eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے کشیش سعی کرد کنترلش را حفظ کند، اما م
💔 ✨ نویســـنده: دو مرد خطرناڪ ڪہ براے بہ دست آوردن ڪتاب مرتڪب شده بودند، بہ سادگـــے دست از سر او بر نمےداشتند. واقعہ بدون اشاره بہ مسالــہ ے ڪتاب قدیمے، امڪان پذیــر نبــود و حتے پیرامون ڪتاب، پاے او را بہ ماجراے قتل مـــرد تاجیڪ باز مےڪرد. صداے قدم هاے ستـوان او را بہ خــود آورد. آرام از روے صندلــے بلنــد شد و ایستـــاد. ستــوان ڪہ داشت با گوشہ ے سبیــل بــورش ور مےرفت، گفـت: "امیــدوارم ڪہ حالتــان خــوب شده باشـد پـــــدر!" ڪشیش گفت: "بلہ بہـترم، بایــد قرص فشـــارم را زودتـر مےخـوردم." ستــوان گفت: "البتہ حــق با شماست؛ سرقـــت از ڪلیــسا و برداشتــن پول امانتے ڪہ نزد شما بــوده، مسألہ ے ڪوچڪے نیست." ستــوان شمـاره تلفــن ڪشیش را یادداشت ڪرد و بعد دسـت او را بہ گرمــے فشــرد و بہ اتفــاق همڪارش ڪلیســا را ترڪ ڪرد. و حالا ڪشیش مانده بود با و خیـــال هایے نگــــــران ڪننده. ترسے عمیق، وجودش را گرفتہ بود. در ســال هاے طولانــے زندگــے، هرگــز درگیـــر ماجراے قتــل و سرقـــت و پلیـــس نشده بود. بہ مـــرد تاجیڪ فڪر ڪرد؛ چہــره ے سبــزه و معصــوم او را بہ خاطــر آورد، مردے ڪہ انگــار مأموریـــت داشت ڪتـاب را بہ دســت او و خود را در این راه از دست بدهد. پس بایــد با و دنــدان از ڪتاب محافظــت ڪند، از آن دو جــوان قاتــل به دل راه ندهد و توڪل بہ داشتہ باشد ڪہ مقدرات بشـــر در دست اوســت. *** ڪشیش روز سختے را پشــت سر گذاشت. خستہ و درمانده به منــزل رفت و ماجراے سرقــت از ڪلیسا را بہ ایرینا گفت؛ اما هیچ اشاره اے بہ ماجراے قتــل مـــرد تاجیڪ و آن دو جـــوان روس نڪــرد. از آن شــب، احســاس مےڪرد ڪہ دلبستگے اش بہ ڪتاب بیشتــر شده است. ڪتــاب بود ڪہ بہ دنبـــال آن بودند؛ گنجـــے ڪہ پـــــاے آن خون انسان ریختہ شده بود. پس باید از آن بہ خوبـــے مراقبت ڪند. بہ ڪُنہ آن پے ببرد. ڪتاب قطعا یڪ جنــــگ ســــاده در یڪ برهہ از تاریــــخ نیست؛ باید در پس آن حقایقـــے نہفتـــہ باشد و شاید معنویتـــے بے ارتباط با رؤیاے آن شب نبـــود. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_سوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے دو مرد خطرناڪ ڪہ براے بہ دست آوردن ڪ
💔 ✨ نویســـنده: ساعت ۹ شب، پشت میز ڪارش نشست و ڪتاب را مقابلش باز ڪرد. عینڪش را به چشم زد و ورق هاے پاپیروس را ڪہ خوانده بود، از روی اوراق پوستے برداشت و اولین ورق پوستے را به دست گرفت. آن را به بینـے اش نزدیڪ ڪرد، بویید و با انگشت هایش، لمس ڪرد تا تشخیص بدهد این ورق های پوستـے از پوست آهو تهیه شده یا پوست حیوانات دیگر. اما تشخیص این ڪار برای او مشڪل بود. خط نوشتـہ های روی پوست، چیزی بین خط ڪوفے و خطوط عربے امروزے بود. ڪشیش شروع ڪرد به خواندن: به نام اللـہ آنچہ مرا مجبور ساخت تا بر تحریر عمروعاص از واقعـہ ی تحریرے بنویسم، نوشتہ های سراسر دروغ و خدعـــــہ و نیرنگ پسر عـــاص است ڪہ در ڪنار ملعونـے چون معاویـہ، آن بزرگ را مرتڪب شد. امروز ڪه عمرم به درازا ڪشیده و ۸۶ سال در سفره ے خدا روزے خورده ام، بس وقایع تلخ و بزرگ را به چشم خود دیده ام ڪہ یڪے از آنها ی صفین بود. ڪہ من آن روزها جوانـے ۲۶ ساله بودم و در مولایم علـے با سپاه معاویه رو در رو شدم. من در ڪتابـے ڪہ به توصیـہ ی پسرم سلیم، نوشتن آن را به پایان برده ام، همه ے وقایع آن دوران، به شهادت رسیدن امام علـے و واقعه ی تلخ ڪــربلا در ســال ۶۳ هجــرے را به رشتــه ی تحریــر در آوردم. در ایــن ڪهولــت ســن ڪــہ بــا بیمــاری دســت و پنجــه نــرم مــے ڪنـــم و تــوان نوشتــن نــدارم، بــاز بــه اصــرار سليــم تصمیــم گرفتــم پــے نوشتـــے بــر نوشتـــہ هــای عـــمروعـــاص بنویســـم تــا بلڪــہ در تاریــخ بمانــد و مولایــم علـــے آشڪارتــر شــود. هــر چنــد مــے توانستــم ایــن نوشتـــہ هـا را پــاره ڪنــم یــا بسوزانــم، امــا ترجیــح دادم قضـــاوت در ایــن بـــاره را به واگــذارم. آن روز سلیــم، مشتـــے اوراق پاپیـــروس مصــرے را بــه دستــم داد و گفــت ڪـه آن هــا را از یــڪ مــرد شامــے خریــده اســت. سخــت متعجــب شــدم ڪــہ دســت خــط عمــروعــاص را پــس از گــذشت ۱۰ ســال در اختیــار دارم. نوشتـــہ هــا را با تعجیــل خوانــدم. شایــد وقــوع جنــگ، فرصــت نــوشتن ادامـــہ ی وقایــع را بــه او نــداده بــود. و ایــن خواســت خــدا بــود ڪــہ پــس از ایــن همــه ســال، ایــن نوشتـــہ هــا بــه دســت مــن بــرسد؛ منــے ڪــہ عمــروعــاص را در جنــگ صفیــن بــارها دیــده بــودم و هنــوز هــم چهــره ے ڪریــہ و زشــت او را بـه خاطــر دارم. ... آن روز چهارشنبـــہ ۲۵ مــاه شــوال ســال ۳۹ هجــرے بــود. سپـــاه امــام، ڪوفـــہ را بــه ســوی شــام تــرڪ ڪــرد. فصـل پایانـــے ســال بود. نسیــم ســردے صــورت هایــمان را تازیانــه مــے زد، امــا وجــود علـــے، آتــش درون‌مــان را شعلــه‌ور تــر مــے ســاخت. امــام در رأس سپــاه، بــا وقــار و متانــت بــه پیــش مــےرفــت. نــه پوشیــده بــود و نــه خــود را بــه پوشــش هــای رزم بــود. تمــام آنچــه در برداشــت پارچـــہ ای مرقــع، ڪوتــاه تا مــچ پایــش و ڪمربنــد بافتــه شــده از لیــف خرمــا بود. روزها و هفتــه هــا رفتیــم، تــا بــه سرزمیــن صفيــن رسیدیــم و بــه طلایــه داران سپــاه ڪـہ فرمانـــده اش بــود، ملحــق شدیــم. روزے و شبــے بــه استراحــت و تجدیـــد قــوا و ساماندهـــے نیــروهـا گذشــت. لشڪــر معاویــه با فاصلــه ای نــه چنــدان دور، مقابــل مــان بودنــد. آن هــا بـر ساحــل رود فـــــرات خیمــــہ زده بودنــــد. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔. شهید حاج قاسم سلیمانی : واژه تخریب و نام بچه‌های تخریب برای آشنایان جنگ ترسیمی است از نیمه‌های تاریک شب انسان‌های شلاق زده بر ترس و دلهره، لب‌هایی که در زیر نور کم فروغ ماه در درون هزاران تله مرگ مشغول ذکر خداست، دست و پاهایی که برای بر زمین افتادن بی‌تابی می‌کنند، چشمان زیبایی که با دقت می‌نگرند و می‌جویند و برای حفظ دیدگان دیگری بر زمین می‌افتند. همه اینها حوادث بی‌فریادی است که صدای آخ آن را هم، دشمن در چند قدمی نمی‌شنود، معبری که با سرخی خون، ترسیم عبور می‌کند و با ابدان بر زمین افتاده نشان گذاری می‌شود، تخریب یعنی نافله‌های پشت تله‌های مرگ، سجده‌های شکر پس از بازگشت، نه برای زنده ماندن بلکه برای توفیق حیات بخشیدن، تخریب یعنی ختم داوطلبانه زندگی خود برای حیات دیگران، تخریب یعنی قرائت کمیل و عاشورا که با جان خوانده می‌شد و کمتر عارفی چنین حضور حقیقی را به خود دیده است. تخریب قدم زدن در نزدیک‌ ترین سرزمین به خدا ،‌ مردانی که علی و فاطمه علیهم‌السلام و اولاد مطهرشان به دیدنشان آمدند، سرهای بر زانو گرفته ائمه ، تخریب یعنی خنده کشته شده بر لبان فتح شده ، مردی در انتهای معبر، مردان خفته بر طریق مرگ برای عبور بهشتیان به صراط‌نور چه بگویم؟! قلم از ترسیم عاجز، زبان از بیان قاصر و قلب از یاد آن غیر طاهر .... تخریب یعنی جعفرزاده ، اقبالی ، طالبی ، انجم شعاع ، باقری، حسینی، اخلاصی و … یادگارانی که نامشان قلبم را می‌فشارد و یادشان ذکر روزانه‌ام است. اسماء حسنایی که خداوند به خلقتشان مباهات می‌کند. آفرین و رحمت خداوند بر قلم و قدمی که آنها را نه برای خود آنها، بلکه برای این نسل تشنه بشناساند و بنمایاند. 📝 بخشی از یادداشت حاج قاسم در کتاب "فرماندهان ورود ممنوع ... 🏴 @aah3noghte
💔 امیرالمؤمنین(ع): نصیحت كردن در حضور ديگران،خُرد كردن شخصيت است. ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🌹‌چگونگی شهادت جهان آرا و یاران شهید هفتم مهرماه سال 1360 در حالی که سرداران و سربازان فاتح ارتش اسلام پس از رزمی بی امان با بعثیان متجاوز، با سرافرازی از جبهه نبرد حق علیه باطل بر می گشتند، هواپیمایی که این عزیزان را به تهران می آورد، درحوالی کهریزک دچار سانحه غم انگیزی گشته و سقوط کرد. در این حادثه، علاوه بر شهید شدن تعدادی از رزمندگان اسلام، فرمانده سرافراز و نامور سپاه خرمشهر، محمد علی جهان آرا به همراه چهار سردار بزرگ اسلام سرلشگر فلاحی جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ نامجو وزیر دفاع، سرتیپ فکوری جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و شهید یوسف کلاهدوز قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند. یاد همه شهدای انقلاب اسلامی گرامی و نامشان پررهرو باد ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 🌹‌چگونگی شهادت جهان آرا و یاران شهید هفتم مهرماه سال 1360 در حالی که سرداران و سربازان فاتح ارتش
💔 امام خمینی (ره) به مناسبت وقوع سانحه هوایی و به شهادت رسیدن فرماندهان ارتش وسپاه در پیامی چنین فرمودند: «اینان، خدمت‌گزار رشید و متعهدی بودند که در انقلاب و پس از پیروزی انقلاب، با سرافرازی و شجاعتْ در راه هدف، و در حال خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند. شک نیست که همه باید این راه را برویم و به سوی حق و سرنوشت خویش بشتابیم، پس چه سعادتی بالاتر از آن که در حال جهاد با دشمنان اسلام و خدمت به حق و خلق و مجاهدت در راه هدف و شرف این راه طی شود و چه سعادت مند بودند این شهیدان که دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند...». جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش وزیر دفاع جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 یقین کنید که روزی به چشم خواهیم دید پیاده می رویم آخر به کربلای حسن (ع)❤️ 💚 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 زمان بر امتحان من و تو میگردد تا ببیند که چون صدای "هل‌من‌ناصــــرِ" امامِ عشــق برخیزد‌ چه‌ می‌کنیم...؟! ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 نقاره می‌زنند... شفا رایگان شده! ای خوش به حال این‌همه بیمار، در حرم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🍃🥀🍃شهیدسجادزبرجدی‌سهراب 🍃🥀🍃 نـام پـدر :محمد تـاریخ تـولـد :۱۳۷۰/۱۱/۱۹ مـحل تـولـد :تهران سـن :۲۵ سـال تـاریخ شـهادت :۱۳۹۵/۷/۷ کـشور شـهادت :سوریه مـحل شـهادت :حلب نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری اگر درد و دل داشتید یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم❤️ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ماندن در صف عاشورائی امام عشق تنها با به دست مےآید آسدمرتضی آوینی اینگونه می‌گفت و تو به آن یقین مطلق رسیدی که در صف یاران امام سر جدا مردانه ماندی تا روز عاشورای تو نیز بپا شد و چونان سیدالشهدا سر جدا به دیدار معبود رفتی... خوشا به حالت زهی سعادت 💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 برای کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
end-12b.mp3
9.74M
💔 📗کتاب صوتی قسمت 5⃣1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" 👌 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ‌امسال اربعین تو دق میکنم حسین تا کی برای آمدن اما, اگر … کنیم حی علی حسین(ع) فی یوم الاربعین این جمله را شعارِ حقوق بشر کنیم 💔 😍 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 شهیده شهناز حاجی شاه متولد سال 1339 در اثر رشادتهایی که در نبرد 40 روزه خونین شهر به انجام رسانید، در تاریخ 8/7/59 بوسیله انفجار گلوله توپ دشمنان بعثی به درجه رفیع شهادت رسید. 👆 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 مےخواهم امواج خروشان احساس را به مهار عقل در زندان تن محبوس کنم اما عقل را توان به بند کشیدن دل نیست و تن را قدرت نگه‌داشتن روح نمےباشد مےخواهم مرغ اندیشه را از پرواز در آسمان خون‌رنگ عشق، باز دارم. ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔  اگر ايمان باشد، انسان تذڪر را از هر ڪس مى پذیرد. •| تفسیر نور|• ! ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 زمانی از راه رسید که همه دست به دست هم دادند و با چنگ و دندان نه... با کشور را سرِ پا نگه داشتند . . حالا هم زمانی رسیده است که باید با مِهرورزی، را کنیم از سر ، ماسک بزنیم 💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 برای کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ساعت ۹ شب، پشت میز ڪارش نشست و ڪتاب
