eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #شهادت هدف نیست : هدف خدمتہ هدف خدمتہ هدف خدمتہ حالا اگہ تو این راه شهید شدے فداے سر اسلام :))♥
💔 همه زندگی شهدا، خلاصه می شود در این ابیات: آن کس که را شناخت، جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند بیچاره کنی... هر دو جهانش بخشی بیچاره تو، هر دو جهان را چه کند... کاش که ما هم بیچاره عشق می شدیم🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 «اگر ذره‌اي از خاك وطنم به پوتين سرباز دشمن چسبيده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شويم و مرگ در اين راه را افتخار مي‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هديه‌ای داشتم، حتما به اين مردم خوب تقديم می‌كردم.» وصیت‌نامه دریادار ، فرمانده ناوچه پیکان؛ ارتش را گرامی می‌داریم. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ... : مادر شهید هم، برای مادر شهید شدن انتخاب شده است. ! به مادران ما مادر شهید شدن عنایت بفرما🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
سلام همسنگری ها به دلیل اینکه دست تنها نمی تونم کانال رو اداره کنم، تصمیم دارم کانال ... رو واگذار کنم هر کسی تمایل داره بخره پیامم بده @Emadodin123 💕 @aah3noghte💕
💔 ما قطعت رجائی منک. هرگز رشته‌ی امیدم از تو قطع نمیشود. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [تا تو زمين ِ سجده اى، سر به هوا نميشوم..] اللهم الرزقنا توفیق الزیاره ... 💕 @aah3noghte💕
💔 هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۱۴) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُو
✨﷽✨ (۱۱۶) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‌ همانا كسانى كه كافر شدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزى از (عذاب) خدا را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها همدم آتشند، همواره در آن ماندگار. (۱۱۷) مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‌ مَثَل آنچه در اين زندگى دنيا انفاق مى‌كنند، همچون مَثل بادى است كه در آن سرما و يا گرماى شديدى باشد، بر كشتزار قومى كه بر خود ستم كرده‌اند بوزد، پس آن را از بين ببرد. خدا به آنان ستم نكرده است، بلكه آنان به خويشتن ستم مى‌كنند. ✅ نکته ها كلمه‌ى «صِرّ»، به معناى گرما و سرماى سوزان است. بارها قرآن اعلام كرده كه نه مال، نه فرزند، نه خويشان، نه همسر، نه دوست، نه سرپرست و نه هيچ چيز ديگر، در برابر قهر خدا ذرّه‌اى كارساز نيست. تمام تلاش‌ها و بودجه‌هايى كه كفّار در راه باطل صرف مى‌كنند، همچون بذرپاشى در كشتزارى است كه با يك باد سوزان نابود مى‌شود. از ابتداى ظهور اسلام تاكنون، هرگونه توطئه، تهاجم و تبليغات عليه اسلام با شكست روبرو شده و دين الهى هر روز رشد و گسترش يافته است و سرانجام پيروزى با اسلام است. 🔊 پیام ها - عقيده، در عمل تأثيرگذار است. كفر، سبب محروميّت از بركات انفاق‌ مى‌گردد. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ... مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ» - از عوامل حوادث و بلاياى طبيعى، گناهان بشر است. «رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا» - گناه، كارهاى نيك را نابود مى‌كند. «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ» - قهر خداوندى ظلم نيست، بلكه بازتاب عملكرد خود انسان است. «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 شبی قطعه مدافعان حرم بودم دو خانم آمدند و پرسیدند مزار شهید بیاتی که مدافع حرم هست را می دانم کجاست؟ من با تعجب گفتم اصفهان شهید مدافع حرم با این نام ندارد خانم مسن تر گفت دخترم خواب دیده که شهید به نام بیاتی، پیامش داده بیا گلستان شهدا و... عکس جاویدالاثر را نشانش دادم گفتم این شهید بود؟ گفت شبیه به همین بود... گفتم که ایشون مفقودالاثر هستن... خواستم بگم شهید بیات هم آمد خوش اومدی پهلوون، تو این گیر و دار دنیازدگی ماها🥀 (علی) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نگران آقای خامنه ای نباش! عزیزی نقل میکرد: در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد. صدام کرد و گفت: پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی. گفتم چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید. گفت من سالها بود بعد از فتنه۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت. ازم پرسید چرا نگران آقای خامنه‌ای هستی؟! نگران نباش من خودم محافظش هستم. بار اول توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقا همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنه‌ای». از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و‌ در عوض مدام به این شهید سر میزنم و دعاگوش هستم، به هرکسی هم که بتونم میگم. ... 💞 @aah3noghte💞
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آخرین صوتی که شهید_شهریاری قبل از شهادت می‌شنید ⁉️ ویژگی شاخص تنها کسی که موفق شد ایران را به فناوری سوخت ۲۰درصد هسته‌ای برساند ___________________ 📚 برشی از سخنرانی حجت_الاسلام_راجی نویسنده کتاب هسته_ای_چرخ_زندگی به مناسبت سالروز ترور و شهادت دانشمند هسته‌ای 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت69 دستم را
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



تصور این که حاج حسین و کمیل چندسال پیش در چنین آتشی سوخته‌اند، بر مغزم، ناخن می‌کشید.

کمیل و حاج حسین ایستاده بودند کنار ماشین و لبخند می‌زدند.
مچم تیر کشید و آن را با دست دیگرم گرفتم. سوزشش بیشتر شد.

دستم ملتهب و قرمز شده بود و می‌دانستم به زودی تاول خواهد زد.

ناخودآگاه «آخ» کوتاه و شکسته‌ای از گلویم درآمد. لبم گاز گرفتم و نفسم را حبس کردم از درد.

جلال را که بردند داخل آمبولانس، من هم به امدادگر اورژانس گفتم آسیب دیده‌ام تا بتوانم سوار آمبولانس بشوم.

داخل آمبولانس نشستم و کلاه‌کاسکتم را درآوردم. سرم کمی خنک شد.

عرق تمام موهایم را خیس کرده بود. هنوز نفسم جا نیامده بود. امدادگر اورژانس گفت:
- دستتو بده ببینم چی شده؟

دستم را که گرفت، دوباره آخم درآمد. هماهنگ کرده بودم آمبولانس برود بیمارستان خودمان.

با چشم به جلال اشاره کردم:
- این چطوره؟ زنده می‌مونه دیگه؟

امدادگر روی سوختگی دستم پماد می‌مالید و صورتم از درد جمع می‌شد.

گفت:
- فکر نکنم خیلی چیزیش شده باشه. حال عمومی‌ش نگران‌کننده نیست. منم شکستگی‌ای ندیدم؛ ولی بازم باید توی بیمارستان ازش عکس بگیرن ببینن یه وقت به جمجمه و مهره‌های کمرش آسیب نرسیده باشه. وقتی می‌گیم کمربند ایمنی‌تونو ببندید واسه همین می‌گیم.

روی زخم مچم بتادین زد. بیشتر سوخت. صدای کیان را از بی‌سیم شنیدم:
- تجهیز انجام شد. تیم تروریستی الان توی تور ما هستن.

دستم را گذاشتم روی گوشم:
- خوبه. مواظب باشید حساسشون نکنید.

امدادگر با یک حالت خاصی نگاهم کرد؛ اما جرات نداشت سوال بپرسد.

دستم را پانسمان کرد. مانده بودم با این دست‌های درب و داغان چطور بروم خانه؟



***
فقط دونفر ایستاده‌اند گوشه سالن نیمه‌تاریک فرودگاه؛ سیاوش و یک جوان که نمی‌شناسمش.

انگار طبق یک توافق نانوشته، کنار هم ایستاده‌اند تا شاید از خطرات احتمالی در امان باشند.

در این سالن خالی، آن هم در یک منطقه جنگ‌زده، وهم آدم را می‌گیرد.

هم‌قدم با حامد داریم می‌رویم به سمت خروجی که حامد توجهش به جوان‌ها جلب می‌شود.

حرفش نیمه روی هوا می‌ماند و می‌گوید:
- عباس، این دوتا انگار بلاتکلیفند. بریم ببینیم مشکلشون چیه؟

سرم را تکان می‌دهم که برویم.

قیافه جوانِ کنار سیاوش داد می‌زند همیشه شاگرد اول مدرسه و دانشگاه بوده. لباس اتوکشیده و مرتب، عینک و موهایی که به یک طرف شانه کرده و ریش پرفسوری‌اش این را می‌گوید.

خیلی بلند نیست و نسبتا بدن توپری دارد. می‌خورد سی سالی داشته باشد.

جلو می‌رویم و حامد با لبخند همیشگی‌اش می‌پرسد: 
- شما چرا این‌جا ایستادید برادرا؟



...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 حسبی الله خدا برایم کافیست. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🤲🏻 یادت نره که امروز شکر گزار خدا باشی ؛ چون خدا یادش نرفت که امروز صبح بیدارت کنه☀️🤍 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۱۶) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُ
✨﷽✨ (۱۱۸) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ‌ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از غير خودتان همراز نگيريد. آنان در تباهى شما كوتاهى نمى‌كنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا كينه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پيداست و آنچه دلشان در بردارد، بزرگتر است. به تحقيق ما آيات (روشنگر و افشاگر توطئه‌هاى دشمن) را براى شما بيان كرديم اگر تعقّل كنيد. ✅ نکته ها «بِطانَة» به لباس زير گفته مى‌شود كه به «بَطن» و شكم مى‌چسبد. اين كلمه، كنايه از مَحرم اسرار است. «خَبال» به معناى نابودى فكر و عقل است. «عَنَت» به معنى سختى و رنج، و «يَألُون» به معنى كوتاهى كردن در انجام كار است. دشمن براى ما چه آرزو مى‌كند؟ اگر به واژه‌ى «وَدَّ» در قرآن بنگريم، آرزوهاى دشمنان را درباره خود در مى‌يابيم: 1. غفلت از سلاح وسرمايه خود. «وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ» 2. ضعف و سستى و مداهنه و سازش‌كارى. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» «1» 3. رنج و فشار و به زحمت افتادن. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» 4. ارتداد و بازگشت از دين. «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً» 🔊 پیام ها - بيگانگان را مَحرم اسرار خويش قرار ندهيم. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» وجود مستشاران خارجى در كشورهاى اسلامى، ممنوع است. - رازدارى، يك وظيفه‌ى قطعى است. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» - هر مسلمانى هم كه مصداق‌ «دُونِكُمْ» باشد، نبايد محرم اسرار قرار گيرد، زيرا در ميان مسلمانان نيز افراد فتنه‌جو و جاسوس، كم نيستند. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ ...» - ملاك دوستى و روابط صميمانه‌ى مسلمانان با ساير جوامع بايد ايمان باشد. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» - دشمن در ضربه زدن به فكر و انديشه كوتاهى نمى‌كند. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا» - دشمنان با شگردهاى گوناگون با ما برخورد مى‌كنند: 1. فساد. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا» 2. فشار. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» 3. نفاق. «ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» - دشمنان خود را بشناسيد و هشيار باشيد، آنان ذرّه‌اى در توطئه و فتنه عليه شما كوتاهى نمى‌كنند. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» - اوامر و نواهى الهى، دليل و فلسفه دارد. اگر شما را از روابط صميمانه با دشمنان نهى مى‌كند، به خاطر آن است كه آنان در توطئه عليه شما كوتاهى نمى‌كنند. «لا تَتَّخِذُوا ... لا يَأْلُونَكُمْ» - از كوزه همان برون تراود كه در اوست. از دشمن انتظارى جز بغض و كينه‌نيست. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» - دشمنان خود را از تبليغات آنان بشناسيد. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» - روابط صميمى با دشمنِ توطئه‌گر، نشانه‌ى بى‌عقلى است. برخورد صميمانه، با افراد بى‌صفا، كم عقلى است. «ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ... إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» - خداوند به درون همه آگاه است و نقشه‌هاى دشمنان اسلام را افشا مى‌كند. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» - دشمنان شما منافق هستند، ظاهر و باطنشان يكى نيست. «ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ» - خداوند با معرّفى روحيات دشمن، با شما اتمام حجّت كرده است. «قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ» - مؤمن بودن مسأله‌اى است و عاقل بودن مسأله ديگر، لذا در اين آيه خداوند به مؤمنان مى‌فرمايد: كفّار را محرم اسرار خود قرار ندهيد، اگر عقل داريد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ... إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 کنج. آرزو. وصال. لیاقت. منتظر. اذون. دعا. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت70 تصور این
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 




جلو می‌رویم و حامد با لبخند همیشگی‌اش می‌پرسد: 
- شما چرا این‌جا ایستادید برادرا؟

چشمم می‌افتد به پلاک سیاوش که زنجیرش پیچیده به زنجیر نقره‌ای رنگی که قبلا گردنش بود. کنار خالکوبی کلمه مادر.

سریع نگاهم را می‌گیرم. همان جوان قدم جلو می‌گذارد و با یک لبخند موقر، دست دراز می‌کند به سمت حامد:
- سلام. کاظمی هستم، پوریا کاظمی. به ما نگفتند کجا بریم.

و برگه‌ای را نشان حامد می‌دهد.

انقدر کلمات را مودب، استوار و تمیز ادا می‌کند که مطمئن می‌شوم از آن بچه مثبت‌هایی ست که همیشه سرشان در درس و کتاب بوده.

کنار سیاوش چه قاب ناهمگون و بامزه‌ای بسته‌اند! خنده‌ام را می‌خورم.

حامد می‌گوید:
- خب شما باید خودت رو به بهداری معرفی کنی برادر.

پس حدسم درست بوده و پوریا باید دکتری، پرستاری، چیزی باشد.

در سالن خالی چشم می‌چرخاند و عینکش را روی چشم صاف می‌کند:
- خب الان باید کجا برم دوست عزیز؟

حامد دستی می‌زند سر شانه پوریا:
- بیا، من خودم می‌برمت تا هتل شیشه‌ای. اون‌جا تکلیفت معلوم می‌شه.

و بعد نگاهی به سیاوش می‌کند:
- شما هم با ایشونید؟

چه سوال خنده‌داری!

سیاوش سینه جلو می‌دهد و همان ابتدا که دهان باز می‌کند، حامد مطمئن می‌شود سیاوش و پوریا صنمی با هم ندارند:
- نه داداش، ما همینطوری مرامی ثبت‌نام کردیم اومدیم. الانم معلوم نیس این‌جا کی رئیسه؟

لبخند حامد عمیق‌تر می‌شود:
- شمام با ما بیا. بریم ببینیم کی رئیسه.

و راه می‌افتد. سیاوش و پوریا کمی این پا و آن پا می‌کنند و خودشان را به ما می‌رسانند.

ابوحسام دم در منتظرمان است؛ رفیق سوری حامد. 

حامد خاصیتش این است که برعکس من، زود می‌تواند خودش را در دل آدم‌ها جا کند.

دقیقاً هم وقتی سر و کله‌اش در زندگی من پیدا شد که نیاز به یک رفیق داشتم؛ کسی از جنس کمیل. دقیقاً وقتی جای کمیل خیلی کنارم خالی بود.

رفاقت من و حامد از اربعین شروع شد.

دو سال است که هر سال اربعین و دهه محرم، خودش را می‌رساند به عراق تا حفاظت از زوار را به عهده بگیرد.

هر دو سال هم با هم بودیم. می‌دیدمش که یک جا نمی‌نشیند.

یکی دو روز رفته بودم توی نخش که ببینم کِی می‌خوابد؟ دیدم نه...اصلاً خواب ندارد. وقت استراحت هم می‌رفت بین موکب‌ها کار می‌کرد.

سوار ماشین می‌شویم و در تاریکی بی‌پایان شب‌های دمشق، خودمان را به هتل شیشه‌ای می‌رسانیم.

این هتل شیشه‌ای هم یک جورهایی کارکردش مثل دوکوهه است.

همه خوابند بجز یک پیرمردِ ریزه‌میزه که وقتی حامد را می‌بیند، گل از گلش می‌شکفد.

حامد را محکم در آغوش می‌گیرد و می‌بوسد.

از چشمان کشیده و لهجه‌ مشهدی‌اش می‌شود فهمید از اعضای تیپ فاطمیون و اهل مشهد است. 

حامد و پیرمرد، مثل پدر و پسرند با هم.

وقتی پیرمرد از آغوش حامد جدا می‌شود، حامد تازه یادش می‌افتد باید ما را به هم معرفی کند:

- ایشون مش باقر هستن، بزرگ ما و بچه‌های فاطمیون. مش باقر، این برادرا هم با منند. ان‌شاءالله امشب بخوابند، فردا تکلیفشون روشن می‌شه.


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 دلنوشته قابل تأمل شهید محسن فخری‌زاده تنها یک‌ماه پیش از شهادتش: 🌹«یک سئوال دارم، چرا شهدا در جوانی سخنانی می‌گویند که عرفا در کهنسالی؟ البته می‌دانیم که این سخنان از عمق حکمت جاری شده از قلب بر زبان است؛ نه آن‌که سخنانی سطحی است.» (۹۹/۸/۷) 💞 @shahiidsho💞
💔 کوچک‌تر از آنم که بگویم که «چنین» کن یک گوشه‌ی چشمی به منِ گوشه‌نشین کن💔 ... 💕 @aah3noghte💕