غروب غم انگیز، مادر ما به دیدار #سیدمجتبی رفت. همه خانواده در
حسرت غم و اندوه فقدان او سوختند.😔
#پایان_این_قسمت
🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾
#ما_ملت_شهادتیم
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
#م_سادات