#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹یار رسولالله🔹
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
در میان هالۀ غم چهرۀ حیدر گرفت
بهترین یار محمّد را، اجل در بر گرفت
باز از سنگ حوادث قلب پیغمبر شکست
بر دل شیر خدا، داغ ابوطالب نشست..
او مسلمانی مجاهد، رهبری آگاه بود
کوه پیش کفّۀ ایمان او چون کاه بود
با محمّد همدم و همسنگر و همراه بود
مثل فرزندش علی، یار رسول الله بود
فاش گفتم فاش گویم گر ابوطالب نبود
این چنین ختم رسل بر مشرکین غالب نبود
نور ایمان بر فلک میرفت از رخسار او
شاد میشد خواجۀ لولاک از دیدار او
با ملک پرواز کرده جعفر طیّار او
فاتح احزاب و خیبر حیدر کرار او..
بود در موج شدائد چشم پیغمبر به او
میسزد تا او به حیدر نازد و حیدر به او..
او چو دریا بود و حیدر گوهر رخشان او
با محمّد از ازل خورده گره پیمان او
شیر حق از کودکی پروردۀ دامان او
بود سنگینتر ز خلقت کفّۀ ایمان او
این سخن بس در جلال و اعتبار و رفعتش
بر محمّد گشت عامالحزن سال رحلتش
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4970
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹مؤمن قریش🔹
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
تو را سقایت حُجّاج دادهاند آری
شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری
کلیدداری بیتالحرام سهم تو بود
بر آستان تو از آسمان سلام و درود
نَبی به برق نگاهت چه رازها دیدهست
که بین آن همه عاشق تو را پسندیدهست
تو مرزبان حقیقت شدی و حقباور
یتیم آمنه را یار بودی و یاور
تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد
که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد
تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر
به سایهسار پناه تو بود پیغمبر
دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست
«اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست..
همین که همسر تو «فاطمهست بنت اسد»
کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد
چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد
به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد
چه همسری! که حرم میهمانسرایش شد
سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد
چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد
و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد»
«عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست
مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست
یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد
که در پناه رسول خدا، جهانی شد
تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری
تو آن گلی که گلاب محمدی داری
شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد
شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد
علی که کعبه برایش گشوده است آغوش
خلیل بتشکن دهر شد تبر بر دوش
علی که هیبت او قبضه کرد هستی را
و زنده کرد ره و رسم حقپرستی را
علی که آینۀ «اِنَّما وَلیکّم» است
علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است
اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان
که در برابر دشمن شدی بلاگردان
تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است
نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبیلَهَب» است
مرید مکتب توحید دودمان تو شد
کمندِ صیدِ ابوجهلها کمان تو شد
قسم به فجر که ای کوهمرد نامآور
کسی چنان که تو بودی نبود دینباور
اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود
زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود
امید عاطفه درس وفا گرفت از تو
نهال نورس اسلام پا گرفت از تو
تمام هستی تو ذوب در نبوت شد
رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد
به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست
بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟
شهامت از ازل آمیختهست با شیرت
گرهگشایِ بلا بود برقِ شمشیرت
تو خود مدافع آیین احمدی بودی
تو طالب نَفَحات محمدی بودی
فضای «شعب اَبیطالب» از تو رنگ گرفت
و چتر بر سر خورشید بیدرنگ گرفت
حدیث الفت تو با یتیم عبدالله
شنیدنیست در آن سالهای سرد و سیاه
که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد!
نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد!
ز خواب خویش چه شبها که چشم پوشیدی
برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی..
سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو
اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو
همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت
که شرح برتری نور بر سیاهی داشت
همان قصیده که آیینۀ وفاداریست
گلاب معرفت از بیت بیت آن جاریست
قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد
شمیم دلکش یاس محمدی دارد
هُمای طبع بلندت سرود از ایمان
زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان
تو را عنایت روح القُدُس مدد میکرد
دلت ستارۀ اسلام را رَصَد میکرد
شدهست شهرۀ آفاق استقامت تو
که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو
تو سایهبان رسالت چهل بهاری شدی
به کاروان هدایت طلایهداری شدی
کلام آخرت ای حضرت رسولپناه
چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله»..
به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود
چهقدر بیتو رسول خدا گریسته بود
از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود
پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود
همین که پنجرۀ پلک تو، بههم آمد
خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد
رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت
«بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت»
بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب!
درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4974
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹هوادار محمد🔹
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او
نفسگیر است وصف نام او، صعبالعبور است او
به جا ماندهست در دوران هزاران رمز و راز از او
سخن گفتهست در لفافه تاریخِ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب
تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش
نمکگیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادیست
کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادیست
بخوان او را که طعم واژههایش چون رطب باشد
قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش
بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه» است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت
که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمیگنجد
که ایمانش درون کفۀ میزان نمیگنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم
اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود
ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست
که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است
چه دستی دارد او احمدنواز است و علیساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده
مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیتالله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هرآنجایی که غم شد بر دلت غالب
بگو آهسته با خود یا علی بن ابیطالب
تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را
در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس
برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4973
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹مؤمن قریش🔹
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
تو را سقایت حُجّاج دادهاند آری
شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری
کلیدداری بیتالحرام سهم تو بود
بر آستان تو از آسمان سلام و درود
نَبی به برق نگاهت چه رازها دیدهست
که بین آن همه عاشق تو را پسندیدهست
تو مرزبان حقیقت شدی و حقباور
یتیم آمنه را یار بودی و یاور
تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد
که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد
تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر
به سایهسار پناه تو بود پیغمبر
دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست
«اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست..
همین که همسر تو «فاطمهست بنت اسد»
کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد
چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد
به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد
چه همسری! که حرم میهمانسرایش شد
سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد
چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد
و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد»
«عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست
مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست
یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد
که در پناه رسول خدا، جهانی شد
تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری
تو آن گلی که گلاب محمدی داری
شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد
شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد
علی که کعبه برایش گشوده است آغوش
خلیل بتشکن دهر شد تبر بر دوش
علی که هیبت او قبضه کرد هستی را
و زنده کرد ره و رسم حقپرستی را
علی که اینه «اِنَّما وَلیکّم» است
علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است
اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان
که در برابر دشمن شدی بلاگردان
تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است
نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبیلَهَب» است
مرید مکتب توحید دودمان تو شد
کمندِ صیدِ ابوجهلها کمان تو شد
قسم به فجر که ای کوهمرد نامآور
کسی چنان که تو بودی نبود دینباور
اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود
زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود
امید عاطفه درس وفا گرفت از تو
نهال نورس اسلام پا گرفت از تو
تمام هستی تو ذوب در نبوت شد
رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد
به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست
بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟
شهامت از ازل آمیختهست با شیرت
گرهگشایِ بلا بود برقِ شمشیرت
تو خود مدافع آیین احمدی بودی
تو طالب نَفَحات محمدی بودی
فضای «شعب اَبیطالب» از تو رنگ گرفت
و چتر بر سر خورشید بیدرنگ گرفت
حدیث الفت تو با یتیم عبدالله
شنیدنیست در آن سالهای سرد و سیاه
که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد!
نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد!
ز خواب خویش چه شبها که چشم پوشیدی
برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی..
سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو
اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو
همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت
که شرح برتری نور بر سیاهی داشت
همان قصیده که آیینۀ وفاداریست
گلاب معرفت از بیت بیت آن جاریست
قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد
شمیم دلکش یاس محمدی دارد
هُمای طبع بلندت سرود از ایمان
زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان
تو را عنایت روح القُدُس مدد میکرد
دلت ستارۀ اسلام را رَصَد میکرد
شدهست شهرۀ آفاق استقامت تو
که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو
تو سایهبان رسالت چهل بهاری شدی
به کاروان هدایت طلایهداری شدی
کلام آخرت ای حضرت رسولپناه
چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله»..
به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود
چهقدر بیتو رسول خدا گریسته بود
از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود
پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود
همین که پنجرۀ پلک تو، بههم آمد
خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد
رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت
«بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت»
بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب!
درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4974
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹یار رسولالله🔹
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
در میان هالۀ غم چهرۀ حیدر گرفت
بهترین یار محمّد را، اجل در بر گرفت
باز از سنگ حوادث قلب پیغمبر شکست
بر دل شیر خدا، داغ ابوطالب نشست..
او مسلمانی مجاهد، رهبری آگاه بود
کوه پیش کفّۀ ایمان او چون کاه بود
با محمّد همدم و همسنگر و همراه بود
مثل فرزندش علی، یار رسول الله بود
فاش گفتم فاش گویم گر ابوطالب نبود
این چنین ختم رسل بر مشرکین غالب نبود
نور ایمان بر فلک میرفت از رخسار او
شاد میشد خواجۀ لولاک از دیدار او
با ملک پرواز کرده جعفر طیّار او
فاتح احزاب و خیبر حیدر کرار او..
بود در موج شدائد چشم پیغمبر به او
میسزد تا او به حیدر نازد و حیدر به او..
او چو دریا بود و حیدر گوهر رخشان او
با محمّد از ازل خورده گره پیمان او
شیر حق از کودکی پروردۀ دامان او
بود سنگینتر ز خلقت کفّۀ ایمان او
این سخن بس در جلال و اعتبار و رفعتش
بر محمّد گشت عامالحزن سال رحلتش
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4970
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹هوادار محمد🔹
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او
نفسگیر است وصف نام او، صعبالعبور است او
به جا ماندهست در دوران هزاران رمز و راز از او
سخن گفتهست در لفافه تاریخِ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب
تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش
نمکگیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادیست
کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادیست
بخوان او را که طعم واژههایش چون رطب باشد
قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش
بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه» است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت
که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمیگنجد
که ایمانش درون کفۀ میزان نمیگنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم
اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود
ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست
که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است
چه دستی دارد او احمدنواز است و علیساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده
مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیتالله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هرآنجایی که غم شد بر دلت غالب
بگو آهسته با خود یا علی بن ابیطالب
تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را
در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس
برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4973
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹مؤمن قریش🔹
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
تو را سقایت حُجّاج دادهاند آری
شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری
کلیدداری بیتالحرام سهم تو بود
بر آستان تو از آسمان سلام و درود
نَبی به برق نگاهت چه رازها دیدهست
که بین آن همه عاشق تو را پسندیدهست
تو مرزبان حقیقت شدی و حقباور
یتیم آمنه را یار بودی و یاور
تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد
که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد
تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر
به سایهسار پناه تو بود پیغمبر
دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست
«اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست..
همین که همسر تو «فاطمهست بنت اسد»
کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد
چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد
به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد
چه همسری! که حرم میهمانسرایش شد
سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد
چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد
و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد»
«عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست
مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست
یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد
که در پناه رسول خدا، جهانی شد
تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری
تو آن گلی که گلاب محمدی داری
شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد
شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد
علی که کعبه برایش گشوده است آغوش
خلیل بتشکن دهر شد تبر بر دوش
علی که هیبت او قبضه کرد هستی را
و زنده کرد ره و رسم حقپرستی را
علی که اینه «اِنَّما وَلیکّم» است
علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است
اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان
که در برابر دشمن شدی بلاگردان
تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است
نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبیلَهَب» است
مرید مکتب توحید دودمان تو شد
کمندِ صیدِ ابوجهلها کمان تو شد
قسم به فجر که ای کوهمرد نامآور
کسی چنان که تو بودی نبود دینباور
اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود
زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود
امید عاطفه درس وفا گرفت از تو
نهال نورس اسلام پا گرفت از تو
تمام هستی تو ذوب در نبوت شد
رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد
به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست
بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟
شهامت از ازل آمیختهست با شیرت
گرهگشایِ بلا بود برقِ شمشیرت
تو خود مدافع آیین احمدی بودی
تو طالب نَفَحات محمدی بودی
فضای «شعب اَبیطالب» از تو رنگ گرفت
و چتر بر سر خورشید بیدرنگ گرفت
حدیث الفت تو با یتیم عبدالله
شنیدنیست در آن سالهای سرد و سیاه
که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد!
نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد!
ز خواب خویش چه شبها که چشم پوشیدی
برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی..
سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو
اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو
همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت
که شرح برتری نور بر سیاهی داشت
همان قصیده که آیینۀ وفاداریست
گلاب معرفت از بیت بیت آن جاریست
قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد
شمیم دلکش یاس محمدی دارد
هُمای طبع بلندت سرود از ایمان
زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان
تو را عنایت روح القُدُس مدد میکرد
دلت ستارۀ اسلام را رَصَد میکرد
شدهست شهرۀ آفاق استقامت تو
که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو
تو سایهبان رسالت چهل بهاری شدی
به کاروان هدایت طلایهداری شدی
کلام آخرت ای حضرت رسولپناه
چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله»..
به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود
چهقدر بیتو رسول خدا گریسته بود
از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود
پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود
همین که پنجرۀ پلک تو، بههم آمد
خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد
رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت
«بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت»
بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب!
درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4974
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹یارِ رسول خدا🔹
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا...
کفر ز اسلام تو اندر ستوه
کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه
وصل نبی را همهجا طالبی
حامی اسلام، ابوطالبی
قدر تو برتر ز تمام قریش
نجل تو، آقا و امام قریش
حامی جان بر کف پیغمبری
جان به فدایت که اباالحیدری
قلب محبان علی مشهدت
پشت نبی گرم شد از اَشهدت
حضرت صادق، شه دنیا و دین
حجت حق، کعبۀ اهلیقین
گفت ز هر مؤمن یکتاپرست
کفۀ ایمان تو سنگینتر است...
یار و طرفدار محمّد تویی
شاخص انصار محمّد تویی
رفتن تو غربت اسلام شد
روز محمّد ز غمت شام شد
داشت پیمبر ز غمت حال حزن
سال وفات تو شدی سال حزن
روح خدایی به تن پاک تو
لالهٔ ایمان دمد از خاک تو
صدق و خلوص تو قبول خداست
زائر قبر تو رسول خداست
قلب نبی سوخت به یاد غمت
اشک علی ریخته در ماتمت...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1364
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹فراتر از همه🔹
سلام، حامی پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوت کلام، ابوطالب!
نبود اگر کرم کامل تو، گُم میشد
یتیمِ آمنه در ازدحام، ابوطالب!
به کیش خویش، خدا را نظاره میکردی
فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب!
کتیبهایست نگاهت به قدمت انسان
سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب!
نداشت کعبه اگر حفظ حرمت تو، نبود،
میان آنهمه بت احترام، ابوطالب!
چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف
چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!...
چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟
که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟
پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص!
کهنتر از همه هرچه مرام، ابوطالب!
حسین خون تو دارد به رگ که میجوشد
علی گرفته به نام تو نام، ابوطالب!
فقط نبود محمد، که بود سایهٔ تو
مدام بر سر هر خاص و عام، ابوطالب!
تو سایهبان سَرِ تشنگان توحیدی
به پشتگرمی غیرت مدام، ابوطالب!
سلام ای کلمات کهن... سلام، سلام
سلام ای ملکوت کلام، ابوطالب!
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🌐 shereheyat.ir/node/1365
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹مؤمن قریش🔹
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
تو را سقایت حُجّاج دادهاند آری
شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری
کلیدداری بیتالحرام سهم تو بود
بر آستان تو از آسمان سلام و درود
نَبی به برق نگاهت چه رازها دیدهست
که بین آن همه عاشق تو را پسندیدهست
تو مرزبان حقیقت شدی و حقباور
یتیم آمنه را یار بودی و یاور
تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد
که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد
تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر
به سایهسار پناه تو بود پیغمبر
دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست
«اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست..
همین که همسر تو «فاطمهست بنت اسد»
کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد
چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد
به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد
چه همسری! که حرم میهمانسرایش شد
سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد
چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد
و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد»
«عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست
مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست
یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد
که در پناه رسول خدا، جهانی شد
تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری
تو آن گلی که گلاب محمدی داری
شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد
شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد
علی که کعبه برایش گشوده است آغوش
خلیل بتشکن دهر شد تبر بر دوش
علی که هیبت او قبضه کرد هستی را
و زنده کرد ره و رسم حقپرستی را
علی که آینۀ «اِنَّما وَلیکّم» است
علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است
اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان
که در برابر دشمن شدی بلاگردان
تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است
نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبیلَهَب» است
مرید مکتب توحید دودمان تو شد
کمندِ صیدِ ابوجهلها کمان تو شد
قسم به فجر که ای کوهمرد نامآور
کسی چنان که تو بودی نبود دینباور
اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود
زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود
امید عاطفه درس وفا گرفت از تو
نهال نورس اسلام پا گرفت از تو
تمام هستی تو ذوب در نبوت شد
رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد
به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست
بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟
شهامت از ازل آمیختهست با شیرت
گرهگشایِ بلا بود برقِ شمشیرت
تو خود مدافع آیین احمدی بودی
تو طالب نَفَحات محمدی بودی
فضای «شعب اَبیطالب» از تو رنگ گرفت
و چتر بر سر خورشید بیدرنگ گرفت
حدیث الفت تو با یتیم عبدالله
شنیدنیست در آن سالهای سرد و سیاه
که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد!
نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد!
ز خواب خویش چه شبها که چشم پوشیدی
برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی..
سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو
اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو
همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت
که شرح برتری نور بر سیاهی داشت
همان قصیده که آیینۀ وفاداریست
گلاب معرفت از بیت بیت آن جاریست
قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد
شمیم دلکش یاس محمدی دارد
هُمای طبع بلندت سرود از ایمان
زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان
تو را عنایت روح القُدُس مدد میکرد
دلت ستارۀ اسلام را رَصَد میکرد
شدهست شهرۀ آفاق استقامت تو
که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو
تو سایهبان رسالت چهل بهاری شدی
به کاروان هدایت طلایهداری شدی
کلام آخرت ای حضرت رسولپناه
چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله»..
به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود
چهقدر بیتو رسول خدا گریسته بود
از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود
پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود
همین که پنجرۀ پلک تو، بههم آمد
خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد
رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت
«بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت»
بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب!
درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4974
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹هوادار محمد🔹
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او
نفسگیر است وصف نام او، صعبالعبور است او
به جا ماندهست در دوران هزاران رمز و راز از او
سخن گفتهست در لفافه تاریخِ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب
تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش
نمکگیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادیست
کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادیست
بخوان او را که طعم واژههایش چون رطب باشد
قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش
بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه» است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت
که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمیگنجد
که ایمانش درون کفۀ میزان نمیگنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم
اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود
ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست
که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است
چه دستی دارد او احمدنواز است و علیساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده
مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیتالله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هرآنجایی که غم شد بر دلت غالب
بگو آهسته با خود یا علی بن ابیطالب
تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را
در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس
برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4973
✅ @ShereHeyat