فقط اونجایی که با خودت خلوت میکنی به امام حسین میگی بمیرم برات ... بعد میگی نه اینم کمه . تو فرق میکنی حسین با همه !(:
گاهی ، غَمی . .
چُنان عظمت دارد
که با خودم فکر میکنم
چگونه آن را از سینه ام بیرون بکشم
و رویِ صفحه ی کاغذ روانه کنم -؟
بعضی احساساتِژرف در قلبِآدمیزاد
شکل تازهای دارندکه هنوز برای شرح
و بیانِشان ، کلمه ای خلق نشده است
درست شبیهِ غمِ عظیمِ نبودنِ علمدارِ
انقلاب - حاج قاسم سلیمانی . . . !
#شهسوار
اگر تن به ولایتِ شیطان دادی ،
شیطان بر تمامِ انرژیهایِ سازندهی خلاقِ آفرینندهی ثمربخشِ وجود تو مسلط خواهد شد .
- طرح کلی اندیشه اسلامی
امروز عصر
مطالعه ی کتابِ طرحِ کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، به پایان رسید - حالا دیگه من بعد از مطالعه این کتابِ ارزشمند شبیه آدمِ قبل نیستم . . و هزاران بار خداروشکر میکنم که چهار ماه پیش این تصمیم رو گرفتم و هر روز تلاش کردم برای مطالعه ، فهمیدن و لمس کلمه به کلمهی این کتاب . الحمدالله .. خدایا شکرت 🧡
.
دهه هشتادی ها
همان هایی هستند که در دوران دبستان به حالِ حسین فهمیدهی سیزده ساله غبطه میخوردند و میگفتند کاش ماهم آنجا و به جای او بودیم . کاش ما آن روز آنجا بودیم ونارنجک به کمر میبستیم تا با رشادت ، جانِ دیگر رزمندگان را نجات بدهیم . .
حالا همان دهه هشتادی های جامانده از میدانِ جنگ و جبهه ، امروز رزمندگانِ میدانِ جنگ ترکیبی هستند . رزمندگانی که به مراتب وظیفهی بسیار دشوار تر و جان فرسا تری نسبت به رزمندگانِ دوران دفاع مقدس دارند .
دهه هشتادی هایی که متفاوت زندگی کردند ، در میان انبوهی از کتاب ها و استدلال ها و منطق ها قد کشیدند و امروز هر کدامشان ، حرفی برای گفتند دارند .
دهه هشتادی هایی که خیلی بزرگ تر از سن های درج شده در شناسنامه هایشان میفهمند ...
دهه هشتادی هایی که در هجده سالگی میشوند همسر شهید . دهه هشتادی هایی که در بیست و یک سالگی میشوند آرمان علی وردی !!!
#شهسوار
#دهه_هشتادی
نمیدانم دقیقا چند نفر بودند . . ؟
به او رسیدند ... با هرچه دستشان آمد بر سر و صورتش زدند . عده ای آن گوشه محتویاتِ کیفش را زیر و رو کردند . وقتی چشمشان به عمامه و کتاب های حوزهی علمیه افتاد با خشم بیشتری به سمتِ او آمدند . . پیراهنش را در آوردند - یکی با لگد به پهلوی او ضربه میزد . آن یکی فحش های رکیک میداد و او را تهدید میکرد تا به مقدساتش توهین کند . ثانیه ها عبور میکردند . تنها و غریب در میانِ جمعی خدا نَشناس و بی غیرت گیر افتاده بود . . رفته رفته جمعیتشان بیشتر میشد . یکی فیلم میگرفت و دیگری با شدتِ بیشتری پایش را بالا می آورد و محکم بر پهلوی او میکوبید . دیگری با مُشت بر سر و صورتش میزد . آن یکی با قمه بر بدنش ضربه وارد میکرد . دیگری از راه نرسیده تکه سنگِ سنگینِ ساختمانی را بر گونه ی او میکوبید . . کار به اینجا ختم نشد . او را گرفتند و کِشان کِشان از پله ها پایین آوردند و کنجِ دیوار پرت کردند . چاقو بر بدنش فرو کردند . وحشیانه تر از قبل بدنِ کم جانش را زدند .
دختری در میان جمع با تمسخر داد میزند که این به بازویش دعا بسته است .. بزنیدش . و باز ...!
بمیرم برای دل مادرِ جوانت . قدیم تر ها که کنج هیئت مینشستیم ... مداح برایمان روضهی مادر هجده ساله ای را میخواند که برای دفاع از ولایت ، آنطور مظلومانه به شهادت رسید و ما این روزها به چَشم خود دیدیم ... روضه برایمان مجسم شد . بمیرم برای دل مادرت آرمان ... بمیرم برای دل مادرت که جوانش را با شکنجه به شهادت رساندند . و خوشا به حال تو که با افتخار پر کشیدی و میهمانِ حضرت زهرا سلام الله علیها شدی . برای دل های مردهی ما هم دعا کن :)
#شهسوار
#فاطمیه | #شهیدآرمانِعلۍوردی
نمیدانم نامَش چیست !؟
غالبا مردم به آن غرور میگویند .
آدمِ گوشه نشینِ انزواجویی نیستم ؛ اما در برابرِ هر غمِ با عظمتی ، سکوت میکنم ! اطرافیان این برخوردِ تعجب برانگیزِ من را از روی غرور میدانند . . نمیدانم ! شاید هم واقعا مغرور باشم . به هر حال بنده اعتقاد دارم هر غمی برایِ صاحب آن عزیز است و نباید در جمعِ مردمان بیان بشود . گاهی آنقدر دوست داشتن ها و احساساتم را در درونِ خودم حفظ میکنم که دیگران خیال میکنند انسانِ خالی از احساسی هستم .
ماجرای دوست داشتنِ شما اما آنقدر در دلم زبانه کشیده است که هرگاه کسی ، چند ثانیه ای را به چشمانِ قهوهای ام خیره بماند میتواند تصویرِتان را در آن پیدا کند . . مقاومت بی فایده است . دیگر سعی در پنهان کردنِ احساسم نسبت به شما ندارم . .خواستم بگویم شما تنها کَسی هستید که بارها و بارها و بارها به خاطرش در میانِ جمع اشک ریخته ام . و حالا پس از گذشتِ چندین سال ، درست از آغازِ همان صبح جمعهای که رفتید تا به امروز ، دریافتم که محبتِ حقیقی را نمیشود در دل نگه داشت . آنچنان در قلب و فکر و جانِ آدمیزاد چنان گیاهِ رونده ، رشد میکند که در نهایت ظاهر میشود و به دیدهی همگان میرسد .
عمو جان ، نور چشمانِ عاشقم ...
حالا که در قلب تاریخ پرافتخار سرزمینِ عزیزم ایران جامانده اید . خواستم بگویم ما برای حفظ آرمانهای انقلابِ خمینی ، چون شما عمل خواهیم کرد . حالِ این دخترکِ عاشق دهه هشتادی را چه کسی جز شما که قهرمانِ یک امت بودید میفهمد ؟
دل تنگی هایِ شاعرانه ام را هرشب با آسمان و ستارگان و ماهِ نجیبِ مهربان در میان میگذارم تا به گوش شما برسانند .
از طرفِ دخترِ هجده سالهای که
جز قلم سرمایه ی دیگری ندارد
#شهسوار
#جان_فدا