eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 هیچ ترس و واهمہ اے در وجودش راه نداشتــــ. نہ از مورد ضربــــ و شتم قرار گرفتن میترسید و نہ از فحش و ناسزاگویے و مسخره ڪردن دیگران. منڪر ڪہ مے دید باید جلویش مے ایستاد،حتے اگر یڪ نفر بود در برابر ده نفـر!! حرفش را مے زد.تذڪرش را میداد. میگفتــــ:اگر هرڪسے در محیط اطرافـــــ خود مانع انجام منڪر میشد اڪنون وضعیت جامعہ ے ما اینچـنین نبود. به نقل از دوستان شهید شهید مدافع حرم ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خوشا به حال آن کسانی که به زیارت #اربعین خواهند رسید... ۱۳۹۶/۸/۱۶ امام‌سیدعلی‌خامنه‌ای #فداےسید
💔 در کلام امام خامنه‌ای هفته دفاع مقدس نمودار مجموعه ای از برجسته‌ترین افتخارات ملت ایران در دفاع از مرزهای میهن اسلامی و جانفشانی دلاورانه در پای پرچم برافراشته اسلام و قرآن است. در این مجموعه تابناک، درخشنده ترین و نفیس ترین نگین گرانبها یاد و خاطره شهیدان است. آنها جوانان و جوانمردان رشید و پاک سرشتی بودند که با آگاهی و درک والای خود موقعیت حساس کشور را تشخیص دادند و وظیفه‌ی بزرگ جهاد در راه خدا را مشتاقانه پذیرا شدند. هر ملتی که چنین دلاوران آگاه و شجاعی را در دامان خود پرورده باشد حق دارد به آنان ببالد و آنان را الگوی تربیت جوانان خود در همه دوران ها بداند. ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
نواهنگ فوق العاده محشر .mp3
3.18M
💔 نواهنگ فوق العاده محشر بسیار زیبا و فوق العاده عالی غصه فراق با صدای حاج مجتبی رمضانی 🎼خدایی باورم نمیشد زندگی بی حرم نمیشد تو روضه ها نَرم نمیشد به جون مادرم نمیشد 👌👌👌👌👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 جمله اے از علامه طباطبایے ڪه خیلےھا را گریاند: «ڪسے چھ مےداند... شاید سوره "یاسین" ھمان "یاحسین" است که بےسر شدھ...» ... 💞 @aah3noghte💞
eitaa_5.0(1716).apk
24.64M
💔 برنامه اندروید ایتا به نسخه ۵ بروز رسانی شد 🔴 امکاناتی که در ارائه شده است: ▪️امکان ایجاد در گفتگوی شخصی، کانال و گروه ▪️نمایش میزان حجم دانلود/آپلود شده حین بارگیری/بارگذاری ▪️امکان درج لینک ایتافلای در هایپرلینک ▪️افزوده شدن تب جستجو در وب به صفحه جستجو ▪️بهبود فرایند اشتراک گذاری ویدئو با کپشن از واتس‌اپ به ایتا ▪️رفع باگ‌ها و اصلاح ایرادات گزارش شده ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سردار حاجی زاده: عهد بسته‌ایم آمریکا را از منطقه اخراج کنیم فرمانده نیروی هوافضای سپاه در مصاحبه با المسیره:پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، عهد بستیم که آمریکا را از منطقه خود اخراج کنیم. اخراج آمریکا از منطقه حتمی و گریزناپذیر است. ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
بسم رب الحسین ✌ ✌ به مناسبت ایام اباعبدالله الحسین علیه السلام در خدمت شما هستیم با....: 💟 💟 هر کسی اربعین سال های قبل در پیاده روی اربعین شرکت کرده، عکس سفرش رو برامون میفرسته 🎑 و اونایی که تا الان سفر اربعین نرفتند، به نیت پیاده روی و زیارت اربعین، عکس کوله ش رو برای ما می‌فرستن👌 هر عکسی، بیشتر خورد برنده ست..😉 👈به برنده ها هم جوایز نقدی تقدیم میشه.😌😌 جا نمونی که فرصت کمه..😬 عکس هاتونو بفرسین به آیدی این ادمینمون 👇👇 @Emadodin123
💔 ایستادم کنار صحن حرم بر لبم ذکر امین الله دردودل هام کم نبود اینجا دردودل های یک دل پر آه همه را در حرم دعا کردم با دو تا چشم خیس و بارانی حاجتِ هر که یاد کردم را یا امام رئوف... می دانی ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت5 وسایل
`💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️


✍️ به قلم:  
 


راستی امروز چندم است؟ پنجم تیر...سالگرد کمیل!

