eitaa logo
شعر هیأت
9.7هزار دنبال‌کننده
954 عکس
163 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹بعد از تو...🔹 دلتنگی همیشۀ بابا علی علی! سردارِ لشکر من تنها علی علی! قدری بمان، به دل نگران‌های این حرم مهلت بده برای تماشا علی علی! باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد چشمان بد از این قد و بالا علی علی! یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است یک سوی باز مانده دهان‌ها: علی... علی این گونه پا مکش به زمین، می‌کُشی مرا بنگر نفس نفس زدنم را علی علی از هم گسست رشتۀ تسبیحم آه... آه... از هم گسست... ارباً... اربا... علی... علی... جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3052@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹محو تماشای علی🔹 ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان خسته از ماندن و آمادهٔ رفتن شده بود بعد یک عمر، رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود «مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود» روح او از همه دل کنده، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته... آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را معنی جملهٔ در پوست نگنجیدن را... بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره از میمنه بیرون آمد آن طرف محو تماشای علی، حضرت ماه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله... رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد به تماشای نبرد تو خداوند آمد با همان حکم که قرآن خدا جان من است آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست «دیدمت خُرَّم و خندان، قدح باده به دست» آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می‌گیری زخم‌ها با تو چه کردند؟ جوان‌تر شده‌ای به خدا بیشتر از پیش پیمبر شده‌ای پدرت آمده در سینه تلاطم دارد از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا گوش کن! خواهرم از سمت حرم می‌آید با فغان پسرم وا پسرم می‌آید باز هم عطر گل یاس به گیسو داری ولی این‌بار چرا دست به پهلو داری؟ کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من برگشته‌ست؟ مثل آیینهٔ در خاک مکدّر شده‌ای چشم من تار شده؟ یا تو مکرر شده‌ای؟ من تو را در همهٔ کرب‌و‌بلا می‌بینم هر کجا می‌نگرم جسم تو را می‌بینم ارباً اربا شده چون برگ خزان می‌ریزی کاش می‌شد که تو با معجزه‌ای برخیزی مانده‌ام خیره به جسمت که چه راهی دارم؟ باید انگار تو را بین عبا بگذارم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/807@ShereHeyat
💠 گره‌خوردگی عاطفه با حماسه و عرفان 🔹بیش از هزار سال است که قلب‌های شیعیان، این روایت نورانی را تصدیق می‌کنند که شهادت امام حسین(علیه‌السلام) آتشی در دل‌ها برافروخته است که هرگز سرد و خاموش نمی‌شود. در این میان محافل اقامه‌ی عزا، نوحه‌خوانی‌ها و اشعار شاعران، نسیمی هستند که این آتش زیر خاکستر را دوباره شعله‌ور می‌کنند و مشعل داغ حسینی را فروزان‌تر می‌کنند. 🔸از سوی دیگر این مصیبت در عین مصیبت بودن لایه‌های فراوانی دارد. سوگ و ماتم تنها یکی از لایه‌های عاشورای حسینی است. علاوه بر سوگ، حماسه و معرفت و توحید و حقانیت و ولایت نیز زوایایی هستند که می‌توان از دریچه‌ی هر کدام، یک‌بار صحنه‌ی عاشورا را به تماشا نشست. هر چه شاعر در زبان حال سرایی لایه‌های بیشتری از مصیبت سیدالشهدا(علیه‌السلام) را مورد توجه قرار دهد، نسیمی که از جانب سخن او بر قلب‌ها می‌وزد قوی‌تر خواهد بود و شعله‌ی داغ حسینی را در جان‌ها فروزان‌تر خواهد کرد و تاثیری که بر جان مخاطب می‌گذارد عمیق‌تر و ماندگارتر خواهد بود. 🔹در مثنوی پیش رو، شاعر مصیبت حضرت علی اکبر(علیه‌السلام) را با بیان حماسی و در فضایی عارفانه در هم آمیخته است. او به خوبی از ظرفیت قالب مثنوی برای بیان حماسی استفاده کرده و توانسته است بر بحر عروضی رمل با چینش خاص هجاها لباس حماسه بپوشاند. به تلفیق زیبای حماسه و معرفت در این مصرع‌ها و ابیات دقت کنید و ببینید این تلفیق چه شکوهی را از مصائب حضرت علی اکبر(علیه‌السلام) خلق کرده است: خسته از ماندن و آماده‌ی رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همه دل کنده، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته... رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد به تماشای نبرد تو خداوند آمد با همان حکم که قرآن خدا جان من است آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست «دیدمت خُرَّم و خندان، قدح باده به دست» آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می‌گیری... 📝 📗 🌐 shereheyat.ir@ShereHeyat
🔹لبیک یا امام🔹 به‌سوی علقمه رفتم که تشنه‌کام بیایم وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم چه باشکوه به لب غنچه می‌زند صلواتم مگر به باغ گل سرخ، با سلام بیایم خوشا که گوش به بانگ درای قافله باشم به کربلای تو از حج ناتمام بیایم شب است و همسفر مسلمم به غربت کوفه که چون ستارۀ سرخی به پشت‌بام بیایم خوشا که جامه‌دران بین خطبه‌خوانی زینب بر این خرابه بچرخم به صبح شام بیایم دعا کنید پدر! مادر! این دقیقۀ آخر که سربریده بر این دشت، چند گام بیایم چقدر گم شده چون برگ گل سه سالۀ پرپر علم به دوش به خون‌خواهی کدام بیایم؟ شنیده‌ام که به صحراست چشم یاس سه‌ساله مگر به نام عمویش به انتقام بیایم تمام حنجره «هَل مِن مُعین» اوست به گوشم تمام حنجره «لبیک یا امام» بیایم! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4136@ShereHeyat
غریبه! آی جانم را ندیدی؟ مه هفت آسمانم را ندیدی؟ عطش آتش زده بر جان طفلان عموی مهربانم را ندیدی؟ 📝 #عبدالرحیم_سعیدی_راد 🏴 برای مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حضرت_عباس علیه‌السلام به نشانی زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/35 ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹باران تشنه مانده🔹 کمی بشتاب، باران تشنه مانده‌ست دل آیینه‌داران تشنه مانده‌ست نگاه جاری‌ات کو؟ چند قرن است نگاه بی‌قراران، تشنه مانده‌ست گره خورده‌ست باران با نگاهت تمام چشمه‌ساران با نگاهت چه می‌شد لحظه‌ای پیوند می‌خورد نگاه بی‌قراران با نگاهت؟ بیا طی کن شب لب‌تشنگی را ببین تاب و تب لب‌تشنگی را هزاران سال شد چشم‌انتظاریم بنازم مکتب لب‌تشنگی را دعا کن هر گلی پرپر نمیرد کسی با چشم‌های تر نمیرد دوباره جمعه‌ای رد شد، دعا کن دلم تا جمعۀ دیگر نمیرد بهار آشنای باغ برگرد! برای ما، برای باغ، برگرد! به خون ما تبرها تشنه هستند به جَدِّ لاله‌های باغ، برگرد! تو که درد آشنای اهل دردی تو که دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دل‌هامان شکسته‌ست دلت می‌آید آیا برنگردی؟ دوباره تشنگی‌ها پا نگیرد دل ما و دل دریا نگیرد در این بی‌تکیه‌گاهی یا اباالفضل! خدا دست تو را از ما نگیرد عطش را با نگاه آورده بودند دلی سرشار آه آورده بودند تمام کودکانِ تشنه آن روز به دست تو پناه آورده بودند شبیه غنچه می‌پژمرد و می‌رفت تبر پشت تبر می‌خورد و می‌رفت بدون دست هم سقّاترین بود به دندان مشک را می‌برد و می‌رفت بگو بغض مرا پرپر کند مشک غم دست مرا باور کند مشک به دندان می‌برم اما خدایا لبانم را مبادا تر کند مشک هزاران چشم تر داریم از این دست به دل، خونِ جگر داریم از این دست دل ما خیمه‌ای چشم‌انتظار است چگونه دست برداریم از این دست! امام عشق را ماه منیری وفاداران عالم را امیری دو دستت گرچه افتادند بر خاک به خاک‌افتادگان را دست‌گیری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/849@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سرچشمۀ احساس🔹 ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا با دامنی از شقایق و یاس بیا تا سجده کنی روح جوانمردی را با ما به «مقام دست عباس» بیا با یاد اباالفضل دلم آسوده‌ست با او دلِ ما را سَر و سِرّی بوده‌ست در حاشیۀ علقمه گفتم نکند یک عمر دو دست در تنم بیهوده‌ست! عباس که صف‌شکن بُوَد تکبیرش خواندند به بیشۀ شجاعت شیرش در معرکۀ کرب‌وبلا، برق بزن! ای جرأت ذوالفقار از شمشیرش عباس که بوسه زد به چشمانش تیر شد شوق علمداری او عالمگیر پیشانی او شکست، اما پیچید آوازۀ پیروزی خون بر شمشیر حُسن تو به ماه طعنه می‌زد عباس مانند تو سرو برنخیزد، عباس غیر از تو ندیدیم کسی دستش را در پای برادرش بریزد، عباس در کرب‌وبلا کسی عطش‌باور نیست آتش به چمن زدند و یک یاور نیست کو آن‌که خبر دهد به اطفال یتیم در علقمه آب هست، آب‌آور نیست در علقمه، ماه گرم شبگردی‌ بود در چهرۀ او نشان همدردی بود آغاز شهادت اباالفضل آیا پایان مروّت و جوانمردی بود؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3301@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دست تو🔹 دیده‌‏ام در کربلای دست تو عالمی را مبتلای دست تو کربلا این‌قدر شیدایی نداشت بی‌تو و بی‌ماجرای دست تو می‏‌کُشد این حسرتم آخر که کاش بود دست من‌ به جای دست تو... چشم من با گریه می‌‏بندد دخیل بر ضریح با صفای دست تو هر که با دست تو دارد عالمی من که می‌‏میرم برای دست تو تا همیشه دست تو مشکل‏‌گشاست ای خدا مشکل‏‌گشای دست تو اوفتاد از پا امام عاشقان تا که خالی دید جای دست تو خم شد و برداشت و با احترام بوسه زد بر پاره‌‏های دست تو سایه هم، همسایۀ نامحرمی‌ست گر چه می‏‌افتد به پای دست تو ای به سودای تو اسماعیل‏‌ها سر نهاده در منای دست تو کعبه در سوگ تو می‏‌پوشد سیاه تا نشیند در عزای دست تو آب پاکی روی دست آب ریخت ای به قربان صفای دست تو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4174@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روضه‌خوانی🔹 چشم‌هایت روضه‌خوانی می‌کند اشک‌ها را ساربانی می‌کند آن افق‌های نگاه زخمی‌ات کربلا را دشتبانی می‌کند... رفتی و در خیمه‌های تشنه‌لب آب با آتش تبانی می‌کند رفتی و در سرنوشت آب‌ها شرمساری حکمرانی می‌کند پشت پرچین بلند علقمه کیست آن که روضه‌خوانی می‌کند یک نفر دارد ز مشک و دست تو با دو بوسه قدردانی می‌کند... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4172@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹التماس آب‌ها🔹 ای بزرگ خاندان آب‌ها آشنای مهربان آب‌ها در مقام شامخ سقایی‌ات بند می‌آید زبان آب‌ها... بر ضریح دست تو پیچیده‌اند التماس گیسوان آب‌ها می‌رسید از دور بر اهل حرم جملۀ «سقّا بمان» آب‌ها... مشک و ختم فاتحه هرگز نبود این تصوّر در گمان آب‌ها بعد لب‌های تبسم‌ریز تو گریه افتاده به جان آب‌ها از وداع تو حکایت می‌کند دست‌های پرتکانِ آب‌ها... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4173@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کمر کوه شکست🔹 عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده آب از هُرم ترک‌های لبت آب شده بعد از آنی که تو لب‌تشنه عطش را کشتی تشنه لب ماندن ساقی همه‌جا باب شده بعد افتادن عکس تو در آیینۀ آب برکه از شوق رخت خانۀ مهتاب شده این فرات است که از درد غمت ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست دل اهل حرم از داغ تو بی‌تاب شده تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز همه گفتند که ابروی تو محراب شده صحنه‌ای که کمر کوه شکست از غم آن عکس تیری‌ست که در دیدۀ تو قاب شده 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4165@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹علمدار نیامد🔹 رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم‌نم به خروش آیم و هِق‌هِق بنویسم دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است وصف تو فراتر ز شعور کلمات است در حسرت لب‌های تو لب‌های فرات است عالم همه از این همه ایثار تو مات است از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت دل‌ها همه مست رجز گاه به گاهت هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت دلواپس طفلان حرم بود نگاهت سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت صد حیف که آن یار وفادار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» انگار که در علقمه غوغا شده آری خون‌بارترین واقعه برپا شده آری در بزم جنون نوبت سقا شده آری دیگر پسر فاطمه تنها شده آری این قافله را قافله‌سالار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر! ای قصۀ دست تو غم‌انگیز، برادر! بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر! برخیز! حسین آمده برخیز! برادر! عباس‌ترین حیدر کرار نیامد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4166@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خیمۀ عطش🔹 غم از دیار غم‌زده عزم سفر نداشت شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت این سو درون خیمۀ سیراب از عطش خواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت عبّاس اگر چه دست کشید از دو دست خویش از یاری حسینِ علی دست بر‌‌نداشت او جسم خویش را سپر آب کرده بود جز مشک پاره‌پارۀ جانش سپر نداشت درد و غمش تمامی از این بود که چرا یک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت... او رفت و مادرش پس از آن روز خویش را امّ‌البنین نخواند که دیگر پسر نداشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4167@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹برادرت🔹 بر ساحلى غریب، تویى با برادرت در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت چون خشم ذوالفقارى، خاموش و بى‌قرار طوفان گُر گرفتۀ صحرا برادرت ماهى و از قبیلۀ‏ خورشید اهل‌بیت یک‌جا تو مى‌‏درخشى و یک‌جا برادرت چشمش به مشک توست، جگرگوشۀ عطش حالا تو بى‌‏قرارترى یا برادرت؟ وقتى که چشم‌هاى کریمت به خون نشست دیگر نداشت تاب تماشا برادرت مى‌‏کرد غرق بوسه جبین شکسته را بر دامنش گرفته سرت را برادرت اینجا حدیث تشنگى از جنس دیگرى‌ست اینک تو تشنه‌کامى و سقّا، برادرت! هر چند آب، مرهم لب‏‌هاى تشنه است صافى‌‏تر است از آب گوارا برادرت چشم امید تشنه‌لبان تیر خورده است دیگر نمانده هیچ کسى با برادرت سرگشته پاى دست و علم سینه مى‏‌زند در خیمه‏‌گاه تو تک و تنها، برادرت موساى طور حیرتى و خیره مانده‏‌اى بر تک‌درخت وادى سینا ـ برادرت ـ حالا که بازوان سِتبرت قلم شدند در خاک و خون چه مى‏‌کشد آیا برادرت چشم حریص غارتیان است و خیمه‌‏ها افتاد اگر کنار تو از پا، برادرت این تیغ‏‌هاى تشنه که در خون نشسته‏‌اند پیوند مى‏‌دهند تو را با برادرت... با قامتى شکسته هنوز ایستاده است بى‌یار و بى‌شکیب، شگفتا برادرت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4169@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حیرت مصوّر🔹 شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را نشاند در تب شک، غیرت تو باور را برادری به وفاداری تو معنی یافت که از گلوی تو فریاد زد برادر را... فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را گذشتی از سر آب و به خاک افتادی که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را فرات بعد تو عمری‌ست تا که می‌گرید عطش جز این نشناسد زبان دیگر را تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2361@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹العطش🔹 دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش وقتی که آب را به روی آب ریختی آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4171@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کرم حاکم کوفه🔹 تیر كمتر بزنید از پی صیدِ بالش چشمِ مرغانِ حرم می‌دود از دنبالش كرم حاكمِ كوفه‌ست كه فرزندِ علی تیر باید ببرد سهم، ز بیت‌المالش! عطش و آتش از این لب به هم آمیخته است؟! یا كه خورشید دمیده‌ست روی تبخالش؟! کیست این شوکت پُر شور که در دشت حضور یک چمن یاس شکفته‌ست به استقبالش؟ گوش وا کرده زمین تا شنود تکبیرش چشم وا کرده سماوات به استهلالش و شنیدیم به تفصیل ز مردان خدا ماجرایی که چنین است چنین اجمالش: هرگز از آب ننوشید علمدار حسین یاد کرد از لب او، از جگر اطفالش گفت: والله اُحامی اَبداً عن دینی با لبِ از عطش و عاطفه مالامالش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3188@ShereHeyat
💠 بیان تعریضی در شعر آیینی 🔹از نکاتی که رعایت آن در مرثیه، به اثرگذاری بیشتر آن منجر خواهد شد، پرده‌برداری از چهره‌ی دشمنان اهل‌بیت و ناجوانمردان جبهه‌ی باطل است. شاعر مرثیه‌پرداز باید دقت داشته باشد که این پرده‌برداری، شعر را به ورطه‌ی نظم نکشاند و در نهایت شاعرانگی اتفاق بیفتد تا اثرگذاری مرثیه، عمیق‌تر و ماندگارتر باشد. 🔸از شگردهای شاعرانه‌ای که می‌توان در مرثیه از آن بهره جست، به‌‌کارگیری زبان گزنده و تلخ طنز، تعریض و کنایه است. منظور از زبان طنز معنای عرفی آن نیست، بلکه مراد بیان تعریضی و گزنده‌ی آن است؛ بیتی از غزل بالا از نمونه‌های موفق و مثال‌زدنی در این حوزه است: كرم حاكمِ كوفه‌ست كه فرزندِ علي تير بايد ببرد سهم، ز بيت‌المالش! 🔹واژه‌های این بیت بسیار هنرمندانه در هم تنیده شده‌اند. واژه‌های: کرم، حاکم کوفه، فرزند علی، تیر، سهم، بیت‌المال، علاوه بر ایجاد بافت یک‌دست هنری، هرکدام بار تعریض و کنایی را در بیت به دوش می‌کشند و هیچ واژه‌ای در بیت خنثی نیست. طنز تلخ این بیت را واژه‌ی کرم به وجود آورده و واژه‌های دیگر ضربه‌ی بیت را قوی‌تر کرده است؛ چرا که هم‌نشینی این واژه‌ها ناخودآگاه مخاطب را به مقایسه‌ی عملکرد حکومت علوی و اموی وا می‌دارد. هم‌نشینی هنرمندانه‌ی دو واژه‌ی تیر و سهم، آتش مرثیه را در بیت روشن کرده است. 🔸این ابیات نیز، از نمونه‌های موفق بیان تعریضی در شعر عاشورایی به شمار می‌روند: پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند علیرضا قزوه راه گریز اغلب قاضی شریح‌ها آن روز در بد آمدن استخاره بود محمدعلی مجاهدی 📝 📗 🌐 shereheyat.ir/node/679@ShereHeyat
یک مرتبه بین راه پایش لرزید مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید زینب به چه خیره شد که این‌گونه زمین از نالۀ وامحمدایش لرزید؟ 📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شب_عاشورا در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/55 🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #عاشورا در پایگاه شعر هیأت: 🌐 shereheyat.ir/m/56 ✅ @ShereHeyat
