eitaa logo
شعر و داستان
1.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
72 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌿
هشیار سری بود ز سودای تو مست خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست بی تو همه هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست سعدی @shearvdastan
🌹🌿
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست اوحدی مراغه ای قرن 7 و 8 قمری @shearvdastan
🌹🌿
همه جا هستم و در حال تماشای توام من تماشاگر نامریی دنیای توام نگرانم که شبی در پی من گم بشوی چون مه آلودترین قسمت رویای توام تو نوازنده ی یک قطعه ی غمگینی و من مثل یک نت نگران شب اجرای توام روی سن رفتی و کم کم نفست بند آمد مثل اکسیژنم، اطراف نفس های توام بین جمعیت کنسرت مرا پیدا کن همه جا هستم و در حال تماشای توام بابک سلیم ساسانی @shearvdastan
🌹🌿
من بے تو دمے قرار نتوانم ڪرد احسان تورا شمار نتوانم ڪرد گر بر تن من زبان شودهر مویے یڪ شڪر تواز هزار نتوانم ڪرد ابوسعید ابوالخیر @shearvdastan
 عاشقی دردسری بود نمیدانستیم حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو سهممان بی خبری بود نمیدانستیم آب و جاروی در خانه ما شاهد بود از تو بر ما گذري بود نمیدانستیم اینهمه چشم به راهی نگرانم كرده عاشقی دردسری بود نمیدانستیم @shearvdastan
گالیله: بر خلاف تصور همگان، جهان با عظمت با همه صورت های فلکیش به دور زمین ناچیز ما نمی‌گردد. ساگردو: پس یعنی همه این‌ها فقط ستاره است؟ پس خدا کجاست؟ گالیله: مقصودت چیست؟ ساگردو: خدا! خدا کجاست؟ گالیله: آن بالا نیست. همان طور که اگر موجوداتی در آن بالا باشند و بخواهند خدا را در اینجا پیدا کنند، در زمین گیرش نمیاورند‌. ساگردو: پس خدا کجاست؟ گالیله: من که در الهیات کار نکرده‌ام. من ریاضی‌دانم. ساگردو: قبل از هر چیز تو آدمی و من از تو می‌پرسم که در دستگاه دنیایی تو، خدا کجاست؟ گالیله: "یا در ما، یا هیچ جا". 🖋برتولت برشت 📖 زندگی گالیله ترجمه: حمید سمندریان @shearvdastan
حکایت حاکمی سگان درنده خویی تربیت کرده بود تا هرگاه از کسی خشم گرفت حسابش را برسند ، سگان تربيت شده ای که  در زنجير بودند و هر يک به هيبت گرازی بود‌؛اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد مأموران شاه آن شخص را جلوی سگان می انداختند و سگ ها نيز او را در چشم برهم زدنی پاره پاره می کردند. يکی از نديمان شاه که خيلی زيرک بود با خود انديشيد که اگر روزی شاه بر او خشم گرفت و او را جلوی سگان انداخت چه کند!؟ با اين فکر وحشت سراپای وجودش را گرفت اما پس از مدتي به اين فکر افتاد که اين سگان را دست آموز کند از این رو با سگبانان طرح دوستی ریخت و به سگها نزدیک شد و هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آن را با دست خود به سگان می داد و آنقدر اين کار را تکرار کرد که اگر يک روز غيبت می کرد روز بعد سگان با ديدن او به شدت دم تکان می دادند و منتظر نوازش او می شدند. روزی پادشاه بر آن مرد خشم گرفت و دستور داد که او را جلوي سگان بيندازند، مأموران شاه آن مرد را دست بسته جلوی سگان انداختند اما سگ ها که منعم خود را می شناختند دور او حلقه زدند و سرها را به روی دست ها گذاشتند و خوابيدند و تا يک شبانه روز به همين منوال گذشت فردای آن روز شاه از کرده پشیمان شد و به حال جوان دل سوزاند و گفت حیف از آن جوان خوش رو و خوش خو....ای کاش این چنین نمی کردم! رئيس مأموران که از پشيمانی شاه آگاه شد به نزد وی رفت و ماجرای نخوردن سگان را بازگو کرد و به شاه گفت که این جوان محبوب یک فرشته واقعی است بیا و ببین که سگها چگونه با ترس و احترام دورش حلقه زده اند ، پادشاه با شتاب آمد تا آن صحنه را ببيند و سپس گريان به دست و پاي آن مرد افتاد و عذر خواست و گفت: تو چه کردی که سگان تو را نخوردند؟ مرد گفت: ده سال نوکری تو را کردم اين شد عاقبتم اما چند بار به اين سگان خدمت کردم و به آن ها غذا دادم و آن ها مرا ندريدند... @shearvdastan
عشق قرار است بخش لذت بخشی از زندگی باشد، با این حال احتمالاً هیچ کس را بیشتر از طرفمان آزار نمی دهیم و از هیچ کس بیش از او آزار نمی ‌بینیم. میزان خشونتی که بین عاشق ها جریان دارد هر دشمن قسم خورده ای را شرمنده می کند. امیدواریم که عشق منبع قدرتمندی از رضایت باشد، اما گاهی به عرصه ای برای بی توجهی، عطش های بی پاسخ، انتقام و طرد تبدیل می ‌شود. کج خلق یا خرده گیر میشویم، نق می زنیم یا عصبانی میشویم و بی این که دقیقا بدانیم چرا یا چه طور؟ زندگی خودمان و کسانی را ویران می کنیم که زمانی ادعا میکردیم برایمان مهم اند.... 🖋آلن دوباتن جان آرمسترانگ 📖هنر همچون درمان @shearvdastan
