eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹پرواز بی‌پروا🔹 کسی در بال‌هایت ریخت شوق پر کشیدن را به جان مرده‌ات بخشید آهنگ تپیدن را نگاه تیره‌ات را برد تا آن سوی آبی‌ها به چشم پرغبارت یاد داد آیینه دیدن را دلت بی شور عشق و بی حضور نور نارس بود چشیدی عاقبت گرمای شیرین رسیدن را لب تفتیده‌ای راز عطش را گفت با چشمت که هر گوشی ندارد تاب از دریا شنیدن را رها از خاک تا آتش پریدی چون پری در باد خدا قسمت کند این‌گونه بی‌پروا پریدن را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روزی آماده🔹 جدا می‌کردی از لشکر مسیر جادۀ خود را به روی اشک می‌انداختی سجادۀ خود را به استقبال تو با روی باز آمد امام ما چه مشکل گفته بودی حرف‌های سادۀ خود را چه کردی با دل فرزند پیغمبر که می‌خواهد در آغوشش بگیرد پیکر آزادۀ خود را بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت بگیر از دست‌هایش روزی آمادۀ خود را شهادت روزی مردان سرمست است و قسمت شد که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او شکوه پیکر در خاک و خون افتادۀ خود را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یهدی مَن یَشاء🔹 مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟ آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین از تمام دلخوشی‌های جهان پروا کند آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند خواست سمت بی‌کران بال و پرش را وا کند با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5681@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به اذن عشق🔹 دلم پرواز می‌خواهد، رها در باد خواهم شد؟ نمی‌دانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟ اگر که رو بگرداند، اگر رنجیده باشد چه؟ گناهم را نبخشد دوست، دشمن‌شاد خواهم شد دلم مثل بیابان در تب دلشوره می‌سوزد بخندد آسمان با خنده‌اش آباد خواهم شد سرود سروها آرام کرده اضطرابم را دلم قرص است با آزاده‌ها همزاد خواهم شد رسیده وقت آن تا بشکنم قفل سکوتم را چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد اگر عشق است، این افتاده را هم می‌برد بالا میان اشک‌های توبه‌کاران یاد خواهم شد بگو با حنجر خونین رقم خورده‌ست تقدیرم؟ بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد؟ کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی... و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد خواهم شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4819@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سوارِ گمشده🔹 سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/729@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بندۀ همیشگی🔹 شهید عشقم و پاینده‌ام برای همیشه که کشته می‌شوم و زنده‌ام برای همیشه هنوز صاعقه بارد ز هرم هیبت خشمم که گردبادم و توفنده‌ام برای همیشه اگرچه خوارترینم، تو گل‌نسیم‌ترینی که از شمیم تو آکنده‌ام برای همیشه نبود حاصل عمرم به غیر نامه‌سیاهی که بسته شد ز تو پرونده‌ام برای همیشه.. بگو مرا نفریبد بهشت و حور و قصورش که من ز غیر تو دل کنده‌ام برای همیشه زبان قال ندارم، زبان حال من این است: اگر امیر تویی، بنده‌ام برای همیشه.. 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹 پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم سراپا حیرتم! از خویش می‌پرسم چرا بستم؟ عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم.. خدا می‌خواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم فرات اشک می‌جوشد ز چشم سر به زیر من که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم اگر فرمان دهی، حُرّ پیش‌مرگ اصغرت گردد کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5646@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پرواز بی‌پروا🔹 کسی در بال‌هایت ریخت شوق پر کشیدن را به جان مرده‌ات بخشید آهنگ تپیدن را نگاه تیره‌ات را برد تا آن سوی آبی‌ها به چشم پرغبارت یاد داد آیینه دیدن را دلت بی شور عشق و بی حضور نور نارس بود چشیدی عاقبت گرمای شیرین رسیدن را لب تفتیده‌ای راز عطش را گفت با چشمت که هر گوشی ندارد تاب از دریا شنیدن را رها از خاک تا آتش پریدی چون پری در باد خدا قسمت کند این‌گونه بی‌پروا پریدن را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روزی آماده🔹 جدا می‌کردی از لشکر مسیر جادۀ خود را به روی اشک می‌انداختی سجادۀ خود را به استقبال تو با روی باز آمد امام ما چه مشکل گفته بودی حرف‌های سادۀ خود را چه کردی با دل فرزند پیغمبر که می‌خواهد در آغوشش بگیرد پیکر آزادۀ خود را بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت بگیر از دست‌هایش روزی آمادۀ خود را شهادت روزی مردان سرمست است و قسمت شد که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او شکوه پیکر در خاک و خون افتادۀ خود را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یهدی مَن یَشاء🔹 مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟ آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین از تمام دلخوشی‌های جهان پروا کند آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند خواست سمت بی‌کران بال و پرش را وا کند با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5681@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹به اذن عشق🔹 دلم پرواز می‌خواهد، رها در باد خواهم شد؟ نمی‌دانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟ اگر که رو بگرداند، اگر رنجیده باشد چه؟ گناهم را نبخشد دوست، دشمن‌شاد خواهم شد دلم مثل بیابان در تب دلشوره می‌سوزد بخندد آسمان با خنده‌اش آباد خواهم شد سرود سروها آرام کرده اضطرابم را دلم قرص است با آزاده‌ها همزاد خواهم شد رسیده وقت آن تا بشکنم قفل سکوتم را چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد اگر عشق است، این افتاده را هم می‌برد بالا میان اشک‌های توبه‌کاران یاد خواهم شد بگو با حنجر خونین رقم خورده‌ست تقدیرم؟ بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد؟ کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی... و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد خواهم شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4819@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سوارِ گمشده🔹 سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/729@ShereHeyat