eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
898 عکس
163 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹زهرای علی🔹 ماه هر شب تا سحر محو تماشای علی‌ست تازه در این خانه زهرا ماه شب‌های علی‌ست چشم دنیا روشن از ماه جمال مرتضاست چشم زهرا روشن از روی دلارای علی‌ست با شگفتی‌های دنیای علی بیگانه‌ایم این‌ که دنیا پیش او هیچ است دنیای علی‌ست بارها با اشک خود زخم علی را بسته است گرمی این دست‌ها تنها مداوای علی‌ست روز وانفساست محشر، شیعیان لاتحزنوا این که محشر خاک پای اوست زهرای علی‌ست یاعلی امضا کند یا فاطمه فرقی که نیست آخرش امضای زهرا عین امضای علی‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/613@ShereHeyat
🔹مهربانِ علی🔹 یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خط به خط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2886@ShereHeyat
ا ﷽ ا 💠 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّيَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِيصِ، وَ شَهْرَ الْقِيَامِ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقان ستایش برای خداست که ماه خود، ماه رمضان را از جمله راه‌های احسان قرار داد؛ که ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاکیزگی از آلودگی‌ها، ماه رها شدن از گناهان و ماه شب‌زنده‌داری‌ها است. ماهی که قرآن در آن نازل گردیده؛ قرآنی که راهنمای مردم و نشانۀ آشکار هدایت و جداکنندۀ حق از باطل است. 📗 صحیفه سجادیه، دعای۴۴ 🔹 خدای متعال را سپاس‌گزاریم که توفیق داد در پنجمین فصل از کنگره فصلی شعر کوتاه، به اندازه بضاعت مزجاة خود، برای معرفی هرچه بیشتر فضائل و برکات ماه مبارک رمضان با لسان ارزشمند صحیفه سجادیه، قدم برداریم. 🔹این فصل از کنگره که با عنوان «رمضانیه» و با محوریت دعاهای ۴۴ و ۴۵ صحیفه سجادیه برگزار شد، با پایان خردادماه ۱۳۹۸، به کار خود پایان داد و با دریافت نزدیک به ۳۵۰ اثر از ۶۲ شاعر، در مرحله دریافت آثار به سرانجام رسید. پس از غربالگری آثار، بیش از ۱۳۰ اثر به صورت کدگذاری شده و با حذف نام شاعران، در مرحله داوری مورد بررسی قرار گرفتند. در این مرحله پس از بررسی آثار و ثبت امتیاز توسط داوران محترم، آثار برگزیده به شرح زیر معرفی شدند: جناب آقای حسین عباس‌پور (۳ اثر) جناب آقای حیدر منصوری (۲ اثر) جناب آقای رضا ابوذری (۲ اثر) جناب آقای محسن کاویانی (۲ اثر) جناب آقای امین بهاری‌زاده (۱ اثر) جناب آقای دادیار حامدی (۱ اثر) جناب آقای رضا خورشیدی‌فرد (۱ اثر) جناب آقای سیداکبر سلیمانی (۱ اثر) جناب آقای سیدمحمدمهدی شفیعی (۱ اثر) جناب آقای عباس همتی (۱ اثر) جناب آقای علی پورزمان (۱ اثر) جناب آقای علی سلیمانی (۱ اثر) جناب آقای محمدعلی خاکساردوست (۱ اثر) سرکار خانم راضیه مظفری (۳ اثر) سرکار خانم فائزه زرافشان (۲ اثر) سرکار خانم ساره‌سادات علوی (۱ اثر) سرکار خانم سمیه تورجی (۱ اثر) سرکار خانم صامره حبیبی (۱ اثر) سرکار خانم عاطفه جوشقانیان (۱ اثر) 🔹 ان‌شاء‌الله آثار برگزیده در قالب مجموعه‌ای مستقل منتشر و به علاقه‌مندان تقدیم خواهد شد. ✍🏻 دفتر شعر جامعه ایمانی مشعر 🌐 shereheyat.ir/node/3986@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیینۀ خیر الاَنام 🔹 ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام منشأ کل کمال و باقر کل علوم هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام اِنس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام این عجب نَبْوَد که بخشی چشم جابر را شفا زخم دل را می‌دهی با یک نگاهت التیام ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم از بقیعت عطر و بوی جنت آید بر مشام در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو پای تا سر، سر به سر آیینۀ خیر الاَنام... کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان روز در چشم یزید بی‌حیا آمد چو شام لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت تشت رسوایی او افتاد از بالای بام تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام خیمه‌های آل عصمت را که آتش می‌زدند می‌دویدی در بیابان اشک‌ریز و تشنه‌کام... ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام بارها آوردت از شهر مدینه تا دمشق از وجودت هتک حرمت کرد جای احترام گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش گاه زد زخم زبان و گاه می‌زد اتهام حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک مرغ روحت پر زد از تن، جانب دارالسلام بس‌که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام تا به صحرای منا گریند بهر غربتت حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام دوست دارم بر تو گریم در بیابان بقیع کرده‌اند این گریه را بر من حرامی‌ها حرام در کنار قبر بی‌شمع و چراغت روز و شب هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام بر تو می‌گریم که بردی کوه غم از کودکی بر تو می‌گریم که شد با خون دل عمرت تمام... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1552@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طبیب عالم🔹 ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه... تو طفل روی ناقۀ عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/624@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹در سوگ آفتاب مدینه🔹 غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست امروز روز گریه و امشب شب عزاست تا خوشه‌های بغض، گل گریه می‌دهند از تنگنای سینۀ ما ناله‌ها رهاست در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه با صاحب‌الزمان دل ما نیز همنواست داغی‌ست سینه‌سوز غم باقرالعلوم گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست... هم وارث تمامی اوصاف حیدر است هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید نامش شفادهندۀ هر درد بی‌دواست ای روح آسمانی از این داغ جانگداز فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست ای جان ما فدای غم غربت بقیع قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست... امشب هزار پنجره دل گریه می‌کنیم با غربت بقیع، دل شیعه آشناست شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه این‌جا مگر نه این‌ که مزار امام ماست تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت در بارگاه قدس کنون محشری به‌پاست امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر دریای گریه را به خروش آوَرَد کجاست؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2513@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خاطرات قافله🔹 نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/623@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشم‌انداز فردا🔹 بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم قیام عاشقان راست‌قامت بود عاشورا قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما خلیل‌الله تنها بود آنجایی که من بودم شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم عدالت زیر سم اسب‌ها پامال شد، آری ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟ هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3987@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آفتاب عشق🔹 آن مقتدا که هستی دارد قوام از او خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او آن پنجمين امام که معصوم هفتم است دارد حريم کعبۀ دين احترام از او دريا شکافِ علم و يقين «باقرالعلوم» ماهی که شرمگين شده بدر تمام از او او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست آن گلشنی که يافته فيض مدام از او گل‌های باغ معرفت و بوستان علم دارند رنگ و جلوه‌گری هر کدام از او روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين بينش رسيده است به حُسن ختام از او بطحا شده‌ست باغ بهشت از ولادتش يثرب شده‌ست روضۀ دارالسلام از او در گردش مدار، فروغ اميد را منظومه‌های عشق گرفتند وام از او تا رهنمای خلق شود در ره نجات بالله گرفته بود خدا التزام از او قولش هماره قول رسول کريم بود شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او اين آفتاب عشق که سوی دمشق رفت گفتی گرفت روشنی روز، شام از او بزم هشام بود به شام و گمان نبود دعوت کند به «سَبق رِمايه» هشام از او هرچند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست تا حکم انصراف بگيرد امام از او اما هشام بر سخن خود فشرد پای تير و کمان گرفت امام همام از او تير و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت راضی نشد که خصم شود تلخ‌کام از او تير نخست چون به هدف کارگر فتاد پروانه يافتند يکايک سهام از او می‌دوخت تير را به دل تير در هدف بود از خدای نصرت و سعی تمام از او آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان تجليل بی‌مبالغۀ خاص و عام از او اين است رهبری که به هر لحظه قدسيان در عرش می‌برند به تقديس نام از او همراه اوست عطر شهيدان کربلا خيزد هنوز رايحۀ آن قيام از او «جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند با گوش جان شنيد جواب سلام از او از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا بر جای مانده حرمت بيت‌الحرام از او از صد هزار بوسۀ خورشيد خوشتر است خال سياه کعبه و يک استلام از او اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند باشد که بشنوند حديث و پيام از او گوهرفشان به خدمت او طبع «حميری» است شعر «کميت» يافته قدر و مقام از او در ساحل غدير ولايت نشسته‌اند آنان که چون «فُضيل» گرفتند جام از او رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست جامی ز حوض کوثر و شرب مدام از او 📝 🌐 shereheyat.ir/node/186@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ» کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است. 📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲ 🔹منتظر🔹 هر منتظری که دل به ایمان داده‌ست جان بر سر عشق ما به جانان داده‌ست انگار که هم‌رکاب مهدی بوده در لشکر و خیمه‌گاه او جان داده‌ست @ShereHeyat
ماییم در انحصار تن زندانی ما هیچ نداریم به جز حیرانی اما تو سری و می‌روی دست به دست سرگردانی کجا و «سر» گردانی! @ShereHeyat
🔹تصور کن...🔹 تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3989@ShereHeyat
🔹حج عشق🔹 حاجیان را گفت: آن‌جا کعبه عریان می‌شود در طواف کعبه آن‌جا جسمتان جان می‌شود حج منم، چشمانتان را وا کنید ای حاجیان کعبه بی‌من از شما مردم گریزان می‌شود استطاعت هرکه دارد می‌شود ملحق به من هرکه نامرد است پشت کعبه پنهان می‌شود حاجیان را گفت: بی من حجّ ندارد حرمتی کعبه بی‌من از شما مردم! گریزان می‌شود گفت: در ذی‌‌الحجۀ امسال شوری دیگر است گفت:‌ در ماه محرّم عید قربان می‌شود آمد و در کربلا با آشنایان خیمه زد گفت با یاران که: فردا ظهر طوفان می‌شود گفت با یاران که: فردا خطبۀ ناخوانده‌ای گرم از نهج‌البلاغه باز عنوان می‌شود خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بی‌ذوالفقار گفت: فردا کاخ ظلم از ریشه ویران می‌شود آمد و افتاد چشم حُر به چشم روشنش مشکل حر با نگاهی گرم آسان می‌شود حاجی از کاروان وامانده‌ای گِرد حسین یک شبه می‌گردد و در کعبه مهمان می‌شود... خیمه را خاموش کرد و گفت با یاران خویش: ظهر فردا هرکه با من هست، قربان می‌شود «هرکه خواهد گو بمان و هرکه خواهد گو برو» می‌رود هرکس از این خیمه، پشیمان می‌شود دوستان را گفت: فردا کربلا نورانی است گفت: فردا با شما این‌جا چراغان می‌شود روز خلقت را شما تفسیر دیگر می‌کنید گفت: فردا محشر کبری نمایان می‌شود حجّ امسالین حدیثی تازه‌تر آورده است: عید قربان شما، شام غریبان می‌شود... گفت: وقت «استلام» دست عباس علی‌ست گفت: فردا زمزمِ خورشید، جوشان می‌شود آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت آن نمایش همچنان بی‌پرده اکران می‌شود! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3247@ShereHeyat