🔹صبح شهادت🔹 شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌سوخت فرات موج‌زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می‌بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد ز خون پاکِ دلیران جان‌نثار تو بود به جای ماند اگر نامی از جوانمردی ز پایمردی یاران نام‌دار تو بود به پیشواز اجل آن چنان کمر بستی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُکوه نام بلند تو، جاودان باقی‌ست که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود درخت عدل و مروّت که آبیاری شد رهین منّت شمشیر آبدار تو بود به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را اگرچه سینهٔ هر لاله داغدار تو بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/869@ShereHeyat
🔹منظومۀ بلند شهادت🔹 فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان حیرت‌‏فزای طور شود جلوه‌‏زارمان فردا که کهکشان تجلّی‌ست، نیزه‏‌ها گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست بر روی نیزه‌‏هاست قرار و مدارمان فردا که سرفرازی ما را رقم زنند خورشید و ماه می‏‌شود اخترشمارمان فردا که روز عرضۀ عشق و شهادت است حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان فردا که از تبار تبر زخم مانْد و داغ غیرت، شقایقی بُوَد از لاله‏‌زارمان فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی‌ست بر نیزه‏‌ها، تجلّی پروردگارمان منظومۀ بلند شهادت، سرودنی‌ست فردا که عشق، خیمه زند در کنارمان... در ما عیان جمال خدا جلوه می‏‌کند چشمی کجاست تا شود آیینه‌دارمان؟ رنگِ پریده‌‏ای‌ست به چشم سپهر، مِهر وقتی سپیده می‏‌دمد از شام تارمان... ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم ای عشق! ای تمامی دار و ندارمان! چشم امید ماست به فردای دوردست بر تکسوار مانده به جا از تبارمان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4101@ShereHeyat
🔹 اگر بگذارند🔹 عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند ما و این کشتی طوفان‏‌زده در موج بلا ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند دشت از هُرم عطش سوخته و هالۀ غم سایه‌بانِ گل زهراست اگر بگذارند آب بر آتش لب‌های عطشناک زدن آخرین نیّت سقاست اگر بگذارند دوش در گلشن ما بلبل شیدا می‏‌گفت: باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شد وقت دلجویی گل‌هاست اگر بگذارند طفل شش‌ماهۀ من زینت آغوشم شد جای این غنچه همین‏‌جاست اگر بگذارند این به خون خفته، که عالم ز غمش مجنون است تشنۀ بوسۀ لیلاست اگر بگذارند چهره‌‏اش آینۀ حُسن رسول‏‌الله است آری این آینه زیباست اگر بگذارند این گل سرخ که از گلبُن توحید شکفت آبروی چمن ماست اگر بگذارند در عقیق لب من موج زند دریایی که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند یوسف مصر وجودم من و، این پیراهن جامۀ روز مباداست اگر بگذارند... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3191@ShereHeyat
🔹فردا...🔹 چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا تمام دشت را زینب به خون آغشته می‌بیند مگر باران خون می‌بارد از عرش خدا فردا برادر، دل گواهی می‌دهد امشب شب قدر است اگر امشب شب قدر است، قرآن‌ها چرا فردا... همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا ببین شش‌ماهه‌ات بی‌تاب در گهواره می‌گرید علی از تشنگی جان می‌دهد امروز یا فردا ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را همانانی که می‌افتند زیر دست و پا فردا برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است قیامت می‌شود وقتی بگوید یا اخا فردا برادر! خوب می‌خواهم ببینم روی ماهت را هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه‌ها فردا به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می‌مانم تمام هستی من، می‌روی بی من کجا فردا؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/83@ShereHeyat
🔹با عطش وارد شوید!🔹 حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حال‌هاست! با عطش وارد شوید! اینجا زمین علقمه‌ست مجلسِ لب‌تشنگانِ حضرت سقا به‌ پاست جمع بی‌پایان ما را نشمرید آمارها! جمع ِ ما هر جور بشمارید هفتاد و دو تاست جای دنجی خواستی تا با خدا خلوت کنی این حسینیه که گفته کمتر از غار حراست؟ اشک را بگذار تا جاری شود، شور افکند هرچه پیش آید خوش آید، اشک مهمان خداست شانه خالی کرده‌ایم از کلّ یومٍ اشک و آه گریهٔ حُرّی‌ست این شب‌گریه‌ها، اشکِ قضاست اذن میدان می‌دهند اینجا به هرکس عاشق است با رجزهای اباالفضلی اگر آمد سزاست هروله در هروله این حلقه را چرخیده‌ایم های! ای هاجر! بیا در این حرم، اینجا صفاست شورِ ما را می‌زند هر تشنه‌کامی گوش کن! حلقِ اسماعیل هم با العطش‌ها هم‌صداست أیها العشاق! آب آورده‌ام غسلی کنید شامِ عاشوراست امشب، مقصد بعدی مناست خندهٔ قربانیان پُر کرده گوش خیمه را من نفهمیدم شب شادی‌ست امشب یا عزاست؟! گریه‌هاتان را بیامیزید با این خنده‌ها سفرهٔ این شب‌نشینان، تلخ و شیرینش شفاست آب باشد مال دشمن، ما تیمم می‌کنیم آب‌های علقمه پابوسِ خاک کربلاست ما اذان‌هامان اذانِ حضرتِ سجّادی است همهمه هر قدر هم باشد صدای ما رساست أشهدُ أنَّ محمّد جدّ والای من است أشهد أنَّ علی إلّای بعد از لافتاست یک نفر از حلقه بیرون می‌زند وقت نماز سینهٔ خود را سپر کرده مهیای بلاست ای مکبّر! وقت کوتاه است، قد قامت بگو صف کشیدند آسمان‌ها، پس علی‌اکبر کجاست؟ گفت قد... قامت... جوان‌ها گریه‌شان بالا گرفت راستی! سجاده‌های ما همه از بوریاست! از علی‌اکبر مگو! می‌پاشد از هم جمعمان یک نفر این سو پریشان، یک نفر آن سو رهاست چارهٔ این جمع بی‌سامان فقط دستِ یکی‌ست نوحه‌خوان می‌داند آن منجی خودِ صاحب لواست گفت: «عباس»! آن طرف طفلی صدا زد: «العطش» ناگهان برخاست مردی، گام‌هایش آشناست مشک را بر دوش خود انداخت بسم الله گفت زیر لب یک‌ریز می‌گفت از من آقا آب خواست حضرتِ عباسی از من دیگر اینجا را نپرس آسمان‌ را از کمر انداختن آیا رواست؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/850@ShereHeyat
🔹تشنۀ سقا🔹 شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه‌ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند مثل قدش، قدمش، لحن پیمبروارش روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند غنچه آخر چقدر آب مگر می‌خواهد؟ عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند ساقی‌ات رفته و ای کاش که او برگردد مشک او حامل دریاست اگر بگذارند آب مالِ خودشان چشم همه دلواپس خیمه‌ها تشنهٔ سقاست اگر بگذارند قامتش اوج قیام است، قیامت کرده‌ست قد سقای تو رعناست اگر بگذارند سنگ‌ها در سخنت هم‌نفس هلهله‌ها لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند تشنه‌ای، آه... وَ دارد لب تو می‌سوزد آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند آمد از سمت حرم گریه‌کنان عبدالله مجتبای تو همین‌جاست اگر بگذارند رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/851@ShereHeyat