eitaa logo
شِیخ .
10.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
128 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌ ‌‌‌‌ما دارایِ ریشه‌ایم . . . و بعضی‌ها مثل من ، دارند‌ه‌ی این استعداد هستند که ریشه‌های خودشان را در جیبِ پیراهن‌شان حمل می‌کنند . - سهراب‌ِ شهید‌ثالث
فقط اونجایی که با خودت خلوت میکنی به امام حسین میگی بمیرم برات ... بعد میگی نه اینم کمه . تو فرق میکنی حسین با همه !(:
یلدا را به بلندایِ سربلندیِ طُ دوست دارم . چه فرقی می‌کند ؟ یک دقیقه هایِ بیشتر یا کمتر ... ؟ مهم تویی . اصل نگاهِ تو به من است - میخواهم این شبِ آخر پائیز را که به باهم بودن و باهم خندیدن می‌گذرد بیشتر دوستت داشته باشم .
آ خدا . اگه قرار بود شهیدِ راه انقلاب خمینی نباشم اصلا چرا آفریده شدم -؟.
گاهی ، غَمی . . چُنان عظمت دارد که با خودم فکر می‌کنم چگونه آن را از سینه‌ ام بیرون بکشم و رویِ صفحه‌ ی کاغذ روانه کنم -؟ بعضی احساساتِ‌ژرف در قلبِ‌آدمیزاد شکل تازه‌ای دارندکه هنوز برای شرح و بیانِ‌شان ، کلمه ای خلق نشده است درست شبیهِ غمِ عظیمِ نبودنِ علمدارِ انقلاب - حاج قاسم سلیمانی . . . !
خطِ خون . . . نقطه‌ی پایانِ سلیمانی نیست !
صنما با غمِ عشق تو چه تدبیر کنم -؟
اگر تن به ولایتِ شیطان دادی ، شیطان بر تمامِ انرژی‌هایِ سازنده‌ی خلاقِ آفریننده‌ی ثمربخشِ وجود تو مسلط خواهد شد . - طرح کلی اندیشه اسلامی
امروز عصر مطالعه ی کتابِ طرحِ کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، به پایان رسید - حالا دیگه من بعد از مطالعه این کتابِ ارزشمند شبیه آدمِ قبل نیستم‌ . . و هزاران بار خداروشکر میکنم که چهار ماه پیش این تصمیم رو گرفتم و هر روز تلاش کردم برای مطالعه ، فهمیدن و لمس کلمه به کلمه‌ی این کتاب . الحمدالله .. خدایا شکرت 🧡 .
- پیچکِ سبز -
دهه هشتادی ها همان هایی هستند که در دوران دبستان به حالِ حسین فهمیده‌ی سیزده ساله غبطه می‌خوردند و می‌گفتند کاش ماهم آنجا و به جای او بودیم . کاش ما آن روز آنجا بودیم ونارنجک به کمر می‌بستیم تا با رشادت ، جانِ دیگر رزمندگان را نجات بدهیم . . حالا همان دهه هشتادی های جامانده از میدانِ جنگ و جبهه ، امروز رزمندگانِ میدانِ جنگ ترکیبی هستند . رزمندگانی که به مراتب وظیفه‌ی بسیار دشوار تر و جان فرسا تری نسبت به رزمندگانِ دوران دفاع مقدس دارند . دهه هشتادی هایی که متفاوت زندگی کردند ، در میان انبوهی از کتاب ها و استدلال ها و منطق ها قد کشیدند و امروز هر کدامشان ، حرفی برای گفتند دارند . دهه هشتادی هایی که خیلی بزرگ تر از سن های درج شده در شناسنامه هایشان می‌فهمند ... دهه هشتادی هایی که در هجده سالگی می‌شوند همسر شهید . دهه هشتادی هایی که در بیست و یک سالگی می‌شوند آرمان علی وردی !!!
هرکس مُحِب فاطمه شد ، قوم و خویش ماست .
خورشید . . . به اندازه‌یِ تو جلوه نَدارد ! تا بُوده به دنبال تو بوده‌ست نگاهم (: پ.ن : از ته قلبم برای همه‌تون دعا کردم - دیشب در کنارِ شهیدِ گمنامِ شانزده ساله ...
