#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹آیت حرّیت🔹
حیات آب بقا جز غم تو نیست، حسین
نمیرد آنکه دلش با غم تو زیست، حسین
صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو
به قدر یک مژه بر هم زدن گریست، حسین
به روز حشر که محشر کند شفاعت تو
کسی که سایهنشین تو نیست، کیست؟ حسین
جهنم است بهشتی که خالی از تو بُوَد
بهشت بی گل رویت بهشت نیست، حسین
تویی که آیت حُرّیت از رخت پیداست
خوشا کسی که چو حر بر تو بنگریست، حسین
گدای راه تو هر کس که گشت آقا شد
که گرد خاک رهت تاج سروریست، حسین
نشسته بر سر راه تو «رستگار» مدام
به دستگیری او لحظهای بایست، حسین
📝 #سیدمحمد_رستگار
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#امام_حسین علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
🔹صد قافله دل🔹
خوبرویان چو علم بر سر راهی بزنند
ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند..
دلسپیدان چه خوش است آنکه به صحرا چو زهیر
خیمه در منظر چشمان سیاهی بزنند
گر پسند دلشان افتی و منظور حضور
به دمی راه دلت -گر چه نخواهی- بزنند..
به یکی مصرع برجسته که از حرّ شنوند
قلم عفو به دیوان گناهی بزنند
روح عشاق چو احرام محبت بندند
هاله گردند و طواف رخ ماهی بزنند
بسکه آیینۀ وصلاند، شهیدان حسین
خبر از زخم ندارند که آهی بزنند
دل ما در هدف تیر کمانابرویان
همه تن سینه سپر کرده... الهی بزنند!
📝 #ذوقی_اصفهانی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
یک شب ز سپاه کوفیان مهلت خواست
تا حر به بهشت کربلا برگردد
📝 #محمد_فخارزاده
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹بندۀ همیشگی🔹
شهید عشقم و پایندهام برای همیشه
که کشته میشوم و زندهام برای همیشه
هنوز صاعقه بارد ز هرم هیبت خشمم
که گردبادم و توفندهام برای همیشه
اگرچه خوارترینم، تو گلنسیمترینی
که از شمیم تو آکندهام برای همیشه
نبود حاصل عمرم به غیر نامهسیاهی
که بسته شد ز تو پروندهام برای همیشه..
بگو مرا نفریبد بهشت و حور و قصورش
که من ز غیر تو دل کندهام برای همیشه
زبان قال ندارم، زبان حال من این است:
اگر امیر تویی، بندهام برای همیشه..
📝 #محمدعلی_مجاهدی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
📝 #محمود_شریفی
🌐 shereheyat.ir/node/5646
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹پرواز بیپروا🔹
کسی در بالهایت ریخت شوق پر کشیدن را
به جان مردهات بخشید آهنگ تپیدن را
نگاه تیرهات را برد تا آن سوی آبیها
به چشم پرغبارت یاد داد آیینه دیدن را
دلت بی شور عشق و بی حضور نور نارس بود
چشیدی عاقبت گرمای شیرین رسیدن را
لب تفتیدهای راز عطش را گفت با چشمت
که هر گوشی ندارد تاب از دریا شنیدن را
رها از خاک تا آتش پریدی چون پری در باد
خدا قسمت کند اینگونه بیپروا پریدن را
📝 #عباس_چشامی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹روزی آماده🔹
جدا میکردی از لشکر مسیر جادۀ خود را
به روی اشک میانداختی سجادۀ خود را
به استقبال تو با روی باز آمد امام ما
چه مشکل گفته بودی حرفهای سادۀ خود را
چه کردی با دل فرزند پیغمبر که میخواهد
در آغوشش بگیرد پیکر آزادۀ خود را
بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت
بگیر از دستهایش روزی آمادۀ خود را
شهادت روزی مردان سرمست است و قسمت شد
که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را
ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او
شکوه پیکر در خاک و خون افتادۀ خود را
📝 #احمد_حسینپور_علوی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹یهدی مَن یَشاء🔹
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
ما چه میفهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند
او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشیهای جهان پروا کند
آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بیکران بال و پرش را وا کند
با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
📝 #علی_گلی_حسینآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5681
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد؟
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند، اگر رنجیده باشد چه؟
گناهم را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
دلم مثل بیابان در تب دلشوره میسوزد
بخندد آسمان با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها آرام کرده اضطرابم را
دلم قرص است با آزادهها همزاد خواهم شد
رسیده وقت آن تا بشکنم قفل سکوتم را
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
اگر عشق است، این افتاده را هم میبرد بالا
میان اشکهای توبهکاران یاد خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم؟
بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد؟
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد خواهم شد
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/4819
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹سوارِ گمشده🔹
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/729
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
حر گفت از آداب زیارت با ما
با پای پیاده، سر به زیر آمده بود
📝 #رضا_خورشیدیفرد
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#غزل
🔹تشنۀ لبّیک🔹
كربلا عشق است، شوق كوی جانان میشوم
جسم را وا مینهم، پا تا به سر جان میشوم
تا بپيوندم به اقيانوس عشقت يا حسين
در كوير بیكسی رودی خروشان میشوم
پيرم اما مرگ در آغاز راهم مانده است
در مصاف دشمنان چون تيغِ عريان میشوم
حاليا در محضر قرآن ناطق، بر عدو
با زبان تيغ خود تفسير قرآن میشوم
جلوۀ نور خدا را در نگاهت ديدهام
تا هميشه بر تو ای آیينه، حيران میشوم
من حبيبم، حاجی از كاروان جاماندهات
میرسم از راه و بر لطف تو مهمان میشوم
سعی من از كوفه بود و كربلايم شد صفا
پای تو ای كعبهٔ مقصود، قربان میشوم
تشنۀ لبّيک ماندی در منای قرب دوست
جوشش لبّيک بر آن كام عطشان میشوم
📝 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#غزل
🔹دوستی تا پای جان🔹
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوریست در چشمانت ای مؤمن!
- جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
چنان آتش شدی، گفتند دود از کُنده برخیزد
همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد
چکید از دیدۀ تر اشک شوقت، تیغ آوردی
کشیدی تیغ بیتردید تا خط و نشان باشد..
تو آن کوه کهنسالی که میگفتند خاموش است
دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد
تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری
نمکگیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد
به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست
«حبیب» است آنکه پای دوستی تا پای جان باشد
📝 #علی_فردوسی
🌐 shereheyat.ir/node/4135
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#چارپاره
🔹أینَ الحبیب؟🔹
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
موج در موج میتراود نور
از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید
همدم روزگار دلتنگی
آشنای قدیمی مولا
دل او از ازل گره خورده
به سر زلف سیدالشهدا
ساحل چشمهای بارانیست
با نگاهی صمیمی و مأنوس
مثل عباس، کاشف الکرب است
چشمهایش شبیه اقیانوس
وسعت دشت نینوا آن شب
گرمِ نجوای عاشقانۀ او
پیر روشندل سپاه حسین
بیرق کربلا به شانۀ او
موعد جان فشاندنی شیرین
تشنۀ كوثر شهادت بود
میخروشید و لشکر دشمن
مُتحیّر از آن شهامت بود
سنگها گرم سجدهای خونین
بین محراب سرخ ابرویش
زخم تیر و جراحت شمشیر
لاله لاله دمیده بر رویش
لحظهای بعد ناگهان دیدند
پیش چشمانِ سرخِ عاشورا
دست در دست کوفیان میگشت
سرِ خونین سیدالقُرّا
از لبِ تشنۀ امام غریب
داشت أمن یجیب میبارید
میشکست و از عمق چشمانش
آه! «أین الحبیب» میبارید
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/4251
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#غزل
🔹ذکر مکرر🔹
از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشتهاند
دیگر نوشتهاند که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکردهست مو سفید
او پیر پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبههشان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزلۀ چند لشکر است
با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آنکه پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
اینها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است..
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
📝 #محمدحسین_ملکیان
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#شعر_عاشورایی
#حبیب_بن_مظاهر علیهالسلام
#غزل
🔹مردِ بسم الله🔹
هر که از بیراهه راهی میشود گمراه نیست
هیچکس مثل حبیب از این مسیر آگاه نیست
ماندهها باید لَچَک بر سر کنند از این به بعد
جای مردان در میان کوفۀ اشباه نیست
از سلیمانها میآید نامه، اما هر کسی
اهل بسم اللّه باشد مردِ بسم اللّه نیست
دست و پا گیر است گاهی اسب و شمشیر و زره
دوست وقتی جان بخواهد جای هیچ اکراه نیست
گفت: «هَل مِن ناصِر» آنک خون به رگها بازگشت
جان به عالم میدهد این روضهها، جانکاه نیست
شاعر از گودال خون حرفی مزن، چیزی مگو!
آخر آنجا روضهای جانسوزتر از آه نیست
::
در طریق اربعین با چشم حیرت دیدهام
«عالمی سرگشتهاند و هیچکس گمراه نیست»
دست در دست ضریحش، زیر لب گفتم به خود
هست خرما بر نخیل و دست ما کوتاه نیست
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
ای دل به خودت بیا که یک روز تو هم
مانند زهیر انتخابی داری
📝 #زهرا_نظری
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#زهیر_بن_قین علیهالسلام
#غزل
🔹مقام ارادت🔹
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات، برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه، چه کربلا ای دل!
مقیم عشق که باشی به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعا برسی
تمام خاک جهان کربلاست، پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی
زهیر باش دلم! با یزیدِ نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدان نینوا برسی
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/731
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#اسلم_بن_عمرو علیهالسلام
#غزل
🔹سلمان خیمهگاه حسین🔹
آزاده است، بندۀ آقای عالم است
سلمان خیمهگاه حسین است، «اَسلَم» است
چشمش به ماه روی حسین است روشن و
در راه او دل و قدمش، قرص و محکم است
در خیمهها به زخمِ دلِ تنگ کودکان
با شعر و قصهگویی و لبخند، مرهم است
وقت نبرد، چشم جهان ماتِ رزم اوست
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
از فرط زخم عاقبت افتاد از نفس
چشم انتظار دوست، در این آخرین دم است
ای روضهخوان! کنار تنش گریۀ حسین،
باران رحمت است، مگو اشک ماتم است
صورت به روی صورت خونین او گذاشت
آری در این جهان چه کسی مثل اَسلَم است؟
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/5655
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#عابس_بن_شبیب علیهالسلام
#غزل
🔹نمیدانم چه شد🔹
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است
دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمیدانم چه شد
آنچنان از شوق او سرتابهپا رفتن شدم
در شتاب رفتنم توسن نمیدانم چه شد
روبهروی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست
در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد
سنگباران بود و من یکسر رجز بودم، رجز
ناله از من دور شد، شیون نمیدانم چه شد
من نمیدانم چه میگویید، شاید بر تنم
از خجالت آب شد جوشن، نمیدانم چه شد
مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد
ناگهان برخواستم، مردن نمیدانم چه شد
پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق
دست و پا گم کرده بودم، تن نمیدانم چه شد
ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان
در تنور آن چهرۀ روشن نمیدانم چه شد
صورت من غرق خون بود و نمیدیدم درست
خیزران در دست اهریمن نمیدانم چه شد
::
وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست
از خودش باید بپرسی، من نمیدانم چه شد
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1611
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#وهب_بن_عبدالله علیهالسلام
#غزل
🔹داغ شیرین🔹
هر چند داغ رفتن فرزند سنگین است
امّا اگر در راه ایمان بود، شیرین است
میخواستی پرپر ببینی لالۀ خود را
دیدی که تنها عامل خوشبختیاش این است
گفتی: «برو مادر که دلشادم کنی آری
از غربت مولا دلم بدجور غمگین است
فرزند پیغمبر چه تنها مانده، میبینی!
یک لشکر دلسنگ گرداگرد آیینهست»
او رفت و مسلخ را به خون خویش آذین بست
حالا ببین فرزند تو قربانی دین است
حالا ببین جسم جوان تازهدامادت
جای حنا از خون سرخ خویش رنگین است
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
این دختر زهراست که حیدر شده است
در معرکه شمشیر دو سر آوردهست
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#قصیده
🔹دو خورشید جهانآرا🔹
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن...
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر...
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر...
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر...
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر...
به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر...
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4229
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹دو لالۀ پرپر🔹
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد
در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم
در خلوت خیال خودم، اشک ریختم
اما به هیچ رو، مژهای تر نداشتم
اینقدر بیوفایی و، اینقدر بیکسی
در نیمروز واقعه، باور نداشتم
دریای بیکرانِ شهادت، که موج زد
من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم...
تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند
چشم از جمال روشنشان برنداشتم
ای باغبان عاطفه! از من قبول کن
غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم
سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل
شرمندهام که هدیۀ دیگر نداشتم!
تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر
از زانوی مشاهده، سر برنداشتم...
در سایهسار خیمه، نشستم پس از وداع
تاب نگاههای برادر نداشتم
پرواز تا حضور برادر، محال بود
میسوختم ز هجر، ولی پر نداشتم
چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است
شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4199
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹هدیهای کوچک🔹
با آنکه رؤیای شهادت در سرم دارم
آیینهای در دل ز صبر مادرم دارم
من عون هستم عون، خواهرزادۀ نورم
غمنامۀ خورشیدها را در برم دارم
شمشیر غیرت در نیام اذن میدان است
یک کربلا احساس در چشم ترم دارم
جای من اینجا نیست، من از آسمان هستم
تصویری از پرواز در بال و پرم دارم
جان، این امانت را خداوندا بگیر اینک
من شرم از جانی که با خود میبرم دارم
کو آن زمانی که ببینم با نگاه شوق
در این بیابان زخمها در پیکرم دارم
دشمن نمیداند که من از نسل خورشیدم
دشمن نمیداند که صبر از مادرم دارم
جان، هدیهای کوچک برای بارگاه توست
آنسان که من شرم از وداع آخرم دارم
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
۱۸ تیر