eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
2. زهرا س پسر آورده.mp3
7.34M
💔 🌺 سرود ( علیه السلام ) 🎧 حاج محمود کریمی زهرا پسر آورده قرص قمر آورده برای حیدر ، حیدر آورده ... 💞 @aah3noghte💞
💔 #پروفایل #استوری #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 #لوگوعکس‌پاڪ‌نشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت202 شاید هم ای
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



جواد پشت سرم راه می‌افتد و می‌گوید:
- این داداشمونم قبلا اسمش محسن بود، الان دیگه اسمش اوباماست.🙄

صورت محسن سرخ می‌شود و به جواد چشم‌غره می‌رود. باز هم اخم می‌کنم:
- چی؟ اوباما؟🤨

جواد می‌خندد و محسن بیشتر سرخ می‌شود.

جواد می‌گوید:
- آخه گفت بیایم شما رو صدا کنیم. بعد من بهش گفتم این آقا عباسی که من تعریفش رو شنیدم بعیده این ساعت خواب باشه و خودش زودتر بیدار شده. محسنم گفت اگه بیدار بود من اسمم رو عوض می‌کنم می‌ذارم اوباما.

و باز هم می‌خندد. لبخند ملیح و کوچکی می‌زنم؛ هرچند شوخی بامزه‌ای ست، برایم سخت است گرم گرفتن با کسانی که چندان نمی‌شناسمشان.

محسن برای جواد چشم و ابرو می‌آید:
- بذار آقا برن وضوشون رو بگیرن. زشته جواد.😒

و رو به من اضافه می‌کند:
- نماز رو که خوندین، تشریف بیارین طبقه بالا. آقای ربیعی می‌خوان باهاتون صحبت کنن. با اجازه...

و با چشمانش به جواد علامت می‌دهد که برویم.

صدایشان را از پشت سرم می‌شنوم که می‌روند طبقه بالا و جواد خنده‌کنان دارد به محسن می‌گوید:
- ولی خداییش اصلا شبیه اوباما نیستیا!

و بلند می‌خندد.

نماز را در اتاق می‌خوانم. دیدن جواد و محسن، من را به یاد بچه‌های اداره خودمان انداخته است.

پس بچه‌های تهران هم برخلاف آنچه فکر می‌کردم، خیلی خشک و جدی نیستند؛ اما آخرش جای امید و میلاد و مرصاد را نمی‌گیرند.

سر از سجده بعد نماز که برمی‌دارم، کمیل را می‌بینم که چهارزانو مقابلم نشسته.

فرصت را غنیمت می‌شمارم:
- خیلی احساس غربت می‌کنم کمیل. کاش تو...

دستش را بالا می‌آورد و سریع می‌گوید:
- اگه می‌خوای لوس‌بازی در بیاری و بگی کاش تو بودی، همچین می‌زنم دهنت که حالت جا بیاد.🤨 یه طوری حرف نزن که انگار من کنارت نیستم. پس من چی‌ام هان؟ نکنه توهم زدی؟

به مِن‌مِن می‌افتم و سعی دارم خطایم را جبران کنم:
- نه نه... منظورم این بود که...

- دیگه هیچی نگو، عین اینا که نوک دماغشونو می‌بینن هم حرف نزن.
و بعد، لبخند قشنگی می‌زند: خیلی مواظب خودت باش عباس. این ماموریت با همه قبلیا فرق داره.

- از چه نظر؟

- خودتم حالت یه طوریه نه؟

- آره. حالا بگو از چه نظر؟

چشمک می‌زند و از جا بلند می‌شود:
- مهمه دیگه. اصلا تو مگه کار و زندگی نداری؟ برو پی زندگیت. بنده خدا ربیعی یه لنگه‌پا منتظر توئه.

دست می‌گذارم روی زانو تا از جا بلند شوم. سر خم می‌کنم تا جانماز را جمع می‌کنم و وقتی دوباره سرم را بلند می‌کنم، کمیل نیست.

سریع فکرم را اصلاح می‌کنم:
هست. اما من نمی‌فهمم و نمی‌بینمش.

ربیعی و همان مردِ مسعود نام، طبقه بالا دور یک سفره نشسته‌اند و دارند صبحانه می‌خورند.

مسعود همسن خودم است؛ شاید حتی یکی دو سالی بزرگ‌تر. هیکلش هم مثل خودم درشت است؛ اما کمی کوتاه‌تر از من.

صورتش را سه‌تیغه تراشیده و سرش را از ته کچل کرده.

همه این‌ها در کنار پوست سبزه، لب‌های کبود و تیره و چشمان سبز، باعث می‌شود کمی خشن به نظر برسد و البته برداشت اولم از اخلاقش هم، این بود که دوست ندارد خیلی با غریبه‌ها گرم بگیرد.

هردو من را که می‌بینند، به احترام از جا بلند می‌شوند. این کارشان کمی معذبم می‌کند.

به زور می‌خندم و با تعارف آقای ربیعی، سر سفره می‌نشینم.

ربیعی سعی می‌کند سر شوخی را باز کند تا بیشتر گرم بگیرد:
- داشتم به مسعود می‌گفتم عباس نمیاد، بیا سهمش رو بخوریم.

... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول
💔 چون باد صبح رزق من از بوی گل بُوَد
4_5848481791874173673.mp3
11.88M
💔 ۳۵ ⚡️همه‌ی انسانها، به جهنّم متولّد می‌شوند👇 ( ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ) ⚡️و این ما هستیم که باید در متنِ همین دنیا، مسیرِ جهنّم را طی کنیم، تا به بهشت برسیم! ❀ صراط چیزی نیست؛ جز مسیرِ حرکت ما، در همین جهنم (ظلمات دنیا)، بسمت بهشت (سلامت و نور باطن)! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #انسان_شناسی ۳۵ #استاد_شجاعی #استاد_عالی ⚡️همه‌ی انسانها، به جهنّم متولّد می‌شوند👇 ( ثُمَّ رَ
سلام همسنگری ها گویا صوت سی و پنجم انسان شناسی بارگذاری نشده بود که شد حلال بفرمایید✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 29 فروردین مصادف است با شهادت 56 نفر از رزمندگان در رویارویی ناوشکن های سهند و سبلان و ناو موشک انداز جوشن در آبهای خلیج فارس با نظامیان آمریکایی در سال 67 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شب ها با روضه حضرت زهرا سلام الله علیها گریه می کرد و بعد می خوابید. صبح را هم هم با زیارت عاشور
💔 دو یا سه سالش بود که برایش چه سفید گلدار خرید. گفت: "خانوم این را برای دخترمان بدوز. به مرور با چادر سرکردن آشنا شود." از آن به بعد هر وقت پدر و دختر می خواستم از خانه بیرون بروند می گفت: "نمی‌خواهی بابا رو خوشحال کنی؟" بعد فاطمه می دوید چادر سر می‌کرد و میدوید جلوی بابا... ـ بابا خوشگل شدم؟ بابا هم قربان صدقش می رفت که: "خوشگل بودی خوشگل تر هم شدی عزیزم" راوی همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🌺 به بهانه ۲۹فروردین، سالروز تولد حضرت آقا (تولد شناسنامه‌ای) ❤️هر چند همه دوست دارند تو را "آقا" صدا کنند ولی... ❤️ به جمع دانشجویان که می‌رسی قامت "استاد" برازنده تست، ❤️ در میان نظامیان که می آیی هیبت "فرماندهی" ات دل دوستان را شاد و دل دشمنانت را می‌لرزاند.. ❤️ روز پدر که می‌آید می‌شوی مهربان‌ترین "بابا" ی دنیا ❤️ روز جانباز که می‌شود؛ همه دست "جانباز" تو را به هم نشان می‌دهند، ❤️ ۹ دی که می‌رسد قصه "علی" می‌شوی در جمل. ❤️ راستی اصلاً مهم نیست تاریخ تولدت ۲۹ فروردین است یا ۲۴ تیر؛ ما حتی ۶ تیر هم به شکرانه این‌که خدا دوباره تو را به ما بخشید برایت تولد می‌گیریم.🤲 ❤️ و همه این‌ها بهانه است آقاجان! بهانه‌ایست که ما یادمان نرود خدا نعمتی چون شما را داده است، خدا را برای این نعمت شکر می‌گوییم.. 🤲🦋 ❤️ اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.. 🤲 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏خدایا خرابی جان مرا به آبادی خودت ببخش! ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت203 جواد پشت س
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



ربیعی سعی می‌کند سر شوخی را باز کند تا بیشتر گرم بگیرد:
- داشتم به مسعود می‌گفتم عباس نمیاد، بیا سهمش رو بخوریم.

نه من می‌خندم نه مسعود. جو هنوز سنگین است؛ شاید بخاطر برخورد خشک مسعود.

باز هم لبم را کمی کج می‌کنم تا ادای خندیدن دربیاورم. ربیعی بفرما می‌زند و خودش هم جدی می‌شود:
- اخیرا یه پایگاه بسیج به ما گزارش فعالیت مشکوک یه هیئت رو داده. اینطور که خود بچه‌های بسیج مسجد صاحب‌الزمان گفتن، فعالیت‌شون شبیه طرفدارهای صادق شیرازیه. ما بررسی کردیم، دیدیم درسته. چون خیلی جذب بالایی داشتن، باید حتما بررسی بشه. اینطور که پرونده‌ت رو خوندم، تو در زمینه فرقه‌های تکفیری تندرو کار کردی قبلا. برای همین خواستم ازت کمک بگیریم توی این پرونده.

سرم را کمی خم می‌کنم و تکه کوچکی از نان بربری روی سفره را می‌کَنَم. یخ کرده و شده مثل لاستیک.

می‌گویم:
- من در خدمتم. ان‌شاءالله که خیره.

مسعود دستش را می‌تکاند و از سر سفره برمی‌خیزد. به سمت میزی می‌رود که گوشه اتاق، زیر پنجره گذاشته‌اند.

چند برگه را از روی آن برمی‌دارد و می‌دهد به من:
- اینا گزارش‌های نیروهای بسیجه.

تکه نان میان لب‌هایم می‌ماند. با چشمانم سریع نوشته‌ها را مرور می‌کنم. 

هیئت محسن شهید. اولین چیز همین انتخاب اسم است؛ دست گذاشتن روی یکی از مهم‌ترین نقاط اختلاف شیعه و سنی.

ادامه گزارش هم خلاصه سخنرانی‌ها و ساعت سخنرانی و تحلیل رفتارهای هیئت است...

همان‌طور که ربیعی تحلیل کرده بود، درست تشخیص داده‌اند و این هیئت گرایش‌های تکفیری دارد.

ته دلم آفرینی به هشیاری و تشخیص درست و به موقع بچه‌های بسیج آن مسجد می‌گویم.



- خب، چکار کنیم عباس آقا؟

این صدای کلفت و خشن مسعود است؛ با آهنگ و لهجه تهرانی.

از لحنش هیچ نمی‌شود فهمید؛ نه محبت، نه غم، نه ترس و نه هیچ احساس دیگری.

می‌گویم:
- من با بافت فرهنگی و شهری اون منطقه آشنا نیستم. فکر کنم اولین قدم آشنایی با اون منطقه ست.

مسعود از جا بلند می‌شود و می‌رود به سمت در اتاقی که داخل سالن هست.

فقط سرش را از در می‌برد تو و می‌گوید: 
- محسن! محسن!

صدای خواب‌آلود جواد را از داخل آن اتاق می‌شنوم:
-اه بابا دو دقیقه اگه گذاشتی بخوابیم جانسون!

منظورش را از جانسون نمی‌فهمم. این جواد هم زده به سرش.

مسعود دوباره محسن را صدا می‌زند؛ جدی و بی‌توجه به غرولند کردن جواد.

این‌بار جواد بلندتر می‌گوید:
-هوی! اوباما بلند شو. این غول بیابونی خودشو کشت.

یعنی جواد هنوز یادش هست شوخی‌اش با محسن را؟

خنده‌ام را همراه نان سفت بربری و چای نه چندان گرم فرو می‌دهم.

صدای ناله‌مانندی می‌آید که:
- هااان؟

صدای محسن است. اینطور که پیداست، خواب سنگینی دارد.

مسعود دوباره صدایش را بلند می‌کند:
- محسن بلند شو ببینم!

صدای تق ضربه می‌آید و بعد، صدای گیج و بهت‌زده محسن:
- هان... چیه؟ ای وای آقا مسعود... شمایید؟ ببخشید...

ربیعی نگاهی به من می‌کند و سری به تاسف تکان می‌دهد؛ انگار می‌خواهد بگوید ببین گیر چه نیروهایی افتاده‌ام!
بیا و من را از دست این دیوانه‌ها نجات بده.

باز هم لبی به نشانه لبخند کج می‌کنم.


... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول
16.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 عاقبت به‌خیری در کلام سردار حجازی ... چقدر روز تشییع شهید حجازی، عطر حاج قاسم تو فضا بود🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... اگر این حسین، حسین ـ علیه السلام ـ گفتن ها اگر این دَم زدن از شهدا فقط بر سر #زبان با
💔 ... یادش بخیر شهید آوینی را مےگویم که هر شب با آلیاژ خاص صدایش ما را بنشاند پای تلویزیون و از فتــح، روایت کند... کجایی سیّد؟؟ این روزها ، این شب ها کاش بودی تا بگویی چطور مےتوان قلبی که شیطان تصرف کرده را دوباره فتح کرد!!! دلمان لَڪ زده برای مارش پیروزی این بار پیروزی بر شیاطین درون و برون ... 💞 @aah3noghte💞
1_1180716203.mp3
12.62M
💔 کاش یه سحر، قسمتمون میشد و تو بین الحرمین این مداحی رو گوش می‌دادیم.... دلتنگ حرمیم😔🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏گفتند دنیا کاروانسرایی است، اندکی توقف کنید و چیزی بردارید برای تجارت ابدی، «ما عشق را برداشتیم.» ... 💞 @aah3noghte💞
💔   و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر انّ الارض یرثها عبادیَ الصّالحون و همانا ما در زبور بعد از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. این مرزهای سیاسی و جغرافیایی، این جنگ‌هایی که بشر بر سر جابجایی یک وجب از این مرزها کرده را بی‌خیال. این زمین، این پهنه عجیب جغرافیایی، مالِ هیج‌کدام از این دولت‌ها و ملت‌ها نیست. مالِ خداست؛ اَنّ الارضَ لله. خدا هم مالِ خودش را به هر که بخواهد ارث می‌دهد. به اهالیِ خودش. این‌ها که مُلک و حکومت شرق و غرب عالَم دست‌شان است، زمینِ خدا را غصب کرده‌اند. خدا خودش از اول گفته بود زمینش را چه کسانی باید به ارث ببرند. آن آقایی که تورات و انجیل و زبور و قرآن وعده آمدنش را داده‌اند، قرار است ارث غصب شده خدا را؛ زمین را؛ از دست غاصبان پس بگیرد و به دستِ اهلش بدهد. و زمین، سال‌هاست این رویای شیرینِ موعود را انتظار می‌کشد.  و العاقبه للمتّقین.   ... 💞 @aah3noghte💞