eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 💔 بعد از تو چاهِ شهر، همدردِ امیر است لَب وا کُـن اِی آرامِ تَن... تا دق نکرده بانویِ پاکی‌ها تو را به خاکِ چادر... ندبه بخوان! بابُ الحسن تا دِق نکرده #آھ_مادرم 💕 @aah3noghte💕
💔 عهد ما با #تو نه عهدےست که تغـیّـر بپذیرد #دوست_شهیدت_کیه؟ #شهیدجوادمحمدی #آھ... (۳نقطه) 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مهمان_حضرت_زهرا(س)۱ اهل بابلسر بود. با رفقایش مےرفتند لب ساحل، سراغ
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 (س)۲ چند سال بعد که صورت گرفت، خانواده کریمی هم منتظر برگشت مسافر بےنشان خود بودند اما... خبری نشد😔 پسر بزرگ قربانعلی مےگفت: "بیشتر از همه خواهر کوچکم که در زمان پدر، کودک خردسال بود همیشه گریه مےکرد و بهانه پدر را مےگرفت...😔😭😔 من زیاد خواب پدرم را مےدیدم اما یک شب دیدم...😳 پدرم در خواب به من گفتند: (من برگردم!!!😔 ما در شیاری در منطقه چیلات بودیم و هر روز ، مادرمان (س) به دیدن ما مےآمد...😔 پدرم در ادامه گفتند: "حضرت زهرا (س) وقتی به داخل شیار مےآمدند، همه ما را به صدا مےکردند و جویای احوال ما مےشدند... حتی ایشان به های ما کشیده مےشد"....☺️ پدرم گفتند: "حضرت صدیقه (س) به من فرمودند ( !!! دختر کوچک شما چند روز است خدا را به حق من قسمـ مےدهد....)😔 صبح از خواهر کوچکم در مورد توسل او سوال کردم البته چیزی از خوابم نگفتم. او هم گفت: "چند شب است قبل از خواب، زیارت عاشورا مےخوانم و خدا را به حق پهلوی شکسته مادر سادات قسم مےدهم... "😭😔😭 چـند روز بعد دوستان تماس گرفتند و خبر بازگشت پیکر پدرم را دادند... پدرم ، در بدن نداشت و استخوان جمجمه ای اطراف پیکرش نبود و پیکرش در یک شیار پیدا شده بود.... (س) 💕 @aah3noghte💕 📛
💔 طی درگیری هایی در جنگ روبرو درتاریکی #شب این دو #شهید به #شهادت میرسند همرزمان این شهدا،آنها رو زیر #برف پنهان میکنند وبه عقب برمیگردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه #میمونند تا حتما دوستانشونو برگردونن روزها بخاطر داشتن #دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی #شب و در برف وسرما و کوهستان، #شهدا رو روی دوششون حمل میکردن سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند #شهادت: #عملیات_بیت_المقدس_۲ #شرمنده_شهدا_بودن_فایده_ندارد #کاری_کن_حرفشان_زمین_نماند! #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ_یک_فرزندشهید💔 عکس اول پدرم است... عکس دوم هم عکس سوم هم عکس چهارم هم... مےبینی؟ هیچ
💔 #دلشڪستھ عکس اول، بابای من است سخت کوش و مجاهد عکس دوم هم بابای من است بعد از ۱۰ سال رفت و مجاهدتش با #شهادت تکمیل شد #شهیدجاویدالاثرمحمدبلباسی #دخترانه #دختری_که_پدر_رو_ندید... #چالش_عکس_10سال #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 تا شُٖدم صيد تو آسوده ز هر صيادم وای بر من گر ازين قيد کنی آزادم ... #شهدا_عاشقان_واقعی... #شهادت #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_پنجم مادر از چہره نورانی پسر اینگونه مےگوید: سعید ب
💔 روایتی متفاوت از دیدار آخرش متفاوت بود "مامان! برای همیشه خداحافظ!👋 ان شاءالله وعده ما »☺️ هنوز صدای سعید در گوشم است.... هربار که راهی جبهه بود، پدرش پشت سرش آیت‌الکرسی و چهارقل می‌خواند و می‌گفت: "به خدا سپردمت عزیزم". اما بار آخر، رفتنش جور دیگری بود.🤗 آن روز اصرار داشت پدرش جلوتر از او از خانه بیرون برود و بعد خودش. خداحافظی‌اش با من هم مثل همیشه نبود. دست و روبوسی گرمی کرد و گفت: "مادر خداروشکر که قسمت شد یک‌بار دیگر ببینمت.😍 ان‌شاءالله دیدار بعدی‌مان در " انگار به همه‌مان الهام شده بود این دیدار آخر است.😔 سعید، ۱۰ روزی زودتر از آمدن پیکرش به خانواده رسیده بود. اواخر بهمن‌ ۶۴ ولی پیکرش نهم اسفند تشییع شد. شب آخری که فردای آن قرار بود پیکرش برسد، خوابش را دیدم. در عالم خواب به من گفت: "مامان، بابت جراحاتی که فردا روی بدن من می بینی، ناراحت نباش و بی‌تابی نکن!☝️ هیچ کدام‌شان را نه حس کردم و نه فهمیدم. خوشحال باش چون من از قفس دنیا آزاد شدم.😉 آن لحظه آخر هم (ع) و (س) بالای سرم آمدند و یک شاخه گل به من دادند و از من خواستند آن را بو کنم." 😊 سعید حتی در خواب از من خواست دنبالش بروم تا جایش را در بهشت نشانم بدهم. با هم وارد باغی شدیم که تمام درختان آن به سعید تعظیم می‌کردند. قصرش هم کنار قصر آقا امام حسین(ع) بود.😍 چند روز قبل از آوردن پیکر سعید هم خواب دیدم دو خانم سیاهپوش وارد خانه‌مان شدند، جلویم نشستند و گفتند: " اگر بدانی فرزندت چقدر به اسلام خدمت کرده است تا شهید شود، یک قطره اشک هم برای او نخواهی ریخت."😌 حتی جایی که قرار بود سعید را در گلستان شهدا دفن کنند، در خواب به من نشان دادند. «خواب دیدم همین‌جایی که الان سعید دفن شده است، سکویی بود که وقتی به آن نزدیک شدم، دیدم (ره) روی آن نشسته است. امام(ره) وقتی من را دیدند، یک شاخه گل میخک سوخته به من دادند و رفتند.» 💕 @Aah3noghte💕 📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 خط مقدم... کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی ها مجروح شده بودند حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتندباور می کردند اینجا آخرشه ! یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد ... حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم تورجی‌زاده را پیدا کن تورجی را پیدا کردند حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط #روضه‌حضرت‌زهرا برام بخون تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاج حسین خرازی از هوش رفت ... ! صدا را روی تمام بی سیم ها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود : در بین آن دیوار و در زهــرا صدا می زد پدر دنبال حیـدر می دوید ازپهلویش خون مےچکید زهراے من، زهراے من ... ! #آھ_مادرم #شهیدحاج_حسین_خرازی #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #حاج_حسین_یکتا : مسابقه‌ی ما برای نزدیکی به امام زمان علیه‌السلام است! چون قرار است که خداوند؛
💔 #حاج_حسین_یکتا: قدری تامل کن!.. برای انقلاب چه کاری کردی؟... آیت الله احمدی میانجی میگفت ”این انقلاب تعزیه خونی قبل از عاشورای حسینی امام زمان هست“... برو ببین نقش تو چیه؟ دشمن از هرطرف داره هجمه میاره به انقلاب.. سایت ها و کانال ها و شب و روز برنامه های ماهواره و عناصر داخلی دارن تلاش میکنن تا ضربه بزنن به تفکر امام خمینی.. مسئول بسیجی که بعد از مسئولیتش بره توی شرکت و کار فرهنگی رو رها کنه ! خاک به سرشه😡.. ما کار و زندگیمون رو آقا مشخص میکنه... #کار_تشکیلاتی #حاج_حسین_یکتا #بسیجی #کار_فرهنگی #آھ... (۳نقطه) 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_دوم ✨ سال 1990 سال 1967 ... پس از برگزاری یک رفراندوم بزرگ .