نمی‌دانم دقیقا چند نفر بودند . . ؟ به او رسیدند ... با هرچه دستشان آمد بر سر و صورتش زدند . عده ای آن گوشه محتویاتِ کیفش را زیر و رو کردند . وقتی چشمشان به عمامه و کتاب های حوزه‌ی علمیه افتاد با خشم بیشتری به سمتِ او آمدند . . پیراهنش را در آوردند - یکی با لگد به پهلوی او ضربه می‌زد . آن یکی فحش های رکیک می‌داد و او را تهدید میکرد تا به مقدساتش‌ توهین کند . ثانیه ها عبور می‌کردند . تنها و غریب در میانِ جمعی خدا نَشناس و بی غیرت گیر افتاده بود . . رفته رفته جمعیتشان بیشتر می‌شد . یکی فیلم می‌گرفت و دیگری با شدتِ بیشتری پایش را بالا می آورد و محکم بر پهلوی او می‌کوبید ‌. دیگری با مُشت بر سر و صورتش می‌زد . آن یکی با قمه بر بدنش ضربه وارد می‌کرد . دیگری از راه نرسیده تکه سنگِ سنگینِ ساختمانی را بر گونه ی او می‌کوبید . . کار به اینجا ختم نشد . او را گرفتند و کِشان کِشان از پله ها پایین آوردند و کنجِ دیوار پرت کردند . چاقو بر بدنش فرو کردند . وحشیانه تر از قبل بدنِ کم جانش را زدند . دختری در میان جمع با تمسخر داد می‌زند که این به بازویش دعا بسته است .. بزنیدش . و باز ...! بمیرم برای دل مادرِ جوانت . قدیم تر ها که کنج هیئت می‌نشستیم ‌.‌‌.. مداح برایمان روضه‌ی مادر هجده ساله ای را میخواند که برای دفاع از ولایت ، آنطور مظلومانه به شهادت رسید و ما این روزها به چَشم خود دیدیم ... روضه برایمان مجسم شد . بمیرم برای دل مادرت آرمان ... بمیرم برای دل مادرت که جوانش را با شکنجه به شهادت رساندند ‌. و خوشا به حال تو که با افتخار پر کشیدی و میهمانِ حضرت زهرا سلام الله علیها شدی . برای دل های مرده‌ی ما هم دعا کن :) |
چگونه دوستت نداشته باشم ؟
حاج قاسم هوایِ رویِ تو دارم ، نمی گذارندم‌ مگر به کوی تو این ابر ها ببارندم‌
و عمق عشق . . . هیچگاه شناخته نمی‌شود مگر در زمان فراق
نمی‌دانم نامَش چیست !؟ غالبا مردم به آن غرور می‌گویند . آدمِ گوشه نشینِ انزواجویی نیستم ؛ اما در برابرِ هر غمِ با عظمتی ، سکوت می‌کنم ! اطرافیان این برخوردِ تعجب برانگیزِ من را از روی غرور می‌دانند . . نمی‌دانم ! شاید هم واقعا مغرور باشم . به هر حال بنده اعتقاد دارم هر غمی برایِ صاحب آن عزیز است و نباید در جمعِ مردمان بیان بشود . گاهی آنقدر دوست داشتن ها و احساساتم را در درونِ خودم حفظ می‌کنم که دیگران خیال می‌کنند انسانِ خالی از احساسی هستم . ماجرای دوست داشتنِ شما اما آنقدر در دلم زبانه کشیده است که هرگاه کسی ، چند ثانیه ای را به چشمانِ قهوه‌ای ام خیره بماند می‌تواند تصویرِتان را در آن پیدا کند . . مقاومت بی فایده است . دیگر سعی در پنهان کردنِ احساسم نسبت به شما ندارم . .خواستم بگویم شما تنها کَسی هستید که بارها و بارها و بارها به خاطرش در میانِ جمع اشک ریخته ام . و حالا پس از گذشتِ چندین سال ، درست از آغازِ همان صبح جمعه‌ای که رفتید تا به امروز ، دریافتم که محبتِ حقیقی را نمی‌شود در دل نگه داشت . آنچنان در قلب و فکر و جانِ آدمیزاد چنان گیاهِ رونده ، رشد می‌کند که در نهایت ظاهر می‌شود و به دیده‌ی همگان می‌رسد . عمو جان ، نور چشمانِ عاشقم ... حالا که در قلب تاریخ پرافتخار سرزمینِ عزیزم ایران جامانده اید . خواستم بگویم ما برای حفظ آرمان‌های انقلابِ خمینی ، چون شما عمل خواهیم کرد . حالِ این دخترکِ عاشق دهه هشتادی را چه کسی جز شما که قهرمانِ یک امت بودید می‌فهمد ؟ دل تنگی هایِ شاعرانه ام را هرشب با آسمان و ستارگان و ماهِ نجیبِ مهربان در میان می‌گذارم تا به گوش شما برسانند . از طرفِ دخترِ هجده‌ ساله‌ای که جز قلم سرمایه ی دیگری ندارد
کجا ببرم این همه زیبایی رو ؟ تجمعِ کلمات در یک قاب !
(: