eitaa logo
شعر و داستان
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
78 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
خون گریه کن به حال من ای شیشۀ شراب تنها حریف درد من این روزها فقط تویی @shearvdastan
دلتنگی عشق است که معنا شدنی نیست آغاز غروبی است که فردا شدنی نیست دور از تو تن سرد منٍ درد کشیده افتاده درختی است که برپا شدنی نیست می خندم و می گریم و درگیر جنونم این فاجعه در چشم تو پیدا شدنی نیست نامردترین حالت مردانه یک زن بغضی است فروخورده که حاشا شدنی نیست بگذار که صندوق دلم بسته بماند بعد تو اگر قفل زبان ‌وا شدنی نیست @shearvdastan
حالا كه مى روى به سلامت ولى بدان هر شب كسى به ياد تو خوابش نمى برد .. @shearvdastan
از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوش‌تر یادگاری که در این گنبدِ دَوّار بِمانْد @shearvdastan
می‌گویم اما درد دل سربسته‌تر بهتر بغض گلوی مردها نشکسته‌تر بهتر وقتی که چای چشم پررنگ تو دم باشد مردی که پیشت می‌نشیند خسته‌تر بهتر در مکتب چشمت گرفتم «کاردانی» را ابروی تو هرقدر ناپیوسته‌تر بهتر سخت است فتح کشوری که متحد باشد موهای تو آشفته و صد دسته‌تر بهتر از دور می‌آیی و شعرم بند می‌آید موی تو وا باشد دهانم بسته‌تر بهتر @shearvdastan
عقل می‌گفت: برو، عشق به پایان آمد عشق می‌گفت: بمان، سوء‌تفاهم شده‌ است @shearvdastan
آواز تیشه مضطرب آید به گوش دل شیرین مگر به دیدن فرهاد می‌رود! @shearvdastan
ظلمت خانهء من جاری ِ تنهایی بود جلوه فرمودی و از پنجره ام نور افتاد...:) @shearvdastan
مردادی جان تولدت مبارک 🎁 @shearvdastan
دل می‌برد از خَلق نگاهی که تو داری حُسن است همه صورتِ ماهی که تو داری روز از تو گرفت‌ست سپیدی و پس از آن شب زاده شد از چشمِ سیاهی که تو داری ابروی کمان ؛ تیرِ نگه ؛ لشگرِ گیسو لرزید دل از خیلِ سپاهی که تو داری دلخواه‌ترین وسوسه ؛ ای سیبِِ بهشتی ! کفر است محابا ز گناهی که تو داری گنجشککِ باران زده‌ام  کُنجِ خیابان محتاج به آغوش و پناهی که تو داری جز جان که به لب آمده در چَنته چه دارم ؟ تا هدیه کنم  در خورِ شاهی که تو داری دیدند به محشر که دلی خون شده دارم گفتند : قبول است گواهی که تو داری ای سینه‌ی تاول زده حرفی نزن از درد صبر است فقط چاره‌ی آهی که تو داری ! @shearvdastan
آن كه برگشت و جفا كرد به هيچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خريد @shearvdastan
حــرفـی نـزدم مـن بـجــز از نـقــطه ی خــالـــت پر شـد دو سـه دفـتر ولـی از وصف جمـالت یوسف کده شـدمصردل ازحسن تو ای گل مـــریـــم کـــده ای ســـر زده از بــاغ خــیــالـت افـشان هـمــه جـا رایحه ی زلـف تـو گـویـــا وا شــد گــره تـازه ای از گــوشــه ی شــالــت گـردیـده بــه دور سـر تـو کـعبه و کـرده سـت مـــحــراب دعــا ســجـده بــه ابـــروی هـــلالت در پای تــو دل در پی دل ریخت چه آسان چـون اشـک تر از جــاری چــشــمــان زلالت درگـوشـه ی فنــجان دلـم لـکه عشق است عیــسـی نــفســی ســر زده از نـیــت فــالــت @shearvdastan
من این مراد ببینم به خود که نیمه شبی به جای اشک روان ، در کنار من باشی؟ @shearvdastan
"بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم هجر تو را ز بی‌خودی وصل خیال می‌کنم" @shearvdastan
به چشمِ من که اگر زنده‌ام بخاطرِ توست... تمامِ اهلِ جهان مُرده‌اند اِلا تو...! @shearvdastan
سینه ام این روزها بوی شقایق میدهد داغ از نوعی که من دیدم تو را دق میدهد او که اخمت را گرفت و خنده تقدیم تو کرد آه را می گیرد از من جاش هق هق میدهد برگهایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت خود به مرگ خویشتن رای موافق میدهد چشمهایت یک سوال تازه می پرسد ولی چشمهایم پاسخت را مثل سابق میدهد زندگی توی قفس یا مرگ بیرون از قفس دومی چون اولی دارد مرا دق میدهد @shearvdastan
من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند... @shearvdastan
لـب گلـدان تــرک خــورده ی ایــوان تـو مـن سبـز مـی رویـم از انـدیشه ی بــاران تـو مـن وحـی نـازل شـده از طره ی گیسـوی تـو بـاز سوره ی نوری و در آیه ی چشمـان تو مـن بـــوی انـگـور نــدارد دگـر آن ریــشــه ی خـاک زرد مـی ریـزم از آن شـاخه ی لرزان تو مـن نیـمی از چـشـم تــرم ریـخت به پای دل تـو بـه فـدای سـرت ای نیـمـه ی پنهان تو مـن چـشـم بـر گردش پـیـمـانـه نـدارم کــه شدم مست آغـوش تــو و ســاغرچشمان تو مـن واژه پـــرداز لب و خــال و خـــط روی تــو ام شعر می بـافم از آن زلف پـریشان تو من بـر سـر مـحمل نـازی و دل آرامـی و خوش از پـی قـافـله هـا بـی سر و سامان تو من خواستی دل بکنی ازمن و دیدی که هنوز از مـیان هـمه دلبسـته و خـواهان تو من @shearvdastan
خیره بر هر چه شدم،خاطره ای زد به سرم... @shearvdastan
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران @shearvdastan
هر ناله‌ای که عاشق بیمار می‌کشد آتش به سینه‌های گرفتار می‌کشد گفتم که مختصر بنویسم فراق چیست اما همیشه کار به طومار می‌کشد سنگم مزن! که شیشه‌ی شفاف قلب من حتی نوازشی شود، آزار می‌کشد باور نداشتیم که این قهرِ بی‌دلیل بین من و تو یک‌شبه دیوار می‌کشد یک عمر گریه راه به جایی نبرد و حال چشمی که نیست، حسرت دیدار می‌کشد @shearvdastan
شیرین دهنی که از لبش جان میریخت کفرش ز سر زلف پریشان میریخت گر شیخ به کفر زلف او ره می‌برد خاک ره او بر سر ایمان می‌ریخت @shearvdastan
عرق بر چهره‌ی خوبان عجب کیفیتی دارد گل مهتاب را در صبح چیدن آرزو دارم... @shearvdastan
گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد گیرم نه تو گفتی...نه شنیدی...نه تو بودی... آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی؟! یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟! یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟! یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد؟! باشد، گله ای نیست!...خدا پشت و پناهت احوالِ خودت خوب...دمت گرم...دلت شاد @shearvdastan
گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست @shearvdastan