✨ آرزوی بزرگ پدرم همیشه آرزو داشت درس بخونه ... دلش می خواست رشد کنه و روزی بتونه از اون زندگی بردگی نجات پیدا کنه😇 ... با تصویب قانون جدید، انگار روح تازه ای توی پدرم دمیده شده بود ... نه مادرم و نه هیچ کدام از همسایه ها ... امیدی به تغییر شرایط نداشتن ... اما پدرم تصمیمش رو گرفته بود ... می خواست به هر قیمتی شده ... حداقل یکی از بچه هاش درس بخونه ...و اولین قدم رو برداشت💪 ... . اون شب وقتی به خونه برگشت غرق خون بود😳 ... صورت سیاهش ورم کرده بود و پاره شده بود ... بدنش هم اوضاع خوبی نداشت😣 ... اومد داخل و کنار خونه افتاد ... مادرم به ترس دوید بالای سرش😰 ... در حالی که زیر بغل پدرم رو گرفته بود ... اشک بی امان از چشم هاش پایین می اومد ... - مگه نگفتی این بار دیگه درست میشه؟پس چرا به جای بیمارستان اومدی خونه؟ ... چرا با این وضع نرفتی پیش دکتر؟😢😭... بهت گفتم دست بردار ... بهت گفتم نرو ... بهت گفتم هیچی عوض نمیشه ... گریه می کرد و این جملات رو تکرار می کرد😭😭 ... . من و سیندی هم گریه مون گرفته بود و بقیه به مادرکمک می کردن ... صبح، علی رغم اصرارهای زیاد مادرم ... پدرم با اون حالش راهی مزرعه شد ... نمی خواست صاحب مزرعه بیشتر از این، عصبانی بشه ... اما دست از آرزوش نکشید ... تا اینکه بعد از یکسال و نیم تلاش بی وقفه و کتک خوردن های زیاد ... اجازه درس خوندن یکی از بچه ها رو گرفت 😔... . خواهرها و برادرهای بزرگ ترم حاضر به درس خوندن نشدن ... گفتن سن شون برای شروع درس زیاده و بهتر کمک حال خانواده باشن تا سربارش ... و عرصه رو برای من و سیندی خالی کردن ... پدرم اون شب، با شوق تمام ... دست ما دو تا رو توی دست هاش گرفت... چند دقیقه فقط بهمون نگاه کرد🙂 ... . - کوین ... بهتره تو بری مدرسه ... تو پسری ... اولین بچه بومی توی این منطقه هستی که قراره بره مدرسه ... پس شرایط سختی رو پیش رو داری ... مطمئنم تحملش برای خواهرت سخت تره .... ولی پدرم اشتباه می کرد☝️ ... شرایط سختی نبود ... من رو داشت مستقیم می فرستاد وسط جهنم🔥😰 ... . ... 💕 @aah3noghte💕
🍃🌸 خدا از این رفیقا نصیبمون کن ... که دستمونو بگیرن ... جا نمونیم ... #شبتون_لبریز_از_یاد_خدا #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدعلی_بلورخانی 💕 @aah3noghte💕
💔 جایِ بهشت بهر منِ مبتلا کنید یک خانه در حوالیِ "کربـ و بلا" درست... #آھ_ڪربلا #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله 💕 @aah3noghte💕
💔 بخند! یک باردیگر جانِ من... تنها فقط یک بار که از حالِ خوشت #شیرین شود تلخیِ این اشعار #تو رفتی... خوش به حالت آرزویت شد برآورده ولی... #دلخسته من #ناکام من #جامانده از پیکار من #شهیدجوادمحمدی #آھ... (۳نقطه) 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شهیدادواردو(مهدی) آنیلی تازه مسلمان ایتالیایی شهید راه اسلام پسر کارخانه دار بزرگ ایتالیایی..
💔 مولتی میلیاردر ایتالیایی، آقازاده‌ بی ادعا ما بودن را از شهدا یاد گرفته‌ایم از شهدای وطنی که جانشان را کف دستشان گذاشتند و بی‌ادعا به جبهه رفتند... شخصیتی مانند ادواردو آنیلی که همه زندگی‌اش مشهورترین برند‌هایی بود که پدرش تولید می‌کرد نه تبلیغ برندها اما همه آن‌ها را به بودن به فروخت. ادواردو حتی یک‌بار هم با ماشین فراری کارخانه پدرش عکس ندارد و خودنمایی نکرد.😍 او ۱۰ سال مدیر مستقیم باشگاه مشهور بود، اما جنتلمن‌مأبانه از او تصویری که در کنار برند‌های مشهور فوتبال خودش را حقیر کند نمی‌بینیم.👌 سالن‌های مد مشهور ایتالیا متعلق به این جوان مولتی میلیاردر بود، اما آنچنان لباس می‌پوشید که دل فقرا را نشکند.☝️ او در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی می‌گوید: «ما در زمانی زندگی می‌کنیم که دوران انحطاط ارزش‌هاست و تنها هدف و اسطوره پول جمع کردن است. پول پرستی بسیار بدتر از مواد مخدر است. همه ما از رواج مواد مخدر میان جوانان نگرانیم، اما متوجه نیستیم به سمت دنیایی می‌رویم که برپایه حساب بانکی اشخاص پایه‌ریزی شده است. همه این‌ها رو به پایان است... ... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مهمان_حضرت_زهرا (س)۲ چند سال بعد که #تبادل_اسرا صورت گرفت، خانواده
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 شب جمعه بود و داشتیم تو سنگر دعای کمیل می خوندیم. انصافا خیلی هم حس و حال خوبی داشت.😅 وقتی رسید به قسمت استغفار یک دفعه دیدیم ، بلند بلند داد مےزنه: "خدایا! غلط کردم!!! من ... خوردم!!! من ..."🙈🙊 کم کم رسید به فحش های ناموسی!!!😐😑 از کارش هم خنده مان گرفته بود هم گریه... دیدیم فحش های خیلی بدی دارد به خودش می دهد و کار دارد به جاهای باریک می کشد،!😟😱 دستش را گرفتیم آوردیمش بیرون و گفتیم: "تو حالت خوش نیستا! این چرت و پرت ها چیه می گی"؟؟؟☹️ گفت: "شماها نمی دانید من چه آدم کثیفی هستم!! من مثل شماها نیستم! بین شما بـُر خوردم! من...." دیدیم دوباره دارد اعتراف می کند!!!!🙁 جلوی دهانش را گرفتیم و گفتیم: "نه ما مسیحی هستیم و کشیش، نه اینجا کلیسا که اعتراف می کنی... هر چی بودی بین خودت و خدا بودی... الان توبه کردی و خدا تو را می بخشد"😊 گفت: "اگه شهید بشم، تکلیف نماز و روزه هام چی میشه که به گردنم هست"؟؟🤔 گفتیم: "وقتی توبه ات حقیقی باشه، خدا می بخشه"😉 گفت: "به همین "؟؟؟😳 گفتیم: "از این هم کشکی تر!!!🙄 خدا خودش تو قرآن وعده داده "همه گناهانتونو می بخشم" یه قدم برداری برای خدا، چندین قدم میاد به سمت تو... بخشیدن گناه که چیزی نیست! البته در صورتی که از گناه پشیمون شده باشی و در وجودت از بین رفته باشه"☝️... یک نوار از داشتم که راجع به توبه بود، دادم به محمود... چند روز بعد که دیدمش کاملا کرده بود. فکر نمےکردم این نوار این قدر روش اثر بذاره.😶 یه روز داشتیم با هم مےرفتیم سمت خط، دو سه ساعتی توی راه بودیم و محمود همش حرف زد و گریه کرد... گفت: "وضعیت اعتقادی خانوادمون خوب نیست... دختر عمه ام حسابی تو نخ من بود"😏... حرف هایی مےزد که گفتنی نیست!!!😞 گفتم: "چرا اینارو به من مےگی"؟؟ گفت: "نوار توبه خیلی خوب بود. خدا تو رو سر راه من گذاشته... اون جای نوار هست که میگه اون غلام از پیامبر ص مےپرسه"وقتی گناه مےکردیم، خدا ما رو مےدیده؟" حضرت گفتن بله مےدیده و غلام داد مےزنه و مےمیره.... منم مےخام داد بزنم و بمیرم"!!!😭😭 هق هقش بلند شد... گفت: "معلومه هنوز آدم خوبی نشدم"!!! گفتم: "نه داداش! این طوری نیست... هر کسی یه طوریه. تو هم همه رو ول کن بچسب به خدا. تا تو رو نیامرزیده ولش نکن"!!!😉 گفت: "از کجا بفهمم منو آمرزیده"؟؟ گفتم: "نمےدونم ولی خودش بهت نشون مےده"... اون روز دیدم که محمود واقعا توبه کرده... کارنامه اش را هم دیدم: ... در وصیت نامه اش برایم نوشته بود: "از اینکه راهی پیش پایم نهادی آدم بشوم متشکرم! فکر کنم الان که داری این وصیت نامه را مےخوانی، خدا به من آمرزیدنش رو نشون داده باشه، ان شاءالله در آن دنیا تلافی کنم"😘.... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 حال یک #جامانـده را جامانـده مےفهمد #فقط ... #جانبازحبیب_عبداللهی #خانطومان #شهداےمفقودالاثر.
💔 ... این روزها بیشتر از هر زمان ِ دیگـــری, دلم روانه ی زینبیه میشود ، و به یاد ِنوای دسته جمعی بچه ها بر گـِرد ِ ضریح ِبی بی زمزمه میکنم : .. و هنوز صدای در گوشم نجوا میکند این نوا را ... کـآش میتوانستم ، لبخند ، متانت ِ ، اخلاص ، سـادگی ... مهربانی و ادب ِ را یکبار دیگر تجربه کنم ... چه آتشی در وجودم انداخته ، پروازِ این پرستوها ... روزهایی نه چندان دور ، ، و ، سکوی پرواز بود و امـروز و ... رُفقـآ ! دلتنگم برایتان ... من در جمع ِ شما ، ایمان ِ را دیدم ... استواری را تجربه کردم ... شجاعت ِ را نیز هم ... من پابه پای شما ، تا قله های عشق و عرفان آمـدم ، و بعد از پروازتان ، تازه فهمیـدم فرسنگها راه ، با شما فاصله دارم ... کآش بود تا اینـ روزها هم به یاد ِسوم خرداد و آزادی ، پا به پای رزمندگآن ، آزادی ِکوچه پس کوچه های و را ، برایمان به تصویر می کشید ... کاش میآمد همراه ِ ، و از پیکار ِشیران ِ ، در پشت ِخاکریزها و سنگرهای ، و ، دیگری ، رقم میزد ... خدا را بر این محنت شاکرم که در این بـُرهِه از زمآن ، که آلودگی ِدنیـآ ، بیداد میکند ، بر تنم پوشاند تا در پناه ِ ایمن باشم و شدم جیره خوار ِ ... آری ! من همچنان کنار ِ بابُ الشهادة ، ایستآده ام به انتظار ِ اِذن ِ دخول... کاش میشد عُمر ِ خود را هدیه میدادم به زینب (س) زندگی را دوست دارم... اما ! حـَـرَمش را بیشتر... صلی الله علیک یا عقیلةالطالبین... ادرکنی یا زینب دلنوشته رزمنده ی مدافع حرم ، در فــراق دوستان ِ شهیدش 💕 @aah3noghte💕
💔 و گاه دل به دل #آھ دارد ... #پروفایل😍 #مدافعانه💪 #رفاقتانه #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_ششم دیدار آخرش متفاوت بود "مامان! برای همیشه خداح
💔 روایتی متفاوت از مادر با خاطراتش به زمستان سال ۱۳۴۴ لحظه تولد سعید می‌رود. زمستون بود که به دنیا آمد. ساعت ۱۱ شب.😊 اون روزها توی خونه زایمان می‌کردند. وقتی بچه متولد شد، دیدم یکی از فامیل‌ها به طور عجیبی بابت این موضوع، شادی می‌کند.😳 با خودم گفتم مگر تولد یک پسر این همه شادی دارد که این بنده خدا اینگونه خوشحال شده است؟🤔... گذشت تا موقع ، وقتی با همان بنده خدا مواجه شدم دیدم دارد بلند بلند گریه می‌کند و می‌گوید: "آن روزی که قرار بود این بچه به دنیا بیاید، خواب دیدم یک سیدی آمد و گفت ”جلوی پای این مسافر بلند شو، او از سفر کربلا آمده است“😇 زنده بودن سعید در همه این سال ها پیداست و او هر لحظه همراه و کمک‌حالمان در زندگی بوده است. روز مراسم سعید هم از همه اقوام و آشنایان، خواستمـ که لباس مشکی نپوشند. حتی به پدر هم اجازه این کار را ندادم. خودم هم یک لباس رنگ روشن پوشیدم چرا که معتقد بوده و هستم که برای مرده مشکی می‌پوشند؛ نه برای شهدا که زنده‌اند و نزد خداوندشان روزی می‌خورند. ... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 #امام_خامنه_ای خطاب به کسی که از او طلب شفاعت نموده بود چنین گفتند: این آقای حاج قاسم(سلیمانی) هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله. 📚 کتاب کریمانه #شهیدزنده #سردار_سلیمانی #سردار_قاسم_سلیمانی 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_سوم ✨ آرزوی بزرگ پدرم همیشه آرزو داشت درس بخونه ... دلش می خو
