5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
رهبر انقلاب، شب گذشته:
بنده شب و روز به یاد شهید سلیمانی عزیز هستم.
اگر دَه سال دیگر هم زنده میماند و بنده زنده میماندم و بنا بود که من مشخّص بکنم، او را در همین جا نگه میداشتم. ۹۹/۲/۲۸
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢روایت شنیدنی از علاقه ویژه آیتالله بهجت به یک شهید ارتشی
#اللهم_الرزقنا_شهادت🙏
#جامانده
#آه...😔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
فرازی از وصیتنامه شهید محمدرضا تورجی زاده:
"خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما. در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا(سلام الله علیها) منور فرما. خدایا کلام آخر ما را #یامهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و #یازهرا(سلام الله علیها) قرار بده. خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم."
خواب دیدند محمدرضا را
گفتند این همه از مادر خواندی آخر توانستی ببینی؟
گفت همین که در آغوش فرزندش امام زمان جان دادم برایم کافی است..
شهدا هر چه خواستند شد..
برای خدا بودند..
و خدا هم همه ی عالم را پای این عشق گذاشت..
همه ی عالم در اختیار شهداست
هر چه بخواهند می شود..
#آھ_اے_شھادت...
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی زُل زدم توی چشماش و گفتم: آقا معلم☝️ برا همسرتون درسی ، پیشنهادی ، بحثی نداری؟😌
💔
#عاشقانه_شهدایی
نشست روبرویم.
خندید و گفت:"دیدید آخر به دلتون نشستم!" زبانم بند آمده بود. من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش می دادم ، حالا انگار لال شده بودم. خودش جواب خودش را داد :
"رفتم مشهد یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید ، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه ، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشه ی رواق که سخنران گفت : "اینجا جاییه که می تونن چیزی رو که خیر نیست ، خیر کنن و بهتون بدن". نظرم عوض شد . دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!" ...
حالا فهمیدم الکی نبود که یک دفعه نظرم عوض شد .
#قصه_دلبری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_67 دستش را زیر لباس ها می برد، دنبال چیزی می گردد
بسم الله الرحمان الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
#قسمت_69
ای کاش آن نیمه شب ۱۵ شعبان۹۰ هم علی در خانه بر سر قرار نیمه شبش می ماند و...😔
گوشه ی چشم ها را با چادرش پاک می کند همه چیز مرتب است، ظرف ها جمع شده و استکان ها برق تمیزی می زند😍
تنها یک جعبه در گوشه ی خلوت اتاق مانده است🙄
چادرش را تا می کند و در کشو می گذارد کنار جعبه می نشیند استین هایش را کمی بالا می زد و دسته ای کاغذ بیرون می اورد😇🙃
نمایشگاهی از نقاشی های کودکانه در مقابل چشمان مادر برپا می شود😍
سر و صدای آن چراغ اتاق مبینا را روشن می کند و دخترک از لا ب لای دو لنگه در یواشکی ، دلداگی مادر را تماشا می کند😢😢
در قوطی باز می شود چند تیکه اسباب بازی قدیمی😍
-علی جون !مادر😞
مبینا گوش هایش را تیز می کند و سرش را کمی از لای در بیرون می آورد😪😢
-چقدر دوست داشتم مثل بقیه بچه های هم سن و سالت اسباب بازی های پسرونه داشته باشی😞
-ادم آهنی، ماشین کنترلی، ...
چرا انقدر آرام بودی؟ مگه پسر نبودی؟!😔
کنجکاوی خواهر دل کوچکش را قلقلکی می دهد که باید حرف های مادر با برادر را بشنود😟😯🤔
-یادته ؟اون روز که با لباس خاکی اومدی خونه چقدر حرص خوردم😕
قوطی را بر می دارد تکانی می دهد و عروسک کوچکی را بیرون می آورد
-اِ ! چه بامزه اس ، این چیه😅😍
چشمان مادر برقی می زند😍😍
ادامه دارد...
#قسمت_70
-بده ببینم، این اینجا چیکار میکنه؟😍
مادر عروسک را کف دستش میگذارد ☺️
-از دست کارای داداشت😂
از صدای خنده ی آرام اما عمیق مادر مبینا هم خنده اش می گیرد
-چرا؟ مگه چیکار کردی؟😅
-چند تا از این عروسک های سرباز داشت ، با بابا که رفته بود زیارت دیده بود هر کس نذری داخل ضریح میندازه ، اونم عروسکشو از جیبش در اورده بود و انداخته بود توی ضریح😂😍
تفنگ را از دست مادر می گیرد و آن را براندازه میکند🔫
-این چیه ؟چراغم داره مامان باطری بده توش بندازم، بده روشنش کنم.😍
و سکوت مادر....
-مامان این شمارو ناراحت میکنه؟😢
-یادچیزی افتادی😢
-برادرت اینو به دوستش داده بود که پسر همسایه از دستش کشید علی تا اعتراض کرده بود اون بی انصاف هلش داده بود زمین😞😔
-خیلی بیخود کرده بود😡 اگه جای اون بودم حسابشو میرسیدم😡😡
ادامه دارد....
#شهید_علی_خلیلی
📚 #نای_سوخته
نویسنده:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
کسی که به سوی تو راهی شود
مسافتش نزدیک است😍
و ان الراحل الیک قریب المسافه
فرازی از دعای ابو حمزه ثمالی
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
🎥روایتگری حاج مهدی سلحشور در محضر رهبر انقلاب از توسل شهید برونسی و راه کار حل مشکلات....
#اللهم_الرزقنا_نگاه_مادرم_زهرا🙏😔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
💌 قیافه نگیر 💌
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻢ ، ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﻦ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭﺭﺯﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺭﺳﻮﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ .
💕💕
حقیقت اینه که ما فقیریم و به خدا نیازمند..
خدا هم بی نیازِ بی نیاز کننده..
یک اصلی انگار تو ذهن بعضی از بچه مذهبیا اومده که ما خدا رو عبادت میکنیم
ولی ازش چیزی نمیخوایم..!
هر جا میریم دست گدایی دل و زبون و اعضای بدنمون رو پیش همه دراز میکنیم
اما در خونه ی خدا نه..
برای خدا قیافه میگیری؟!
خدا امر کرده حاجت بخوای ازش
خدا امر به دعا کرده
چرا تکبر میکنی؟..
یک حدیث هست منسوب به پیغمبر اکرم
صلی الله علیه و آله :
"خداوند در مورد کسی که بعد از نماز تعقیبات نمی خواند و از خدا چیزی نمی خواهد،
به ملائکه اش چنین می فرماید:
" ملائکه من، این بنده ی مرا نگاه کنید!
امر مرا انجام داد ولی از من حاجتی نخواست.
انگار از من بی نیاز است!
نمازش را بگیرید و به صورتش بزنید!"
پس برای خدا قیافه نگیر...
همیشه بخواه..
اگه حاجتت رو بشکل ظاهری هم نداد
بازم ولش نکن..
مگه ادم خدا رو ول میکنه؟!
در خونه ی خدا همیشه گردنت کج باشه..
دستت دراز باشه..
ما فقیریم به خدا..
هیچی نداریم!!
#آیه_ای_از_جزء_بیست_و_چهارم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
یهـ زمانےهم
تـوسرزمینموݧ
یـہ ڪاناݪ هایےداشتیم
ڪه اعضاش
حاضر بودݧ
جوݧ بدݧ
ولےهرگزلفت ندݩ..🙃
ڪاناݪ هایےڪـه وصݪ بـودبــه اوݧ بالابالاهـــا ...💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 رمان واقعی #فرمانده_و_دختر_خبرنگار ✨قسمت ۲ از انگلستان تا كردستان! مريم كاظمزاده به اصرار خ
💔
#فرمانده_و_دختر_خبرنگار
✨قسمت ۳
برخورد اول:
سرد، تند، خشن!
خبرنگار جوان براي ديدار با وصالي عازم ميشود. وقتي كه ميرسند، يكي از دستمال سرخها مريم را اينطور معرفي ميكند:
«برادر! ايشون همون خواهري هستند كه چند وقت پيش توي پادگان بود.. .»
اصغر وصالي با بياعتنايي ميگويد: «خب كه چي؟!»
همه جا ميخورند، مريم كاظمزاده از همه بيشتر!
اصغر با لحني شديدتر از قبل رو به مريم ميگويد:
«همون بهتر كه شما برويد و وقتي وضع شهرها آرام شد بياييد؛ هر وقت هرجا امن و امان ميشود، سر و كله شما پيدا ميشود!»
مريم كاظمزاده ميگويد:
«اصغر معتقد بود كه بايد در جريانات پاوه ميبودم و همان زمان خبرنگاري ميكردم نه بعد از آن جريان.☝️
معتقد بود كه خبرنگار بايد هر جا كه خبر هست حاضر باشد و خودش با چشمانش ببيند و از شنيدههاي ديگران استفاده نكند.»
به خاطر این برخورد اصغر وصالي، مصاحبه انجام نميشود و مريم كاظمزاده، عصباني به پادگان بازميگردد.😡
#ادامه_دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک