eitaa logo
شعر هیأت
10.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹عطر تبسم🔹 تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند بانو! تو آمدی، سر هر سفرۀ تهی سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند باران گرفت و عطر هزاران گل انار... روی لبِ کویر، تبسّم گذاشتند از برکت قدوم شما شوره‌زارها رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند این شهر را به عشق شما «شهر اهل‌بیت» شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند «این‌جا برای چیدن یک خوشه یاد تو هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند» دستان مهربان تو را آسمانیان بر شانه‌های خستۀ مردم گذاشتند... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3953@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹باران لطف🔹 از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست شيرينیِ اين لحظه‌ها در هر وصالی نيست مهمان درگاهت شدم با اين‌كه می‌دانم اين خانه جای هر گدای لاابالی نيست مانند شمعی می‌درخشی بين زائرها دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست باران لطف و رحمتت يک‌ريز می‌بارد در هيچ فصلی اين حوالی خشک‌سالی نيست حاجت روا از قم به تهران باز می‌گردم؟ بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3952@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹پنجره‌ای به بهشت🔹 در آسمان ملائکۀ خوش ذوق، شهر بهشت را که بنا کردند اول به سوی صحن و سرای تو، چندین هزار پنجره وا کردند مبهوت کرده‌اند تماشا را، حتی خود اهالی بالا را در این حرم به جای کبوترها، یک آسمان فرشته رها کردند مشتی ستاره از فلک آوردند، در سفره‌های ما نمک آوردند بس‌که بهار از فدک آوردند، در شهر قم مدینه به پا کردند با چشم‌های غرق عطش دیدیم، گنبد درون آینۀ حوض است آن کاسه‌های پر شده از خورشید، سیرابمان از آب طلا کردند ملا حسین مولویِ مداح، با سازگار و عاصی و خورشیدی از بس که بوده‌اند نمک‌گیرت در هر مقام شور به پا کردند ما قاصریم وصف تو را وقتی، امثال مرعشی و بروجردی یک عُمر روزه‌های معطر را، با بوسه بر ضریح تو وا کردند تکرار فاطمه‌ست عبور تو، توصیف زینب است مرور تو معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند ای تا همیشه کار تو کارستان، اثبات کرده شوکت تو هر آن هرگز نکرده‌اند همه مردان، کاری چنان که فاطمه‌ها کردند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2814@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹رواق کرامت🔹 جایی که کوه خضر به زحمت بایستد شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد نزدیک می‌شوم به تو، چیزی نمانده است قلبم از اشتیاق زیارت بایستد بانو سلام! کاش زمان با همین سلام در آستانهٔ در ساعت بایستد و گردش نگاه تو در بین زائران روی من ـ این فتاده به لکنت ـ بایستد تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام در محضر شما دو سه رکعت بایستد بانو اجازه هست که بار گناه من در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟ در این حرم هزار هزار آیهٔ عذاب هم وزن با یک آیهٔ رحمت بایستد باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما زیر رواق‌های کرامت بایستد شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید طاقت نداشت تا به قیامت بایستد آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است در روز حشر هم به شفاعت بایستد تو خواهر امام غریبی و این غزل با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/548@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹شوق معصومانه🔹 تصویر مهتاب و شب و آیینه‌بندان امشب صفای دیگری دارد شبستان گلدسته‌ها و آسمان سرمه‌ای رنگ نقش و نگار کاشی و گل‌های ایوان شهر از هیاهوها پر اما با حضورت آرامش باغ ارم دارد خیابان جایی به غیر از خانهٔ امن شما نیست چتر امانی بر سر ما بی‌پناهان در ساحل آرامشت پهلو گرفتند دل‌های طوفان دیدهٔ جمعی پریشان گنبد... کبوتر... اشتیاق روشن ابر... حس زیارت‌نامه خواندن زیر باران قلبم هوایی می‌شود پر می‌کشد باز با شوق معصومانه‌ای سمت خراسان... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/551@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صدای پای تو🔹 صدای ذکر تو شب را فرشته‌باران کرد عبور تو لب «شیراز» را غزل‌خوان کرد «کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست» بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد چو خواهرت که ز «دریاچهٔ نمک» دل برد هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد ولی چه حیف که آن طرهٔ خیال‌انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد چه اشک‌ها که ضریحت به گونه‌ها جاری... چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را به جرعه‌ای غزل از جام غیب مهمان کرد و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد سفر اگرچه چنین ناتمام ماند، ولی صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/562@ShereHeyat
