eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_و_پنج به سختی می گویم : الو ... - گوش کن ببین چی میگم ،باید بین من
💔 سر تکان می دهم ، دلم می خواهد تا ابد در خانه ای پر از خاطرات پدرم زندگی کنم.... هانیه خانم رخت خوابم را روبروی پنجره بزرگ حیاط می اندازد و پرده ها را کنار میزند : -بیا دخترم ، از این جا میتونی ماه رو ببینی ، بابات عاشق این بود که ماه را نگاه کنه شبا.. نگاهی به رخت خواب می اندازم ، تابه حال جز روی تخت نخوابیده ام ، محیط نسبتا سنتی و قدیمی خانه برایم غریب است ... پرچم ها را هم هنوز برنداشته اند ، مداح امشبشان مثل قبلی نبود اما دل شکسته من ، تا جان داشتم گریستم ... رخت خواب خودش را هم در کنارم پهن می کند ، پارچه اب و لیوانی روی میز بالای سرم می گذارد و چراغ ها را خاموش و در را قفل می کند... بعد هم خسته ، در رخت خواب می نشیند اما مرا می بیند که هنوز ایستاده ام : بخواب عزیز دلم، خسته ای ، فردا خیلی کار داریما ! می نشینم اما هنوز یخم اب نشده که بخوابم ، از بعد فهمیدن ماجرا ، یک کلمه هم حرف نزده ام ، آرام دستش را روی شانه هایم می گذارد... با حالتی مادرانه می خواباندم و پتو رویم می کشد ، مسحور رفتارش شده ام ، دراز می کشد و دستانم را می گیرد : - انقدر حرف دارم باهات ... فکرشم نمی کردم یه روز بیای پیشم .. همیشه به خودم می گفتم حوراء الان کجاست ؟ داره چکار میکنه ؟ اشکی از گوشه چشمم سر میزند ، بلاخره روزه سکوتم را می شکنم : -بابام چکار می کرد این چندسال ؟ چرا سراغمو نگرفت ؟ با تعجب می گوید : بابات سراغتو نمی گرفت ؟ تو خبر نداشتی ولی عباس فکر و ذکرش تو بودی ... ادامہ دارد..🕊️ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_و_شش سر تکان می دهم ، دلم می خواهد تا ابد در خانه ای پر از خاطرات پد
💔 دائم خبرتو از عمو رحیمت می گرفت ، هرروز ، اگه میفهمید مریضی خودشم ناخوش احوال می شد و برات حمد شفا می خوند ... موقع امتحانات دعا می کرد ، هر سال عید همش می گفت کاش حوراء بینمون بود ، وقتی تو مسابقه های مدرسه و قران و اینا مقام می اوردی ،کلی ذوق می کرد ، شیرینی می داد ... تو المپیاد هم وقتی مقام اوردی برات گوسفند کشت ، حتی اومد فرودگاه ، نمی دونم دیدیش یانه ، هربار کلا یه جوری با عموت قرار می ذاشت که از دور ببینتت... عکساتو می دید گریه می کرد ، می گفت کاش می تونستم یه کاری برای دخترم بکنم ، تو هر تفریحی ، حتی یه خوراکی خوشمزه هم مس خوردیم می گفت کاش حورا این جا بود ... اول می ترسیدیم توی خانواده مادریت که خیلی مقید نیستن ، تو هم راه کج بری ولی عباس می گفت دختر من ، دخترمنه ! یه قدمم کج نمیزاره ، بعدا وقتی تو عکسی می دید توی محیطی که خیلی مذهبی نیستن ، تو با حجاب و مقیدی به من می گفت ،دیدی گفتم؟ کلی ذوق می کرد... با خودم که فکر میکنم واقعا هم سالم مانده ام در آن محیط ، شبیه معجزه بوده و انگار کسی دستم را گرفته و نگذارد پایم را کج بگذارم ... کم کم زبانم باز می شود : به من گفته بودن همون موقع که بچه بودم فوت کرده و حتی نذاشتن قبر شو ببینم... سرم را نوازش می کند : می دونی چقدر هممون دلمون میخواست ببینیمت ، یا یه کاری انجام بدیم برات ؟ خیلی برامون عزیز بودی ، الانم هستی ... همین داداشت حامد ، خیلی جاها رو دنبالت میومد ، مثلا همین راهیان نوری که رفتی اومده بود که مواظبت باشه ، ولی مادرت غدغن کرده بود که تو حامد رو ببینی ، بچم حامد خیلی تنها بود، دلش خوش بود به تو... خاطرات راهیان نور پیش چشمم مجسم می شود و آن شبی که ناشناسی به دادم رسید ، هنوز نمی دانم باید چه احساسی داشته باشم.. نیما هیچ وقت برایم همچنین کارهای نمی کرد با ذوق از حامد تعریف می کرد : حامد رو خودم بزرگش کردم از بچه های خودم عزیزتر ، مادر صدام می کرد ... تو چی دوست داری صدام کنی ؟ دوست داری بگی عمه یا مادر؟ هنوز نمی دانم محبتش مادرانه است ، اما دلم نمی خواهد کسی را جای مادرم بنشانم .. زمزمه می کنم : عمه... لبخند می زند : قربون عمه گفتنت بشم عزیزم...بخواب خسته ای ...شب بخیر... ادامہ دارد...🕊️ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به فرمانده گفت: اگه رمز رو اعلام کردی و تو آب نپریدم، منو هل بده تو آب! فرمانده گفت: اگر مطمئن نیستی می‌تونی برگردی... مهدی جواب داد: نه! پای حرف امام ایستاده ام، فقط می ترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم الان هم خواهرم رو سپردم به همسایه ها تا تو عملیات شرکت کنم. والفجر هشت هنگام زدن به دل اروند وحشی ... فرمانده اعلام کرد... یا زهرا ... اولین نفری که توی آب پرید، مهدی بود اولین نفری بود که به شهادت رسید! عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (٨۴) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءكُمْ وَل
✨﷽✨ (٨۵)ثُمَّ أَنتُمْ هَـؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَي تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَي أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ  امّا اين شما هستيد كه يكديگر را به قتل مى رسانيد و جمعى از خودتان را از سرزمينشان (آواره و) بيرون مى كنيد و بر عليه آنان، به گناه وتجاوز همديگر را پشتيبانى مى كنيد. ولى اگر همانان به صورت اسيران نزد شما آيند، بازخريدشان مى كنيد (تا آزادشان سازيد) در حالى كه (نه تنها كشتن، بلكه) بيرون راندن آنها (نيز) بر شما حرام بود. آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى آوريد وبه برخى ديگر كافر مى شويد؟ پس جزاى هر كس از شما كه اين عمل را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود و روز قيامت به سخت ترين عذاب بازبرده شوند و خداوند از آنچه انجام مى دهيد، غافل نيست. ✅نکته ها: اين آيه نسبت به خطر التقاط، هشدار مى دهد كه چگونه افرادى بخشى از دين را مى پذيرند و قسمت ديگر آنرا رها مى كنند. مسلمانانى كه به احكام فردى عمل مى كنند، ولى نسبت به مسائل اجتماعى بى تفاوتند، بايد در انتظار خوارى و ذلّت دنيا و عذاب قيامت باشند. اى بسا كسانى كه شرايط و احكام نماز و روزه را مراعات مى كنند، ولى در شرايط و وظايف حاكم و حكومت، متعهّد نيستند. 🔊پیام ها: - قرآن، كشتنِ ديگران را، به كشتن نفسِ خود تعبير كرده است تا بگويد ديگركشى، خودكشى است و افراد يك جامعه همچون اعضاى يك پيكرند. «تقتلون انفسكم» - كفر به بعضى از آيات، در واقع كفر به تمام احكام است. و به همين جهت جزاى كسانى كه به قسمتى از آيات عمل نكنند، خوارى دنيا و عذاب قيامت خواهد بود.  ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 اومد به خوابم گفت تسبیحات حضرت زهرا رو شمرده شمرده بگو...! ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 فاتحه‌ی کتاب خدا ؛ و خاتمه‌ی سخن بهشتیان ، حمد خداست.
💔 😔 سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت، ای امید مادر، سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی ات جهان را منور خواهد ساخت. یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
006 Se Shanbe.mp3
7.13M
💔 انگار نه انگار دیروز همینجا یکی خورد به دیوار😭 خیلی قشنگه😢💔 ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 را هم نشینی با آقامجتبی عزیز کرد. عزت و احترام به پدر و مادرش جواد را بزرگ کرد. .... ✍بله رفیق! سعادت و عزت دو دنیا را مےخواهی استادی انتخاب کن و چراغ راهت قرار بده و در مقابل پدر و مادرت، خاضع باش!☝️ جواد، تمام قد خم می شد دست مادرش را می بوسید 📚 ، ص۲۹ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏شما در حال تماشای بهشتِ دنیا هستید. ‏صلی‌الله علیک یا اباعبدالله ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دعا گوی همه‌ی اعضای کانال بودم😇 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد] ‏ما تنها نیستیم همه‌مون "خدا" رو داریم ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏از نسیم صبح بوی یار می‌باید کشید ... سلامٌ‌مِن‌قلوبٍ‌أَنتَ‌فیها ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلام جمعه مون بخیر
💔 یادتونه؟؟.. مرد میدان یعنی این... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_پنجم در اينجا سؤالی قابل طرح است كه آيا همين سخنگو يعنی حضرت زهرا علیها
💔  وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُوْلَهٰا و دربردارد همۀ دلها وابستگی به خدا را. در اينجا هم در مورد موصولها احتمالات مختلفی مطرح شده است. بعضی گفته‏اند مراد اين است كه ادراك افراد از كلمۀ توحيد يعنی لا اله الا اللّه متفاوت است مثلاً آن لااله الا الله كه پيغمبر اكرم(ص) می‏گويد با ادراكی است كه تفاوت دارد با ادراك حضرت عيسی(ع) يا حضرت موسی(ع) همين‏طور تا برسد به ادراك يك روستايی و... اما مطلب بسيار زيبايی كه در اين جملۀ حضرت زهرا(س) به ذهن می‏آيد ارتباط مستقيم آن است با جملۀ قبل. در عبارت قبل فرمود اخلاص نتيجه و تأويل كلمۀ توحيد است و ثمرۀ توحيد را اخلاص معرفی كرد. اخلاص هم يك امر قلبی است يعنی عمل ريشه از قلب و دل می‏گيرد. پس اگر عمل بخواهد خالص باشد بايد دل خالص باشد. حال اگر سؤال شود چگونه اين دلمان را توحيدی كنيم؟ پاسخ اين است كه اين توحيد را خدا در دلها جاسازی كرده و معنی عبارت وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهٰا اين می‏شود كه دربردارد تمام دلها اين وابستگی به حق را. و اين همان معنايی است كه در معارف و روايات ما وجود دارد كه: كُلُّ مولِودٍ يُولَدُ عَلَی الفِطْرَة و در روايت ديگر آمده است كه: ألْفِطرَةُ هِی التّوحيد يعنی خدا همه دلها را مفطور به توحيد كرده است حتی دل مشرك و ملحد و كافر به معنای اخصش را. امّا مطلب اين است كه وقتی ما پا به عرصۀ دنيا می‏گذاريم شيطان دل ما را از آن توحيد جاسازی شدۀ الهی تخليه می‏كند. پس توحيد در دل من و تو وجود دارد نه اينكه بخواهيم آن را وارد كنيم. يعنی خدا دلت را موحّد كرده اما می‏روی تابع شيطان می‏شوی يعنی آدمی خود دل را مشرك می‏كند و الا دل موحّد است. * وَ أنٰارَ فِی التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها خداوند نورانی كرده است فكرها را به همان اندازه كه از كلمه توحيد تعقل می‏كنند. در اينجا توجه كنيد كه ما يك قلبی داريم و يك عقلی، در باب قلب گفتيم كه اگر توحيد در قلب كسی وارد شد ثمره‏اش اخلاص در عمل است و خداوند هم توحيد را در قلب همۀ انسانها جاسازی كرده است و هيچ انسانی نيست كه فاقد آن باشد و جملۀ قبلی حضرت زهرا(س) هم دلالت بر اين داشت امّا در مورد عقل چه؟ حضرت در اينجا از بحث قلب به بحث عقل وارد می‏شود و می‏فرمايد همين كلمۀ توحيد كه در قلب است تفكر معقول تو را نورانی كرده است. ببينيد چقدر مطلب زيباست فكر نورانی می‏شود. فكر هم كه مربوط به عقل است.   اَلْفِكْرُ حَرْكَةٌ إلَی الْمَبادِی وَ مِنْ مَبادِی إلَی الْمُرادِ امّا كدام تفكر، نورانی و صحيح است و به خطا نمی‏رود؟ آن تفكری كه كلمۀ توحيد پشتوانۀ آن باشد. يعنی آن تفكّری كه از كلمۀ توحيد نورانيت گرفته باشد. پس صاحب آن دلی كه توحيد در آن راه يافته دارای فكر نورانی است و خطا نمی‏كند. البته اين معنا هم به حسب افراد و مراتب، مختلف می‏شود و هر چه كلمۀ توحيد در دل فرد قوی‏تر باشد تفكر هم نورانی‏تر است. * اَلْمُمْتَنَعُ مِنَ الأبْصارِ رُؤْيَتُهُ وَ مِنَ الْألْسُنِ صِفَتُهُ ديدگان ممتنع است ـ يعنی قادر نيست ـ كه خداوند را رؤيت كند و زبانها قادر نيست كه او را آنچنان كه هست توصيف كند. مطلب واضح است. چرا ديده‏ها نمی‏تواند؟ زيرا او جسم نيست و چرا زبانها نمی‏تواند او را آنچنان كه هست توصيف كند؟ زيرا او نامحدود است و لذا با ابزار محدود نمی‏توان اوصاف كمالات نامحدود را توصيف كرد. * وَ مِنَ الأوْهامِ كِيْفِيتَّهُ و اوهام هم نمی‏تواند حقيقت او را دريافت كند. چقدر زيبا اين معانی دنبال هم رديف شده است. ابتدا بحث قلب و عقل و بعد بصر، زبان، وهم. قلب ادراك دارد، عقل ادراك دارد، ديده هم ادراك دارد. اما آدمی وهم هم دارد. حضرت می‏فرمايد حتی وهم هم نمی‏تواند كيفيت او را كه در اينجا به معنی حقيقت است درك كند. البته با عقل و قلب كه هر يك راهی دارند هر كس می‏تواند به اندازه‏ای و اجمالاً او را درك كند.   ادامه دارد... ... 💕 @aah3noghte💕
16.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 و ذکری که مداومت بر آن 《عاقبت بخیری》 را میکند چیست❓ در میان ستایشها بهتر از تسبیحات حضرت زهراء نیست و اگر بود رسول خدا(ص) به فاطمه(س) تعلیم میداد 🌷در ثواب نشر این کلیپ شریک شوید🙏
💔 یکی از فرق های شیعه با مذاهب دیگه تو این جمله از اذانه.. "حی علی خیر العمل.." شیعه یعنی کسی که مهمترین کار و بالاترین کار براش نمازه... چقدر شیعه ایم؟🤔 ... 💞 @aah3noghte 💞
‏صدای سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.
#‏تو؛ گلِ میانِ قرآنِ مادربزرگ!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_و_هفت دائم خبرتو از عمو رحیمت می گرفت ، هرروز ، اگه میفهمید مریضی خود
💔 خیره می شوم به ماه ، چشمانم گرد می شود ، پیشانیم را می بوسد و انقدر نوازشم می کند که به خواب روم... کمک عمه سفره صبحانه را جمع می کنم ، صدای زنگ می آید ، عمه از پشت آیفون می پرسد : کیه ؟ و نمی دانم چه جوابی میگرد که با تعجب به من نگاه می کند : یکیه میگه با تو کار داره . میگه اسمش نیمائه ! ..... چشمانم چهار تا می شود ! نیما ؟ اینجا ؟ آمده دنبال من ؟ یک چادر رنگی از عمه میگیرم وسرم می کنم ، در حیاط به سختی باز می شود ، شاید هم چون من عادت به این مدل در ندارم ! .... پشت به در ایستاده ، با پیراهن سبز تیره و شلوار جین ، صدای نخراشیده باز شدن در را که می شنود ، بر می گردد .. به محض اینکه چشمش به من می افتد ، مزه پرانی اش شروع شود : به ! خواهر پست مدرن ما چطوره ؟ -علیک سلام - و علیکم سلام و رحمه‌الله و برکاته ! وای عین مامان بزرگا شدی ، البته مامان بزرگ بودی ! - از اون سر شهر پا شدی بیای اینجا تیکه بارم کنی ؟ تازه انگار متوجه موقعیت و شرایط می شود ، شاید با دیدن چشمان سرخ و متورم ، یا صدای گرفته ام ... سربه زیر می اندازد : متاسفم بابت اتفاقی که افتاده ... یک اصل مهم در روابط من و نیما می گوید (خنده گرگ بی طمع نیست .) برای همین جواب نمی دهم و منتظر اصل حرفش می شوم.... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_و_هشت خیره می شوم به ماه ، چشمانم گرد می شود ، پیشانیم را می بوسد و
💔 _دلم برات تنگ شده حوراء ، برگرد پیشمون . پیداست از طرف مادر برای شست و شو مغز من اعزام شده ،پوزخندی میزنم : تو؟ تو دلت واسه من تنگ شده ؟ هه هه خندیدم ! - جدی میگم ... -تازشم این مدت که نبودی قدرت دستم اومد، فکرم نکن مامان منو فرستاده اینجا ، خودم اومدم... -واقعا انتظار داری باور کنم؟ -میخوای بکن میخوای نکن ... روی پاهایم جابه‌جا می شوم و سرم را کمی به جلو خم میکنم ، لحنم رنگ خشن به خود می گیرد : -ببین اقانیما ! ببین برادر محترم ! الان اینجا خونه منه ... کسی هم نمیتونه منو برگردونه تو خونه ای که با منت توش بزرگ شدم ، میخوام تو خونه خودم باشم... خونه بابای خودِ خودمه ، به مامانمم سلام برسون بگو مثل قبل خیلی دوسش دارم... گرچه ازش ناراحتم ، اگه دیگه کاری نداری نداری،برو چون زشته جلوی در و همسایه... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ادامہ دارد...🕊️ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_و_نه _دلم برات تنگ شده حوراء ، برگرد پیشمون . پیداست از طرف مادر برا
💔 نیما بااینکه به این مدل حرف زدن من عادت دارد ،با چشمان گرد نگاهم می کند ، بعد هم با همان حالت متحیر ، سرش را به نشانه تایید تکان می دهد : - باشه خواهر بزرگه! تخت فلزی ، کپسول اکسیژن ، قاب عکس های بی شمار از دوستان قدیمی ، صندلی چرخدار ، گلدان های کوچک و بزرگ ، قفسه کتاب ومیز مطالعه ، قرآن وسجاده ای که گویا از فرط نماز ساییده شده ، چند پوکه فشنگ و ترکـش ، چفیه ولباس نظامے و سربـند" اتاق پدر"! روی پنجره می نشینم وبه پنجره و عکس دوستان جبهه اش نگاه می کنم ، حتما یک به یک نفس هایش را شمرده تا به دوستان قاب نشینش بپیوندد.... عکس هایی که با حامد و عمه گرفته هم خودنمایی می کنند ، چقدر دلم می خواست من هم دست در گردن پدر بیندازم و عکس بگیرم ، کاش به جای من قضاوت نمی کرد... کاش از خودم می پرسید پدر جانباز دوست دارم یا نه تا جواب بدهم که با سرفه هایش ، خس خس سینه اش ، تاول هایش ، صندلی چرخدارش و ترکش های جا خوش کرده در بدنش دوستش دارم ... شاید اگر می دانست خودش را از من دریغ نمی کرد و مجبور نمی شد عکسم را با خود همه جا ببرد تا احساس دلتنگی اش تسکین یابد ... چشمم که به عکس هایم (از کودکی تا همین چند سال اخیر ) می افتد ، از خودم خجالت میکشم ، من به اندازه او دلتنگش نبوده ام ، من اصلا او را نشناختم و محبتش را نفهمیدم ، حتی دنبالش نگشتم ... عمه که وارد می شود ، درباره پوکه های فشنگ و ترکـش روی طاقچه می پرسـم ... -ترکشه عزیزم ، اینا رو از توی بدنش در اوردن ، نگهشون داشت ، بهشون می گفت هدیه خدا ، اون پوکه ها رو هم از جبهه آورده... به یکی از ترکـش ها که از بقیه ریزتر بود اشاره کرد : این خورده بود به سینه اش ، دکترا فکر می کردن زنده نمیمونه ، اصلا کسی باورش نمی شد این دربیاد ، ولی انقدر نذر و نیاز کردیم که خوب شد... ترکش را بر می دارم ، این یعنی زمانی در مجاورت قلب مهربان پدر من بوده؟ حتما صدای ضربانش را شنیده ، آن را نزدیک گوشم می گیرم تا شاید صدای قلبش را بشنوم ، دستم همراه ترکش ضربان می گیرد... عمه همراهش را به طرفم دراز می کند : بیا، چند روز قبل شهادتش این صوت رو پرکرده که اگه تورو ندید و یه روزی حقیقتو فهمیدی بشنوی .... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
💔 📸پایان فراق ۳۸ ساله مادر _۲۵ دی۹۹ پیکر مطهر "شهید ناصر صدقی" از شهدای دوران دفاع مقدس، پس از ۳۸ سال با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و شناسایی گردید پناه لرزش دستان من کجایی تو؟ تب و تابم ، توان من، کجایی تو؟ کجای حادثه گم شد پلاک زیبایت؟ شهید بی سر و پیکر و استخوان من کجایی تو؟ صبوری دل مادران چشم انتظار ... 💞 @aah3noghte💞
💔 قبل از شهادتش بارها به من گفته بود : من که شهید شدم ، مرا باید از روی پا بشناسید من دوست دارم مثلِ امام حسین (ع) شهید شوم . همان طور هم شهید شد که گفته بود... ✍ به نقل از : همسر ❤️ ۴۱ثارالله_کرمان ۵_شلمچه 🥀 ... 💞 @aah3noghte💞