💔
#دلشڪستھ
دلتنگ شهدایـَم😔
دلم #تنگ شده ست...
برای شهید همدانی
برای شهید شمسی پور
برای شهید شاملو
برای شهید ترابی کمال
برای شهید مصطفوی
برای شهید کرمی
برای شهید فانوسی
برای شهید قاضی خانی
برای شهید ابراهیم خانی
برای شهید زارع الوانی
برای شهید بشیری
دلم تنگ شده ست برای شهید صانعی...
برای کاوه و همت
برای #دیالمه
برای کاظمی
دلم تنگ شده ست برای برونسی...
#دروغ میگویم😢
اصلا فقط دلم برای #خودم تنگ شده...😭
تمام نداشته هایم را؛
مےبینم در آنهاییکه داشتند؛
شجاعت مصطفوی...
غیرت #علوی،
بصیرت #فاطمی...
اخلاص، پشتکار، صفا، محبت...
#عشق، ایثار و ایمان...
در این بین...
#آوینی و #کاوه را بیشتر عاشقم...
امام خامنه ای نیز آوینی پسند است!
و #کاوه را استاد خود میداند!
رفقا کجایید؟!
که ببینید ما، اینجا...
هر روز و هر ساعت...
تیر خلاصیِ #شیطان؛ نصیبمان میشود...😫
و ما در #راه_ماندگانِ مسیرِ خداییم...
#شهید_سید_مرتضی_آوینی:
راه کاروان #عشق از میان تاریخ می گذرد؛
و هر کس در هر زمره که میخواهد ما را بشناسد!
داستان #کربلا را بخواند؛
اگر چه خواندن داستان را سودی نیست!
اگر #دل کربلایی نباشد...
خدایا!
این دلِ من انگار دیگر با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود...
بساز بفروش کسی سراغ ندارد!؟
#اللهم_الحقنی_بالشهداء
#نسئل_الله_منازل_الشھدا
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
#ادمین_ننوشت
فوری
🔴 دستگاه قضا #انتساب_دروغ به رهبر انقلاب را پیگیری کند
#نه_به_FATF
💢 در حالی رئیس جمهور و معاون اولش "اسحاق جهانگیری" به دروغ از موافقت رهبر معظم انقلاب با لوایح FATF و CFT سخن گفته اند که رهبر انقلاب در دیدار عمومی با نمایندگان مجلس گفته اند: «این معاهدات ابتدا در اتاقهای فکر قدرتهای بزرگ و برای تأمین منافع و مصالح آنها پخت و پز میشود و سپس با پیوستن دولتهای همسو یا دنباله رو یا مرعوب، شکلِ به ظاهر بینالمللی میگیرد/همانگونه که درباره «برخی کنوانسیونهای بینالمللیِ اخیراً مطرح شده در مجلس» گفتیم، مجلس شورای اسلامی که رشید و بالغ و عاقل است، باید مستقلاً در موضوعاتی مثل مبارزه با تروریسم یا مبارزه با پولشویی قانونگذاری کند».
🔸همچنین روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام طی بیانیه ای اظهارات رئیس جمهور و معاون اول را "خلاف واقع" دانسته و اعلام داشته:
«رهبر معظم انقلاب، معظم له هیچگونه اظهار نظر یا مکتوبی دال بر موافقت با تصویب و اجرای لوایح fatf و cft نداشته اند. لذا انتظار می رود مسئولین دولتی در نقل قول از مقام معظم رهبری جانب امانتداری را رعایت کنند».
⭕️ براستی چرا برخی مسئولین براحتی به خود اجازه می دهند به رهبر معظم انقلاب افتراء بسته تا اذهان مردم را با خود همراه نموده و به اهداف سیاسی شان برسند؟
✅ این مطالبه عمومی از "دستگاه قضایی" وجود دارد که انتساب یک #دروغ آشکار به رهبر معظم انقلاب توسط برخی مسئولین را در اسرع وقت پیگیری کرده و "بدون ملاحظه جایگاه اشخاص" برخورد قانونی صورت بگیرد.
لینک حمایت از پویش برخورد قضائی با دروغگویان
https://my.farsnews.com/c/12832
وارد بشید و رای بدید👆🏼👆🏼👆🏼
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_شانزدهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے شب سیاه است و قیر گون و مذاب، و من انگ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_هفدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عبدالله رو بہ محمد گفت:
«اما خودت هم مے دانے ڪہ این حرف ها #دروغ است. #عثمان بہ دست عده اے از مصریان بہ قتل رسید حتے علے سعے ڪرد جلوے آن ها را بگیرد.
از سویے، پدر خواهان بہ قتل رسیدن عثمان بود. همہ مے دانند پدر از #مخالفان عثمان بوده است. حال چگونہ مے تواند در خونخواهے #قتل عثمان در ڪنار معاویہ قرار گیرد؟!"
بعد رو بہ من پرسید:
"پدر!
مگر شما دشمن عثمان نبودید؟
از وقتے شما را از امارت مصر بر ڪنار ڪرد، بارها شنیدم ڪہ او را دشمن خود مے خواندید.
آیا درست است که در خونخواهے عثمان با علے بجنگید؟
معاویہ پسر عموے عثمان است و فرق چندانے با او ندارد. وقتے از هوش و تجربہ و زیرڪے تو بہره جست، تو را مثل هستہ اے تلخ، تف خواهد ڪرد.
بارها شنیدم ڪہ مے گفتے معاویہ همچون فیلے است ڪہ خرطومش براے جلب #منافع شخصے اش دراز است.
پس بدان ڪہ دعوت او از تو بوے دین خواهے و حق جویے نمے دهد. او تو را مےخواهد تا از این مہلڪہ اے ڪہ درست ڪرده، نجات یابد و ممڪن است تو را نیز با خود #ساقط کند و..."
محمد حرف او را برید و گفت:
"شرایط، این همہ ناامیدڪننده نیست ڪہ عبدالله مے گوید. علــے جرأت نخواهد ڪرد بہ شــام حملہ ڪند. معاویہ در آنجا قدرتمند است.
پدر را همہ بہ زیرڪے مے شناسند. اتحاد پدر با معاویہ، باعث #شڪست علــے خواهد شد. آن وقت هنگامے ڪہ معاویہ خلیفہ ے مسلمین شود، هم پدر، هم من و هم عبدالله بهره مند خواهیم شد.
من بہ ڪمتر از #حڪومت مدينہ تن نخواهم داد."
محمد ڪہ خندید، موجے از شیطنت در چشمانش، مرا به وجد آورد. محمد شبیہ جوانےهاے خودم است؛ فزونخواه و زیرک، حرف هایش بیشتر از سخنان عبدالله بہ دلم مے نشیند.
عبدالله #عافيتطلب است و بہ آن چہ دارد راضے است. گمان مے ڪردم #حق با محمد است.
عبدالله گفت:
"پدر!
تو میدانے ڪہ علــے، پسر عمو و داماد #پیامبر است. در دامان پیامبر بزرگ شده و #اولین ڪسے است ڪہ بہ اسلام ایمان آورده.
ماجراے #غدیر ڪہ پیامبر، علے را بہ جانشینے خود برگزید، فراموش نشده است. پس، جز شامیان ڪہ از علے دورند و او را نمے شناسند، کسے حرف های معاویہ را #باور نخواهد ڪرد. تو را هم ڪہ همہ مے دانند رابطه ات با عثمان چگونہ بوده است.
آیا باز هم مے خواهے در ڪنار معاویہ باشے؟"
محمد در جواب عبدالله گفت:
"تو از سیاست چیزے نمے دانے عبدالله! هر چند حرف هایت درست است، اما مردم آن گونه #فڪر مے ڪنند ڪہ رهبرانشان مے خواهند.
معاویہ امروز به پــدر نیاز دارد. مگر نشنیدے ڪہ او پدر را روباهے مےخواند ڪہ قادر است با #حیلہگری، بہ دهان شیرے برود و باز گردد.
اگر پدر با علے بیعت ڪند، او هیچ پست و مقامے بہ پدر نخواهد داد؛ اما اگر پدر در ڪنار معاویہ باشد و معاویہ هم بر علـــے پیروز شود، او را حاڪم مصر خواهد ڪرد.
مگر نشنیدے ڪہ علــے در جنگ بصره چہ ڪرد؟
او حتے طلحہ و زبیر را ڪہ با او بہ طمع گرفتن #مقامے بیعت ڪرده بودند، از خود راند و گفت ڪہ حڪومت اسلامے #ارثے نیست ڪہ بہ ڪسے واگذار شود. پس بہتر است پدر بہ نزد معاویہ برود و در ڪنار او باشد."
عبدالله رو بہ من گفت:
"اما نظر من این است ڪہ در خانه ات بنشینے و نظاره ڪنے ڪار علے و معاویہ بہ ڪجا مے انجامد.
اگر علے پیروز شد، تو در سایہ ے #عفو و #عدل او زندگے خواهے ڪرد و اگر معاویہ بہ پیروزے رسید، او از تو بےنیاز نخواهد بود."
محمد خواست حرفے بزند، با دست بہ او اشاره ڪردم چیزے نگوید.
🌸🍃 #قسمت_اول رمان زیبای #قدیس 👇🌸🍃
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
این رمان رو از دست ندید☺️
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے اما عقیــل اصرار می کرد تا این که علـ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_سی_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عبدالله پرسید:
"پدرجــان! پس #حــق و #حقیقـت چہ مےشود؟"
گفتم:
"این خود عیــن حــق و حقیقــت است.
هر چیــزے غیــر از این گفتــہ شود #دور از عقـــل اسـت و هر چہ دور از عقـــل باشد، #دروغ و #باطــل اسـت."
عبــدالله گفت:
"مــن با این ڪہ حرفــت را #قبــول نـدارم اما با تــو موافقـــم پــدر."
گفتم:
"بہ همیـن دلیــل اسـت ڪہ مےگویم بایــد معاویــہ را همراهــے ڪنید؛ تـا از #نعمـت هاے دنیــا ڪہ یڪــے از آن ها قـــدرت و حکــومت است بہرمند شوید.
بہ علــے بنگریــد ڪہ با آن همہ سابقــہ اش در اســلام و خویشاونـــدے با محمــد و آن همہ شجاعـــت و تدبیـــر و اندیشـــہ، پس از ۲۰ سال برڪنـــارے از خلافـــت، حــالا ڪہ بہ قدرت رسیده قــادر نیســت معاویــہ را ڪہ از زیر دستــان حڪـومت اوســت از ڪــار برڪنـار ڪنـد."
محمــد گفت:
"هم تو میدانے و هم علــے ڪہ معاویــہ دست از حڪومت شــام نخواهــد برداشت و از سوے دیگر، علــے براے جنگ با معاویــہ مــردم را بہ زور و حتــے بہ تزویــر وارد ڪـارزار نخواهد ڪرد."
سپس براے این ڪہ بہ این بحث خاتمہ بدهـم گفتم:
"برویم نزدیڪتـــر تا بشنویــم مـــردمے ڪہ در ڪنار پیراهــن عثمـــان جمع شده اند چہ مے گویند."
هنـوز چنــد قدمــے جلوتــر نرفتہ بودیم ڪــہ #پیرمــردے خمیــده قــامـــت و لاغـــر عبــا و عمامــہ ے سبــزے پوشیــده بود جلویمــان ایستاد و گفت:
"آهــــــــــــــای!
تـــو عمــروعــــاص نیستــے؟"
ما بہ ناچــار ایستادیـــم.
گفتم:
"بلــہ، مــن عمــروعــاص هستــم."
با دقــت نگاهــش ڪردم؛ او را نشناختــم، پرسیدم:
"تو ڪیستـــے؟"
#نگاهـــش آشنـــا و صدایــش #دوستانـــہ نبود.
گفت:
"تـــو مــرا بـــہ خاطـــر نخواهے آورد عمــروعــاص،
اما مــن تــو را خــوب مےشناســم؛
از وقتــے ڪــہ #ادعــاے مسلمانــے ڪردے تا وقتے ڪہ امیر سرزمین مصــر شدے خبرت را داشتم."
گفتم:
"نمےفہمم چہ مےگویــے #بـــرادر اگر بایــد بشناسمتــان نشانے بدهید تا بہ خاطــر بیـاورم."
گفت:
"ما آن روزها هر دو در مڪہ مےزیستیم.
دیــن محمـــد هنــوز نوپــا بــود و ڪسانــے ڪہ بــا پیامبــر خــدا بیعت ڪرده بودند، توسط سران بت پرست مڪہ در فشــار و آزار بودنــد.
من یڪے از آن هایــے بــودم ڪہ بہ دستــور پیامبــر خـدا، بہ سرزمیــن #حبشـــہ هجــرت ڪردیم.
تــو را خـــوب بــہ خاطــر دارم ڪہ بہ اتفــاق خالــد بن ولیــد، بــہ حبشــہ آمدید تا مــا را باز گردانید."
پیرمــرد پوزخندے زد؛ سرش را تڪـــان داد و گفت:
" نمے خواهے آن وقایـــع را ڪــذب بدانـــے؟
نمےخواهے ڪہ بگویــے رو در روے پیامبــر اســلام نایستـــاده اے و بـا او مقاتلــہ و جنــگ نڪرده اے؟"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_هفتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے علــے گفت: ” #دوســت نــدارم شــما لع
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_سی_و_هشتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
برای #دروغ گفتن تجربه ی کافی داشتم، لذا مصمم و محکم پاسخ دادم:
"بله، خبر رسیده که در بین یاران على اختلاف زیادی وجود دارد.
برخی از قبایل عرب با این که با علی بیعت کرده اند، اما از جنگ با شامیان سر باز می زنند و این جنگ را #برادرکشی می دانند.
علی برای جلب رضایت مردم و شرکت دادن آن ها در جنگ، سخت در مضیغه است.
با این وجود، با اندک سپاهیان کوفه را ترک نموده است."
برق شادی در نگاه معاویه درخشید.
ٱریب نگاهم کرد و آهسته در گوشم گفت:
"تو این حرف ها را به راستی گفتی یا ..."
دستم را روی دستش گذاشتم، سرم را به گوشش نزدیک کردم و گفتم:
"بگذار به فرماندهانت روحیه بدهم."
سپس به فرماندهان گفتم:
"ما دو روز دیگر شام را ترک خواهیم کرد باید جنگ ما با علی در بیرون از شهر باشد."
وقتی صحبت هایم با فرماندهان تمام شد، او آنها را ...
***
کشیش آخرین برگ از کاغذ پاپیروس را روی اوراق دیگر گذاشت.
چند ورق بعدی، ورق های پوستی بودند که با خطی زیباتر از خط عمروعاص نوشته شده بود.
فکر کرد او ادامه ی مطالبش را روی پوست نوشته است، اما با مطالعه ی چند سطر از نوشته ها، پی برد که نویسنده ی آن ها شخص دیگری است.
به اوراق دیگر کتاب هم نگاه کرد تا شاید ادامه نوشته های عمروعاص را پیدا کند، اما با ناامیدی عینکش را برداشت و کمرش را راست کرد.
به ساعت دیواری چشم دوخت.
احساس خستگی و خواب آلودگی می کرد.
فکر کرد به پایان رسیدن نوشته های عمروعاص شاید به دلیل آغاز جنگی باشد که از آن سخن می گفت.
خمیازهای کشید و از جا برخاست.
کشیش ماشینش را جلوی کلیسا، همان جای همیشگی در فرورفتگی حاشیه خیابان پارک کرد.
ساعت ۱۱ صبح بود.
هوا ابری بود و سوز شدید هوا، خبر از بارش زودهنگام برف میداد.
کشیش با قدم های آهسته به طرف در ورودی کلیسا حرکت کرد.
هنوز گرمای داخل ماشین زیر پوستش بود و اجازه نمی داد او در مسیر کوتاه ماشین و کلیسا، سرما را حس کند تا مجبور شود شال گردن سبزی را که ایرینا روی شانه اش انداخته بود، تا بالای گردن و بناگوش بالا بکشد.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هشتاد_و_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے امام پاسخ داد: "من مانند تو نیستم
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_هشتاد_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عمروعاص جواب داد:
"به راستی که پیشنهاد #منصفانه ای است و این را هم بدان که اگر این پیشنهاد را نپذیری، تا دنیا باقی است این #ننگ و عار برای تو و خاندانت ثبت خواهد شد."
معاویه گفت:
"ای عمروعاص، کسی مانند من با این حرف ها گول نمی خورد و مغرور نمی شود و خودش را به کشتن نمی دهد.
به خدا سوگند هیچ مردی نیست که با علی به #مبارزه برخیزد، جز آن که زمین خونش را بیاشامد.
معاویه این را گفت و به سرعت خود را به صف لشکریانش رساند.
حکایتی هم خواندم از #علاقه ای که بین علی و ابوذر وجود داشت.
می گویند در زمان خلافت عثمان، چون او بیت المال را حیف و میل می کرد و آن را به اقوام خویش می بخشید، ابوذر از هر فرصتی برای #انتقاد از عملکرد او استفاده می کرد.
او روزی به حالت انتقاد از مردمی که در کنارش بودند، پرسید:
"آیا #رهبر اسلامی می تواند #بیت_المال را به عنوان #قرض برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟"
مردی به نام کعب الاحبار که یهودی زاده بود، گفت:
"بله، هیچ اشکالی ندارد."
ابوذر با عصبانیت گفت:
"ای یهودی زاده! آیا تو دین را به ما یاد می دهی؟"
عثمان او را فرا خواند و گفت:
"اعتراض های تو به من و یاران من بیش از #حد شده و از این به بعد حق ماندن در مدینه را نداری و باید به شام بروی."
به این صورت ابوذر به شام که تحت فرمانروایی معاویه بود، تبعید شد.
او در شام نیز از روش انتقادی خود دست بر نداشت و افشاگری و ایستادن در برابر #ظلم و #ستم را روش و سیره و سفارش پیامبر اسلام می دانست و از آن، به امر معروف و نهی از منکر یاد می کرد که در قرآن بدان سفارش شده است.
تا این که معاویه از عثمان خواست تا او را به مدینه باز گرداند.
در مدینه باز ابوذر به کار خود ادامه داد تا این که یک روز در جمع عثمان و یارانش، خطاب به او گفت:
"تو باید بیت المال را در راه درست هزینه می کردی و به دست بندگان خدا می رساندی،
اما من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه دودمان عاص، به سی نفر برسد، #مال خدا را از آن خود می دانند و بندگان خدا را #غلام خود می شمارند."
عثمان از حاضرین، صحت گفته ی ابوذر را پرسید، آن ها گفتند "ما چنین مطلبی را نشنیده ایم"، اما ابوذر گفت:
"من #دروغ نمی گویم؛ می خواهی باور کن و میخواهی نکن."
عثمان کسی را به سراغ على فرستاد.
وقتی علی وارد شد، عثمان مسأله را با او در میان گذاشت و گفت:
"آیا تو چنین مطلبی را از قول پیامبر شنیده ای؟"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_نود_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے تــردید به جــان سپاه امـام مے افتد.
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_نود_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
گویے هیچ راهـــے جز جنــــڱ وجــود ندارد.
گفتگوها نتیجه اے نمےدهد.
براے علـــے، سخت و ناگوار است که تیــــغ بر صورت دوستان و یـــاران دیروزش بڪشد.
او در ڪنار این مردان به برادرے زیسته بود.
دوست نداشت ڪه به ضلالـت در افتادن آنان را ببیند.
این بار با صداے محڪم و قاطع فریــــاد مےزند:
"اے گروهـــے ڪه لجاجت در عـــداوت، شما را از حق باز داشته است.
در مصیبـــت عظیمـــے گرفتار شده اید!
مرگــــــے را براے خود برگزیده اید ڪه پایانش جز در افتادن در #جهنــــم نیست.
من به شما اخطـــــار مےڪنم؛
مبــــادا از افراد پست این امــــت باشید ڪه فردا میان این همه، ڪشته تان افتاده باشد.
سپس به برخــــے از سران خوارج ڪه در صف جلو ایستاده اند، نگاه مےڪند و مےگوید:
”شما را چه مےشود؟
مگر آن روز شما را از #پذیــــرش حڪمیت باز نداشتم؟!
مگر نگفتم ڪه این #نیرنگــے است از سوے معاویه؟
مگر نگفتم اسیـــــر این مرد فریب ڪار نشوید؟!
مگر من شما را با خبر نساختم ڪه آنان اهل دین و قرآن نیستند و #دروغ مےگویند و قصد فریـــب شما را دارند؟!
حال ڪه پی برده اید فریـــــب معاویه را خورده اید، چرا به عهـــــد و پیمـــــان خود باز نمےگردید و ما را در جنــــگ با آن ها یارے نمےڪنید؟“ "
گروه خوارج ڪه جوابـــے بر این سخنان قاطع و محڪم امام ندارند، شعار «لا حڪم الا الله» سر مےدهند تا بدین وسیله اعـــلام ڪنند در میان امـــت اســـلام فقط آنان به #حـــــق چنگ زده اند و پس از گمراهـــــے، به راه راست برگشته اند.
صداے فریـــاد لا حكم الا الله آنها دشت را پر ڪرده است.
علـــے با صدایــے ڪوبنده خطاب به یارانش فریاد مےزند:
"هــــان! به هوش باشید ڪه حجت برایتان تمام شده است.
هر ڪس این شعار را مےخواند او را بڪشید؛ اگرچــــه سرش زیر این #عمامـــــــــه باشد."
علـــــے با این گفته، دستش را بالا برده روِ دستارش مےگذارد.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
این رمانیست که هر شیعه ای باید بخواند‼️
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_نود_و_چهارم #ابراهیم_حسن_بیگے بعد جلوتر رفت، شمشیر را از داخل پارچه بیرون
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_صد_و_نود_و_پنجم
#ابراهیم_حسن_بیگے
...اما فقط خدا میداند که کدامشان #راست می گویند و کدامشان #دروغ.
پیرمرد به چشم های درشت برک خیره شد و با صدای آهسته تری گفت:
اگر از من می شنوی، بدان که #حق با #علی است.
من در زمان خلیفه ی سوم یک سالی در مدینه بودم.
همه ی این جماعت را می شناسم، اما على چیز دیگری است؛ علم و #دانش علی، #متانت و بزرگ منشی علی و زهد و #تقوایش را در هیچ کس ندیدم.
به همین دلیل است که شنیدیم شما مردم حجاز و عراق با جان و دل با او بیعت کردید.
چون فاصله ی على از خلفای پیشین بسیار و به رسول الله اندک است.
بعد سوهان را به تیغه ی شمشیر کشید و ادامه داد:
البته در شام نباید اسم على را ببری؛ مگر این که او را لعن کنی.
مواظب جاسوسان معاویه باش و از علی پیش کسی سخنی نگو.
برک گفت:
اما در حجاز و عراق، علی به کسی اجازه نمی دهد معاویه را لعن کند.
پیرمرد گفت:
و این تنها یک دلیل برای برتری علی است.
از من می شنوید، شما باید خیلی مواظب جان علی باشید تا به سرنوشت خلیفه ی سوم، دچار نشود.
در شام از بس #عليه على سخن گفته اند، برخی متحجران حاضرند بدون هیچ چشمداشتی به کوفه بروند و علی را #بکشند!
این سخن پیرمرد چون پتکی بر سر برک فرود آمد.
پیرمرد ناخواسته او و دوستانش را جزء متحجرانی دانسته بود که قصد جان علی را کرده بودند.
گفت:
اما می دانی که اگر علی در صفین با معاویه مدارا نمی کرد و تن به حکمیت نمی داد، امروز شام از پیکره ی حکومت او دور نمی افتاد.
من آن روز خود در صفین بودم و دیدم که صبر و بردباری علی و آن ماجرای قرآن به نیزه کردن معاویه، چگونه سپاه علی را دوپاره کرد و در نهایت معاویه را که شکستش حتمی و سقوط حکومتش قطعی بود پیروز جنگ گردانید.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@chaharrah_majazi
رمانی که هر بچه شیعهای باید بخواند‼️
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز چهاردهم سلام همسفر دنیا.. خداقوت ☺️ رابطهت با خدا چطوره❓ یه وقت
💔
⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون
🗓 روز پانزدهم
🌸سلام رفیقِ خدا...
چه خبر از اوضاع و احوالت؟
این هفته که گذشت چندبار زدی تو گوش شیطون؟ 👿🤜
🥳 .همین مسیرو ادامه بده ❗️ جا نزنیا...
حتی اگه زمین خوردی دوباره بلند شو .. ✌️
بریم سر ⇦دفتر مراقبه⇨
امروز قول میدم سمت گناه نرم و همه کارام برای خدا باشه ☺️✌
#دروغ
#حرف_رکیک
#سرزنش
#عیبجویی
#تمسخر
#غیبت
#تهمت
#خبرچینی
#عصبانیت
#حسادت
#کنترل_نگاه
➕ #رابطه_با_نامحرم ⛔️
👣مواظب قدمهای شیطون باش
هرجا خطا کردیم
توی گوشی یا روی کاغذ علامت بزنیم
مثلا:
دروغ ■■□□□□
غیبت ■■■□□□
سرزنش ■■□□□□
با لیست بعداً، کارداریم...🙃
بجنگ تا پیروز بشی✌️. یا علی ✋
#حدیث_کسا فراموش نشه👌
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