✨ اولیـــن روز مدرســـه روز اول مدرسه ... مادرم با بهترین تکه های پارچه ای که داشتیم برام لباس درست کرد 😢... پدرم فقط تونست برام چند تا مداد و دفتر بخره ... اونها رو توی یه کیسه پارچه ای ریختیم ... و قبل از طلوع خورشید از خونه اومدیم بیرون ... پدرم با شوق تمام، چند کیلومتر ... من رو تا مدرسه کول کرد🙃 ... کسی حاضر نمی شد دو تا بومی سیاه رو تا شهر سوار کنه😔 ... وارد دفتر مدرسه که شدیم ... پدرم در زد و سلام کنان وارد شد ... مدیر مدرسه نیم نگاهی کرد و بدون اینکه سرش رو درست بالا بیاره ... رو به یکی از اون مردها گفت ... آقای دنتون ... این بچه از امروز شاگرد شماست😒 ... . پدرم با شادی نگاهی بهم کرد ... و دستش رو به نشانه قدرت تکان داد💪 ... قوی باش کوین ... تو از پسش برمیای ... ✌️ دنبال معلم راه افتادم و وارد کلاس شدم ... همه با تعجب بهم نگاه می کردن 😳... تنها بچه سیاه ... توی یه مدرسه سفید ... معلم تمام مدت کلاس، حتی بهم نگاه هم نمی کرد😔 ... . من دیرتر از بقیه سر کلاس اومده بودم ... اونها حروف الفبا رو یاد داشتن ... من هیچی نمی فهمیدم ... فقط نگاه می کردم ... خیلی دلم سوخته بود😢 ... اما این تازه شروع ماجرا بود😰 زنگ تفریح، چند تا از بچه ها ریختن سرم ... "هی سیاه بو گندو ... کی به تو اجازه داده بیای اینجا؟" ... و تقریبا یه کتک حسابی خوردم😓 ... من به کتک خوردن از بزرگ تر ها عادت کرده بودم و کتک خوردن از دست چند تا بچه، چندان درد نداشت ... اما بدترین قسمت ماجرا زمانی بود که ... مداد و دفترم رو انداختن توی توالت ... دویدم که اونها رو در بیارم ... اما روی من و وسایلم دستشویی کردن 😫... . دفترم خیس شده بود ... لباس های نو و و سایلم بوی ادرار گرفته بود ... دلم می خواست لهشون کنم اما یاد پدرم افتادم ... اینکه چقدر به خاطر مدرسه رفتنم کتک خورد و تحقیر شد ... چقدر دلش می خواست من درس بخونم ... و اون روز، تمام مسیر رو تا مدرسه ... سفارش کرده بود با هیچ کسی درگیر نشم... تا بهانه ای برای اخراجم از مدرسه نشه ...😔😔 بدون اینکه کلمه ای بگم ... دست کردم و وسایلم رو از توی دستشویی در آوردم ... همون طور خیس، گذاشتم توی کیسه ... یه گوشه آویزون شون کردم و برگشتم توی کلاس ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدسیدمحمدرضاسعیدی 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔 همیشه قبل هر حرفی، برایت شعر مےخوانم قبولم کن! من آداب زیارت را نمیدانم #آھ_ڪربلا #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
💔 شايسته‌ات نبود ڪه تسليم نان شوے غرق سڪوت شهر، اسير گمان شوے اين ڪوچه‌ها شبيه قفس بود و خواستے مانند آسـمان خــدا، بے‌ڪران شوے #نسئل_الله_منازل_الشهداء #شهیدجوادمحمدی #آھ... 💕 @aah3noghte💕