eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_ششم ...🕊🌹 اولین خاطره‌ای که می‌توانم از دوران کودکی رسول برایتان بگویم، م
💔 سیزده ساله بود که وارد بسیج شد. اول او را ثبت نام نمی‌کردند. می‌گفتند سنش کم است. ما رفتیم با مسئولین پایگاه صحبت کردیم. خلاصه قبول کردند و وارد بسیج شد. یک هفته بعد او را به اردوی آموزشی بردند. مربی آموزشی شان، آقای مرتضی امجدیان بود. ایشان هم البته یک سال بعد شهادت رسول، در سوریه مجروح شدند. ایشان در مراسم سالگرد شهید خلیلی که در کرج گرفته بودند، این خاطره را تعریف می‌کرد و گریه می‌کرد. حالا من ادامه خاطره را از زبان ایشان می‌گویم. می‌گفت در دوره آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم. یک چیزی می‌خواهم بگویم، فقط از شما می‌خواهم که به هیچ کس نگویید. تاکید کرد که به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فکر می‌کردم یک کار خطایی کرده یا تقصیری از او سر زده. گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب می‌شود. آقا مرتضی ‌گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته! 💐👇💐👇💐👇
💔 ...🕊🌹چندسالی بود که با محمدحسن هم سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بود فرصت مناسبی بود تا همدیگر را خوب بشناسیم .طی این مدت بارها از اخلاق و منش ایشان لذت بردم.با اینکه محمد حسن مجرد بود و مسیر سرویس ما از مناطق بالای شهر تهران می گذشت ،‌ بارها متوجه این رفتار او شدم که خیلی. تلاش می کرد مسایل شرعی نگاه به نامحرم را رعایت کند . رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم ابا میکرد. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم شهید مجیر اهل اصفهان بود و همش قرآن می خواند و کارای ما رو انجام
💔 سلام فرمانده! عیدت مبارک نمی تونم بهت بگم جات خالی! چون واقعا جای ما اونجا خالیست... دلم خیلی هوای منطقه کرده... تو که خوب می دونی، وقتی یه مدت دور می افتی، دنیا چطور بازیت میده... ماها بازی خورده دنیا شدیم رفیق!!! آی گدای حضرت فاطمه! (یادمه روی انگشتر عقیقت حک کرده بودی، "منم گدای فاطمه" سفارش مارم بکن بابا... بی معرفت نشو... خر خودت از پل گذشت، بی خیال ماها نشو... با هم نون و نمک خوردیم... راستی! سنگ قبرت مبارک خیلی قشنگه نوش جونت به روایتِ ✍ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا پایان اتمام قسمت ها کپی نکنید!
00.3.17.1.mp3
13.07M
💔 صوت فوق العاده نشست بصیرتی با سخنرانی استاد مهدی طائب چطور مردم رو به شرکت در انتخابات دعوت کنیم؟ امسال شرکت در انتخابات هست... چون مقام معظم رهبری تصریح کردند. 🔶 دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بعضی عکس‌های خانوادگی اینجوری‌اند🥀 مثلاً یه پسر، هیچ وقت بابا رو نبینه و جز با قاب عکس، خاطره ای از او نداشته باشه... یه همسر، آرزوش بشه یه عکس خانوادگی مثل بقیه مردم یه شهید،... نه! شهدا آرزویی ندارند به بزرگترین آرزویشان که قُرب الهی بوده رسیده اند... خوشا به حال شهدا.... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بسم ربّ الشهدا عباس دانشگر از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم بود.😍 سال ۱۳۷۲ ، خرداد ماه در سمنان متولد شد.👶🏻 ساله بود که مفتخر شد لباس سبز پاسداری را بر تن کند. سرباز دانشگاه امام حسین «علیه السلام» شد. به اسم نبود بلکه در عمل، سرباز مسیر کربلا بود.😍 عبادت هایش ، عاشقانه های خاصی بود،💫 تعقیبات نماز را انجـام می داد. بعد از هر نماز سر به مهر می گذاشت... می دانست چگونه دلبری کند از خالقش... می دانست سجده نزدیکترین حالت عبـد به معبــود است... تا قبل از خطبه عقد، به خاطـر اینکه چشمش به نگاهِ نامحرم آلوده نشــود؛ چهره همسرش ندید... و این حفظ نگاهش او را رساند به آنجا که... شهید نظر می کند به وجه الله...🍃 خود را ریزه خوار سفره هم به حساب نمی آورد؛ اما عاقبت، هم سفره آن ها شد... می گفت: بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم.😔 چه خوب ما را شناخته بود..... مشغولیم به دنیا .... ای کاش سرگرم راه شهدا باشیم نه سرگرم حرف از شهدا...🍁🍂 به قلم🖋:sh.g سالروز شهادت🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #طنز_جبهه چند ﻧﻔﺮ از ﺑﭽﻪ ﻫﺎي اﺗﺎق ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺮ ﺑـﻪ ﺳـﺮ ﻳﺪاﷲ ﻣﻲﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ. ﮔﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺧﻮاﺑﻴﺪه ﺑﻮد، ﻣﻲ
💔 آموزش نظامی بودیم . ساعت ۳ نصفه شب بود . مربیان آهسته و آرام اومدند و در سالن ایستادند. میخواستند رزم شب اجرا کنند اما ما همه بیدار بودیم و از زیر پتو ها زیر نظرشون داشتیم😏 اول بدون سر و صدا یه طناب بستند دم در سالن. می خواستند ما هنگام فرار بریزیم روهم.➰ طناب رو بستند و خواستند کفشامونو بردارند ، اما اثری از کفش‌ها نبود. کمی گشتند و رفتند در گوش هم پچ پچ می کردند که یکی از اونا نوک کفشهای نوری رو از زیر پتو دید.👞 آروم دستشو برد طرف کفاش های او، نوری یه دفعه از جاش پرید بالا دستشو گرفت و شروع کرد داد و بیداد کردن: آهای دزد!!!!! کفشامو کجا می بری؟ بچه ها کفشامو بردند...😫😩 مربی گفت: هیس هیس برادر ساکت باش منم اما نوری جیغ می زد و کمک می خواست.😄 دیدند کار خیطه خواستند با سرعت ازسالن خارج بشند. طناب را یادشون رفت، گیر کردند به طناب و ریختند روهم بچه ها هم رو تختها نشسته بودند وقاه قاه می خندیدند.🤣🤣 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 می فرماید الرفیق ثم الطریق دستم را بگیر و به خدایم برسان... منتظر چه هستی رفیق؟!😔 #شهید_جوا
💔 گفتم به تو از حال خود گویا نمی بینی... افسرده و دلسنگم و تنها... نمےبینی؟ گفتی چه دارم تا رفیق سختے ام باشی؟ اشڪ به روے گونه هایم را نمےبینی؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ما را جواب کرده طبیبان و می‌رویم آن‌جا که دردها به نگاهی دوا کنند ... 💕 @aah3noghte💕