#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹حسرت زیارت🔹
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
«توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو»
خدا به یُمن شما رزق میدهد ما را
زمین نشسته سر سفرۀ قناعت تو
هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش
نمیرسد به بلندای استقامت تو
چه آمده به سر ماهِ رویت این شبها
که در توان علی هم نبوده رؤیت تو
هنوز کوثر این اشکها خروشان است
چگونه سرد شود داغ بینهایت تو
تو رفتهای و جهان قرنهاست میسوزد
و مانده روی دلش حسرت زیارت تو
چقدر دست غزل در برابرت خالیست
بگو چگونه درآییم از خجالت تو
📝 #فائزه_زرافشان
🌐 shereheyat.ir/node/4411
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹رسم تسلیت🔹
دخترم، بیتو بهشتِ جاودان شیرین نبود
بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود...
آمدی ای مهربان، اما چرا افسردهای؟
با تو در دنیا که بودم، خاطرت غمگین نبود
در مدینه تا تو را میدیدم ای نخل امید،
صحبت از گل بود، اما حرفی از گلچین نبود
لالۀ باغ مرا دیدند مردم، داغدار
اینکه رسم تسلیت، این شیوۀ تسکین نبود...
میهمان من شدی با گوشۀ چشم کبود
راستی آنجا مگر چشم حقیقتبین نبود؟
صورت نیلی و بازوی کبود، ای روزگار!
آن سفارشها که من کردم، جوابش این نبود
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3530
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹دارالشفای درد جهان🔹
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست
ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را
ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود
همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را
زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر
کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را
ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک
پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را
دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنیست ز چندین جفا تو را
تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود
راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را!
یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست
در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را...
تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی
انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را...
دادند در بهای فدک آخر ای دریغ
گلخانهای به گسترۀ کربلا تو را...
پهلو شکستهای و علی با فرشتگان
با گریه میبرند به دارالشفا تو را
دارالشفای درد جهان، خانۀ علیست
زین خانه میبرند ندانم کجا تو را؟!...
📝 #قادر_طهماسبی
🌐 shereheyat.ir/node/4418
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹یاس کبود🔹
..باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشکیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند..
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس، دامان سپید آشتیست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیّت است
یاس استنشاق معصومیّت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود..
گریه کن حیدر که مقصد مشکل است
این جدایی از محمد مشکل است..
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین..
گریه کن زیرا که گلها دیدهاند
یاسهای مهربان کوچیدهاند..
📝 #احمد_عزیزی
🌐 shereheyat.ir/node/1284
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹قبر بینشان🔹
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
كبوتر دل ما را به آشیان ببرید
كجاست آن جگر شرحهشرحه تا كه مرا
به سوی سنگ مزارش كشانكشان ببرید
مرا كه مهر بقیع است در دلم چه شود
اگر به جانب آن چار كهكشان ببرید
كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
كسی صدای مرا در زمین نمیشنود
فرشتهها! سخنم را به آسمان ببرید
نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
📝 #افشین_علا
🌐 shereheyat.ir/node/116
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹بحر رحمت🔹
ای بهشت از نور رویت، دلپذیر
خوبیات در هر دو عالم بینظیر..
از دعایت ابر غفران، اشکریز
از دعایت، بحر رحمت، موجخیز
کن دعا، تا مردمان، یکرو شوند
تا ملائک، جمله آمینگو شوند
کن دعا، ای عرش اعلیٰ پایهات
پیش از اهل خویش، بر همسایهات..
گر نمیگفت از تو همسر یا پدر
کس نبود از حَسب حالت، با خبر..
چون پیمبر را به رو، در، وا کنی
شرم از مهمان نابینا کنی
تاول دستان کاری، پند تو
خطِّ بند مشک، گردنبند تو
روح ایمان دیدۀ بیدار توست
با یتیمان مهربانی کار توست...
در جهان، تسبیحت ای نیکوسرشت
خلق را یک در، ز درهای بهشت
از غمت ای پیش حق، با آبرو
ابر بغضی تلخ، دارم در گلو
بغضم آیا از حدیث کربلاست
یا ز یادِ دردِ پهلوی شماست؟
در دلم این بغض غوغا میکند
آخرِ این شعر، سر، وا میکند
📝 #محمدجواد_محبت
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹آب و آینه🔹
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
نمیتوان چو به خورشید روبرو نگریست
به روز واقعه هم با نقاب میآید
دریچهای بگشا سوی آن طلیعۀ نور
سپیدۀ سحری با شتاب میآید
دری به باغ نبوت گشود از گل سرخ
شگفت نیست که بوی گلاب میآید
صدای فاطمه در کائنات پیچیدهست
صدا بزن که ببینی جواب میآید
گلی که سایه فتد بر تنش ز پای نسیم
چه بر سرش ز هوای خراب میآید
خطابۀ تو که خون گلوی مرغ حق است
چو آیههای خدا با کتاب میآید
فدک بهانۀ حقجویی و ارادۀ توست
خروش بر ستم چیره راه سادۀ توست
::
پدر به دست تو، گر مینهاد بوسه بهجاست
که دست پاک تو و همسر تو دست خداست...
چقدر سادگی زندگیت شیرین است
بساط خانۀ تو لیف سادۀ خرماست
تمام مَهر تو آب است و چند درهم سیم
همان که در نظرت هیچ نیست، این دنیاست
محل زندگیات یک اتاق روشن و سبز
به طول مِهر، به ابعاد پاکی و تقواست
تو آنچنان و... بیا حشر و نشر ما بنگر
اگر که شیعه بمیرد ز شرم روت رواست
خدا کند ز تو نوری رسد به باور ما
زِ مهر، سایهات افتاده باد بر سر ما..
📝 #سیدعلی_موسوی_گرمارودی
🌐 shereheyat.ir/node/1949
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹آیات سجدهدار🔹
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعۀ فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
عثمانیان به مذهب بس که تاختند
در سبزهزار چالدران سرخ شد غبار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1311
✅ @ShereHeyat
تا کی به ندای نفْسِمان گوش کنیم
غم را به قد قافیه تنپوش کنیم؟
حیف است که در بلندی این یلدا
کوتاهی عمر را فراموش کنیم!
📝 #سیدابوالفضل_مبارز
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#غزل
🔹خزان جدایی🔹
مرا شکوفه بخوان و مرا بهار بخوان
بهار سوخته از رنج روزگار بخوان
بیا و در شب یلدای دوریات ای عشق!
دل مرا که چنین خون شده، انار بخوان
کجا ببینمت، آخر نشانی تو کجاست؟
بیا و منتظران را سر قرار بخوان
مرا که بر سر راهت نشستهام عمری
به راهِ آمدنت لااقل غبار بخوان
به دور از تو گرفتار در حصار شبم
مرا به آن سوی این سیم خاردار بخوان
از این خزان جدایی دلم به تنگ آمد
بخوان، مرا به شکوفایی بهار بخوان
📝 #حسن_زرنقی
✅ @ShereHeyat
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شِکوِه ز غم زمانه کردن خوب است
از دیده به جای اشک، خون میگریم
یلداست... انار دانه کردن خوب است
📝 #مسعود_یوسفپور
✅ @ShereHeyat
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#غزل
🔹یا علی🔹
جهان نگاه کودکیست بیقرار، یا علی
که غرق شد میان موج انفجار، یا علی
جهان یتیمخانهایست تشنۀ نوازشی
پدر ندیده است چون تو روزگار، یا علی
جهان صدای مادریست شیرزن که مانده است
به رغم داغ، مثل کوه استوار، یا علی
تو التیام شو برای آن پدر که میرسد
کنار نعش دخترش امیدوار، یا علی
نه لایلای مادران، که گوش شیرخوارهها
به خون نشسته از صدای مرگبار، یا علی
جهان چه بیوجود شد، به خواب رفت و دود شد
جهان بیتو را نمانده اعتبار، یا علی
جهان بی تو آه نه، تو هستی و کشاندهای
حماسۀ حماس را به کارزار، یاعلی
به بازوان مرحبافکنت مدد رساندهای
به جان این دلاوران داغدار، یا علی
به وارثان خیبر از خروش حیدری بگو
حوالهشان بده به تیغ ذوالفقار، یا علی
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#غزل
🔹والتّینِ وَالزیتون...🔹
به پرواز پرستوهای «سُبحانَ الَّذی اَسری»
به آواز قناریهای سرخ مسجدالاقصی..
به بغض گریۀ گهوارۀ بیطفل و بیمادر
به آن طفلی که مدفون است روی سینۀ بابا
به بسم الله پروانه، کنار شعلۀ آخر
به پرپرهای شمع سوخته در آخرین نجوا
به گلهای کفنپوش بنفشه در ردیف هم
به لالایی بمب فسفری خواب اقاقیها
به متن برگ برگ آیۀ وَالتّین والزیتون
به نَص سورۀ والطور و نور سینۀ سینا
که قطره قطره خون بیگناهان نیل خواهد شد
و فرعون زمانه غرق خواهد شد در این دریا
📝 #سعید_حدادیان
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#مثنوی
🔹سلام بر اشکت🔹
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
ادب به قامت زهراییات قیام کند
وفا به غیرت عباس تو سلام کند...
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمهای
تو آسمان ادب را همیشه قائمهای
به نفس پاک محمّد تو همدمی مادر
مسیح عشق و ادب را تو مریمی مادر
بهشت شیفتۀ چار لالۀ یاست
کلید باب حوائج به دست عبّاست
مزار توست کنار مزار چار امام
که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام...
مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت
که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت
هزار قافله دل پایبست فرزندت
نشان بوسهٔ مولا به دست فرزندت...
اگر تو نام نبردی ز شاخۀ یاست
گریست دیدۀ زهرا برای عبّاست
الا تمام وجودت پر از نوای حسین
به گریه نایبةالزینبی برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریهکنان حسین، بر اشکت
سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت...
تو مادر شهدا، همسر علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی
خزان رسید چو بر برگ لالۀ یاست
نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند
هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت
دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1300
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹لاله عباسی🔹
جز او بقیع زائر خلوتنشین نداشت
در کوچهباغ مرثیهها خوشهچین نداشت
نجوای غمگنانۀ این مادر صبور
تأثیر، کمتر از نفس آتشین نداشت
جز چشم او که چشمهٔ احساس شد، کسی
یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت
با آنکه خفته بود به خون، باغ لالهاش
از شکوه کمترین اثری بر جبین نداشت
بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژهٔ امالبنین نداشت...
میگفت ای دلاور نستوه! ای رشید!
خورشید نیز صبر و رضا بیش از این نداشت
عباس من! که لالهٔ عباسی منی
ای کاش دل به داغ فراقت یقین نداشت
ای ساقی حرم که عطش تشنهٔ تو بود
ساقی به جز تو سلسلهٔ «یا و سین» نداشت
عباس من! شنیدهام افتادهای از اسب
تاب تحمل تو مگر صدر زین نداشت؟...
والله، بعد زمزمهٔ «اِن قطعتموا»
چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت
تا موج نخلها ز حضورت به هم نخورد
دریای غیرت این همه اوج و طنین نداشت
تو، ماه من نه... ماه بنیهاشمی ولی
پیشانی بلند تو این قدر چین نداشت
وقتی حسین بر سرت آمد، که یک نظر...
چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1296
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
🔹رازِ سر به مُهر🔹
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مُهر
در خانۀ علی سَرِ افشای خود نداشت
امّالبنین کنایهای از شرم عاشقیست
کز حُجب، تاب نام دلآرای خود نداشت
در پیش روی چار جگر گوشۀ بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن؟ نه! هُمای عرشنشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق، پارههای جگر داده بود و لیک
بعد از حسین، میل تسلّای خود نداشت
عمری به شرم زیست که عباس، وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت
📝 #افشین_علا
🌐 shereheyat.ir/node/134
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
🔹روضهخوان حسین🔹
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود..
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمهجان شده بود
چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین
-و نه به خاطر فرزند- روضهخوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بیامان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
📝 #سیدمهدی_موسوی
🌐 shereheyat.ir/node/1302
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل_مثنوی
🔹فاطمهٔ دومین🔹
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خُلدبرین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شورآفرین شدی
بیشک برای مادری زینب و حسین
شایستهای که فاطمهٔ دومین شدی...
با خود دوباره خاطرهها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطرهها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندیست پارههای دلت رفتهاند آه
تو ماندهای و نمنم این اشک گاهگاه
با قلب تو حکایت هجران چهها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافلهٔ کربلا رسید
یک شهر چشم منتظر و اشک بیامان
برگشته است از سفر عشق کاروان
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه
تو میرسی و روضه هم آغاز میشود
بغض از گلوی خاطرهها باز میشود
هرکس نشسته گوشهای و روضهخوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
همناله با دو چشم ترت، حرف میزند
از جای خالی پسرت حرف میزند:
یادش بخیر لحظهٔ شیرین گفتگو
یادش بخیر زمزمههای عمو عمو
یادش بخیر دیدهٔ بیدار کربلا
شبها صدای پای علمدار کربلا
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نامآور تمام عرب بود ماه تو
داغ تو تازهتر شده با حرفهای او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
رو میکنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
شاید نگاه توست به قدّ خمیدهام
یا اینکه شرم میکنی از اشک دیدهام
دیگر شکسته قامت امالبنین، بخوان
از روضههای ماه من ای نازنین، بخوان
نامآوران به شوکت او بُردهاند رشک
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک؟
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سه شعبه به من بگو
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟... آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟... آه
شرمندهام ز روی تو و مادرت رباب
شرمندهام اگر نرسیده به خیمه آب
قلب مرا بیا تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/137
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#چارپاره
🔹مادر پسران🔹
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی: «به روی چشم عزیز!»
فدای چشمت، چشم تو بیبلا مادر
مدام بر لب من «ان یکاد» و «چارقل» است
که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم!
بدون خُود و زره نشنوم به صف زدهای
اگرچه من هم «جوشن کبیر» میخوانم...
شنیدهام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیدهام که علم بر زمین نمیافتاد
شنیدهام که به آب فرات، لب نزدی
فدای تشنگیات... شیر من حلالت باد
بگو چه شد لب آن رود، رود تشنۀ من!
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوۀ دل من؟!
بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟
بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت
بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد...
همین که نام مرا میبرند میگریم
از این به بعد من و آه و چشمِ تر شدهای
چه نام مرثیهواریست «مادر پسران»
برای مادر تنهای بیپسر شدهای
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/142
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
🔹ام الادب🔹
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/3585
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
🔹دارالشفا🔹
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی
بلاگردانشان بودی به قول خود وفا کردی
برای پاسداری از حسینش بچههایت را
فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی
بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی
ادب را تربیت کردی ولا را مبتلا کردی
علمدار عزای زینت دوش نبی بودی
در آغوش مدینه خیمۀ ماتم به پا کردی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی
نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان
زمین مرده را با اشک خود دارالشفا کردی
شبیه فاطمه اشکت چراغ راه مردم شد
برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی
چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده
چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی
جهان را خیمۀ شیدایی اصحاب عاشورا
جهان را مجلس مرثیۀ خون خدا کردی
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/5859
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
🔹احساس مادری🔹
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!
بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی
در هیئت کنیزی اولاد فاطمه
اینگونه پا به خانهٔ مولا گذاشتی
میریخت از نگاه تو احساس مادری
مرهم به زخم زینب کبری گذاشتی
«مولا صدا بزن، نه برادر! حسین را...»
این جمله را تو بر لب سقا گذاشتی
در کربلا برای دل سنگ کوفیان
چار آینه به رسم تماشا گذاشتی
با تو بقیع داغ دلش تازه شد که تو
پا جای پای غربت زهرا گذاشتی
پیش از تو نوحه، شور حماسی نمیگرفت
رسم خوشیست آنچه که بر جا گذاشتی
از خوان نوحهخوانی تو آب میخورد
چشمان خیس ما که بر آن پا گذاشتی
📝 #سیدمحمدجواد_میرصفی
🌐 shereheyat.ir/node/1302
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹نگاه تشنهٔ دریا🔹
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
مادر! شنیدهام که تو در ازدحام زخم
جز ذکر یا حبیب به لبها نداشتی
وقتی نسیم عشق وزیدن گرفته بود
جز آرزوی دیدن زهرا نداشتی
باور نمیکنم که در آن رستخیز درد
دستی برای یاری مولا نداشتی
آن لحظه میرسید به بالینت آفتاب
اما دریغ، چشم تماشا نداشتی
در مشک تشنه جرعهٔ آبی هنوز بود
اما توان بردن آن را نداشتی
تا خیمههای نور اگر آب میرسید
شرم از نگاه تشنهٔ دریا نداشتی...
📝 #منصوره_حسنخانی
🌐 shereheyat.ir/node/1299
✅ @ShereHeyat
🌷 تقدیم به بانوان دلیر دین و میهن
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان به پا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
حماسه است این تغزل است این حکایت کوهی از گل است این
بخوان از ایمان کوهساران بگو از احساس لالهزاران
بخوان از آنان که بین میدان وقارشان ذوالفقارشان شد
شکوهشان داده سربه زیری چنان بلندای آبشاران
اگر ابوجهل اگر اُمَیّه تو را به خاک شکنجه بستند
«سمیه» باش و «حمامه»، نشکن میان غوغای سنگباران
«نسیبه» باش آن دلاوری که به یاد کوه احد بمانَد
خروش تو بر هجوم دشمن نهیب تو بر فرار یاران
بگو که «اُمّ وهب» چگونه سر پسر را گرفته بر دست
رجز رجز آتش است و طوفان مقابل بهت نیزهداران
به قامت مادران ایمان به هیئت دختران غیرت
ادامه دارد ادامه دارد حماسۀ فاطمیتباران
به نام «دا» قصهها بخوان و بگو که «من زندهام» همیشه
بگو از آن قوم سرفرازی که پای دارند و پایداران
بگو از آن مادری که بعد از شهادت سومین جوانش
قدم زده در میان باران به سمت آرامش جماران
صدای مانای روزگاران روایتی نو بخوان دوباره
بگو بگو که هر آنچه گفتم نبوده الا یک از هزاران
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/3563
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حرم
#شهدا
#غزل
🔹حرم یعنی...🔹
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطمهای امواج خروشانش
حرم گاهی میان قاب چشم حضرت مولاست
که هر شب در میان چاهها میکرد پنهانش
حرم گاهی فراتر میرود از مرز اندیشه
تصور میشود بیگنبد و بیصحن و ایوانش
حرم گاهی رسیده نیمهشب در دِیرِ نصرانی
و همصحبت شده با راهب تازه مسلمانش
حرم گاهی همینجا گوشۀ دنجِ همین خانهست
همین سجاده، با تسبیح و مُهر و عطر و قرآنش..
حرم گاهی همین جمهوری اسلامی ایران...
همین که حاج قاسم این چنین میشد غزلخوانش
همین خاکی که هر روزِ خدا خورشید از مشرق
برای عرض حاجت میرسد در صحنِ سلطانش
به سمت آسمانها کوچههایش نور میبارند
به دنبال دلیل گفتهام هستی؟شهیدانش
جزیره از نبود باکریهایش شده مجنون
شده پر خون دو چشم آسمان در سوگ دورانش
نگاه آبیاش هر جا که باشد آسمان آبیست
چه بغداد و چه سوریه، چه بیروت و چه تهرانش
شکوه زینبیه در لفافه گفت با کوفه
همیشه مرد میماند به پای عهد و پیمانش
«اِذا جَاءَ» بخوان آری که «نصرُالله» نزدیک است
بگو با کفر از فتح بلندیهای جولانش
زمانی قدس آغاز مسیر اربعینیهاست
هزاران فرسخ آری دورتر از مرز مهرانش
::
برای حاج قاسم ابتدا این شعر را خواندم
کنار سنگ قبرش، در میان بُهت هجرانش
برایش خواندم و او میشنید و خوب میدانم
که با این حرفهایم بردهام زیره به کرمانش
برایش از حرمها گفتم و از سرزمینی که
سلیمانی شود هرکس که باشد مرد میدانش
📝 #رضا_خورشیدیفرد
✅ @ShereHeyat