دقیقا هشت سال پیش، حاج حسین و کمیل در چنین شبی زنده‌زنده در آتش سوختند و خاکستر شدند؛ بجای همه ایران. شاید اگر آن‌ها نبودند، کل ایران در آتش فتنه می‌سوخت و خاکستر می‌شد، مثل سوریه. آه می‌کشم. 

هیچ‌وقت لحظه‌ای که رسیدم بالای سرشان را یادم نمی‌رود. آتش‌نشانی بخاطر ترافیک خیلی دیر رسید؛ وقتی که بوی دود و گوشت سوخته تمام خیابان را گرفته بود. چندبار عق زدم. بوی گوشتِ سوخته فرمانده و برادرم بود؛ اما من نمی‌خواستم باور کنم. 

دلم می‌خواست فکر کنم حتما قبل از منفجر شدن ماشین، از آن بیرون پریده اند، یا اصلا این ماشین مال آن‌ها نیست. با تردید جلو می‌رفتم. پاهایم می‌لرزید. آتش‌نشانی تازه آتش را خاموش کرده بود. از ماشین یک اسکلت فلزی مانده بود که هنوز از آن دود بلند می‌شد. 

خودم را آوار کردم روی دیوار. دهانم باز مانده بود. ماموران اورژانس داشتند با کمک آتش‌نشانی، حاج حسین و کمیل را از ماشین بیرون می‌کشیدند. دلم می‌خواست داد بزنم؛ اما صدا از حلقم درنمی‌آمد. دهانم باز و بست می‌شد؛ بدون صدا.

-خب، حالا نمی‌خواد پیازداغش رو زیاد کنی. من چیزیم نشد. باور کن عباس.

کمیل است که با همان آرامش و طمأنینه خاص خودش حرف می‌زند. با تعجب نگاهش می‌کنم و می‌گویم: چی می‌گی؟ حالت خوبه؟ تو زنده‌زنده توی آتیش سوختی!🤨

بلند می‌خندد؛ انقدر که می‌ترسم کسی صدایش را بشنود. می‌گویم: زهر مار! الان لو میرم! آروم بخند!

خنده‌اش را جمع می‌کند: من هیچی از آتیش و این چیزا نفهمیدم. یعنی تا به خودم اومدم دیدم یه نور عجیبی من رو بغل کرده؛ تو نمی‌فهمی چی می‌گم؛ ولی اصلاً درد نکشیدم. بدنم سوخت؛ ولی خودم نه.

راست می‌گوید، من نمی‌فهمم. می‌گویم: خب دعا کن منم تجربه‌ش کنم که بفهمم. الانم زبون به دهن بگیر تا کار دست من ندادی!

میان درخت‌ها دولادولا راه می‌روم تا دیده نشوم؛ هرچند اینجا تقریبا خالی از سکنه است؛ مردمی که قبلا این‌جا زندگی می‌کردند، یا مُرده‌اند، یا فرار کرده‌اند. تک و توک هنوز این‌جا هستند و از ترس داعش، جرات خروج از خانه را ندارند.

انقدر دولادولا راه رفته‌ام که کمرم درد گرفته‌ است؛ اما نباید قد راست کنم. در دیدرس قرار می‌گیرم. باید حدود بیست کیلومتر را با همین وضع راه بروم. هربار نگاهی به قطب‌نما می‌اندازم تا مطمئن شوم راه را درست می‌روم.

دست خودم نیست که زیر لب، برای خودم مداحی می‌خوانم و پیش می‌روم؛ مانند پیاده‌روی‌های شبانه در زیارت اربعین.
با این تفاوت که آن‌جا راست راه می‌رفتم و این‌جا خم؛ آن‌جا بلند با چندنفر دیگر روضه می‌خواندیم و این‌جا زمزمه‌وار. جای کمیل خالی؛ نتوانست پیاده‌روی اربعین را ببیند. 

فقط دو بار کربلا رفته بود؛ یک بار قبل از استخدامش و در همان سال‌هایی که راه کربلا تازه باز شده بود. صدام تازه سرنگون شده بود و در عراق کسی به کسی نبود؛ برای همین می‌شد حتی بدون گذرنامه و روادید هم به کربلا رفت. 


با کمیل، یک کاروان طلبه پیدا کردیم که با هم برویم؛ اما چند روز مانده به سفر حال پدرم بد شد و مجبور شدم بمانم. حتی نشد درست از کمیل خداحافظی کنم. چقدر سوختم از نرفتنم...

کمیل لب‌هایش را کج و کوله می‌کند: خدا بگم چکارت کنه جزغاله! انقدر دلت سوخته بود که تمام مدت سفر، قیافه تو جلوی چشمم بود. نذاشتی عین آدم زیارت کنم.

ته دلم از این قضیه احساس خوشحالی می‌کنم. کجا بودیم... داشتم می‌گفتم. کربلای دومش را هم برای ماموریت رفت؛ اواخر سال هشتاد و هفت. فقط یک بار فرصت کرده بود برود حرم؛ ولی نمی‌دانم چه گفته بود و چکار کرده بود که در ماموریت بعدی‌اش ختم به شهادت شد.

-چیز خاصی نگفتم به جون تو. فقط رفتم جلوی گنبد حرم حضرت عباس(علیه‌السلام) وایسادم و گفتم: «عباس باشه، ما هم خدایی داریم!».

دلم می‌خواهد بگویم کاش این‌ها را زودتر یادم داده بودی کمیل...باید یادم باشد اگر توفیق شد و رفتم کربلا، همین جمله طلایی را جلوی گنبد قمر بنی‌هاشم(علیه‌السلام) بگویم.

باید تا قبل از نماز صبح، خودم را به خانه ابوعزیز در الجلا برسانم. انقدر آرام قدم برمی‌دارم که صدای قدم گذاشتنم بر زمین هم بلند نشود.

...
 

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجازه👌
حواستون هست بیشتر عکس و فیلما تولید برو بچه های خودمونه؟😉😌
💔 ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (پاسخ بدی را به نیکی ده) سوره مؤمنون، آیه ۹۶ ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ؛ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻗﺪﺭﻣﻬﺮﺑﺎنی‌ات ﺭﺍﻧﺪﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ، ﺗﻮﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شهید شو 🌷
AUD-20201019-WA0078.mp3
7.8M
💔 دعای هفتم صحیفه سجادیه به ختم دعای هفتم صحیفه سجادیه بپیوندید‼️ لطفا همراه با گوش دادن به صوت، زمزمه کنید...به نیت: 👈تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 👈سلامتی رهبر و همه مسلمانان و شیعیان 👈رفع و دفع کامل ویروس کرونا ⌛️ زمان: جمعه ۱۴۰۰/۵/۲۹ ✅به مدت ۴۰ روز 🏴ان‌شالله اربعین، کربلا🤲 🔴لطفاً این پویش رو تکثیر کنید. 📣توجه: هر زمانی که این پویش به دستتون رسید، دعا رو شروع کنید👈 حداقل به مدت ۴۰ روز ... 🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۳۸) هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ
✨﷽✨ (۳۹) فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‌ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ‌ (۴۰) قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ پس درحالى كه زكريّا در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند كه خداوند تو را به (فرزندى به نام) يحيى بشارت مى‌دهد كه تصديق كننده‌ى (حقّانيت) كلمة اللّه (حضرت مسيح) است و سيّد و سرور، و خويشتن‌دار (از زنان) و پيامبرى از صالحان است. (زكريّا) گفت: پروردگارا! چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى كه به پيرىِ رسيده‌ام و همسرم نازاست؟! (خداوند) فرمود: اين چنين خداوند هر چه را بخواهد انجام مى‌دهد. ✅ نکته ها حضرت يحيى، شش ماه از حضرت عيسى بزرگ‌تر بود و چون در ميان مردم به زهد و پارسايى معروف بود، ايمان او به پسرخاله‌اش حضرت عيسى، اثر عميقى در توجّه مردم به مسيح گذاشت. جالب آنكه معناى «عيسى» و «يحيى» يكى و هر دو به معناى «زنده ماندن» است. بعضى «حَصور» را به معناى ترك ازدواج يحيى به خاطر مسافرت‌هاى زياد دانسته‌اند، ولى‌ امام باقر عليه السلام مى‌فرمايد: «عفّت يحيى باعث شد تا ازدواج نكند و از زنان كناره بگيرد». 🔊 پیام ها - دعاى خالصانه از قلب پاك مستجاب مى‌شود. «دَعا زَكَرِيَّا ... فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ» - نماز، در اديان پيشين نيز بوده است. «يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ» - مِحراب و جايگاه عبادت، از قداست خاصّى برخوردار است. محل نزول مائده آسمانى؛ «وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» استجابت دعا. «فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ ... فِي الْمِحْرابِ» - نماز، زمينه‌ى نزول فرشتگان است. «فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ» - اراده‌ى خداوند بر هر چيزى غلبه دارد. پيرىِ و ناتوانى پدر و عقيمىِ و نازايى مادر، مانع فرزنددار شدن نيست. «أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‌» - گاهى نامگذارى افراد از طرف خداست. «يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‌» - انبيا يكديگر را تصديق مى‌كنند. «مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» - حضرت عيسى نشانه‌اى از قدرت خداست، نه فرزند خدا. «بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» - خداوند از آينده هر كس خبر دارد. «سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا» - عفّت و كنترل تمايلات جنسى، مورد ستايش خداوند است. «حَصُوراً» - در نوميدى بسى اميد است. «أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ ... كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ» - در بيان ضعف‌ها از خود شروع كنيم. «بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ» - اراده‌ى خداوند، فوق وسائل و اسباب طبيعى است. «يَفْعَلُ ما يَشاءُ» ... 💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 : اهل‌بیت گفتن: کونوا لَنا زَیْناً... برای ما زینت باشید؛ شهید زین‌الدین از بس زیبا بود که خوشگلِ خوشگلا، یوسف زهرا، خریدش! تا خریدنی نشیم شهید نمیشیم. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
`💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت6 را
``💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی ⛔️  ⛔️


✍️ به قلم:  





هر سر و صدای کوچکی، گوش‌هایم را تیز می‌کند و حرکاتم را محطاطانه‌تر. بوی دود و صدای حیوانات هم برایم نشانه هشدار است.
هربار نگاهی به آسمان می‌اندازم که گاه با منوری روشن می‌شود. شب آرامی ست و هنوز پای درگیری به این منطقه باز نشده؛ داعش الان در رقه درگیر است.

به ساعت نگاه می‌کنم؛ ساعت دو و نیمِ نیمه‌شب است. به افق بوکمال، تقریبا یک ساعتی تا اذان مانده. چشمانم از بی‌خوابی می‌سوزد. چند روز است که نه درست خوابیده‌ام و نه درست خورده‌ام.
برای این که خودم را بیدار نگه دارم و طولانی بودن راه را نفهمم، در دلم نیت می‌کنم برای نماز شب. نه این
که آدمِ متهجد و زاهد و عابدی باشم؛ نه؛ اما بالاخره حالا که فرصتش هست، نباید از دستش داد. قربان خدا بروم که نماز مستحبی را همین‌طوری هم می‌پذیرد. این شبگردی‌های تک‌نفره، با حضور خدا، شیرین می‌شود.

کمی از اذان صبح گذشته است که می‌رسم به الجلا. این را از طلوع فجر در آسمان می‌فهمم. مزارع این‌جا نیمه‌سوخته است و چندان آباد نیست. نباید وارد شهر شوم. در همان حاشیه شهر، میان زمین‌های کشاورزی، چند خانه کوچک هست که یکی از آن‌ها را می‌شناسم. دفعه قبل هم او کمکم کرد. 

قدم تند می‌کنم و می‌رسم مقابل در کهنه و زنگ‌زده خانه. این خانه هم مثل خیلی از خانه‌های سوریه، اثر ترکش و بمباران و گلوله بر خودش دارد. نگاهی به دور و برم می‌اندازم؛ این وقت صبح کسی نیست. با دو انگشت، آرام در می‌زنم تا صدایی بلند نشود.

در کم‌تر از بیست ثانیه، ابوعزیز کمی لای در را باز می‌کند و صدایش را کلفت: مین؟(کیه؟)
-سیدحیدر.


یادم رفت بگویم... نام جهادی‌ام در سوریه سیدحیدر است. ابوعزیز می‌پرسد: کم لیلۀ هل تمکث؟(چند شب می‌مونی؟)
-لدرجة أن تعبي يزول.(انقدر که خستگیم دربره.)
در را کامل باز می‌کند، سرش را تکان می‌دهد و زیر لب می‌گوید: تعال. سرعۀ.


وارد خانه می‌شوم. ابوعزیز گردن می‌کشد و نگاهی به بیرون می‌اندازد و در را می‌بندد. کوله‌ام را در می‌آورم. تازه یادم می‌افتد چقدر کمر و پاهایم درد می‌کند. ابوعزیز راهنمایی‌ام می‌کند داخل اتاق. جوانی ست حدودا بیست و چهار، پنج ساله؛ لاغر و ترکه‌ای و با چهره‌ای آفتاب‌سوخته. با مادرش زندگی می‌کند و کارش قاچاق انسان است؛ پول می‌گیرد و آدم‌هایی که از حکومت داعش ذله شده اند را منتقل می‌کند به مناطق دیگر سوریه که آزاد هستند. بماند که چطور ما با ابوعزیز ارتباط گرفتیم و اعتماد متقابل ایجاد کردیم تا کمکمان کند.

تجدید وضو می‌کنم و به نماز می‌ایستم. پاهایم از درد غش می‌رود. نماز را که می‌خوانم، دیگر نمی‌توانم بیدار بمانم. اسلحه‌ام را در آغوش می‌گیرم و یک آرنجم را زیر سرم می‌گذارم. خوابیدن در منطقه جنگی، آن هم در خانه مردم بومی یعنی همین. باید مسلح و با چشمان باز بخوابی.

***


صدای همهمه در سرم می‌پیچد و چشم باز می‌کنم. آفتاب کم‌کم خودش را از پنجره کوچک اتاق کشیده داخل. ساعتم، هشت صبح را نشان می‌دهد. هنوز خوابم می‌آید.
کسی در اتاق نیست. می‌نشینم و گوش، تیز می‌کنم. صدای جیغ و فریاد می‌آید. اسلحه را در دستم می‌فشارم و از جا بلند می‌شوم. صدا از بیرون است؛ اما چندان فاصله‌ای ندارد. از اتاق قدم به حیاط می‌گذارم. 

نگاهی به پرده اتاق مادر ابوعزیز می‌اندازم که مثل همیشه افتاده است و با نسیم تکان می‌خورد. در خانه نیمه‌باز است. با احتیاط، تا نزدیک در می‌روم و نگاهی به بیرون می‌اندازم. 

ابوعزیز را می‌بینم که با فاصله یکی دو متری، ایستاده و به صحنه درگیری نگاه می‌کند. درگیری میان یک پیرمرد عرب است و چند مامور داعش. پیرمرد نحیف‌تر از آن است که بتواند با داعشی‌ها دربیفتد؛ برای همین به  افتاده است. لباس یکی از داعشی‌ها را گرفته و سعی دارد با گریه و ناله، نگهش دارد؛ اما مامور داعش، با قنداق اسلحه به سینه‌اش می‌کوبد و عقب می‌رانَدَش. 

چند زن و بچه هم آن طرف‌تر ایستاده اند و ضجه می‌زنند. رد نگاهشان را می‌گیرم؛ می‌رسم به  جوانی که مچش در دست یک داعشی درشت‌هیکل مانده و دارد به سمت ماشین کشیده می‌شود.
دختر گریه می‌کند و  می‌کشد.
 خودش را روی زمین می‌اندازد و جیغ می‌کشد.
به مردهای داعشی التماس می‌کند و جیغ می‌کشد؛ اما فایده ندارد؛ زورش نمی‌رسد که خودش را رها کند. شالش عقب رفته و موهایش کمی پیدا شده‌اند.

مردم بقیه خانه‌ها هم ایستاده اند به تماشا. این مردم، ده سال است که به تماشا نشسته‌اند تا کشورشان به این روز بیفتد.


...
 

...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ... مجازه👌
💔 طرح در این طرح، شما نام مورد نظر خودتون را برای ما می‌فرستید و ما در اسرع وقت، از طرف شما خواهیم بود (شهدای اصفهان ـ درچه ـ کرمان ـ شاهرود) 👈ادمین کانال هم بیشتر عکسهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین ، فارس، خوزستان و راهیان نور را میفرستند✨ البته شما هم از طرف همسنگری هاتون، شهدای شهرشون هستید و برامون عکس می فرستید🌸 تصاویر ارسالی از ادمین کانال ... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 | از حرم رضوی تا حریم ملکوت 🔺معرفی برخی از شهدای آستان قدس رضوی در دفاع مقدس؛ شهید علی قوچانی خاطره‌ای از شهید: 🔺همسر شهید می‌گفت اگر برای هر یک از همسایه‌ها، مشکلی پیش می‌آمد، به علی مراجعه می‌کرد. هیچگاه در قبال کاری که انجام می‌داد پول یا چیزی قبول نمی‌کرد، فقط می‌گفت برای سلامتی امام زمان(عج) صلوات بفرستید. ... 💕 @aah3noghte💕