eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
896 عکس
163 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹عطشِ دیدنِ حسین🔹 دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده‌ست دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شده‌ست نگاه مضطرب دختری، به روی پدر طلوع عاطفه از اوّلِ پگاه شده‌ست برای آن‌که بگیرند کودکان آرام حسین، سایهٔ پر مهر خیمه‌گاه شده‌ست «حبیب» می‌رسد از راه تشنه‌لب، هرچند حجابِ آینه، گرد و غبار راه شده‌ست قیامت از عطشِ دیدنِ حسین به پاست به هرکه می‌نگری، تشنهٔ نگاه شده‌ست... عجب ز کودک و گهواره نیست در این دشت ستاره، همسفر آفتاب و ماه شده‌ست از آن‌که ساغر «اَحلی مِنَ العسل» دارد بپرس، از چه زمان، عاشقی گناه شده‌ست؟ جمال ساقی لب‌تشنگان، در این عرفات هزار مرتبه با ماه، اشتباه شده‌ست گرفته راه نفس را به دشمن از چپ و راست دلاوری که علمدار این سپاه شده‌ست میان معرکه پیچیده، بوی پیرهنش مگر که یوسف زهرا اسیر چاه شده‌ست؟ زمین به لرزه درآمد، زمان گریست، مگر حسین وارد گودال قتلگاه شده‌ست؟ صدای بال زدن‌های خسته می‌آید کبوتر حرم ای وای بی‌پناه شده‌ست چه جای حیرت از این رنگِ ارغوان غروب «شفق» به خون گلوی علی گواه شده‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/702@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹این همه ارزانی لبخند دوست🔹 قصد کجا کرده یل بوتراب؟ خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟... کوفه پُر از سایۀ کین است امام! شوم‌ترین شهر زمین است،‌ امام! زخم جفا بر جگرت، کوفه زد تیغ به فرق پدرت کوفه زد... کو همه آن‌ها که تو را خوانده‌اند؟ چند نفر پشت سرت مانده‌اند؟ نامه نوشتند، ولی بی‌اساس اسم تو بُردند، ولی با هراس... لایق پیغمبر خود نیستند فکر سری جز سر خود نیستند... خاطر آسوده مکدّر مکن جامۀ احرام به خون تر مکن خیمه بچین از گذر این بلا، موسم حج است چرا کربلا؟... تیغ برائت ز کمر باز کن فکر سرانجام و سرآغاز کن... اُمّت خود را به دعا واگذار کار خدا را به خدا واگذار دین تو سجّادۀ باز است و بس مرد خدا، مرد نماز است و بس... شهر پُر از شمر، پُر از حرمله رحم ندارند بر این قافله مصلحت آن است که جان در بری عذر به درگاه پیمبر بری کوه خروشید و دهان باز کرد بال زد آیینه و پرواز کرد ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد دشت پُر از عطر، پُر از شور شد گفت ببندید خیام مرا نیزه و شمشیر و نیام مرا خم‌شدۀ بار نفس نیستم مرغ زمین‌گیر قفس نیستم... گر چه سرم را به سر نی کنند نامۀ تقدیر مرا طی کنند جان من از غم به لب آید اگر لشکر شام و حلب آید اگر گر بنشانم به دل این داغ را یکسره پرپر کنم این باغ را این همه ارزانی لبخند دوست خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست اوست که در خون من افتاده است در دل مجنون من افتاده است روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده ماه شب چهاردهم او شده... می‌روم این راه که بی‌راهه نیست غصّه‌ام این کودک شش‌ماهه نیست... داغ کبود دل زهراست این فرق ترک خوردۀ مولاست این... لحظۀ قنداقه بغل کردن است وقتِ به تکلیف عمل کردن است وقت ز خون تر شدن است الوداع لحظۀ پرپر شدن است الوداع... 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حجِّ ناتمام 🔹 چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟! روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟ موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟ غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا این ضریح شش‌گوشه، حجّ پاک‌بازان است آب می‏‌شوم از شرم، در برابرت این‌جا 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2618@ShereHeyat
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست می‌گردی اگر در پی خود، هرز مگرد آیینۀ ما هنوز در کرببلاست 📝 #میلاد_عرفانپور 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #کربلا به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/86 ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بوی بهشت🔹 بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو دیوانه‌وار، آمده‌ام تا به قتلگاه وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو... در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقتی شنید نالۀ واغربتای تو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مروه و صفا به فدای صفای تو! با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه شد متّحد رضای خدا با رضای تو تا با نماز خوف تو گردد قبول حق شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! فردا خداست -جَلّ جَلالُه- جزای تو اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شده در منای تو! برخیز و باز بر سرِ نی آیه‌ای بخوان ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو! خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کشتۀ خدا! به خدا، خون‌بهای تو ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عزای تو صاحب‌عزای تو... آن‌جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4081@ShereHeyat
🔹آرزوی کربلا🔹 در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا می‌روم وادی به وادی رو به سوی کربلا می‌روم افتان و خیزان، از دل بن‌بست‌ها جاده‌ای پیدا کنم تا جست‎‌وجوی کربلا تشنگی می‌بارد از ابرِ سترون، می‌روم تا بنوشم جرعه آبی از سبوی کربلا ترسم این بیراهه‌ها با خویش مشغولم کنند «بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» من نمی‌دانم کی‌ام یا از کجایم، هر چه هست آب‌رو می‌آورم از خاک کوی کربلا مانده در گوشم صدای پای «هل من ناصر»ی خواهم اکنون تا شوم لبیک‌گوی کربلا بغض تاریخم، نباید در خودم ویران شوم باید آوازی بخوانم با گلوی کربلا در سرم شوری دگر برپاست، شمشیرم کجاست؟ «بر مشامم می‎رسد هر لحظه بوی کربلا» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3174@ShereHeyat
🔹نیزه‌هاست پیشِ رو🔹 خیمه‌ها محاصره‌ست تیغ‌هاست بر گلو دشنه‌هاست پشتِ سر، نیزه‌هاست پیشِ رو روی خاک پیکری‌ست، روی نیزه‌ها سری‌ست قصّه را شنیده‌ایم بندبند، مو به مو قصّه را شنیده‌ایم، قصدِ راه کرده‌ایم شرحِ ماجرا بس است لب ببند قصّه‌گو! نیست، نیست نخل‌زار، پشت رقصِ این غبار نیزه‌زارِ دشمن است، دشمن است روبه‌رو در مسیرِ مردها صف کشیده دردها زخم‌ها نفس‌نفس، زهرها سبوسبو عدّه‌ای ولی هنوز گرمِ بازیِ خودند یا خزیده در سکوت یا اسیرِ های‌وهو شاهراه ما بلاست، راه شاه کربلاست جز به خون نمی‌کنند عاشقانِ او وضو عاقبت برای او پیشِ چشم‌های او غرقِ خون‌شدن مرا آرزوست آرزو! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4105@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹با غم دل خُرّم‌اند🔹 ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنی‌آدم‌اند! سوختگان غمت، با غم دل خُرّم‌اند هر که غمت را خرید، عشرت عالَم فروخت باخبرانِ غمت، بی‌خبر از عالَم‌اند در شکن طُرّه‌ات، بسته دل عالمی‌ست وآن همه دل‌بستگان، عقده‌گشای هم‌اند یوسف مصرِ بقا، در همه عالم تویی در طلبت مرد و زن، آمده با دِرهم‌اند تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست کاین شهدا تا ابد، فخر بنی‌آدم‌اند... چون به جهان خُرّمی، جز غم روی تو نیست باده‌کشان غمت، مست شراب غم‌اند عقد عزای تو بست، سنّت اسلام و بس سلسلۀ کائنات، حلقۀ این ماتم‌اند گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم‌اند خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را زان که شهیدان او، جمله مسیحا دم‌اند هردم از این کشتگان، گر طلبی بذل جان در قدمت جان‌فشان، با قدمی محکم‌اند سرّ خدای ازل، غیب در اسرار توست سرّ تو با سرّ حق، خود ز ازل تواَم‌اند محرم سرّ حبیب، نیست به غیر از حبیب پیک و رُسُل در میان، محرم و نامحرم‌اند در غمِ جسمت «فؤاد» اشک نبارد چرا؟ کاین قطراتِ عُیون، زخم تو را مرهم‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3882@ShereHeyat
💠 غم خرّم 🔹آن‌ها که مکتب تشیع را از بیرون نگاه کرده‌اند نه از درون، گاه بر عزاداری‌ها و اشک و ناله‌های آن خرده گرفته‌اند و زبان به طعنه و استهزا گشوده‌اند. اما این غم، با نگاه از درون خیمه‌ی برافراشته‌ی سیدالشهدا(علیه‌السلام) چهره‌ی دیگری دارد و آنان که به این خیمه راه یافته‌اند حاضر نیستند این داغ را با هیچ عشرتی معاوضه کنند. 🔸یکی از درون‌مایه‌های شعر عاشورایی خود «غم» و «عشق» حسینی بوده است و شعرا به زبان‌های مختلف همواره این غم را ستوده‌اند و تقدیس کرده‌اند و از آن صیانت کرده‌اند. از ماندگارترین سروده‌های عاشورایی با درون‌مایه‌ی غم و عشق حسینی می‌توان از این غزل فؤاد کرمانی نام برد. او در این غزل مدح باشکوه سیدالشهدا(علیه‌السلام) را با مدح غم او و کربلای او و دلدادگان او آمیخته است. 🔹انتخاب وزنی دوری و طرب‌انگیز در توصیف غم و تکرار صنعت ادبی تضاد در بسیاری از ابیات (سوختگان غم و خرم‌اند، غم و عشرت، خرید و فروخت، باخبران و بی‌خبران، دلبستگان و عقده‌گشا، محرم و نامحرم، زنده و مرده و...) باعث موفقیت شاعر شده است، تا مخاطب بتواند خُرّمی و بهجت و سرور این غم بزرگ را از عمق جان بچشد. نگاه باشکوه عرفانی به بندگی امام حسین(علیه‌السلام) و عزای او نیز در این شعر به اثربخشی بیشتر شعر و عمق محتوایی آن کمک کرده است. ❗️نمی دانم چرا با این همه سروده‌های ولایی و عاشورایی متمایز و درخشان تا این حد در مجالس مذهبی ما مهجور است. 📝 📗 🌐 shereheyat.ir/node/4125@ShereHeyat
عالم همه خاک کربلا بایدمان پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان تا پاک شود زمین ز ابناء یزید همواره حسین مقتدا بایدمان 📝 #سیدحسن_حسینی 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #امام_حسین علیه‌السلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/06 ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهیدپرور🔹 اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد زمین برای همیشه، شهیدپرور شد زمین برای همیشه به قصد یاری تو تمام پاسخ آن پرسش مکرر شد زمین به یمن نفس‌های عاشقانۀ تو پر از طراوت دل‌های دردباور شد چه کیمیا به زمین ریخت حلق تشنۀ تو که خاک در نفس آسمان معطر شد؟! تو ذوالفقار شدی با دو تیغ، در دو نبرد جهاد اکبر تو هم‌رکاب اصغر شد به ظهر واقعه آدم به نام تو بالید اگر چه چشم تمام پیمبران تر شد کنون دوباره تو و کربلا و عاشورا سپاه اندکت اما هزار لشکر شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3254@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باید شهید بود و...🔹 من در همین شروع غزل، مات مانده‌ام حیران سرگذشت نفس‌هات مانده‌ام خیمه، حریق، همهمه، شمشیر، دست، سر مبهوت در هجوم اشارات مانده‌ام «هَل مِن...» چه بر صحیفۀ سی‌پاره رفته است؟ در گردباد چرخش آیات مانده‌ام من های‌های زخم تو را ضجّه می‌زنم مجروح آن ترنّم «هیهات…» مانده‌ام... باید شهید بود و تو را خون‌چکان سرود شرمنده‌ام، اسیر عبارات مانده‌ام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2466@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مضامین ناب🔹 لبان ما همه خشک‌اند و چشم‌ها چه ترند درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته‌ست و چشم‌ها به درند چه رفته بر سرِ آن دست‌های آب‌آور؟ که خیمه‌های عطش‌سوز، تشنۀ خبرند کجایی‌اند مگر این سران سرگردان؟ که از تمام شهیدان روزگار، سرند فراز نی، دو لبت را به سوختن وا کن که شاعران به مضامین ناب، تشنه‌ترند... شبی بیا به تسلّای این عزاخانه که ناله‌های غریبانه بی‌تو بی‌اثرند تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی مفصّلی تو و این بیت‌ها چه مختصرند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2592@ShereHeyat
گلی دور از چمن بر شانۀ توست بهاری بی‌وطن بر شانۀ توست کمی ای نیزه امشب مهربان باش سر بابای من بر شانۀ توست 📝 #سیدحبیب_نظاری 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حضرت_رقیه علیهاالسلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/30 ✅ @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چه‌قدر بی‌تو شكستم🔹 چه‌قدر بی‌تو شكستم، چه‌قدر واهمه كردم! چه‌قدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم! خیال آب نبستم به جز دو دست عمویم اگر نگاه به رؤیای نهر علقمه گردم سرود كودكی‌ام در خزان حادثه خشكید پس از تو قطع امید، ای بهار، از همه كردم نكرده هیچ دلی در هجوم نیزه و آتش تحمّلی كه از آن اضطراب و همهمه كردم شكفت غنچۀ خورشید از خرابۀ جانم همین كه با تو دلم را به خواب، زمزمه كردم... پدر! به داغ دل عمّه‌ام، به فاطمه سوگند مرا ببخش، اگر شكوه بی‌مقدّمه كردم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4126@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چند خط قرآن🔹 پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی‌گیرد؟ غروب غربت ما از چه رو پایان نمی‌گیرد؟ پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر که من از تشنگی پرپر زدم، باران نمی‌گیرد؟ علی‌اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد علی‌اصغر سرانگشت مرا دندان نمی‌گیرد به بازی باز هم خود را به مردن زد عموجانم ولی با بوسه‌هایم چون همیشه جان نمی‌گیرد نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخی‌ست دل دریایی او بی‌دلیل این‌سان نمی‌گیرد نمی‌دانم چرا این ذوالجناح مهربان امشب تمرّد می‌کند، از هیچ‌کس فرمان نمی‌گیرد پدر! می‌ترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد؟ دلم آرام جز با چند خط قرآن نمی‌گیرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4128@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹آه از یتیمی!🔹 رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی! من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور در بین جمعیت تو را گم کردم اما با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور من بودم و تو، نیمه‌شب، دروازهٔ شام در چشم من دردی و در چشم تو دردی من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی در این زمانه سرگذشت ما یکی بود ای آشنای چشم‌های خستهٔ من زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو خار مغیلان زد به پای خستهٔ من ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی‌گیرم سراغی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/714@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹والصّبح...🔹 دمید گرد و غبار سپاهیان سحر گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد رها شدند از آن تیرگی هزار اختر سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش کشید پرده‌ای از نور روی قرص قمر به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر چه خلقتی‌ست؟ شگفتا! چه آیه‌ای؟ عظمی! به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود بزرگوار، شکوه‌آفرین، بلندنظر به هوش باش که برخاست محکمات علی بلند شد که قیامش به پا کند محشر بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر بلند شد، همه بت‌ها به لرزه افتادند مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟ کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز به گوش می‌رسد آیات سورۀ کوثر شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست تویی نوادۀ آن زن که می‌درید جگر رسیده کار به جایی که هم‌کلام توام منی که هم‌سخنم نیست از مَلَک کمتر کنیزهای تو در کاخ‌ها نشسته به تخت عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟ ندای روح الامین می‌رسد: فَلا تَقهر!» به پای خطبۀ غرّاءِ ذوالفقاری او سپاه شب‌زده انداخت بی‌اراده سپر هنوز می‌رسد از شام، برق خورشیدش اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر! مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ رسانده نامۀ خون را کبوتری بی‌سر من الغریب می‌آید، نمانده وقت خضاب حبیب‌های حرم را خبر کنید، خبر! مدافعان حرم بوده‌ایم نسل به نسل رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر اگر چه سر بدهد، قصّه‌اش به سر نرسد که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر چه می‌شود که علی جان! به ما سری بزنی شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر حکایت من و عشق تو همچنان باقی‌ست اگر چه باز به پایان رسید این دفتر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2175@ShereHeyat
💠 استفاده از قالب مناسب 🔹شاعر عاشورایی در ترسیم صحنه‌های ماندگار کربلا و کوفه و شام و در بیان زبان حال، همواره مراقب است که در تابلوی هنری او غباری بر چهره‌ی آسمانی ذوات مقدسه ننشیند و در زبان حال سرایی او شخصیت‌های آسمانی به شایسته‌ترین وجه و دشمنان آل‌الله (علیهم‌السلام) آن‌گونه که استحقاقش را دارند منفور، به تصویر کشیده شوند. 🔸هر چقدر هم که شاعر در این راه مطالعه و معرفت داشته باشد و هر چقدر هم که با شؤون شخصیتی ممدوحین آشنا باشد، اما اگر برای شعر خود قالب و زبان و موسیقی مناسبی انتخاب نکند موفقیت او در حفظ شؤون کمتر یا لااقل دشوارتر خواهد بود. خطبه‌ی حضرت زینب (علیها‌السلام) در کوفه و شام از صحنه‌های شکوهمند و ماندگار قیام عاشوراست که هم به زیبایی، حقانیت و اقتدار عاشوراییان را به تصویر می‌کشد و هم بطلان و حقارت یزیدیان را. 🔹 برای این‌که فضای این خطبه را بازسازی کند، قالب قصیده را انتخاب کرده و با همین انتخاب هوشمندانه نیمی از راه را پیموده است. فخامت و شکوه زبان قصیده و طنطنه و درشتی واژگان، شاعر را هم در بیان حماسی و باشکوه خطبه یاری رسانده و هم در به خواری و خفت کشاندن چهره‌ی یزیدیان. اگر شاعر همین مضامین را در قالب غزل و در وزن و زبانی روان و عاطفی جاری می‌کرد، موفقیت او در ترسیم این تابلوی باشکوه به مراتب کمتر و زحمت او مضاعف بود. 📝 📗 🌐 shereheyat.ir@ShereHeyat
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود آن خطبهٔ پر شور تو در کوفه و شام فریادِ بلند و سرخ عاشورا بود 📝 #محمدعلی_مجاهدی 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حضرت_زینب علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/26 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/40 ✅ @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹شهید داغ حسین🔹 تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌ست همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌ست شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبۀ محمل زده‌ست یا نزده‌ست هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌ست هنوز چشم به راه است ماه برگردد و قرن‌هاست کسی سر به خیمه‌ها نزده‌ست خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌ست به پای‌بوسی صیدی که بین گودال است کسی شبیه تو این‌گونه دست و پا نزده‌ست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3721@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹کوه صبر🔹 قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک‌دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده‌اند «آیینه‌ای که آه نسازد مکدّرش» واحیرتا که این دو جوانان زینب‌اند یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟ با جان و دل، دو پاره جگر وقف می‌کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم‌هاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه‌گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش... زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده‌ست از بس‌که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/738@ShereHeyat
از خویش تهی شد از تو پُر شد آخر یک قطره نبود بیش و دُر شد آخر آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر اسباب سرافرازی حُر شد آخر 📝 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/34 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع علیه‌السلام در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/43@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹آیات محکم🔹 این کاروان که عازم سرمنزل دل است فارغ ز ره گشودن منزل به منزل است گم‌گشته‌ای که راه به خورشید بسته بود اکنون هم‌او ز راهروانِ رهِ دل است خورشيد هم که قافله سالار این ره است از رهروان روشن این راهِ مشکل است... عشق ار ز کربلا رهِ خود تا خدا گشود عقلِ زبون هنوز در آن پای در گِل است... دستِ مرا بگیر و ازین ورطه وارهان دستی که نامراد، به گردن حمایل است در کربلا دوباره خدا، آدم آفرید در کربلا حماسه و غم با هم آفرید حُر شرم می‌کند که به مولا نظر کند یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند دیروز ره به چشمۀ خورشید بسته بود امشب چگونه روی به‌سوی قمر کند؟ آغاز روشناییِ آیینه، حیرت است زان پس که از تبارِ سیاهی حذر کند... خورشید گرم پویۀ منزل به منزل است راهی بجو که فاصله را مختصر کند یک گام تا به خانۀ خورشید بیش نیست حاشا که راه را قدمی دورتر کند ره‌پوی کوی دوست چه حاجت بَرَد به پا کو آفتاب عشق که با سر سفر کند از نیمه راهِ فاجعه، برگشت سوی عشق تا خلعتِ بلند وفا را به بر کند در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت... ای عشق! از تو پیر و جوان را گزیر نیست ای سربلند! با تو کسی سربه‌زیر نیست چونی که تا به ملک دلی خانه ساختی دیگر کسی به‌جز تو در آن دل، امیر نیست گر سوی کس اشاره به جان باختن کنی فرقی میان عاشق بُرنا و پیر نیست در کربلا ولایتِ دل با حبیب بود عشقی حبیب یافت که آن را نظیر نیست از زیرِ برفِ پیریِ او لاله بر دمید هرگه ز باغ دل بدمد لاله، دیر نیست جان را به راه دیدن محبوب داد و گفت هرکس نه پیش چشم تو میرد بصیر نیست در بیشه‌های سبزِ وفا شیرِ سرخ بود رهرو اگر حبیب نباشد دلیر نیست از صولتی که در نگه آن دلیر بود در لرزه می‌فتاد و گر جانِ شیر بود... شوق تو بهر وصل، صبوری‌گداز بود در اوج با لهیبِ دلت هم‌تراز بود یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند اما به چشمِ شوقِ تو، عمری دراز بود از جان چو دست شستی و کردی ز خون وضو محراب قتلگاه تو هم در نماز بود آن‌دم که بر گلوی تو خنجر کشید خصم روحِ تو در کشاکشِ راز و نیاز بود لب‌های تو که غرقۀ خون بود از جفا با دوست از وفا همه در رمز و راز بود دشمن به کشتن تو کمر بسته بود، لیک درهای آسمان همه روی تو باز بود هر زخمِ تیر، شورِ جدا داشت در تَنَت کز زخمه‌های راه عراق و حجاز بود ای چهره‌ات ز طلعت گل دلنوازتر روح تو از شُکوه قُلل سرفرازتر... شرمنده‌ایم، لیک به لطفت امیدوار چون خار مانده‌ایم به ساقِ گل، ای بهار... ما چون زمینِ تشنه، تو ابر کرامتی بر تشنگان ز ابرِ کرامت نَمی ببار چون جویبار، ذکرِ تو بر لب، روان شدیم جز سویِ تو کجا رَوَد ای بحر، جویبار ای آفتاب پرتوی از مِهر برفروز کز دودمانِ سایه بود روز و روزگار... آیینه‌های دل ز گُنه پُر غبار شد شاید ز سوگ تو بتوان شُست این غبار دست توسّلی که به سوی تو آوریم از دامنِ بلند خود ای دوست برمدار لایق نه‌ایم لیک از این در کجا رویم بهتر همان‌که باز سوی کربلا رویم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2919@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آخرین لبّیک🔹 غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست این کدورت‌ها زلال روشنت را برده‌اند بعد از این آیینه‌منظر شو که چندان دیر نیست می‌وزد آمین هنوز از خیمه‌های بی‌کسی زیر باران دعا تر شو که چندان دیر نیست فرصتی تا هست باقی، در فضای خیمه‌ها بال خود وا کن، کبوتر شو که چندان دیر نیست آخرین «لبّیک» را باید در این میدان سرود شعرِ خون را بیت آخر شو که چندان دیر نیست... برگ‌ریزان است و پاییزان، در این فصل عطش مثل نخلی سایه‌پرور شو که چندان دیر نیست... مرد میدان خطر را از خطر کردن چه باک؟ دل به دریا زن، دلاور شو که چندان دیر نیست جان خود را می‌دهی و جان عالم می‌شوی با همه هستی برابر شو که چندان دیر نیست می‌توان غرّید مثل رعد و تندر آفرید نعرۀ الله‌اکبر شو که چندان دیر نیست... می‌زند لبخند بر رویت امام عاشقان کای دلاور! حرِّ دیگر شو که چندان دیر نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4134@ShereHeyat