eitaa logo
شعر و داستان
1.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
72 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
فرق میکند به چه کسی رای بدهیم!
روزگاری مهرت از خاطر فراموشم نشد سخت ‌می‌ترسم فراموشم‌ کنی چون روزگار @shearvdastan
هر کسی دارد به دل حال و هوای دیگری هر کسی در نای خود دارد نوای دیگری ما اسیرا‌ن بلاییم و فقیران توایم دیگری هر چند باشد مبتلای دیگری نیت اعمال ما جز عشق چیزی نیست ، نیست در سرِ ما غیر وصل تو هوای دیگری هدیه آوردیم جان با شوق در کویت ولی کاش میدادیم بیش از این بهای دیگری یوسف مصر بقایی ما خریدار توایم این کلاف خام را نسپار جای دیگری پای روضه جان گرفتیم ای مسیحای همه پس نمی سائیم سر بر جای پای دیگری سائلانیم و غریبانه پناه آورده ایم نیست ما را غیر تو درد آشنای دیگری هر چه ریزد خون پاک از عالم و آدم به خاک حتم دارم پا نگیرد کربلای دیگری زینب و عباس و اکبر داری و طفل رباب در کجا یابیم ما مشکل گشای دیگری کربلایت شد بلای جان ما جان حسین یک شب جمعه بده ما را بلای دیگری @shearvdastan
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی‌ابر، اطلسی‌هایی تر رستگاری نزدیک، لای گل‌های حیاط! نور در کاسه‌ی مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد، نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد پشت لبخندی پنهان هر چیز... @shearvdastan
کُشته‌ام احساس را تا دل نبندد پای تو تا نشیند هی نگوید قصه ی زیبای تو زیرِ خرواری ز خاک و خاطره با خونِ دل زنده زنده دفن کردم ، عشق را همپای تو قاتل و مقتولِ این جرمی که رخ داده منم پای من تاوان این ، امّا گناهش پای تو @shearvdastan
هرکسی را هست صائب قبله‌گاهی در جهان برگزیدم از دو عالم من جناب عشق را... @shearvdastan
بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم ما را نتکانی،نتکانی،نتکانی... @shearvdastan
ما گمان کردیم که دل را می بَرد او برد جان هم دل و هم جان و هم امید برد و خویش هم @shearvdastan
ز پیش دیده تا جانان من رفت تو پنداری که از تن جان من رفت سر و سامان مجو از من چو رفتی تو چون رفتی سر و سامان من رفت @shearvdastan
وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز ناز بر من کن که نازت می‌کشم تا زنده‌ام نیم جانی هست و می‌آید نیاز ازمن هنوز آن‌چنان جانبازیی کردم به راه او که خلق سال‌ها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز سوختم صد بار پیش او سراپا همچو شمع پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز همچو وحشی گه به تیغم می‌نوازد گه به تیر مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز @shearvdastan
حکایت منِ دور از تو مانده، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! @shearvdastan
چه هوايی ؛ چه طــلوعی ؛ جانـم ... بايد امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را ديدم  آرزوهايم را، بدهم تا برساند به خــدا  @shearvdastan
کاری که با من کرد دنیا، داستان دارد شرحش نخواهم داد، اما داستان دارد… مهتاب من! هنگام دیدار تو فهمیدم دیوانه‌ بازی‌‌های دریا داستان دارد ! عاشق شدن تنها به پیراهن دریدن نیست دلدادگی‌‌های زلیخا داستان دارد مستی که در شهر خبرچینان تو را بوسید امروز آسوده‌ ست، فردا داستان دارد ! عشقی که پنهان بود، در دنیا زبانزد شد هر قصه‌‌گویی دیگر از ما داستان دارد … @shearvdastan
خوشم همیشه به یادت،‌اگر چه صفحهٔ جانم به جز غبار ملال از تو یادگار ندارد @shearvdastan
دوباره چای با آویشن و بابونه دم کردی چرا این‌قدر خوبی لعنتی دیوانه‌ام کردی! دلت بازار عطاران و دستانت شفابخش است تو با یک استکان چای از دلم صد درد کم کردی! تبسم می‌کنی بر روی قالی شعر می‌ریزد تو آن صاحب‌جمالی که مرا صاحب‌قلم کردی! سرم دیوان شمس است و دلم در عالم سعدی بساط عشق‌بازی، شعرخوانی را علم کردی! چه خواندی زیر گوش من؟ چه کردی با دلم امشب؟ دمیدی در تن من روح و لطف دم‌به‌دم کردی! @shearvdastan
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم @shearvdastan
از ملامت هایتان آزرده خاطر نیستم رود را ساکن نخواهد کرد سنگ انداختن... @shearvdastan
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل سرودی خوش بخوان کز مژده‌ی صبحش بخندانیم @shearvdastn
عاشق گلهای سرخ و پرپر ایران زمینم تا ثمر بخشد نهال آرزو ، کوشاترینم از شمیم غنچه های میهنم سرمستم امّا وای اگر از بین شان زیباترین ها را بچینم چیدن نیلوفران و لاله های ارغوانی  می زند آسیب بر پروانه های سرزمینم در کنار نرگسی ها چونکه شب بو هم بکارم لایق تحسین عاشق پیشه های نازنینم خار اگر روید کنار رازقی ها در گلستان  ریشه اش را خشک خواهد کرد خشم آتشینم دلنوازان را نوازش می کنم با مهربانی گرگ خون آشام اگر حتّی نشیند در کمینم شاد و خندان می نشینم زیر باران بهاری تا شکوه لاله ها را صبح فروردین ببینم @shearvdastan
علت چشمان سرخ و صورت زردم تویی دیدمت با دیگری باور نمی‌کردم تویی... @shearvdastan
هوا، دچار غم است و انسان، دچارِ تحمل...! @shearvdastan
تو کیستی که صدایت به آب می‎ماند تبسّمت به گل آفتاب می‎ماند تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ به تُنگ نیمه‎پری از شراب می‎ماند به پشت چشم تو آن سایه‎های رنگارنگ به نقش قوسِ قُزح در حباب می‎ماند تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد به خانه یاد تو کردن به خواب می‎ماند از آن تبسّم نوشت به سینه یادی ماند چو برگ گل که به لای کتاب می‎ماند کسی که شعر تو را گفت نشئه‎ی سخنش به مستی میِ بی‎رنگ ناب می‎ماند... @shearvdastn
بی تو آوارم و در خویش فرو ریخته‌ام ای همه سقف و ستون و همه آبادی من @shearvdastan
بیچاره تر از عاشق بی صبر کجاست؟ @shearvdastan