💔
مولای
ارحم کبوَتی لحرِّ و جمعی
و زلة قدمی
مولای من...
با صورت به زمین خوردهام
بر لغزش گامهایم رحم کن
دعای پنجاه وسوم
#صحیفه_سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
.
روزِ اولِ صفر
سرِ حسین را به دمشق آوردند..
و بنیامیه آن روز را عید گرفتند..
#همین..
#زبانملآل
.#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب برداشت ڪ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیست_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایرینا گرفت و گفت:
تو بہ نڪتــہ ے خوبــے اشاره ڪردے ایرینا. اصلا یادم بہ جرج جرداق و ڪتابش نبود. چقدر خوب مےشد ڪتــاب او را داشتم و مےخواندم.
هر ڪتابے درباره ے علــے مے تواند مرا بہ درڪ بہتر این ڪتاب ڪمڪ ڪند.
ایرینا صندلےاے را ڪہ ڪنار پنجره بود، برداشت و پہلوے میز گذاشت و روے آن نشست و گفت:
"پس خوب است تلفنے بہ او بزنے و بگویے ڪتابش را برایت بفرستد."
ڪشیش سرش را تڪان داد گفت:
"پیشنہاد خوبے دادے ایرینا. او تنہا ڪسے است ڪہ مے تواند در این مورد ڪمڪم ڪند؛ چون اصلا دوست ندارم در این باره بہ سراغ مسلمانان بروم."
ایرینا بہ فنجان چاے اشاره ڪرد و گفت:
"فعلا چایت را بخور تا سرد نشود."
ڪشیش فنجان چاے را بہ دست گرفت، جرعہ اے از آن نوشید، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد و گفت:
"بهتر است الان زنگے بہ سرگئی بزنم و بگویم شماره تلفن جرج را برایم ایمیل ڪند."
سپس جرعہ ے دیگرے از چاے نوشید و گفت:
"ایرینا جان!
برو گوشے موبایلم را برایم بیاور."
ایرینا از جا بلند شد و گفت:
"تو باید به فڪر هزینہ هاے تلفن موبایلت هم باشے میخائیل."
ڪشیش گفت:
"حق با توست، اما ڪار من الان #ارزشمندتر از این حرف هاست.
حتے هزار روبل پول تلفن، فداے سر این ڪتابے ڪہ امانت حضرت مسیح است."
ایرینا از اتاق خارج شد و با گوشے موبایل برگشت. آن را بہ ڪشیش داد و گفت:
"جورے از حضرت #مسیح حرف مےزنی ڪہ انگار واقعا او را #دیده اے!
تو آن شب خستـہ بودے و گرفتــار توهــم شدے."
ڪشیش در حالے ڪہ شماره ے تلفن سرگئے را جستجو مےڪرد، پاسخ داد:
"همیشه همین طور بوده است؛ با این ڪہ مریــم مقدس و حضرت عیســے، بارها بر مردمان خاڪے نازل شده اند، اما هنوز بسیارے گمان مےڪنند آن ها زمین را فرامـوش ڪرده اند، در حالے ڪہ آن ها از غصــہ ے زمین رنـج مےبرند."
ایرینا خواست حرفے بزند ڪہ ڪشیش موبایل را روي گوشش گذاشت و با دست بہ ایرینا اشاره ڪرد ڪہ چیزے نگوید.
انتظار ڪشیش بہ درازا نڪشید؛ صداے سرگئے از بیـروت واضح تر از همیشہ بہ گـوش رسید.
🌸لینک #قسمت_اول رمان زیبای #قدیس 🌸
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
این رمان رو از دست ندید☺️
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایری
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیست_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام می پخت. بوی غذا و بخاری که از دیگ جوشان بیرون می زد، هوای سالن پذیرایی را خوشبو کرده بود. اما کشیش، حواسش به ایرینا و «پیلمنی» که شام دلخواهش بود، نبود؛
غیب شدن مرد تاجیک ذهن او را به خود مشغول کرده بود.
نگران او بود؛ مردی که گفته بود با فروش این کتاب، قصد دارد به زندگی خود و خانواده اش سروسامانی بدهد، چرا برای گرفتن پول کتابش مراجعه نمی کرد؟
کشیش، ساده ترین علت را بیماری می دانست و در بدترین حالت، به آن دو جوان مشکوک فکر می کرد که آدم های سر به راهی به نظر نمی رسیدند و ممکن بود بلایی سر مرد تاجیک آورده باشند.
این دو روز، وقتی کشیش به کلیسا می رفت، چشمش به در و حواسش به مراجعان بود تا مرد تاجیک را ببیند، پولش را بدهد و خیالش از بابت #مالکیت کتاب راحت شود.
صدای ایرینا او را به خود آورد. او در حالی که داشت به طرف تلویزیون می رفت گفت:
"وا! چرا این قدر ساکت و آرام نشسته ای؟"
بعد تلویزیون را روشن کرد، کنترل آن را روی میز گذاشت، کمی راست کرد و رو به کشیش گفت:
"برو جلوی آیینه به خودت نگاه کن ببین چه ریش و پشم شانه نخورده ای برای خودت درست کرده ای؟!"
کشیش به جای این که ریش بلند به هم ریخته اش را مرتب کند دستی به پیشانی و جلوی سر بی مویش کشید و به ایرینا خیره نگاه کرد.
ایرینا گفت:
"حتما عجله داری بروی سراغ کتابت... الان شام را می کشم".
کشیش اشتهایی برای خوردن غذا نداشت، اما می دانست که ایرینا بدون او شام نخواهد خورد. پشتش را به مبل تکیه داد و چشم به تلویزیون دوخت که داشت اخبار ساعت ۹ شب را پخش می کرد. با این که میلی به دیدن اخبار نداشت، اما فهمید خبر مربوط به ولادیمیر #پوتین نخست وزیر روسیه است که در لباس جودو در حال مبارزه با ورزشکار جوانی از سن پترزبورگ است.
ایرینا سبد نان و کاسه ی سالاد گوجه و خیار را روی میز غذاخوری گذاشت، ایستاد و همان طور که به تلویزیون نگاه می کرد گفت:
"ببین پوتین با این سن و سال چه می کند؟!
عین #جکی چان است؛ فرز و چابک!"
به آشپزخانه رفت. کشیش تبسمی کرد و گفت:
"باز هم نشسته ای و فیلم های جکی چان را دیده ای؟"
ایرینا در حالی که پارچ آب و دو لیوان کریستال قدیمی را در دست داشت، آمد و گفت:
"اگر تو هم مثل من صبح و شب توی خانه تنها بودی چه می کردی؟"
پارچ و لیوان ها را روی میز گذاشت و به کشیش نگاه کرد. کشیش از جا بلند شد، پشت میز غذاخوری نشست و گفت:
"می نشستم و همه اش #کتاب می خواندم."
بعد دست دراز کرد و از توی سبد، تکه کوچکی نان کند و در دهانش گذاشت. ایرینا قبل از این که به آشپزخانه برود و دیس نخود پلو را بیاورد، گفت:
"کتاب های تو که خواندنی نیستند؛ چند رمانی را هم که آوردی همه شان را خواندم."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
نه پورشه سوار بودند
نه شیشلیکخور
نه ادعای ژن خوب داشتند
نه حسابهای میلیاردی
اما تا دلت بخواهد...
#غیرت داشتند
#غیرت مشخص مےکنه فرقِ بچه مسلمون با یه بیدین رو
ما شیعهها از پا نمےشینیم
تاریخ ثابت مےکنه این رو..💪
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
گاهی در #فضای_مجازی به همین راحتی فریب میخورید!😏
هر مطلبی را باور نکنید.
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#بیو
°•خُـدا یِڪ حسین(ع) داشت،الحمداللھ آن هم پناھِ ما شد:)•°
#پناھ_روزاے_بے_ڪسے :)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گره گشا شده هر رفت و آمدت ...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
کُمیل یعنے
گرما
رمل هاے داغ
تشنگے
پنج روز بی آب و غذا
یعنی جوانے گمنام که هوای تمام بچه های کانال را داشت..
کمیل یعنی عشق
عشق به بانوی بی نشان
حضرت فاطمه زهرا(س)
#بیادشهدایگمنام
#شهید_گمنام
#شهید_گمنام_سلام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
ما چرا #حسین (علیهالسلام) را دوست داریم؟
به خاطر آنکه با نام او
عطر #نجابت در فضا پراکنده می شود ؛
عطر #ایمان...
عطر مقاومت در برابر ظلم از این سو تا آن سوی جهان
از زمین تا #ستارگان..
اصلاً تمام فضا #معطر میشود از احساس #مقاومت
و چرا #تو را دوست نداشته باشیم
حال آنکه تو
در ادامه دادنِ راه #ارباب، سرآمدی
#عشقترین_آدم_محبوب_من💔
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین💔
الهامگرفته از #کتاب بر جاده های آبی سرخ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس