eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 +قســم بہ نسـخہ ی خطـےِ مرتضـے،قــرآن فقـط میانِ کتـاب آن جنـاب معلوم است... +مؤذن قسم مےدهد" أ
💔 السَّلامُ عَلَیکَ یا ٱمیرَالمُؤمِنین مادرم بعد خدا نام تو را یادم داد عادت کودکی ماست "علی" گفتن ما هر که آمد" نجف" از هیبت تو زانو زد بی سبب نیست سراسیمه زمین خوردن ما اَللَّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ‌عَلِيِّ‌بْنِ‌أَبِي‌طَالِبٍ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ﷽ ﴿ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴾ و هرگز پناهگاهی غیر او نمی یابم. آیه ۲۲ سوره جن ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ... زمزمه های تنهایی قلبم رابشنو «مناجات شعبانیه» ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🚨حمله تروریستی در میدان شهر سراوان قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه: ساعت ۹:۳۰ صبح امروز در نخستین روز سال ۱۴۰۰، یک گروهک تروریستی در یکی از میادین شهرستان سراوان در سیستان و بلوچستان دست به انفجار زد که منجر به کشته شدن یک نفر و زخمی شدن سه نفر از مردم در حال عبور از خیابان از جمله یک خانم شد. ضدانقلاب دست به کار شدند😏 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدا بنده هاش رو خیلی دوست داره؛ تحقیر کردن بنده هاش، برای اینکه فکر می کنیم ما آدم مقدس و عابدی هستیم، خدا رو خیلی ناراحت میکنه ...!
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 9⃣ هرگز اجازه نمی دهم من حس خاصی نسبت ب
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 🔟 غیرقابل اعتماد 💠🍃💠🍃💠 پدرم خیلی مصمم بود … علی رغم اینکه می گفت به خاطر مسلمان بودن متین نیست اما حس من چیز دیگه ای می گفت 😢… به هر حال، من به اذن و رضایت پدرم نیاز داشتم … هم مسلمان شده بودم و هم اینکه، رابطه ما تازه داشت بهتر می شد … با هزار زحمت و کمک مادرم، بالاخره، رضایت پدرم رو گرفتیم… اما روز آخر، من رو کنار کشید و گفت … – ببین آنیتا … من شاید تاجر بزرگی نیستم اما تاجر موفقی هستم … و یه تاجر موفق باید قدرت شناخت آدم ها رو داشته باشه☝️ … چشم های این پسر داره فریاد میزنه "به من اعتماد نکنید … من قابل اعتماد نیستم" … 💠🍃💠🍃💠 من، اون روز، فقط حرف های پدرم رو گوش کردم اما هیچ کدوم رو نشنیدم … فکر می کردم به خاطر دین متین باشه… فکر می کردم به خاطر حرف رسانه ها در مورد ایرانه … اما حقیقت چیز دیگه ای بود … ، چشمان من رو کور کرده بود … عشقی که من نسبت به اسلام و ایران مسلمان داشتم رو … با زبان بازی ها و نقش بازی کردن های متین اشتباه گرفته بودم … و اشتباه من، هر دوی اینها رو کنار هم قرار داد … ما با هم ازدواج کردیم … و من با اشتیاق غیر قابل وصفی چشمم رو روی همه چیز بستم و به ایران اومدم … ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 🔟 غیرقابل اعتماد 💠🍃💠🍃💠
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 1⃣1⃣ تقصیر کسی نیست 💠🍃💠🍃💠 پدر و مادر متین و عده دیگه ای از خانواده شون برای استقبال ما به فرودگاه اومدن … مادرش واقعا زن مهربانی بود … هر چند من، زبان هیچ کس رو متوجه نمی شدم ولی محبت و رسیدگی اونها رو کاملا درک می کردم … اون حتی چند بار متین رو به خاطر من دعوا کرده بود که چرا من رو تنها می گذاشت و ساعت ها بیرون می رفت … من درک می کردم که متین کار داشت و باید می رفت اما حقیقتا تنهایی و بی هم زبونی سخت بود😢 … 💠🍃💠🍃💠 اوایل، مرتب براشون مهمون می اومد … افرادی که با ذوق برای دیدن متین می اومدن … هر چند من گاهی حس عجیبی بهم دست می داد … اونها دور همدیگه می نشستن … حرف می زدن و می خندیدن … به من نگاه می کردن و لبخند می زدن … و من ساکت یه گوشه می نشستم … بدون اینکه چیزی بفهمم و فقط در جواب لبخندها، لبخند می زدم … هر از گاهی متین، جملاتی رو ترجمه می کرد … اما حس می کردم وارد یه سیرک بزرگ شدم و همه برای تماشای یه دختر بور لهستانی اومدن … کمی که می نشستم، بلند می شدم می رفتم توی اتاق … یه گوشه می نشستم … توی اینترنت چرخی می زدم … یا به هر طریقی سر خودم رو گرم می کردم … اما هر طور بود به خاطر متین تحمل می کردم … من با تمام وجود، دوستش داشتم … اون رو که می دیدم لبخند می زدم و شکایتی نمی کردم … با خودم می گفتم بهش فشار نیار آنیتا … سعی کن همسر خوبی باشی … طبیعیه … تو به یه کشور دیگه اومدی … تقصیر کسی نیست که زبان بلد نیستی … 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 1⃣1⃣ تقصیر کسی نیست
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت2⃣1⃣ اولین رمضان مشترک 💠🍃💠🍃💠 تمام روزهای من به یه شکل بود … کم کم متوجه شدم متین نماز نمی خونه ☹️… نمی دونم چطور تا اون موقع متوجه نشده بودم … با هر شیرین کاری، حیله و ترفندی که بلد بودم سعی می کردم به خوندن نماز ترغیبش کنم … توی هر شرایطی فکر می کردم اگر الان فلان شهید بود؛ چه کار می کرد؟ … اما تمام تلاش چند ماهه من بی نتیجه بود 😢… 💠🍃💠🍃💠 اولین رمضان زندگی مشترک ما از راه رسید … من با خوشحالی تمام، سحری درست کردم و یه ساعت و نیم قبل از اذان، متین رو صدا کردم … اما بیدار نشد 😟… یه ساعت قبل از اذان، دوباره با محبت صداش کردم … – متین جان، عزیزم … پا نمیشی سحری بخوری؟ … غذا نخوری حالت توی روز بد نمیشه؟ … با بی حوصلگی هلم داد کنار … – برو بزار بخوابم … برو خودت بخور حالت بد نشه … برگشتم توی آشپزخونه … با خودم گفتم … – اشکال نداره خسته و خواب آلود بود … روزها کوتاهه … حتما بدون سحری مشکلی پیش نمیاد … و خودم به تنهایی سحری خوردم … بعد از نماز صبح، منم خوابیدم که با صداهای ضعیفی از آشپزخونه بیدار شدم چیزی رو که می دیدم باور نمی کردم … نشسته بود صبحانه می خورد 🤯… شوکه و مبهوت نگاهش می کردم … قدرت تکان خوردن یا پلک زدن رو هم نداشتم … چشمش که بهم افتاد با خنده گفت … – سلام … چه عجب پاشدی؟ … می خواستم اسمش رو ببرم اما زبانم حرکت نمی کرد … فقط میم اول اسمش توی دهنم می چرخید … – م … م` … همون طور که داشت با عجله بلند می شد گفت … – جان متین؟ … رفت سمت وسایلش … – شرمنده باید سریع برم سر کار … جمع کردن و شستنش عین همیشه … دست خودت رو می بوسه … همیشه موقع رفتن بدرقه اش می کردم و کیفش رو می دادم دستش … اما اون روز خشک شده بودم … پاهام حرکت نمی کرد … در رو که بست، افتادم زمین … 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اى کاش که انتظار معنى می‌شد؛ وقتى که سحر شکوفه صبح دمید، با آمدنت بهار معنى می‌شد...🌿 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 •• دل‌بستهـ‌ایم‌ بهـ‌گوشہ‌ی‌نگاهَٺ... #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھد
💔 گاهی تلنگر می‌تواند همین باشد حرفی از شهیدی که گفت: ما از حلالش گذشتیم.... شما از حرامش نمی‌توانید بگذرید؟! هر که بامحبت تر است مقرّب تر است محبتی که باشی عاقبت بخیر می شوی و چه عاقبت بخیری بالاتر از .... 🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شکرگزاری 🙏 روز یازدهم (شکرگزاری برای همه چیز) راحتترین و ساده ترین روش مطمئن شدن از اینکه روز
💔 🙏 روز دوازدهم (تشکر از افرادی که به ما انگیزه دادند) گاهی آتش درون ما خاموش می شه و باید فردی دیگر به ما انگیزه بده، هر کدوم از ما دلیلی برای قدردانی صمیمانه از کسانی که شعله ی درون ما رو شعله ور کردند داریم. (البرت شوایترز فیلسوف و پزشک فرانسوی، برنده جایزه نوبل) هر کدوم از ما در اوقاتی از زندگی مون که بیش از حد به کمک و حمایت و راهنمایی فردی دیگر نیاز داشتیم اون رو از دیگران دریافت کرده ایم. بعضی اوقات فردی از طریق دلگرمی، راهنمایی، یا صرفا حضورش در زمان مناسب مسیر زندگی مون رو عوض کرده و بعد با گذر زمان کسی که زندگیمون رو تحت تاثیر قرار داده یا متحول کرده فراموش میکنیم. در آینده وقتی به گذشته مون نگاه می کنیم پی می بریم اون فرد چه نقش معجزه آسا و کلیدی در زندگی مون داشته! این شخص معلم، پدر، مادر، خاله دوست، یک فرد ناشناس و هرکس دیگری میتونه باشه. ✅امروز قراره تو درباره افراد شگفت انگیزی که در زندگیت تاثیر گذاشته اند فکر کنی، جای خلوت و بی سر صدایی بنشین و دست کم سه نفر رو که تاثیری در زندگیت داشتند به گونه ای که اون رو متحول کرده اند فکر کن، هر کدوم رو در ذهنت تجسم کن طوریکه انگار کنار تو نشسته اند با صدای بلند باهاشون صحبت کن و بگو چرا ازشون سپاسگزار هستی و چگونه در مسیر زندگیت تاثیر گذاشتن! 🔴نکته مهم این تمرین اینه که باید از این سه نفر در یک زمان تشکر کنی پشت سر هم! چون تقسیمش در طول روز تاثیر شگفت انگیز این برنامه رو کاهش می‌ده. 🔴مثال سارا از تو بابت زمانی که منو تشویق کردی تا به دنبال استعدادهام برم سپاسگزارم چون تو به من روحیه و جرات دادی تا دنبال آرزوهام برم... سارا از تو متشکرم. 🔴اگر امکان حرف زدن با صدای بلند رو نداری می توانی اینو بنویسی مثل نامه... ... 💞 @aah3noghte💞 @fhn18632019 مباحث شکرگزاری رو دنبال می کنین؟🤔😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ‏{وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا} ‏این‌همه عیدی که خدا بهت داده شمردی؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نباش این همه زیبا... سلللام روزمون بخیر😊 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 تو سالِ نو 👆👆 ☺️🍭
💔 ای کسی که از دلهای ساکت خبر داری:) ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (١٣٥) وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ
✨﷽✨ (١٣٦) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ [ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩم ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ] ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ : ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻭ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﻭ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥِ [ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻣﻘﺎم ﻧﺒﻮّﺕ ] ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪﻩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻋﻴﺴﻲ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ; ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺮﺩم ﻣﺒﻌﻮﺙ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ] ﻓﺮﻗﻲ ﻧﻤﻰ ﮔﺬﺍﺭﻳﻢ ، ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ . ✅ نکته ها - اين آيه به مسلمانان دستور مى‌دهد كه به مخالفان خود بگويند: ما به خدا و همه پيامبران بر حقّ وآنچه از جانب خدا نازل شده است ايمان داريم وخود محورى‌ها و يا تعصّبات نژادى، باعث نمى‌شود كه ما برخى از آنها را بپذيريم و بعضى ديگر را نفى كنيم. ما به همه انبياى الهى، چه آنهايى كه قبل از ابراهيم عليه السلام آمده‌اند، همانند آدم، شيث، نوح، هود، صالح و چه آنهايى كه بعد از ابراهيم بودند همانند سليمان، يحيى و زكريا، ايمان داريم و هر پيامبرى كه دليل روشن و معجزه داشته باشد به حكم عقل او را مى‌پذيريم. - «اسباط» جمع «سبط» به معناى نواده است و مراد از آن دوازده تيره و قبيله بنى‌اسرائيل مى‌باشد كه از دوازده فرزند يعقوب به وجود آمده ودر ميان آنان پيامبرانى وجود داشته است. - جمله «وَ ما أُوتِيَ مُوسى‌ وَ عِيسى‌» يعنى هرچه به آن دو پيامبر نازل شده قبول داريم، نه هر آنچه نزد شماست و لذا نفرمود: «و ما اوتيتم». بنابراين اگر در برابر دعوت شما كه مى‌گوييد: «كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‌» و راه نجات را در مسيحى يا يهودى بودن مى‌دانيد، مى‌ايستيم به دليل وجود انحراف و خرافاتى است كه در دين خدا ايجاد كرده‌ايد وگرنه ما تورات و انجيل واقعى را كه در آنها بشارت ظهور و بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است قبول داريم. 🔊 پیام ها - ايمان به همه‌ى انبيا وكتاب‌هاى آسمانى لازم است. «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ ...» كفر به بعضى از انبيا، كفر به همه‌ى آنهاست. مسلمان واقعى كسى است كه به تمام انبياى الهى، ايمان داشته باشد. - ما به آنچه بر موسى و عيسى عليهما السلام نازل شده ايمان داريم، نه آنچه امروز به نام‌ تورات وانجيل وجود دارد. «وَ ما أُوتِيَ مُوسى‌ وَ عِيسى‌» - تسليم عملى، در كنار ايمان قلبى لازم است. «آمَنَّا بِاللَّهِ ... نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» ... 💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 #اول_فروردین سالروز ولادت عمار ولایت سردار سرافراز و دشمن شکن، شهید سپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی گرا
💔 بابای من، مرد بالابلند دیروز و هزار تکه امروزم، هرگز تصور نمی کردم روزی بیاید که ثانیه ها برایم سالی بگذرد از غم فراقت هرگز تصور نمیکردم که روز تولدت برای در آغوش کشیدنت مجبور باشم سردی سنگ مزار را لمس کنم. روزی بیاید که لبخندت را گم کنم بین خطوط مبهم روزگار، روزگاری که هیچ وقت بی تو بودن را در آن نمی دیدم. حضور دوتن از فرزندان "شهید سپهد قاسم سلیمانی" در گلزار مطھر شهدا در سالروز تولد پدر آسمانی شان✨ 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت2⃣1⃣ اولین رمضان مشترک