💔 ✨ نویســـنده: خبــر رسیــد ڪــہ معاویــه دستــور داده لشڪــر علــــے حــق نزدیــڪ شــدن بــه رود و برداشتــن و نوشیــدن از آب را نــدارد. دستـــہ هایـــے از سربــازان معاویـــہ چــون دیــواری مقابــل رود ایستــاده بودنــد. اما دستــور جنــگ نمـــے داد. ڪـم آبـــے و تشنــگـے سپاهیــان را مـے آرزد. امــام پیڪے نــزد معاویــه فرستــاد تــا قبــل از آغــاز جنــگ بــه او فرصــت بدهــد با تــن دادن بـــہ بیعــت، مسلمانــان را به ڪشتــن ندهــد. و نیــز از او خواســت تــا سربازانــش را از ساحــل فــرات دور ڪنــد تا لشڪریــان ڪوفـــہ از آب فــرات بنوشنــد اما معاویــه با هــر دو پیشنهــاد امام مخالفــت ڪـرد. همــه منتظــر فرمــان حملــه بودیــم، امــا امــام رو بــه لشکریانــش گفــت: "سپــاه معاویــه بــا بستــن آب بــر شمــا، شمــا را بــه فــرا مــے خوانــد. اڪنـون بر ســر دو راهــے هستیـــد؛ یا بـــہ در جای خــود بنشینیـــد یا شمشیـــرها را از خــــون آنان سیــــراب نماییـــد تا خـــود از آب فـــرات سیـــراب شویـــــد." ما شمشیـــرهایــمان را رو به آسمــان بلنــد ڪردیـم و خواستــار جنــگ با سپــاه معاویــه شدیــم. علـــے مـــے دانســت ڪــہ ڪنــار زدن سربــازان معاویــہ از ساحــل فــرات، ڪــار چنــدان سختــے نیســت. از مالـڪ اشتــر و اشعــث خــواست تـا با ســربازان تحــت امــر خود، محاصــره ے فــرات را پایان دهنـــد. عقــب رانــدن سربـازان معاویــه با ڪمتــرین تلفــات صــورت پذیرفــت. آن ها از ڪنــار فــرات رانــده شدنــد و در نقطـــہ ای مرتفــع و بــے آب و گیــاه قرار گرفتنــد. ما مـے دانستیــم ڪـہ سربــازان معاویـــہ بــدون آب قــادر به ادامـــہ ی نبـــرد نخواهنـــد بود. خوشحـــال بودیــم ڪہ جنــگ مــا با شامیــان، بدون نبــردی چنــدان به پایــان خواهــد رسیــد. وقتــے مالـڪ اشتــر و اشعــث پیــروز از جنــگ به نــزد علـــے باز گشتنــد، اشعث رو به علــے گفــت: "حال تو را ساختیــم اے امیــر المومنیــن؟ اینڪہ فرات در اختیار ماست و این دشمن است که باید از تشنگــــے هلاڪ شود یا بیعت با شما را بپذیـــرد.." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے خبــر رسیــد ڪــہ معاویــه دستــور داد
💔 ✨ نویســـنده: علــــے گفت: "بہ اندازه ے نیازتـــــان از آب بردارید و ہہ خود برگردید. بگذارید سپـــــاه معاویـــہ هم از بردارند". یـــاران علـــےاز این تصمیم شگفت زده نشدند، اما سربازان معاویه ناباورانه فڪـــر مےڪردند ڪہ چگونه علــــے آب را از دشمـــن خود دریغ نمےڪند و روزها یڪے پس از دیگرے مےگذشت. همہ بے صبرانہ منتظر دستــور حملہ از سوے علــــے بودیم، اما علـــے با فرستادن فرستادگانے بہ نزد معاویہ، او را بہ و تـــن دادن بہ بیعــــــت فرا مےخواند. پیغــام معاویہ اما بهانہ ے خونخواهے عثمــان بود. ما همچنان در صفیــــن بودیــــم. صفیـــن چونان پوستے پلیســــہ بہ نظر مے رسید؛ چون سیـــــاه و سفیــــد قطعہ زمینــے از صلـــــح ڪہ بہ وسیـــلہ ے یڪدندگے معاویہ شڪاف برداشتہ یا ڪتابے از جنگ ڪہ بہ وسیلہ ے درنــگ و مہــلــــت، پــــاره شده بــــود. علــــے بہ دنبال بــــس بود تا بہ وسیلــہ ے آن بہ صلحــــے همیشگــــے دست یابد ڪہ پریشانــے امتــــش را بہ امنیت تبدیل ڪند و زندگی و سلامـــت را بہ آنـــان ارزانـــے دارد. روزها مے گذشت؛ نہ صلـــح بود و نہ جنـــگ. علـــے پیوستہ هم پیمـــان با زندگے بود و در از جنــــگ، و معاویہ دوستدار همیشگے و . برخے زمزمہ هاے ناخوشایند در سپــــاه علـــــے، برخے امیدها را بر بـــاد مےداد. گویے صبــــر علــــے در بہ تأخیر انداختـــن جنگ، صبـورے را از آن ها مےگرفت. زمزمہ هایے بہ گـــوش مے رسید، مےگفتند: "بایــــد پس از نبرد بر سر فــــرات، حملہ ے بزرگ آغاز می شد ... علــــے باید بیش از این ملاحظہ نڪند و بر دشمن بتازد ما براے جنــــگ آمده ایم نه صلح ... باید از ڪشتــه هاے دشمن پشتــــه بسازیم ... آیا علــے از مےهراسد؟ آیا سپـــاه شـــام از ما قوے تر است؟" ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔 به احترام ۱۴ معصوم می‌خوام سکه رو بکنم ۱۴ میلیون 😁 ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب 🍃 #برگی_از_یک_کتاب 📘 نام کتاب: "طلوع روز چهارم" 🖋 نویسنده: فاطمه سلیمانی 📑 انتشار
💔 📚 هشتم مهر ماه 1359 دشمن خرمشهر را به توپ بست، در محلی سربازی مجروح شده بود. شهناز به کمک بقیه به او کمک رساندند. آن سرباز بعدها به من گفت: دختر شما جانم را نجات داد. شهناز وقتی شهید شد، او را در گلزار شهدای خرمشهر، بی‌آن‌که پدرش حضور داشته باشد، به خاک سپردیم. به خاطر ناامن بودن شهر، پیکر او فقط توسط پنج نفر به طور بسیار مظلومانه تشییع شد. راوی: مادر شهید افلاكيان زمين (دفتر دوازدهم ) : شهناز حاجي شاه پدید آورنده عباسي ولدي ، محمد حسين ،1353‏-‏ ، گردآورنده نشر: شاهد موضوع: معرفی و خاطرات شهیده شهناز حاجی شاه کتابخانه كتابخانه آستان حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 وی دانش‌آموز شهر هویزه بود و در دوران دفاع مقدس یک روز هنگام شستن ظرف‌ها در کنار رودخانه، با دیدن سربازان عراقی که شهرش را اشغال کرده و به مقدسات توهین می‌کنند، به سمت آنها سنگ پرتاب می‌کند و آنها این دانش‌آموز را به رگبار می‌بندند و به شهادت می‌رسانند. وی که از اشغال سرزمینش توسط نیروهای عراقی بسیار خشمگین بود، یک روز در خلال دفاع مقدس در حاشیه رودخانه در حالی که مشغول شستن ظرف بود، به نیروهای عراقی اعتراض کرد و به طرف آنها سنگ پرتاب کرد. نیروهای مسلح صدام از سنگ‌هایی که با دستان کوچک سهام پرتاب می‌شد بسیار ترسیدند، به همین دلیل لوله اسلحه‌ها را به سوی او نشانه رفتند و آتش‌ گشودند و «سهام» 12 ساله همچون شکوفه‌ای پرپر شده در بر لب شط بر زمین افتاد؛ تیر مستقیم به پیشانی سهام ‌خورد و از بینی تا کاسه سر او را متلاشی ‌کرد. در زمان تدفین این دانش‌آموز شهید، به دلیل متلاشی شدن مغزش و چون نمی‌توانستند خون سر را متوقف کنند، به ناچار سر شهیده سهام را در یک کیسه نایلونی قرار دادند و او را آماده خاکسپاری کردند. ... 🏴 @aah3noghte🏴