eitaa logo
شعر هیأت
10.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
188 ویدیو
16 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه سجادۀ تو دشت‌های بی‌کرانه دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت گنجشک‌های بی‌شماری آشیانه تسبیح می‌گویی تمام طول شب را با اشک‌هایت دانه دانه دانه دانه فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟ در چشم‌هایت داری از کوثر نشانه فریاد عاشوراست موج پرچمی که وادی به وادی می‌بری بر روی شانه وقتی که در حال مرور کربلایی عالم سراسر می‌شود پروانه‌خانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مادرت، آن شهربانوی زمانه 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3917@ShereHeyat
آیینه‌ای و درست مانند حسین لبخند تو انعکاس لبخند حسین در محضر فاطمه عزیزی تو چقدر داماد حسن هستی و فرزند حسین 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خلوتگه راز🔹 شبی افروخته و نورانی‌ست روشنایی به جهانی ارزانی‌ست ماه تابیده ز بام افلاک از فروغش شده روشن رخِ خاک.. شبی آرام و جهان است خموش آفرینش شده بی جوش و خروش نکند ناله خروس سحری برده از یاد دگر نوحه‌گری مرغ شب نیز زبان را بسته‌ست گویی از ناله گلویش خسته‌ست اندر این صحنۀ آرام و خموش می‌رسد ناله‌ای از دور به گوش.. نغمه‌ای غرق در امواج نسیم حاکی از حسرت و اندوه عظیم اندر افلاک، فکنده‌ست طنین صوتی آشفته و لرزان و حزین.. زین نوا پردۀ جان می‌لرزد همه ذرّات جهان می‌لرزد یارب این نالۀ غم‌پرور کیست؟ این همه سوز و نوا از پی چیست؟.. کیست آشفته‌دل و عاشق‌وار راز می‌گوید و می‌گرید زار؟.. از غم کیست که چون شمع سحر شعله دارد به جگر، اشک به بر؟ مگر او حضرت ابراهیم است؟ که به درگاه خدا تسلیم است یا مگر هم‌سخن حق، موساست؟ که ز دل نالد و غرق نجواست یا مگر زنده شده احمد باز؟ بر کشیده‌ست ز توحید آواز دل در این راز نهان، حیران است این جوان کیست؟ چرا گریان است؟ :: آه... این تازه جوان سجاد است که چنین نیمه‌شبش فریاد است او بُوَد محرم خلوتگه راز پردۀ کعبه گرفته به نیاز او دل‌آشفته و مشتاق بُوَد افتخار همه عشاق بُوَد.. او به جان، شیفتۀ عشق خداست زار می‌نالد و در حال دعاست چهره در اشک اسف می‌شوید با دل‌آرام، چنین می‌گوید: «چشم‌ها رفته فرو در دل خواب خفته آرام، نجوم شب‌تاب لیکن ای بر همه هستی آگاه! خواب را نیست به نزدیک تو راه.. از تو ای دوست چنین می‌خواهم که کنی رحمت خود همراهم نظری جانب من اندازی این دل غم‌زده را بنوازی» :: گفت و نالید و شکایت‌ها کرد این سرود ابدی انشا کرد: «ای خداوند کریم کارساز ای پناه خستگان بی‌قرار ای که گویی پاسخ بیچارگان از کرم در پردۀ شب‌های تار ای که راحت بخشی از درمان خویش دردمندان را ز درد بی‌شمار.. غیر درگاهت ندارد ملجأی معصیت‌کار پریشان‌روزگار من در این شب نالم و خوانم تو‌ را با دلی سوزان و چشمی اشکبار بخششی بر گریۀ جانسوز من رحمتی بر این دل پر انتظار از تو دارم چشم آمرزش که نیست جز تو در عالم کسی آمرزگار» :: بعد از این سر به‌سوی چرخ افراشت باز این‌سان ز دل افغان برداشت: «ای خدا بردم اگر طاعت تو هست بر گردن من منّت تو ور گنه کردم و در تقصیرم حُجّت توست گریبان‌گیرم بارالها به همان حجّت خویش به کرم‌گستری و منّت خویش بنما رحم و ببخشا گنهم که به درگاه تو من روسیهم بارالها به سرای جاوید مکن از رؤیت جَدّم نومید» :: پس از این باز لب خویش گشود این نوا را ز سر سوز، سرود:.. «جز به یاد تو جهان زیبا نیست زندگی نغز و نشاط افزا نیست آخرت نیست خوشایند و نکو جز به عفو تو که باشد دلجو روز، خوش نیست جز از خدمت تو زآ‌ن‌که جان‌بخش بود طاعت تو نیست خوش جز به مناجات تو، شب شور شب هست ز یا رب یا رب!.. جز به مهر تو دلی خُرّم نیست بی تو سرمایۀ دل جز غم نیست..» :: باز این‌گونه سخن ساز نمود لب خود را به دعا باز نمود: «معصیت‌ها چه نهانی چه عیان به تو یا رب نرسانند زیان نیز سودی نبری از حسنات که تو را نیست نیازی در ذات زآنچه ای دوست تو را نیست ضرر عفو فرما و نما صرف نظر.. حسناتم به محبت بپذیر دیده از معصیت من برگیر» :: باز نالید و شکایت‌ها کرد لب بدین شعر غم‌افزا وا کرد: «ای آرزوی جان و دلم ای اله من درمانده‌ام، ببخش به حال تباه من تو مایۀ امید و تو آرام‌بخش دل تو چارۀ غم من و پشت و پناه من حاجات من برآر ز کارم گره‌گشای باران لطف ریز و فرو شو گناه من وامانده‌ام به راه و ندانم که چاره چیست زادم کم است و دور و دراز است راه من گریم برای توشۀ کم یا که راه دور؟ سرگشته است چون دل من، اشک و آه من یا رب! گناه‌کارتر از خود ندیده‌ام کس نیست در زمانه به روز سیاه من..» :: مرد حق کرد پیایی تکرار حاصل این غزل آتش‌بار هر چه تکرار نمود افزون‌تر شد دل پر تپش او خون‌تر.. ناگهان نالۀ او رفت فرو در نفس‌های تب‌آلودۀ او در گلو زمزمۀ او بشکست پردۀ کعبه برفتش، از دست سخت لرزید و بیفتاد خموش بر زمین نقش شد و رفت ز هوش بی‌خود افتاد ز پیمانۀ حق عاشق حق به در خانۀ حق 📝 @ShereHeyat
﴿اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ... وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ﴾ کم نیست گل محمدی در باغش گل‌های بهشت‌اند همه مشتاقش در بین صحیفه واژه‌ها با صلوات ناب‌اند چنان مکارم‌الأخلاقش 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 «ای تکیه‌گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من ای شطّ شیرین پرشوکت من» 🔺 رهبر انقلاب: من کاری ندارم مرحوم اخوان این شعر را برای چه‌کسی گفته و برای چه گفته؛ من این شعر را خطاب به میخوانم؛ من این شعر را خطاب به دعای ابی‌حمزه‌ی ثمالی میخوانم. 💻 Farsi.khamenei.ir
🔹دوستت دارم🔹 همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم چه شعبان‌المعظم، چه محرّم دوستت دارم دلم با عشق، خویشاوندی دیرینه‌ای دارد از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم وضوی گریه می‌گیرم در استغفار و می‌ریزم به پایت جان که ای جانان دمادم دوستت دارم برای این دل بیچاره همدم، عاشقت هستم برای زخم‌های سینه مرهم، دوستت دارم نگو از چشم من افتاده‌ای من چشم در راهم که از تو بشنوم یک‌بار من هم دوستت دارم خودم را بین آغوش تو می‌بینم شبیه حُر که با اشک خودش می‌گفت نم‌نم دوستت دارم در این دنیا نبردی آبرویم را در آن دنیا چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی زنم فریاد در بین جهنّم دوستت دارم دل دلواپسی دارم، دلی از غصه‌ها سرشار ولی «یا کاشف الهَم کاشف الغم» دوستت دارم فراز آخر شعر است و یک اقرار بی‌پایان مرا بسیار می‌خواهی و من کم دوستت دارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2222@ShereHeyat
🔹از همه دل‌رحم‌تر...🔹 قلب مرا نرم کرد، دیدۀ بارانی‌ام تر شده سجاده از اشک پشیمانی‌ام از همه دل‌رحم‌تر، از همه نزدیک‌تر هرچه برنجانمت باز نمی‌رانی‌ام از تو چه پنهان پر از حسرت دنیا شدم از تو چه پنهان پر از بی ‌سر و سامانی‌ام عمر تباه مرا، بار گناه مرا باز بدان ای رئوف از سر نادانی‌ام بندۀ شرمنده‌ات عاشق تو بود و هست خواه ببخشایی‌ام، خواه بسوزانی‌ام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2257@ShereHeyat
ای که در سورۀ تبسم خود لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری نوری از آفتاب روشن‌تر، رویی از ماه خوب‌تر داری تو کدامین گلی که دیدن تو، صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهرهٔ خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز مکه هم شاهد سلوک تو بود کربلا، کوفه، شام حیران‌اند، تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تب کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد عشق می‌داند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح شش‌گوشه گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو، یا علی هرچه بیشتر گفتیم با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/249@ShereHeyat
علیه‌ا‌لسلام 🔹خورشید کربلا🔹 پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد در کنج خانه، نان تنوری که داشتی شب‌زنده‌دار بودی و ذوب خدا شدی در بندگی گذشت حضوری که داشتی... خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود در کوچه‌های شهر، عبوری که داشتی این آفتاب توست که خورشیدمان شده! یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟... :: چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری‌ست روی سپید و خال سیاهت پیمبری‌ست گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبری‌ست... باید دوید پشت سر ردّ پای تو یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری‌ست نامت علی‌ست جلوه رویت محمدی‌ست نامت علی‌ست طرز نگاهت پیمبری‌ست تو صاحب جلال علی و پیمبری آیینه جمال علی و پیمبری :: ای آفتاب روشن شب‌های کربلا پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا ای از تمام عالمیان برگزیده‌تر نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا آب فرات و علقمه و گنبد حسین یا تل زینبیه و هر جای کربلا... ...هر چند دیدنی‌ست ولی دیدنی‌تر است پایین پای مرقد آقای کربلا نزدیک‌تر به محضر آقاست جای تو پایین پایی و همه پایین پای تو... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2210@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کریم السجایا🔹 سلامٌ علی آل یاسین و طاها سلامٌ علی آل خیر البرایا سلام خدا و سلام رسولش به ماهی که همتا ندارد به دنیا اگر در فضائل... جمیل الثنایا اگر در خصائل... کریم السجایا به صورت حمید است و محمود و احمد به سیرت علی است و عالی و اعلی به هنگامۀ کارزار است حیدر به هنگام ذکر و مناجات، زهرا حسین است در علم و حلم و سیادت شده عین عباس ساقی و سقا که ساقی عشق است و مرد شهادت که سقای آب حیات است و یحیی خوشا آن اذانی که باران فیضش کند خاک دل‌مُرده را باز اِحیا فدای نمازی که وقت قیامش سراسر شود دشت چشم تماشا فدای قنوتی که پرواز داده به افلاک دل‌های دردآشنا را فدای سجودی که با اشتیاقش به خاک حرم سجده آورده طوبی فدای سلامی که گفته‌ست پاسخ به صد شوق آن را نبی البرایا خوشا آن جوانی که در خلق و خویش شود سورۀ حُسن یوسف سراپا برای پدر چیست زیباتر از این؟ جوانش شود سرو خوش قد و بالا برای حسین است از این چه خوشتر؟ که هر جا سخن گفت با ماه لیلا، به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ نیاورد آن ماه حرفی به لب‌ها ببینید در این بیابان، چه ماهی مهیا شده تا زند دل به دریا که دریادل است و به لب دارد اینک: ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟ چه سخت است از او چنین دل بریدن مگر تاب می‌آوَرَد قلب بابا بپرسید از چشم یعقوب، مردم! از این هست جانکاه‌تر؟ هست آیا؟ نگاه حسین است حرزی به جانش به لب‌های زینب خدایا خدایا به بازی گرفته چنان مرگ را او که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی گرفته‌ست در دست خود ذوالفقاری که برخاسته بانگ لا سیف الا... چه شوری‌ست در سر، چه شوقی‌ست در دل شگفتا از این جان‌فشانی شگفتا شهادت شده مست چشمان مستش که مشتاق‌تر پر گشوده‌ست حالا برای تماشای صبح نگاهش دل قدسیان است غرق تمنا ملائک همه صف به صف در طوافش بهشت است دلتنگ آن ماه‌سیما ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟ ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟ به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟ و یا رفته تا آسمان‌ها مسیحا؟ ذبیح است سوی منا پر گشوده؟ و یا این بیابان شده طور سینا؟ رسیده‌ست دیگر زمان عروجش شنیده‌ست از سوی حق «ارجعی» را زبان لال مانده به توصیف ذاتش همان ذات ممسوس در ذات یکتا سلامٌ علی اهل بیت النبوه سلامٌ علی آل یاسین و طاها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4590@ShereHeyat
علیه‌ا‌لسلام 🔹یوسف لیلا🔹 در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بی‌همتا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام همه ته‌مانده‌های نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالی‌الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی‌الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ‌بن‌ابی‌طالب مهیا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا... امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3216@ShereHeyat
علیه‌ا‌لسلام 🔹کمال حُسن🔹 فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست... ز احمد و ز حسین و ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بُوَد که در این خاکدان، اقامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست 📝 🌐shereheyat.ir/node/250@ShereHeyat