🔹کبوترهای گوهرشاد🔹 یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یک‌دل ما را، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم‌کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن‌ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه» کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تل‌آویو است، تهران نه! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1498@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بهشت هفتم🔹 باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند شاید به خاک پای شما نازلم کنند دل می‌کنم از آن‌که دل از تو بریده است دل می‌دهم به دست تو تا بی‌دلم کنند امشب کمیت شعرم اگر لنگ می‌زند فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند ایمان راستین هزاران رسول را آمیخته اگر که در آب و گلم کنند، شاید خدا بخواهد و با گوشه‌چشمتان بر رتبۀ غلامی‌تان نائلم کنند وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضی در هشتمین دمی که خدا بر زمین دمید بوی بهشت هفتم او ناگهان وزید از شش‌جهت نسیم خبر داد و بعد از آن از پنجره صدای اذان خدا رسید چار عنصر از ولادت او جان گرفته‌اند یعنی زمین به یمن وجودش نفس کشید از نسل سومین گل سرخ خدا حسین ایران گرفت بوی دو آلالۀ سپید از هشت بی‌خود این همه پایین نیامدم یک حرف بیشتر چه کسی از خدا شنید توحید، حرف محوری دین انبیاست شرط رضا به حکم «أنا من شروطها»ست از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم باران نبود غیر بیابان نداشتیم سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی بی‌تو نه سر که این همه سامان نداشتیم این حوزه‌ها نفس به هوای تو می‌کشند لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم ای آرزوی هر سفر دل! از ابتدا ما قبله‌ای به غیر خراسان نداشتیم ما رعیت ری‌ایم که سلطان به جز رضا ارباب جز حسین در ایران نداشتیم خون حسین در رگ و در ریشۀ من است علم رضا معلم اندیشۀ من است چشم امید بر در لطف تو بسته است هر زائری که گوشۀ صحنت نشسته است بارانی است حال و هوای دو دیده‌ام اینجا همیشه کاسۀ چشمم شکسته است از باب جبرئیل به پابوست آمدن از آسمان‌رسیده و رسمی خجسته است آن پیرمرد تشنه در آن گوشۀ حرم از راه دور آمده و سخت خسته است با صد امید حاجت این‌بار خویش را با پارچه به پنجره فولاد بسته است وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده‌ست یعنی که زائر حرم کربلا شده‌ست با یاد خاطرات سفر با عشیره‌ام بر عکس یادگاری با صحن، خیره‌ام از بس دلم شکسته برای زیارتت با اشک شوق گرم وضوی جبیره‌ام یاد غروب‌های زیارت هنوز هم گاهی پی دو جرعۀ جامع کبیره‌ام «یا قادة الهداة و یا سادة الولاة» «مستبصرٌ بشأنکم» این است سیره‌ام فرموده‌اید «فعلکم الخیر» یا رضا ای هشتمین «کلامکم النور»، تیره‌ام از بس گناه دور و برم را گرفته است چون تک‌درخت خشک میان جزیره‌ام ما هم شنیده‌ایم که فرموده‌ای شما هستم در انتظار ظهور نبیره‌ام دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز 📝 🌐 shereheyat.ir/node/568@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلامٌ علی آل یاسین🔹 بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را امام قدر را امیر قضا را تبسم تبسم رضای خدا را علی بن موسی الرضا المرتضی را امام رئوفی که سلطان طوس است که سلطان طوس و انیس النفوس است انیس النفوس است و شمس الشموس است ببین لطف والشمس را، والضحی را چه اذن دخولی؛ یرون مقامی بخوان زیر لب: یسمعون کلامی اگر بی‌قرار جواب سلامی به آهی بلرزان دل مبتلا را چه دوری دل من، چه دیری دل من ز خوف و رجا ناگزیری دل من فقیری یتیمی اسیری دل من بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را سلامٌ علی آل یاسین بخوان و دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و دعا در شبستان آمین بخوان و بخوان زیر لب یا سریع الرضا را که شب‌های شور و شعف روزی‌ات باد سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد و پرواز مشهد-نجف روزی‌ات باد زیارت کنی بعد از آن کربلا را گواهی تو ای شعر روز قیامت که سید محمد جواد شرافت سروده به شوق شفا و شفاعت نگاه علی بن موسی الرضا را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3380@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بوی بهاران🔹 ماه مدینه رو سوی ایران می‌آورد؟ یا آفتاب رو به خراسان می‌آورد؟ می‌تابد از تمام زوایا بر این دیار می‌آید و به پیکر ما جان می‌آورد جغرافیای شرق به هم می‌خورد، ببین دارد نسیم، بوی بهاران می‌آورد آه ای کویرهای ترک‌خورده، از عطش! او چشمۀ کرامت و احسان می‌آورد رو می‌کند به جانب آفاق بی‌کران یک آسمان ترنّم باران می‌آورد این سرزمین، بهار قدمگاه سبز اوست او هر دلی که هست به فرمان می‌آورد بر دوش خود ردای پیمبر نهاده است در دست خود نگین سلیمان می‌آورد... قرآن ناطق است که لب باز می‌کند او از کتاب، مدرک و برهان می‌آورد... ای آسمان بگو که ندیده‌ست چشم تو ابری که با خود این‌همه باران می‌آورد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2517@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جان پیمبر🔹 صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ می‌کند باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم می‌کند موج نشاط و عشق چون دریا تلاطم می‌کند از شرق عصمت جلوه‌ها خورشید هشتم می‌کند در حیرت درگاه او، دل دست و پا گم می‌کند باشد که بر دیدار او شیدا شود دل بیش از این روزی که عالم‌گیر شد اشراق فیض عام او آن روز آغوش پدر شد بستر آرام او آرامش جان یافت از تسبیح صبح و شام او برداشت با آب فرات از روز اول کام او دل برد از «موسی» ولی، نام «علی» شد نام او «فالله خیرٌ حافظا» بر این وجود نازنین… این اصل مصباح الهدی، مشکات علم و نور شد از اشتیاق وصل او موسی کلیم طور شد چون موکب اجلال او وارد به نیشابور شد نزدیک شد آیات حق، آثار باطل دور شد از خطبۀ شیرین او سرها همه پرشور شد برخاست غوغایی به پا از آن حدیث دلنشین ای بت‌شکن‌تر از خلیل! ای یار موسای کلیم ای سینه‌ات طور سنین، ای صاحب قلب سلیم ای جاری از پیشانی‌ات نور صراط المستقیم حکم ولایتعهدی‌ات محکوم «المُلک عقیم» صبرت شگفت‌انگیزتر از آیت کهف و رقیم ای یوسف زهرا که شد صبر تو ایّوب‌آفرین آن کس که خیزد آفتاب از آستان او تویی در آفرینش نکتۀ باریک‌تر از مو تویی عشّاق را دلبر تویی، آفاق را دلجو تویی در هر زمان آیینه دارِ «لَیسَ الّا هو» تویی هم حجت هشتم به حق، هم ضامن آهو تویی دریای فیض رحمتی، چون رحمة للعالمین این پنجۀ مشکل‌گشا رفع گرفتاری کند از خواب غفلت خلق را دعوت به بیداری کند درماندگان را یاوری، مظلوم را یاری کند دل در طواف کویش احساس سبکباری کند من گرچه بد کردم، ولی او آبروداری کند بر سفرۀ احسان او شرمنده است این کمترین تا صحبت از این پارۀ جان پیمبر می‌شود دنیای ما با عشق او دنیای دیگر می‌شود خاک خراسان چون بهشت، از او معطّر می‌شود خورشید در این بارگاه از ذره کمتر می‌شود وقتی طواف حضرتش با حج برابر می‌شود «قُل هذه جنّاتُ عَدنٍ فَادخُلُوهَا خالدین»… گاهی قدم در وادی صبر و توکل می‌زنم خارم ولی دست طلب بر دامن گُل می‌زنم گاهی دم از هجران روی مُصلِح کُل می‌زنم چون ذره بر دامان او دست توسّل می‌زنم در عین مهجوری دم از صبر و تحمّل می‌زنم اما ندارم طاقت صبر و تحمّل بیش از این 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3420@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب🔹 ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب... جز با رضای تو ندمید و نمی‌دمد از شرق، در گذشته و آینده آفتاب فرمان اگر ز سوی تو یابد هرآینه هر مرده را دوباره کند زنده آفتاب در آستان قدس تو یا ثامن الحجج یک بنده ماه باشد و یک بنده آفتاب زرّینه گنبدت بدرخشد ز سطح خاک چونان‌که از سپهر درخشنده آفتاب تا شد پدید در مه ذی‌القعده چهره‌ات ای ماه شد ز شرم سرافکنده آفتاب... ای هشتمین ولی خدا یا اباالحسن! با طلعت تو کی بُوَد ارزنده آفتاب... نور از تو کسب کرده که بخشد به ماه نور ورنه کجاست این همه بخشنده آفتاب... بر حال منکران مقام ولایتت هر صبح‌دم به طعنه زند خنده آفتاب جان‌پرور است گرچه به دنیا، ولی به حشر، باشد برای خصم تو سوزنده آفتاب... تابنده است شمس جمال و جلال تو روزی که نیست روشن و تابنده آفتاب... شعرم ز یمن نام تو پیچیده هر کجا آن‌سان که نور کرده پراکنده آفتاب از ذره کمتر است «مؤید» به درگهت جایی که هست ذرّۀ شرمنده آفتاب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3977@ShereHeyat