eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.6هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت82 خنکی لی
💔 رمان امنیتی به قلم: جلو می‌روم و کنارش می‌نشینم. من را که می‌بیند نیم‌خیز می‌شود برای بلند شدن؛ اما دستم را روی شانه‌اش فشار می‌دهم که بنشیند: خسته نباشی آقا بشیر! لبخند محجوبی می‌زند: مانده نباشین. به دیوار تکیه می‌دهم: تو هم از خستگی خوابت نمی‌بره؟ سرش را تکان می‌دهد. بی‌صدا می‌خندم: فکر می‌کردم فقط خودم این‌طوری‌ام! سرم را به طرف پایش خم می‌کنم تا ببینمش. جلوی من پایش را دراز نمی‌کند. خودم می‌نشینم مقابلش و ساق پایش را می‌گیرم: درازش کن ببینم چی شده؟ مقاومت می‌کند. می‌گویم: خودتو لوس نکن دیگه! من فرمانده‌تم ها! این را که می‌گویم کوتاه می‌آید؛ اما صورتش از شرم سرخ شده. به تاول و التهاب پوست پایش نگاه می‌کنم و می‌گویم: معلومه حسابی راه رفتیا! این‌جوری پیش بره زود می‌شی! می‌خندد. تشر می‌زنم: بلند شو بریم بهداری پانسمانش کنیم. حالاحالاها این پا رو لازم داری، نمی‌خوام کارمون لنگ بشه. این را گفتم چون می‌دانم فقط با همین حرف‌هاست که قبول می‌کند بیاید بهداری. می‌گوید: یه فرمانده داشتیم، بهش می‌گفتند . من بعد از شهادتش فهمیدم بوده. سال نود و چهار تازه اومده بودم سوریه، توی ریف ادلب مسلحین یه حمله گسترده کردن ولی سیدحکیم خیلی خوب مدیریت کرد که مقابله کنیم. شبش فهمیدیم مسلحین صدنفر تلفات دادن. همین هم شد که برای سر سیدحکیم جایزه تعیین کردن. پ.ن تصویر سیدحکیم ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین رمان امنیتی #خط_قرمز به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت83 جلو می‌روم و کنارش
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  


می‌گوید:
یه فرمانده داشتیم، بهش می‌گفتند سیدحکیم. من بعد از شهادتش فهمیدم فرمانده اطلاعات فاطمیون بوده. سال نود و چهار تازه اومده بودم سوریه، توی ریف ادلب مسلحین یه حمله گسترده کردن ولی سیدحکیم خیلی خوب مدیریت کرد که مقابله کنیم.
 شبش فهمیدیم مسلحین صدنفر تلفات دادن. همین هم شد که برای سر سیدحکیم جایزه تعیین کردن. خیلی ذوق کرده بودیم، رفیق سیدحکیم می‌خواست خبرش رو منتشر کنه؛ ولی سید نگذاشت.
می‌گفت:«مگه نمی‌دونی من زن ذلیلم؟ اگه خانمم بفهمه دیگه نمی‌ذاره بیام سوریه!»

سیدحکیم را می‌شناسم. یکی از بهترین فرماندهان و بنیان‌گذاران فاطمیون بود. موقع عملیات شناسایی نزدیک تدمر شهید شد؛ همین پارسال.

بشیر ادامه می‌دهد: همه می‌دونستن علت اصلیش این بود که نمی‌خواست اجرش ضایع بشه.


بعد به چشمانم نگاه می‌کند؛ طوری که از نگاهش می‌ترسم. معصومیت عجیبی دارد: آقا! منم دوست دارم مثل سیدحکیم باشم.

می‌دانم بشیر بیست و سه سالش بیشتر نیست و پدر و مادرش هم سن و سالی ازشان گذشته؛ و بشیر در واقع نان‌آور خانواده‌شان است.

می‌دانم تا قبل از آمدنش به سوریه به سختی و با حقوق کارگری خانواده را می‌چرخانده بدتر از آن، می‌دانم که حالا که سوریه آمده هم، خبری از آن حقوق‌های نجومی و افسانه‌ای که در رسانه‌ها می‌گویند، نیست.

اندوه بدی قلبم را می‌فشارد. کاش بشیر هیچ‌وقت مثل سیدحکیم نشود، باید برای خانواده‌اش بماند...



...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...`