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 3⃣1⃣ پایه های اعتماد 💠🍃💠🍃💠 تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد کرده بودم … فکر می کردم مسلمانه … چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم … اما حالا …😔 بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش … تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم … پدرم حق داشت … متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش … من به سختی توی صورتش لبخند می زدم … سعی می کردم همسر خوبی باشم … و دستش رو بگیرم… ولی فایده نداشت😢 … کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم… و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلوزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد … و من رو هم به این کار دعوت می کرد … حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم … اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه … هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش … 💠🍃💠🍃💠 – سلام متین جان … خوش اومدی … چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ … – امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم … قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت … اما حالا که کاملا بلدی … رفت توی اتاق … منم پشت سرش … در کمد لباس های من رو باز کرد … – هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس … هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن … سرش رو از کمد آورد بیرون … – امشب این لباست رو بپوش … و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم … 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 3⃣1⃣ پایه های اعتماد 💠🍃💠
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت4⃣1⃣ مهمانی شیطان😈 🍃💠🍃💠🍃 چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام … – متین جان … مگه مهمونی زنانه است؟ … – نه … چطور؟ … – این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم … کتش تنگ و کوتاهه … با حالت بی حوصله گی اومد سمتم … – یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ … زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با کلاسن … امل بازی در نیاری ها … – امل بازی؟ … امل چی هست؟ … خندید و رفت توی اتاق کارش … با صدای بلند گفت … – یعنی همین اداهای تو … راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز … سرش رو آورد بیرون … – محض رضای خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن … 🍃💠🍃💠🍃 تکیه دادم به دیوار … نفسم در نمی اومد … نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدیم درک کنم … مغزم از کار افتاده بود … اومد سمتم … – چت شد تو؟ … – از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ … با خنده اومد طرفم … – زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن … دوباره رفت توی اتاق … این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم … – راستی یه دستم توی صورتت ببر💅💄 اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست … همچین که چشم هاشون بزنه بیرون … 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت4⃣1⃣ مهمانی شیطان😈 🍃💠🍃💠🍃 چ
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت5⃣1⃣ معنای اُمّل😏 🍃💠🍃💠🍃 دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه😒 … همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم … – خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم…🤦‍♀ 🍃💠🍃💠🍃 چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم … – چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ … – چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم❌ … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن رفت و آمد کنم … حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم … گریه ام گرفته بود … – همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم … دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