🔹احرامی دگر🔹 بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین وای من! مابین رود دجله و رود فرات لب ز شن‌های بیابان خشک‌تر دارد حسین اهل‌بیتش را ببین همراه خود آورده است چون‌که از پایان کار خود خبر دارد حسین تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگی‌ست روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین بانگ بر زد پیکری بی‌دست «اَدرک یا اَخا!» ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست آه اگر از اهل‌بیتش چشم بردارد حسین کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین... تا که حج ناتمام خویش را کامل کند ترک سر کرده‌ست، احرامی دگر دارد حسین... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3327@ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ» خدایا! چه یافت آن که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟! 📗 دعای عرفه 🔹ترنّم دل🔹 تا نام تو را دلم ترنّم کرده‌ست با یاد تو، چون غنچه تبسّم کرده‌ست «گم کرد تو را» هر که، چه را یافته است؟ هر کس که «تو را یافت» چه را گم کرده‌ست؟ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قتیل العبرات🔹 به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی که شدی ساحل امن من و کشتی نجاتم باز از فرط عطش خشک شده کام من، آری تشنه‌ام، تشنۀ لب‌های عطشناک فراتم باید احرام ببندم به طواف حرم تو من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری مات و مبهوت نمایان شدن جلوۀ ذاتم با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم باز گریان تماشای قتیل العبراتم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1562@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹أشکُو إلیکَ غُربتی🔹 چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2893@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حسبِیَ الله🔹 «یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم با تو ولی باکی از این لشکر ندارم از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله» نقشی به جز این، روی انگشتر ندارم من آسمانم را به تو تقدیم کردم دور و برم یک ماه، یک اختر ندارم دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است درد من از این نیست که یاور ندارم «یا رادَّ یوسف عَلَی یعقوب» بنگر دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم «یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت غیر از همین لاله، گلی دیگر ندارم دارم سَر و سِرّی در این هنگامه با تو می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم با عضو عضو پیکرم می‌گویم اینک ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد ذکری، مناجاتی از این بهتر ندارم این شمرها احساسشان را سربریدند این‌ها مسلمان‌اند؟ نه باور ندارم هم زنده‌ام با اشک هم مقتول اشکم از راز خود پرده چگونه بر ندارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2894@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قطعه‌ای از کربلا🔹 ای تن و جانت سپر هر بلا کوفۀ تو قطعه‌ای از کربلا یک‌تنه خود بر سپهی غالبی نجل عقیل بن ابی‌طالبی ای ز تمام شهدا پیش‌تر وصف تو از بینش ما بیشتر پیش‌تر از لیلۀ میلاد تو بوده رسول دو سرا، یاد تو واقف اسرار خدای جلیل وصف تو را گفته برای عقیل... بر پسر فاطمه دل باختی با غم او سوختی و ساختی... غربت تو بار غم کوچه‌ها «سعی» تو در پیچ و خم کوچه‌ها... آه تو در سینۀ دیوار بود اشک تو وقف قدم یار بود کوفه چه بی عار و چه بی درد بود بین همه پیرزنی «مرد» بود... بخت به وی کرد خطاب این‌چنین: طوعه به مردانگی‌ات آفرین! وجه خدا شمع شبستان توست جان حسین است که مهمان توست... اشک شده مونس تنهایی‌اش خون چکد از دیدۀ دریایی‌اش دیده به مکه دل شب دوخته سوخته و سوخته و سوخته گشته تپش‌های دلش یا حسین زمزمه دارد دل شب با حسین: ای به شرف فوق خلیل خدا ای به منایت سر و جانم فدا حرمله با تیر کشد انتظار تیر کجا و گلوی شیرخوار تیر کجا و دل افروخته تیر کجا و گلوی سوخته کوفه محل همه نیرنگ‌هاست دسته‌گل سنگ‌دلان سنگ‌هاست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3990@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آخرین سلام🔹 به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سلام من به مرادم به سیدالشهدا که مقتدای من و شاهد قیام من است حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم که شور عشق تو شیرینی کلام من است چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو که بی حضور تو این زندگی حرام من است اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است... غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است خوشم که عطر وصال تو در مشام من است مرا به مژدۀ دیدار تو امیدی نیست غم جدایی تو همدم مدام من است مگر که شهد شهادت به جام من ریزند که در فراق تو چندی‌ست تلخ، کام من است به راه عشق، نخستین فدایی تو منم سفیر خاص توام، این صدای عام من است به متن دفتر فضل مجاهدان بنگر که در وفای تو سرلوحه‌اش به نام من است تویی منادی صوت عدالت انسان که بازتاب تو، فریاد ناتمام من است چراغ زندگی من عقیده است و جهاد حسینی‌ام من و این مذهب و مرام من است... وجود پاک تو را چشم زخم تا نرسد دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق! در آخرین نفس این آخرین پیام من است بگو که شهد شهادت مرا گوارا باد در این محیط که زهر ستم به جام من است خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد سر بریدۀ من پرچم قیام من است من این چکامه سرودم که «مسلم بن عقیل» ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3991@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جرمش چه بود؟🔹 کارش میان معرکه بالا گرفته بود شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود تنها میان مردم بیعت‌فروش شهر انبوه کینه دور و برش را گرفته بود دلواپس غریبیِ امروز خود نبود اما دلش به خاطر فردا گرفته بود دیدی که از ارادت دیرینهٔ حسین یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته بود با سنگ، پای بیعت او مهر می‌زدند باور نكرد... از همه امضا گرفته بود این شهر خواب بود و ندانست قدر او هر شب برای مردمش اِحیا گرفته بود جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی آن شعله‌ها برای همین پا گرفته بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/632@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قحطی پروانه🔹 با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر... یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش عاقل‌اند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچه‌ها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیزه‌دار لشکر بیگانه در این شهر دورت بگردم! بادهای شام آوردند انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت می‌رسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/633@ShereHeyat
🌟 لوح| بالاتر از ایثار جان 🔺️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اگر به حکمت مندرج در #عید_قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. #حضرت_ابراهیم علیه‌السلام در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار به او داده بود. ۱۳۸۹/۰۸/۲۶ 🖨 نسخه چاپ👇 http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=40324
💠 1️⃣ با آن که شعر، عرصه بیان عواطف است نه افکار؛ اما می‌تواند با هنرنمایی‌های شاعر، به فضایی تبدیل شود برای مواجهه با مخالفان و منکران یک حقیقت؛ آن‌گاه که شاعر با استدلال‌های هنری احتجاج کند و با بیان حسی و تاثیرگذارش مخاطب یا منکر را اقناع نماید. 2️⃣ این نوع اشعار که عموماً مضمون‌محور، استدلال‌محور یا پیام‌محور است طبق شرایطی سروده می‌شود: ۱. استدلال‌های ارائه شده باید با محوریت عکس‌العمل‌های عاطفی شاعر همراه باشد. ۲. نحوه بیان شعر حتماً باید غیرمستقیم باشد تا به نظم و شعار کشیده نشود. 3. اقتضائات و شرایط بلاغت کلام در آن رعایت شود. 3️⃣ برای ارائه استدلال‌های شاعرانه چند راه جذاب و کلنجارآفرین وجود دارد: الف) حقیقی: بهره‌گیری و الهام از آیات و روایات اقتباس از باورهای مردمی و ارائه به شیوه تمثیل یا اسلوب معادله ب) مجازی و غیرحقیقی: مثل حسن تعلیل 4️⃣ ببینید حافظ در مواجهه با فردی که گناهکارش خوانده چه عکس‌العمل عاطفی اما شاعرانه‌ای نشان داده است؛ تا مخالف او به خوبی مجاب شود و دیگر در باره گناه حافظ حرفی نزند. به این دو بیت حافظ دقت کنید: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت! من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را کوش(باش) هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت! 5️⃣ ظاهراً این دو بیت برگرفته از این آیه قرآن است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا» (سوره جاثیه، آیه ۱۵) شاعر با اتکا بر مفهوم آیه قرآن و با نگرشی شاعرانه درباره یک رفتار سوء، واکنش عاطفی خود را نشان داده است. می‌بینید که به‌ظاهر نشانی از آیه در بیت نیست اما مضمون آن قرآنی است؛ این نوع اقتباس در شعر«حل» نام دارد؛ درست مثل حل شدن شکر در آب که به‌ظاهر نشانی از شکر نیست ولی آب را شیرین کرده است... 6️⃣ از ظاهر بیت می‌فهمیم شاعر دارد به رفتار فردی پاسخ می‌گوید: در کار من دخالت نکن! (من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش) یعنی: تو بیشتر از من به این دقت نیاز داری! این نوع کلام، به‌جز این که عکس‌العمل عاطفی شاعر را نشان می‌دهد محتوایی را نیز انتقال می‌دهد. دلیل محتوایی او را دقت کنید: گناه دگران در تو نخواهند نوشت! یعنی: هر کسی نتیجه عمل خود را خواهد دید! 7️⃣ بعد از مطالعه شعر متوجه می‌شویم نوعی تمسخر و تعریض در کلام حافظ وجود دارد، در برابر کسی که بیش از حد، نگران دین و ایمان دیگران است اما به رفتار خود توجهی ندارد! از اعتقادات خود بی‌خبر است اما درباره اعتقادات دیگران پرس‌وجو می‌کند و نسبت به آن حساسیت دارد! حافظ با این عکس‌العمل عاطفی به او می‌فهماند: نگران من نباش! گناه من برای تو نوشته نمی‌شود! خیلی نگرانی باغچه خودت را بیل بزن! در این ابیات می‌بینیم حافظ بدون آن‌که نصیحت کند یا مستقیماً پیامی ارائه دهد، نوعی عکس‌العمل عاطفی مردمی را در شعر خود بازسازی می‌کند؛ در عین حال استدلال منطقی و قانع کننده‌ای نیز ارائه می‌کند. 8️⃣ یادمان باشد: برای انتقال افکار خود، بهتر است به جای شعار دادن و رو حرف زدن، تلاش کنیم استدلال‌ها و مواضع فکری خود را باید اولاً در قالب عکس‌العمل‌های عاطفی و ثانیاً به بیانی شاعرانه نشان دهیم. راز شاعرانگی حافظ و مریدان او جز این نیست. 9️⃣ در این غزل از محمدحسین ملکیان نیز ردپای استدلال‌گرایی در شعر را به‌وضوح می‌بینیم که شاعر سعی دارد درلابلای واکنش‌های عاطفی آن را شاعرانه جلوه دهد: تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد!
🔟 در شعر معاصر به‌ویژه در شعر ولایی نیز شعر پیام‌محور، روشنگرانه و استدلال‌گرا به وفور وجود دارد؛ اما هنگام مطالعه شعر، این سؤال مهم، گاهی ذهن ما را به خود مشغول می‌دارد که: ـ شاعر محترم چقدر در بیان استدلال‌ها به نحوه شاعرانه دقت داشته است؟ ـ آیا قوانین سرایش شعر روشنگرانه و استدلال‌محور را می‌شناسد؟ حال به این نمونه ـ که با همان موضوع سروده شده ـ دقت کنید: ای پاسدار حرمت سالار اهل‌بیت از ما سلام بر تو علمدار اهل‌بیت مثل حسین پخش شدی در همه جهان بختت بلند، ای که شدی یار اهل‌بیت رأس الحسین بر سر تو افتخار کرد وقتی بریده شد سرِ سردار اهل‌بیت خون تو مثل خون خدا جوشد از زمین خون‌ها به‌جوش آمده، سرشار اهل‌بیت یک اربعین ز قبل محرم شدی شهید چله‌نشینی تو ز اسرار اهل‌بیت گشتند اهل‌بیت خریدار نیّتت دیدند چون دل تو خریدار اهل‌بیت منصور هم چنان تو أناالحق نگفته است رفتی تو در عمل به سر دار اهل‌بیت الحق مدافع حرم پاک زینبی اصلاً وجود توست گرفتار اهل‌بیت دیدم که بر سر تو لگد می‌زند عدو یاد آمدم ز سید و سالار اهل‌بیت با طعم تازیانه تنت آشنا که شد در خاطرت گذشت ز آزار اهل‌بیت ای روضهٔ تو روضهٔ گودال قتلگاه غم‌های توست مونس و غمخوار اهل‌بیت با این وجود رأس تو بر نیزه‌ها نرفت خون گریه کن به غربت غمبار اهل‌بیت تیر سه‌شعبه بر گلوی کودکت نخورد این دردِ بی‌دواست فقط کار اهل‌بیت(؟) بیت تو را به دست اسیری نبرده‌اند(؟) ای وایِ من ز دیدهٔ خونبار اهل‌بیت زینب کجا و کوفه و شام بلا کجا بازار شام شد سرِ بازار اهل‌بیت سجاد را به ناقهٔ عریان نشانده‌اند باید که مُرد از غم بیمار اهل‌بیت بر این حدیث دیدهٔ زهرا گریسته ای جان فدای چشم گهربار اهل‌بیت دیدم که سر درِ حرمت غرق پرچم است یعنی تویی همیشه عزادار اهل‌بیت 📝 برگرفته از نوشتار استاد سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی ✅ @smhroknabadi@ShereHeyat