eitaa logo
شعر هیأت
10.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
188 ویدیو
16 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از یک 🔹با رایحۀ گل آمد🔹 می‌رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می‌فروشد زرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد «إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید شانه در شانه دو تا کعبۀ یک‌دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشۀ عشاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحۀ گل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریۀ او بود که باران آمد نفس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره‌ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه یا فاطمةالزهرا شد مثنوی نام تو را برده تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد می‌رسد قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1544@ShereHeyat
در چاه عدم دو هم‌قدم افتادند با هم به سیه‌چال ستم افتادند روشنگر راه شد، شکافندۀ علم روزی که «دو شب»‌ به جان هم افتادند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3640@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مشرق الانوار🔹 تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است توشه برداشته از گریه و زائر شده است دیرگاهی‌ست که مانند کبوتر، دل ما روی دیوار بقیع تو مجاور شده است سینه‌ات مشرق الانوار هزاران سینا موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است از همان روز که شد «عَلَّم الاَسما» آغاز علم، شاگرد تو یا حضرت باقر شده است کرسی و لوح و قلم آینۀ کشف و شهود مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است قطره از طینت دریاست همه می‌دانند هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است به سلامی که ز لب‌های رسول آورده‌ست مست از جام تماشای تو «جابر» شده است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3916@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹در سوگ آفتاب مدینه🔹 غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست امروز روز گریه و امشب شب عزاست تا خوشه‌های بغض، گل گریه می‌دهند از تنگنای سینۀ ما ناله‌ها رهاست در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه با صاحب‌الزمان دل ما نیز هم‌نواست داغی‌ست سینه‌سوز غم باقرالعلوم گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست... هم وارث تمامی اوصاف حیدر است هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید نامش شفادهندۀ هر درد بی‌دواست ای روح آسمانی از این داغ جانگداز فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست ای جان ما فدای غم غربت بقیع قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست... امشب هزار پنجره دل گریه می‌کنیم با غربت بقیع، دل شیعه آشناست شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه این‌جا مگر نه این‌ که مزار امام ماست تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت در بارگاه قدس کنون محشری به‌پاست امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2513@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خاطرات قافله🔹 نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/623@ShereHeyat
💠 یک نکته از این معنی آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند خانۀ كوچک تو با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبدالله انصاری شد كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی 🔹در یک شعر خوب و قابل دفاع، حداقل هفت ویژگی مهم وجود دارد: ۱. فصاحت ۲. استواری و صلابت ۳. جذابیت و لطف سخن ۴. بداعت و خلاقیت ۵. تناسب و سنخیت ۶. بلاغت ۷. انسجام 🔸آیا شعر منتخب، شعر خوبی است؟ مرور شعر با محوریت بررسی شرایط هفت‌گانه ما را به پاسخ این سؤال رهنمون خواهد بود: 1️⃣ فصاحت(سلامت گفتار) اگر در برابر مفاهیم حسی و فکری شعر، واکنش عاطفی نشان می‌دهید و حس خوبی (خالی از ابهام) دارید، یعنی این‌که با این شعر موافقید؛ از آن لذت برده‌اید؛ و نسبت به آن حس منفی ندارید؛ این، یعنی به احتمال قوی، آن شعر سالم است و توانسته است زمینه‌های ارتباط با مخاطب را فراهم سازد. 2️⃣ استواری و صلابت(غنای محتوایی و فنی) طرح مفاهیم گسترده و عمیق(از جمله تاریخی و اعتقادی) در شعر به بیانی سالم، شاعرانه و قوی، باعث می‌شود تصویری از اندیشه و نحوه بیان شاعر در شعر ترسیم گردد. 3️⃣ دل‌نشینی، جذابیت و لطف سخن اولین نشانه شعر خوب، قدرت غافلگیری و سپس، تاثیرگذاری بر مخاطب خاص است؛ «هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند»... و البته، شرط اول تاثیرگذاری، بهره‌مندی شعر از زبان ساده، صمیمی و طراوت سخن است. بیت حافظ حاوی همین شرط مهم است: «حسد چه می‌بری ای سست‌نظم بر حافظ؟ قبول خاطر و لطف سخن، خداداد است!» برای تحلیل میزان طراوت و جذابیت کلام شاعر، لازم است این دو حوزه به خوبی واکاوی شود: الف) آیا سخن شاعر برگرفته از« تجربه حسی» خود شاعر است یا تکرار تجربه دیگران؟ به عبارت دیگر راز جذابیت سخن را باید در «واکنش‌های عاطفی» شاعر جست‌وجو کرد (این حالت، بعد از درک تجربه‌های حسی به شکل ناخودآگاه، بروز و ظهور می‌یابد). ب) بخشی از جذابیت سخن کاملاً فطری است(بیت حافظ را مجددا مرور کنید!) «شیرین‌زبانی» و «لطف سخن» شاعران کاملا خداداد و فطری است. از همین راه، می‌توان میان شعر «تصنعی» با شعر «واقعی» تفاوت قائل شد. 4️⃣ بداعت و خلاقیت هیچ هنرمند اصیل و باهویتی حاضر نیست آثار دیگران را تقلید و کپی‌کاری کند... از شاعر خوب انتظار می‌رود شعرش حاوی «اتفاقات شاعرانه» باشد؛ شعر خلاقانه، هنر شاعر را نسبت به دیگران متمایز و برجسته می‌کند. خب؛ ببینید در شعر نمونه‌های خلاقیت وجود دارد یا خیر؟ 5️⃣ تناسب و سنخیت میان کلمات و عبارات، تصاویر و حتی اندیشه شاعر؛ باید تناسب، تجانس و سنخیت باشد تا دو اصل «هم‌نشینی» و «جانشینیِ» فنی و شاعرانه در شعر رعایت شود. 6️⃣ بلاغت کلام(شعر) برگرفته از مهارت شیوایی سخنور(شاعر) است؛ و سخنور با تجربه‌اندوزی در چند عرصه، می‌تواند به «بلاغت» و «شیوایی» سخن دست یابد: ـ شناخت رموز و اصول فنی زبان و بیان شاعرانه ـ شناخت سطح فکری و فنی مخاطب و مرزهای نیاز و انگیزه او ـ شناخت حال و هوای حسی، فکری و فنی خود مجموع این سه عرصه را اقتضای حال و مقام (زمان، مکان، و فضا) و اقتضای حالات شاعر و مخاطب نام نهاده‌اند. 7️⃣ انسجام بافت سخن و مجموعه ارتباطات و پیوندهای فکری، فنی و حسی شعر که ثابت می‌کند شاعر به یک منظومه فکری و فنی رسیده است و اجزای شعر او به‌جای آن‌که یکدیگر را نقض کنند، یک «هویت واحد هنری» را تشکیل داده‌اند. 📝 سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی ✅ @smhroknabadi@ShereHeyat
🔹حج عشق🔹 حاجیان را گفت: آن‌جا کعبه عریان می‌شود در طواف کعبه آن‌جا جسمتان جان می‌شود حج منم، چشمانتان را وا کنید ای حاجیان کعبه بی‌من از شما مردم گریزان می‌شود استطاعت هرکه دارد می‌شود ملحق به من هرکه نامرد است پشت کعبه پنهان می‌شود حاجیان را گفت: بی من حجّ ندارد حرمتی کعبه بی‌من از شما مردم! گریزان می‌شود گفت: در ذی‌‌الحجۀ امسال شوری دیگر است گفت:‌ در ماه محرّم عید قربان می‌شود آمد و در کربلا با آشنایان خیمه زد گفت با یاران که: فردا ظهر طوفان می‌شود گفت با یاران که: فردا خطبۀ ناخوانده‌ای گرم از نهج‌البلاغه باز عنوان می‌شود خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بی‌ذوالفقار گفت: فردا کاخ ظلم از ریشه ویران می‌شود آمد و افتاد چشم حُر به چشم روشنش مشکل حر با نگاهی گرم آسان می‌شود حاجی از کاروان وامانده‌ای گِرد حسین یک شبه می‌گردد و در کعبه مهمان می‌شود... خیمه را خاموش کرد و گفت با یاران خویش: ظهر فردا هرکه با من هست، قربان می‌شود «هرکه خواهد گو بمان و هرکه خواهد گو برو» می‌رود هرکس از این خیمه، پشیمان می‌شود دوستان را گفت: فردا کربلا نورانی است گفت: فردا با شما این‌جا چراغان می‌شود روز خلقت را شما تفسیر دیگر می‌کنید گفت: فردا محشر کبری نمایان می‌شود حجّ امسالین حدیثی تازه‌تر آورده است: عید قربان شما، شام غریبان می‌شود... گفت: وقت «استلام» دست عباس علی‌ست گفت: فردا زمزمِ خورشید، جوشان می‌شود آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت آن نمایش همچنان بی‌پرده اکران می‌شود! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3247@ShereHeyat
🔹احرامی دگر🔹 بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین وای من! مابین رود دجله و رود فرات لب ز شن‌های بیابان خشک‌تر دارد حسین اهل‌بیتش را ببین همراه خود آورده است چون‌که از پایان کار خود خبر دارد حسین تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگی‌ست روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین بانگ بر زد پیکری بی‌دست «اَدرک یا اَخا!» ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست آه اگر از اهل‌بیتش چشم بردارد حسین کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین... تا که حج ناتمام خویش را کامل کند ترک سر کرده‌ست، احرامی دگر دارد حسین... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3327@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ» خدایا! چه یافت آن که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟! 📗 دعای عرفه 🔹ترنّم دل🔹 تا نام تو را دلم ترنّم کرده‌ست با یاد تو، چون غنچه تبسّم کرده‌ست «گم کرد تو را» هر که، چه را یافته است؟ هر کس که «تو را یافت» چه را گم کرده‌ست؟ 🌐 shereheyat.ir/node/1560@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أشکُو إلیکَ غُربتی🔹 چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2893@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حسبِیَ الله🔹 «یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم با تو ولی باکی از این لشکر ندارم از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله» نقشی به جز این، روی انگشتر ندارم من آسمانم را به تو تقدیم کردم دور و برم یک ماه، یک اختر ندارم دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است درد من از این نیست که یاور ندارم «یا رادَّ یوسف عَلَی یعقوب» بنگر دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم «یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت غیر از همین لاله، گلی دیگر ندارم دارم سَر و سِرّی در این هنگامه با تو می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم با عضو عضو پیکرم می‌گویم اینک ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد ذکری، مناجاتی از این بهتر ندارم این شمرها احساسشان را سربریدند این‌ها مسلمان‌اند؟ نه باور ندارم هم زنده‌ام با اشک هم مقتول اشکم از راز خود پرده چگونه بر ندارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2894@ShereHeyat
پیغمبر درد بود و هم‌درد نداشت از کوفه به‌جز خاطره‌ای سرد نداشت می‌گفت: خدایا که بگوید به حسین این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت 📝 @ShereHeyat