شهید شو 🌷
💔 قسمت چهل و چهارم: #بےتوهرگز ❤️ 🌀کودک بی پدر مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم
💔
قسمت چهل و ششم
#بےتوهرگز ❤️
🌀گمانی فوق هر گمان
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد ..
اونقدر باوقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد😍 ...
با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد 👌... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ...
وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم😰
یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد😊...
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد😇 ...
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ...
هر جا پا می گذاشت ...
از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود😉 ...
مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ...
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد 😳🤔...
گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ...
زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود😉 ...
سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ...
همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ...
زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد😕 ...
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ...
هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ...
ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ...
اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم😐...
قسمت چهل و هفتم:
#بےتوهرگز ❤️
🌀سومین پیشنهاد
علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته ...
به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی 😊...
با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ...
فکر کردم یه خواب همین طوریه ... پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود😔 ...
چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... اما این بار خیلی ناراحت ...
- هانیه جان ...
چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه☝️ ...
خیلی دلم سوخت ...
- اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم ... برام سخته 😔💔...
با حالت عجیبی بهم نگاه کرد ...
- هانیه جان ... باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره ...
اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ...
گریه ام گرفت ... ازش قول محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم ...
دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود😭 ...
حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دم در استقبالش ...
- سلام دختر گلم ... خسته نباشی ...
با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ...
- دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم😅😂 ...
رفتم براش شربت بیارم ... یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ...
- مامان گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ 😉...
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم ... یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عین علی بود ...
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟😉🙂 ...
خندید ...
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم 😅...
بغض گلوم رو گرفت ...
- زینب ... سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟😔...
دست هاش شل شد و من رو ول کرد 🙁...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
با خواندن این داستان واقعی،
#حیّ بودنِ شهدا را احساس خواهید کرد‼️
💔
المیادین: آمریکا به ۱۰ دلیل به ایران حمله نمیکند‼️
🔻سایت شبکه المیادین نوشت:
🔸 ایران هرگز در برابر آمریکا تسلیم نخواهد شد💪
از سوی دیگر ایالات متحده به هیچ عنوان علیه ایران اقدام نظامی نخواهد کرد😏
به ۱۰ دلیل:
1⃣ عدم آمادگی افکار عمومی مردم آمریکا
2⃣ مخالفت کشورهای دیگر با حمله به ایران
3⃣ تهدید آسمان کشورهای همسایه ایران
4⃣ عدم تامین امنیت اسرائیل
5⃣ قدرت موشکی ایران و امکان درهم شکستن ابهت آمریکا
6⃣ تعطیلی صادرات نفت کشورهای همسایه ایران و تاثیر آن بر قیمت نفت
7⃣ فلج شدن دریانوردی در دریای سرخ و مدیترانه
8⃣ تاثیر شدید بر اقتصاد جهانی
9⃣ احتمال کشیده شدن جنگ به بیرون از منطقه
🔟 احتمال بروز جنگ جهانی سوم
#اندڪےبصیرت
#نحن_صامدون✌️
#ماتاآخـــرایستاده_ایم💪
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 شهادت به خاطر #حجاب در سال 1360 در شاهینشهر یک راهپیمایی علیه بیحجابها راه افتاد که زینب مسئ
💔
#شهید_زینب_کمایی
زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره)
هر هفته #دوشنبه و #پنجشنبه روزه بود
و خیلی مقید به انجام برنامههای #خودسازی بود.
بعد از انقلاب، تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به #حوزه_علمیه برود و طلبه بشود.
او میگفت «ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.»
#شهید_خانم
#دڂټۯٵ_ۿم_ۺھێډ_مێشن😍
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۶ـ #شھیدحسن_اجارهدار در سال 1329
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
شهیدی که خانواده اش عضو #منافقین بودند و به دست #گروهک_منافقین به شهادت رسید😇
۷ـ #شهیدعباس_ابراهیمیان:
عباس در سال ۱۳۳۱ در شهرستان سلفچگان به دنیا آمد👶
آشنايی او با روحانيت مبارز سبب شد خيلي سريع با تعاليم اسلامی اُنس بگيرد
و مسير حق را از باطل شناسايی كند👌
در دوران ستمشاهی، تا مرز شهادت پیش رفت اما تقدیر، انگونه رقم خورده بود تا در کنار سیدالشهدای ایران قرار بگیرد و یکی از ۷۲ شهید دفتر حزب جمهوری باشد
پس از پیروزی انقلاب، نخستین کارش را در کمیته امداد خمینی آغاز کرد و
سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد.
در روابط عمومی حزب و واحد شهرستانها نهایت همت خود را صرف کرد و از آنجا به واحد تشکیلات رفت.
از آنجایی که بعضی از اعضاء خانوادهاش جذب #گروهک_منافقین شده بودند
با آنها قطع رابطه کرد و به همین علت سخت مورد آزار و اهانت واقع شد😔
و سرانجام در فاجعه هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.❣
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_نهم... دو زانو نشستم و با چشمانی که
💔
🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷
#و_آنڪہ_دیرتر_آمد
#پارت_دهم...
مرد دستی به سرم کشید و گفت :
به وقتش می روید ...
و با نیزه خطی به دور ما کشید .
اسبش را مهمیز زد و راه افتاد .
احمد دنبالش دوید و فریاد زد :
" آقا ما را این جا تنها نگذارید. حیوانات درنده تکه تکه ی مان میکنند."😰
قلبم لرزید . گفتم :
"این از تشنه مردن بدتر است"....و به دنبال مرد دویدم تا باز لباسش را چنگ بزنم و استغاثه کنم ،
اما او خیره نگاهم کرد ، نگاهی که برجا میخکوبمان کرد .
گفت :
"تا زمانی که از آن خط بیرون نیایید در امانید ، حالا برگرد" !
گفتم : چشم .
ترسیده بودم .
در دل گفتم :
"چطور آدمی است که هم مهرش به دلم افتاده و هم ازش میترسم". 🤔
احمد مات و مبهوت بر جای مانده بود . گفتم :
"عجب مردی جه ابهتی..."!
احمد آه کشید و وسط دایره نشست . نمی توانستم از مسیری که آنها رفته بودند ، چشم بردارم .
از آن احساس ضعف و بی حالی خبری نبود . حتی دیگر ترسی هم از حیوانات و بیابان نداشتم . دلم آرام گرفته بود .❤️
گفتم : "قربان دستش ، حالمان جا آمد" .
خم شدم و بر آن شیار ظریف دست کشیدم . از به یاد آوردن آن دستان قوی و آن چشم های گیرا قلبم پر از شادی شد .
کنار احمد نشستم و دستم را دور شانه اش حلقه کردم . گفتم : "خوشحال نیستی ؟"
گفت : "شاید آن مرد آدمیزاد نباشد ،🤔 مثلا ملائک باشد یا... چه میدانم ؟"
گفتم : "بعید هم نیست ، با آن صورت مثل ماه ، آن دستان قوی و آن بوی بسیار خوش ... شانه هایش را دیدی ؟ اگر شانه ی من و تو را کنار هم بگذارند بازهم باریک تر هستیم"😅 .
خندیدم و گفتم :
"با آن حنظل خوردنمان"😬 !
احمد هم خندید . سرحال آمده بود گفت :
"یا شاید فرستاده ی رسول الله بود"🤔"!
گفتم : چقدر خود را به خدا نزدیک احساس میکنم .
با شرمندگی پرسیدم :
" احمد تو نماز را کامل بلدی"؟😔.....
#ادامه_دارد...
#نذر_ظهورش_صلوات
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
از شدت شوق ، عاشقت ...
صد بار جان داد
وقتی برایم، پرچمت...
دستی تکان داد
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدلله
#السلامعلیکدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#جوک_گفتن شهید مدافع حرم #جوادمحمدی برای جانباز شیمیایی شهید #سیدرضاموسوی
🍃 یارو رئیس بنیاد جانبازان میشہ :
بِش میگن اولین ڪاری ڪا میخای بڪنی چی چیہ؟؟
میگہ کہ سعی میڪنم این جانبازا را دوتا یڪیشون ڪنم، زود خوب شن....
🌷
جواد هر وقت میومد ملاقت سید رضا سر بہ سرش میزاشت و میخندوندش و ڪلی بهش روحیہ میداد ...
روحشان شاد....
#شھیدجوادمحمدی
#شھیدسیدرضاموسوی
#رفاقت
#شھادت
#شوخ_طبعی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #جوک_گفتن شهید مدافع حرم #جوادمحمدی برای جانباز شیمیایی شهید #سیدرضاموسوی 🍃 یارو رئیس بنیاد جان
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
هنوز هم با همَند
رفاقتشان چه ماندگار است
آنانڪہ برای خدا،
دست دوستی مےدهند
و بر سر پیمان رفاقت
تا آخر مےمانند....
#شھیدجوادمحمدی
#شھیدسیدرضاموسوی
#رفاقت
#شھادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