در کنارِ جوی من نشسته آب در رفتار در تمام هفته خسته انتظار جمعه را دارم در تمام جمعه باز از فرط تنهایی انتظار شنبه است و کار من نشسته آب در رفتار.... شفیعی کدکنی @shearvdastan
جمعه هیچ تقصیری ندارد، جمعه ها را دیگران به کاممان تلخ کردند! با رفتنشان با نیامدنشان با نماندنشان وگرنه که جمعه به خودیِ خود بد نیست، غروبش خیلی هم آرام است، خیابان ها خلوت، سکوت است، همه انگار آرام می گیرند جمعه ها! اگر دیگران جمعه را به کاممان تلخ نکرده باشند جمعه ها را میشود دست در دست در خیابان راه رفت، میشود ساعت ها گوشه ای لـمید و کتاب خواند، میشود سینما رفت و پاپ کورن خورد و از صدای "خــرچ خـــرچ" اش هم لذت برد.... اصلاً اصلاً جمعه ها را میشود خانه ماند! میشود خانه ماند و راحت خوابید و رویا دید.... نویسنده: ؟ @shearvdastan
اَهلِ نَماز میشَوَم، جُمله نیاز میشَوَم سوی حِجاز میشَوَم باز مُقابِلَم تویی باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَم یِکسَره خواب میشَوَم، باز مُقابِلَم تویی هَمرَهِ موج می شَوَم، راهیِ اوج میشَوَم فوج به فوج میشَوَم، باز مُقابِلَم تویی سایه ی ماه میشَوَم، دَر تَهِ چاه میشَوَم راهیِ راه میشَوَم، باز مُقابِلَم تویی توی رَواق میشَوَم، کُنجِ اُتاق میشَوَم بَسته به طاق میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی اَز هَمه دور میشَوَم، نقطه ی کور میشَوَم زِنده به گور میشَوَم، باز مُقابِلَم تویی هَمدَمِ خار میشَوَم، بی کَس و یار میشَوَم بَر سَرِ دار میشَوَم، باز مُقابِلَم تویی شیخ داود صمدی عاملی @shearvdastan
من به تنگ آمده‌ام از همه‌چیز بگذارید هواری بزنم... #فریدون_مشیری @shearvdastan
خاك، مظهر فقر مخلوق در برابر غنای خالق است. معنای آن كه در نماز پیشانی بر خاك مي‌گذاری همین است: تا با خاك انس نگیری، راهی به مراتب قرب نداری ازکتاب‌فتح‌خون شبتون زیبا @shearvdastan
من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است در دلم چیزی هست مثل یک بیشهٔ نور مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه.... سهراب سپهری @shearvdastan
در چنین وقتی که خوان فیض گسترده است صبح چون گرانجانان ز جای خود نجنبیدن چرا زین گلستان عاقبت چون باد می باید گذشت بر درختی هر زمان چون تاک پیچیدن چرا صائب تبریزی @shearvdastan
همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا به مُلک بقا می‌برد مرا با بال شوق ذره به خورشید می‌رسد پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا گفتم که "بوی عشق"، که را می‌برد ز خویش؟ مستانه گفت دل، که مرا می‌برد، مرا برگ خزان رسیده بی‌طاقتم رهی یک بوسه نسیم ز جا می‌برد مرا صبح شنبه تون پر انرژی @shearvdastan
با تو این درد اگر تلخ ولی میچسبد با تو هر ثانیه آشفته دلی میچسبد زندگی سخت شده سخت تر از هر سالی زندگی با تو ولی این مدلی میچسبد شک و تردید شده باعث ویرانی من بروم یا نروم؟ این دو دلی میچسبد پیش هر کس نشده فاش غم و غصه من پیش تو وای که هر دردِ دلی میچسبد شهریارم شده ام خسته ز بیدادِ پری غمِ آبانِ تو با خسته دلی میچسبد @shearvdastan
دیالوگ دیوید: یه مردی رو می‌ شناختم که کور بود. وقتی ۴۰ سالش شد جراحی کرد و بینائیشو بدست آورد. دختر: چطوری بود؟ دیوید: اولش خیلی خوشحال بود. چهره‌ ها، رنگ ‌ها، منظره‌ ها، ولی همه‌ چی تغییر کرد. دنیا بدبخت ‌تر از اون بود که تصور می ‌کرد. هیچ کس بهش نگفته بود چقدر کثافت اونجاست. چقدر زشتی. همه جا زشتی می‌ دید. وقتی کور بود عادت داشت با یه تیکه چوب تنهایی از خیابون رد بشه. وقتی بینائیش رو به دست آورد از همه چی می ‌ترسید. شروع کرد توی تاریکی زندگی کردن ، هیچ وقت از اتاقش بیرون نمیومد. سه سال بعدم خودشو کشت... 🎥 حرفه خبرنگار کارگردان: میکل آنجلو آنتونیونی @shearvdastan
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چین است و آن چون یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون باباطاهر @shearvdastan
تو که ناخوانده‌ای علم سماوات تو که نابرده‌ای ره در خرابات تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات هیهات باباطاهر @shearvdastan
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی آتش زدی اندر من و چون دود برفتی چون آرزوی تنگ‌دلان دیر رسیدی چون دوستی سنگ‌دلان زود برفتی زان پیش که در باغ وصال تو دل من از داغ فراق تو برآسود برفتی ناگشته من از بند تو آزاد بجستی ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی آهنگ به جان من دلسوخته کردی چون در دل من عشق بیفزود برفتی انوری ابیوردی @shearvdastan