eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
15هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
🆔 @Shahid_Alamdar ✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃 مجتبی برای کار ميکرد و زحمت ميکشید. در این راه بارها اذیت و آزار شد اما خسته نه🌿! ❤️او خالصانه برای کار کرد. تا رمق در بدن داشت برای هدایت انسانها تلاش و آنها را هدایت كرد👌. 🌺آری، او هرچه کرد برای رضای بود و این است سرخدا. در اینجا از زحمات همه دوستانی که برای جمع آوری این مجموعه تلاش كردند تشکر و قدردانی ميکنیم. ☺️ به خصوص خانواده و دوستان و همچنین یاران و همراهان او در مجموعة هیئت رهروان، آنها که با تلاش بسیار و با جمع آوری مجموعه عشق، سهم زیادی در معرفی داشتند.🌸🍃 🆔 @Shahid_Alamdar ✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨
🌿✨🌸🍃🌿✨🌸🍃🌿✨🌸 🌸✨محلهٔ بخش هشت ساری (خیابان پیروزی فعلی) شرایط امروزی را نداشت. مردم تشنهٔ معارف اهل بیت علیه السلام بودند💗. اما مراکز مذهبی بسیار کم بود.محرم نزدیک بود. پدرم مشغول به کار شد! یکی از اتاقهای بزرگ خانهٔ ما را سیاهپوش کرد! پیرمرد، با نیت پاک خود اولین حسینیه را در محلهٔ ما راه اندازی کرد. 🌸✨شرایط به خوبی مهیا شد. حالا برای محرم مکانی بود که مردم از آن استفاده کنند. حسینیه شده بود مرکز فرهنگی برای اهل محل. روزها خانمها ميآمدند و جلسه داشتند. احکام، قرآن و ... 🆔 @Shahid_Alamdar 🌸✨شبها هم جلسات آقایان برقرار بود؛ سخنرانی، عزاداری و ... ایام ویژه، مثل محرم و فاطمیه، هم که جای خود را داشت. 🏡خانهٔ ما سه اتاق نسبتًا بزرگ داشت که یکی شده بود حسینیه. همة اهالی حرمت آنجا را داشتند. در حسینیه نماز و قرآن و دعا ميخواندیم. 🏴مرحوم پدرم، آقا علی اکبر، حق بزرگی گردن همهٔ فامیل و اهل محل داشت. او با اخلاص برای خدا کار ميکرد. دست کوچک و بزرگ محله را ميگرفت و آنها را با خدا و اهل بیت: آشنا ميكرد. خیلیها در همان حسینیه و جلسات هفتگی مسیر زندگیشان تغییر یافت. ☺️ 🆔 @Shahid_Alamdar 🌿✨🌸🍃🌿✨🌸🍃
🆔 @Shahid_Alamdar روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم. با یک خودروی سوخته مواجه شدیم😳! عصر روز قبل، وقتی ساعت پنج فرارسید و تأمین جاده جمع شد، با شلیک یک گلوله آرپیجی خودرو منهدم شده بود😢. 🌹دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود. که آنها را به قرارگاه منتقل کردیم.آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود. 🌈✨🌈✨ 🍃درچنین شرایط امنیتی_سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود👌روحیه مدیریتی از همان روزها به خوبی مشخص بود. وقتی به اطراف پایگاه ميرفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح ميکرد👌. 🍃✨🎈 🌴نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص ميکرد و ...حضور ما در کردستان تا اوایل سال 1363 به طول انجامید. در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر 25 کربلا رفتیم. مجتبی مدتی در گردان یا رسول و سپس به گردان امام حسین ع و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند😇. 🆔 @Shahid_Alamdar
🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂 📌چند سال بعد از شهادت ، خداوند به من فرزندي عطا كرد. خيلی خوشحال بودم امّا پزشكان خبر بدي به من دادند. لگن فرزندم دچار مشكل بود.😖 به تمام پزشكان حاذق چه در تهران و چه در مازندران مراجعه كرديم. آنها راهي براي درمان نميديدند. مدتي پسرم را در دستگاه قرار دادند؛ امابيفايده بود.☹️ قرار بود دوباره پسرم را به بیمارستان ببريم وبستری کنیم. شب قبل از آن، در عالم رؤيا را ديدم. چهرهاي بسيار نوراني داشت. پيراهن سياه و شالي سبز بر گردنش داشت.💔 من ناراحت فرزندم بودم. به سمت من آمد و گفت: فرزندت شفا گرفته،فرزندت بيمه شده صبح كه از خواب بيدار شدم، بسيار اشك ريختم. از خدا خواستم به آبروي خوابم را به حقيقت تبديل كند.😭 وقتي وارد مطب ميشدم تمام بدنم ميلرزيد. دكتر پسرم را خوب معاينه كرد. بعد از مدتي فكر كردن رو به من كرد و گفت: از نظر علم پزشكي به دور اما فرزند شما انگار كه شفا گرفته! اثري از بيماري در او نيست. من به همراه خانواده بسيار گريه كرديم و خدا را شكر كرديم. بعد از آن ديگر پسرم مشكلي نداشت.✨ من معتقدم آنقدر به خدا و ائمه نزديك بود، آنقدر به بي بي س ارادت داشت كه به واسطه ي آنها نزد خداوند صاحب آبرو بود كه خداوند درخواست مبني بر شفا يافتن فرزندم را رد نكرد. 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar
آنها از مادر ميخواستند تا برایشان از خاطرات بگوید.بارها دیده بودم که دخترانی تقريبًا بدحجاب ميآمدند و ميگفتند: برای عرض تشکر آمده ایم! ما حاجتی داشته ایم و این را به حق جده اش قسم دادیم و حاجت روا شدیم و...😍 در این مواقع، مادر با لحنی صحیح و مادرانه شروع به امر به معروف ميکرد.🍃 ابتدا خاطراتی از تعریف ميکرد. اين كه هميشه بنده واقعي خدا بود بعد ميگفت: دختر عزیزم، خدا شما را حفظ کند، از اینکه شما اینگونه باشی ناراحت ميشود.✨ بعد خیلی مودبانه در مورد اهمیت حجاب و اینکه چرا حجاب مورد تاکید اسلام است صحبت مينمود. دختران زیادی بودند که با نصیحت مادر، مسیر زندگی آنها تغییر کرد. حتی برخی از آنها از دیگر شهرها به ساری ميآمدند و... سال 85 ناراحتی قلبی مادر شدیدتر شد. قرار شد او را عمل کنند. کل خانواده از شرایط مادر ناراحت بودیم. اما او نشاط درونی عمیقی داشت!✨ قبل از عزیمت به بیمارستان گفت: من عازم سفر هستم. دیگر تمایل به ماندن ندارم! در مقابل چشمان حیرت زده ما ادامه داد: را دیده ام. جایگاه آخرتی مرا نشان داده و گفته که من با شما هستم. در یک غروب غم انگیز، مادر ما به دیدار رفت. همه خانواده در حسرت غم و اندوه فقدان او سوختند.😔 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar
🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 آن شب با ناراحتی جلسه راترک کردم.شب هم خیلی زود خوابیدم.😴 ایستاده بود در مقابلم. با چهره ای بسیار نورانیتر از زمان حیات. اخم کرده بود. فهمیدم از دست من ناراحت است.😥 آمدم حرف بزنم که گفت: ميدونی اونطرف چه خبره؟! چرا به این راحتی غیبت ميکنی؟! ميدونی اهل غیبت چه عذابی دارند.🔥 بعد به حرف آن دوستان اشاره کرد و گفت: والله قسم اگر بودم، به آن آقا رأی نميدادم.⚡️ 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar