💔
" ما سَربلند و
سینهستبر و
سَرآمدیم !
این اقتدارِ ما . . ؛
ز شهیدانِ فاطمهست
با این حساب ،
قبرِ شهیدانِ بی پلاک
پایینِ پای مرقدِ پنهانِ فاطمهست...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
خدایا..!
ما رو با مهربونیت ادب کن..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
سلامتی فرمانده
بفرست اون صلوات قشنگه رو✨
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
تصویربازشود
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی_و_شش نرگس هم متوجه حالم می شود : حورا جون! عزیزم! چرا رنگت برگشته؟ حال
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_هفت
نگاهم به حیاط بر می گردد ، چرا متوجه حوض فیروزه ای و درخت انگورشان نشدم ؟
چقدر این منظره آشناست ، گویا قبلا اینجا بوده ام ....
چیزهایی که تا الان دیده ام باعث می شود همه جای خانه را با دقت از نظر بگذرانم ...
روی میزی که با نرگس نشسته ایم ،چند قاب عکس کوچک گذاشته اند ، نمی دانم چرا نرگس مضطرب است....
قبل از این که به قاب ها نگاه کنم ، همراهم زنگ می خورد ، عموست که می گوید تا پنج دقیقه دیگر می رسـد ...
به زن عمو می گویم اماده باشد و درحالی که چادر سرم می کنم به عکـس ها خیره می شوم..
یکی از عکس ها به چشمم آشنا می آید :
مردی چهارشانه و قدبلند ، با محاسن مرتب و کوتا و چشمان درشت مشکی که دخترکی یک ساله را روی پایش نشانده...
و در حیاطی به سبک خانه های قدیمی ، زیر درخت انگور نشسته ! دخترکی یکساله....
دخترکی که مطمئنم حورا نام دارد ....
نرگس و هانیه خانم و زن عمو که متوجه دقتم به عکس شده اند ، با اضطرابی بی سابقه صدایم می زنند:
-حورا ...عزیزم...چیزی شده؟
بدون اینکه چشم از عکس بگیرم می گویم : این اقا ...این اقا کیه؟ این دختره که منم...
عکس بعدی را می بینم که یک خانواده چهار نفره را نشان می دهد...
زن و مردی جوان و دخترکی یک ساله و حوراءنام ، و پسرکے پنج شش ساله ، زن جوان که پسرش را بر زانو نشانده هم ....
صدای اطرافیان را گنگ می شنوم و فقط می گویم :
- مامان ...عکس مامان من اینجا چیکار میکنه؟
حالم به غریقی می ماند که حتی نمی داند کجا را چنگ بزند ،ذهنم قدرت تحلیلش را از دست داده ، دست به دامان عمو می شوم...
ادامہ دارد...🕊️
نویسنده: خانم فاطمه شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی_و_هفت نگاهم به حیاط بر می گردد ، چرا متوجه حوض فیروزه ای و درخت انگور
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_هشت
- عکس من و بابام اینجا چیکار میکنه؟ توروخدا بگین چی شده؟
هانیه خانم می نشاندم روی زمین و می گوید :
- اروم باش دخترم ... چرا هول میکنی؟
شاید یه شباهت کوچیکه...
خودش هم می داند این حرف توجیهی بی معناست ، صدای یا الله گفتن عمو می آید ، نجمه دختر کوچک هانیه خانم ، با عمو تعارف میکند بیاید داخل ، عمو و نجمه بی خیال از همه جا وارد می شوند ، عمو با دیدن حال من ، سرجایش خشک می شود ...
زن عمـو با صدای خش داری به عمو می گوید :
-فهمید ! بلاخره فهمید رحیم...
بااین حرف میزند زیر گریه و صدای گریه هانیه خانم هم بلند می شود ، عمو متحیر و شوکه ، فقط می تواند به سختی بگوید : حوراء!
هانیه خانم در آغوشم می گیرد و من بازهم سوالم را تکرار میکنم : چیو فهمیدم؟ چی شده اینجا؟
زن عمو خطاب به عمو گله می کند : چرا گذاشتی انقدر دیر بفهمه ؟
هانیه خانم به نرگس نهیب می زند : برو به حامد زنگ بزن ببین کجاست؟ بگو آب دستشه بزاره زمین !
.....
با ناباوری به قاب عکس خیره شده ام و اشک می ریزم ، دست خودم نیست ، دست خودم نیست که بعد از شنیدن ماجرا ، کلمه ای حرف نزده ام و هیچی نخورده ام ... مگر می شود؟
با حرف های هانیه خانم ، که حالا فهمیده ام عمه من است ، قطعات پازل در ذهنم کنار هم چیده می شوند اما دل نگاه کردن به تصویری که ساخته خواهد شد را ندارم...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی_و_هشت - عکس من و بابام اینجا چیکار میکنه؟ توروخدا بگین چی شده؟ هانیه
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_نه
- بابات دلش نمی خواست مامانت اذیت بشه ، مامانتم خب تو ناز و نعمت بزرگ شده بود، عادت به زندگی سخت نداشت ، توافقی طلاق گرفتن ....
بابات با اصرار حامد رو نگه داشت ، مادرتم تونست با یکی از فامیلاشون که بهش میخورد ازدواج کنه ، بابات همیشه می گفت خیالش راحته که تو آرامش داری ، برای همینم نمی خواست کسے آرامشتو بهم بزنه ، میگفت بابای مریض به چه دردش میخوره؟
اما این آخرا .. خیلی دلش برات تنگ شده بود ...
ازت خبر می گرفت ، عکساتو میدید ..
حتی چندباری به سختی با ویلچر اومد و از دور تماشات کرد ...
خیلی دلش دختر می خواست ...
گریه مان شدت می گیرد ، کاش پدر می دانست من هم این سال ها چقدر دلم پدر میخواسته ...کاش اجازه می داد ببینمش ... قبل از اینکه برای همیشه برود...
عمو با صدای گرفته می گوید : مامانتم نمی خواست تو خبردار بشی ، حتی بعد شهادت عباس ، می گفت آرامشت بهم میخوره و هروقت هروقت لازم بشه بهت میگه ....
نمی ذاشت فامیلای پدری دور و برت بیان، حتی به حامد هم خیلی توجه نمی کرد و اجازه نداد تورو ببینه... من همرزم عباس بودم ...خیلی دلم میخواست یه کمکی بهش بکنم ...ولی نشد ...
انگار زندگی با دشواری هایش ، محکم مرا در پنجه می فشارد ، در خودم جمع می شوم و زانو در بغل می گیرم ...
صدای هق هقم خفه می شود ، هانیه خانم می پرسد : پس حامد کجاست ؟ الان که باید باشه ، نیست !
نرگس من و من می کند : جواب نمیده ،خاموشه!
- یعنی چی که خاموشه؟
نجمه با ترس و تردید می گوید : مگه امروز پرواز نداشت ؟
ادامہ دارد...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
این عکس رو که دیدم خیلی شرمنده شدم...😔
شنیده بودم آدمِ عاشق
خسته نمیشه،
از حال میره ....
این عکس دقیقا همونه...
آقا سید معلومه بعد از همه اومده
و یه جائی گیرآورده و افتاده ...
#شهید_سیدمحمدرضا_غربتیان💚
#شهادت_منطقه_فکه_۱۳۶۵
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
از ذوالفقار حیدرکرار کینه داشت
آن کس که روی چادر زهرا قدم گذاشت 🥀
#فاطمیه
#استوری😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (٨۰) وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُو
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_بقره
(٨۱) بَلَي مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
(٨٢)وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
آرى، هر كس بدى كسب كند و گناهش او را فراگيرد (و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)، آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند بود.
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.
✅نکته ها:
برخلاف گمان بنى اسرائيل كه خيال مى كردند كيفر خداوند درباره ى آنان با كيفر الهى نسبت به ديگران تفاوت دارد، اين آيه مى فرمايد: همه در برابر قانون يكسان هستند و اگر آثار گناهان، چنان انسان را احاطه كند كه فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد، براى هميشه در جهنّم خواهد بود.
🔊پیام ها:
- كيفر و پاداش براساس آرزو نيست، بلكه براساس عمل است. «بلى مَن كسب»
- آن دسته از گناهان كيفر دارند كه آگاهانه و از روى عمد و اختيار مرتكب شده باشيم، نه بر اساس جهل يا جبر. «كسب»
- هر گناهى، آثار و عوارضى دارد كه آن عوارض مى تواند انسان را در خود غرق كند. «أحاطت»
- خوى وخصلت گناهكارى، موجب جاودانگى در آتش دوزخ است. «مَن كسب... احاطت... خالدون»
- در كنار تهديد، بشارت لازم است. آيه قبل كيفر گنهكار را مطرح كرد، اين آيه پاداش نيكوكار را. «الّذين آمنوا و عملوا... اصحاب الجنّة»
- ايمان، از عمل جدا نيست. «آمنوا و عملوا...»
(تفسیر نور)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
کی میرسد خدایا، روز ظهور مهدی
گردد تمام عالم، روشن ز نور مهدی...
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
07.-vahed-Ali-ro-halal-kon-91.2.9-seyedrezanarimani.ir.mp3
1.99M
💔
#صوت
خدا رو چه دیدی
چقدر نا امیدی...😔
#یازهرا
#سید_رضا_نریمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