eitaa logo
شعر هیأت
9.3هزار دنبال‌کننده
895 عکس
163 ویدیو
12 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیهم‌السلام فرازی از یک 🔹فصل هجرت🔹 ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود مستی هر پیامبر از این شمیم بود آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود مردی به نام احمد، از این راه می‌رسد این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تنها نگاه آینه‌ات مستقیم بود فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود این زخم‌ها به سینهٔ تو غالب آمده‌ست دشوارتر ز شعب ابی‌طالب آمده‌ست... با آن‌که خلقت است طفیل امیری‌ات دم می‌زنی به نزد خدا از فقیری‌ات حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیری‌ات با آن‌که تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج می‌رویم ز فرش حصیری‌ات کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا می‌ترسم آیه‌ها ببرد سمت پیری‌ات آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد از پابرهنگان خدا دستگیری‌ات با آن‌که ناز می‌دمد از سر بلندی‌ات شوق نماز می‌چکد از سر به زیری‌ات کوری چشم سامری از جنس نور هست هارون‌ترین وصّی خدا در وزیری‌ات وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت دنیا شنید نام علی را بهار شد چابک‌ترین غزال فضیلت شکار شد با آن‌که آفتاب تو سایه نداشته‌ست خورشید آن امام تو را سایه‌وار شد از چشمۀ حماسۀ تو آب خورده بود برقی که میهمان تب ذوالفقار شد آری برای مرحب و عمرو بن عبدود حتی شکست خوردن از او افتخار شد هر چند برکه بود در آغاز خود غدیر جوشید و رودخانه‌ شد و آبشار شد آن صبح بر محاسن او خون نشسته بود؟ یا باغ یاس چهرۀ او لاله‌زار شد؟ شمشیر را به فرق عدالت نشانده‌اند چیزی مگر ز مزد رسالت نخوانده‌اند؟ آن‌جا که جلوه‌های شب قدر پر گشود اوصاف کوثر تو در آفاق رخ نمود در شرق آسمانی پهلوی دخترت خورشید بوسه‌های تو گرم طلوع بود وقتی که عطر فاطمه آهنگ باغ داشت شوق قناری لب تو داشت این سرود: بر روشنای خانۀ هارون من سلام بر دامن طلوع حسین و حسن درود حتماً پس از تو دختر تو داشت احترام! حتماً مدینه فاطمه را بعد تو ستود یک مژدۀ تو فاطمه را شاد کرده بود: تو زود می‌رسی به من ای بی‌قرار، زود این چند روزِ دختر تو چند سال بود دلتنگ نام تو ز اذان بلال بود باغ تو با دو یاسمن آغاز می‌شود با غنچه‌های نسترن آغاز می‌شود آری، بقای دین تو با همت حسین در شور نهضت حسن آغاز می‌شود آیات از عقیق لبش شهره می‌شود راه حجاز از یمن آغاز می‌شود! در صبح صلح او که پر از عطر کربلاست هفتاد و دو گل از چمن آغاز می‌شود صلحش اگر چه ختم نمی‌شد به ساختن از هرم طعنه سوختن آغاز می‌شود این غصه بعد مرگ به پایان نمی‌رسد این داغ، تازه از کفن آغاز می‌شود آن‌قدر تیر بوسه به تابوت می‌زند تا خون ز صفحۀ بدن آغاز می‌شود آری تنی که از اثر زهر شد کبود ای کاش در کنار مزار تو دفن بود ما مانده‌ایم و معنی مکتوم این کتاب ما مانده‌ایم و مستی معصوم این شراب تا هفت پرده راز حسینت عیان شود گفتیم هفت مرتبه تکبیر با شتاب پایین ز منبر آمدی، آغوش واکنان یعنی دلت نداشت به هنگام گریه، تاب این نور از تو بود که بر شانه‌ات نشست جز آفتاب جای ندارد بر آفتاب... حتی به وقت مرگ اجازه نداده‌ای از سینه‌ات جدا شود آن عطر و بوی ناب حالا نگاه کن که ز صحرای کربلا این‌گونه، دختر تو، تو را می‌کند خطاب: «این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست» نامت هزار مرتبه از قلب و جان گذشت آری مگر ز یاد خدا می‌توان گذشت؟ هر تازه لقمه‌ای که به دست فقیر رفت از سفرۀ کرامت این خاندان گذشت حتی مناره‌ها همه در وجد آمدند وقتی که نامت از سر باغ اذان گذشت دیگر چگونه بین زمین تاب آوری؟ وقتی بُراقت از سر هفت آسمان گذشت در اشتیاق روی تو از جان گذشته‌ایم «دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت» دیدیم بستر تو و گفتیم که چه زود باید ز پیش آن پدر مهربان گذشت گیرم که باغ زنده بماند در این خزان آخر چگونه می‌شود از باغبان گذشت؟ چون حمزه تا همیشه کنار اُحُد بمان آه ای پدر کنار یتیمان خود بمان 📝 🌐 shereheyat.ir/node/51@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹ای آبروی آب!🔹 ای روشنی آینه! ای آبروی آب! اسلام تو حل کرد همه مسئله‌ها را از چلّه نشینیِ حرا، تا شب معراج طی کرده‌ای، ای روح دعا! مرحله‌ها را از بس که نوازش ز تو دیدند گل و خار برداشتی از روی زمین فاصله‌ها را دل‌ها همه پابند به زنجیر هوس بود از مِهر شکستی همهٔ سلسله‌ها را از خاک به افلاک رساندی به محبت بی‌زاد و سفر مردم و بی‌راحله‌ها را رسم تو وفا بود و، نصیب تو جفا شد ای کرده نهان در دل شیدا، گِله‌ها را دندان تو را گرچه شکستند، تو گفتی تأثیر دعای سحر و نافله‌ها را ای سنگ صبوری که پذیرفته‌ای از مِهر در خلوت خود تنگ‌ترین حوصله‌ها را گل‌ها همه دارند به رخ گرد یتیمی آوارهٔ صحرا مکن این قافله‌ها را با زمزمهٔ وحی به آوای دل‌انگیز بال و پر پرواز بده چلچله‌ها را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1027@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹سلام بر تو🔹 سلام بر تو ای رسول! نه! علیکم السلام که پیشتازِ هر سلامی و شروعِ هر کلام تو می‌رسی و من نشسته‌ام که خوش نداشتی کسی به پایت ای بزرگ! پا شود به احترام به پای تو که ایستاده آسمان به حرمتت تویی که پیشِ دخترت همیشه می‌کنی قیام! تبسّمت جوابِ خشم‌ها و کینه‌های دهر فقط نگاه کن! سکوتِ تو پُر است از پیام یتیم بودی و پدر شدی برای امّتی مسیح هم نمی‌رسد در امتش به این مقام نمازها به نامِ نامی‌ات عروج می‌کنند فقط به عشقِ نام تو بلال می‌رود به بام صراطِ مستقیم می‌شود مسیرِ کوچ تو و روح زندهٔ تو می‌شود دوازده امام... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1037@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹چه اعجازی🔹 چه اعجازی‌ست در چشمش، که نازل کرده باران را گلستان می‌کند لبخند‌های او بیابان را بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را... میان شانه‌هایش می‌درخشد قرص خورشیدی که روزی در تجارت‌ها بحیرا دیده بود آن را عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش پریشان می‌کند نزدیک سیصد سال، سلمان را نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری فقط کافی‌ست طولانی کند تحریر قرآن را به غیر از دوستی با اهل‌ بیت اجری نمی‌خواهد نمک از سفره‌اش برداشتی، مشکن نمکدان را ولی چندی‌ست زهرا روز و شب از گریه بی‌تاب است علی این روزها باید بسازد بیت‌الاحزان را علی، شب با چراغی خانه‌ها‌ی شهر را می‌گشت ملول از دیو و دد‌ها آرزو می‌کرد انسان را نَفَس در سینه‌ام تنگ است، از این ماجرا بگذر مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3385@ShereHeyat
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد‎ بر سینه نشست و از وفاداران شد‎ با زهر، دلت دشت شقایق گردید‎ با تیر، جنازۀ تو گلباران شد #محمدجواد_غفورزاده ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹دشت لاله🔹 شرط محبت است به‌جز غم نداشتن آرام جان و خاطر خرم نداشتن از غیر دوست روی نمودن به سوی دوست الا خدای در همه عالم نداشتن... گر سر به یک اشارۀ ابرو طلب کند سر دادن و در ابروی خود خم نداشتن معشوق اگر دو دیده پر از خون پسنددش عاشق به‌جز سرشک دمادم نداشتن گر کام تلخ و لخت جگر خواهد از کسی در کاسه جای شهد به‌جز سم نداشتن... زان‌سان که خورد سودۀ الماس مجتبی درهم نکرد روی خود، اهلاً و مرحبا... در تاب رفت و تشت به بر خواند و ناله کرد آن تشت را ز خون جگر دشت لاله کرد خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد نبود عجب که خون جگر ریخت در قدح عمریش روزگار همین در پیاله کرد... نتوان نوشت قصۀ درد دلش تمام ورنه توان ز غصه هزاران رساله کرد... آه از دل مدینه به هفت آسمان گذشت آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت از چیست یا رسول که بر خوان ابتلا گردون تو را و آل تو را می‌زند صلا؟... ای عرش! گوشواره مگر گم نموده‌ای زیرا که گه به یثربی و گه به کربلا طوفان نوح پیش وی از قطره کمتر است گو کائنات جمله بگریند برملا ذکر مصیبت شهدا چند می‌کنی؟ آتش زدی به جان و دل مرد و زن، دلا! بس کن دمی ز تعزیه، مدح نبی سرای چون اصل این طریقه بکا باشد و ولا مدح نبی سرای که بی‌مدحت رسول خدمت نشد ستوده و طاعت نشد قبول... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3368@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹در حوالی غربت🔹 یک عمر در حوالی غربت مقیم بود آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود خورشید بود و ماه از او نور می‌گرفت تا بود، آسمان و زمین را رحیم بود سر می‌کشید خانه به خانه محله را این کارهای هر سحر این نسیم بود آتش زبانه می‌کشد از دشت سبز او چون گلفروش کوچهٔ طور کلیم بود این چند روزه سایهٔ یثرب بلند شد چون حال آفتاب مدینه وخیم بود حقش نبود تیر به تابوت او زدن این کعبه در عبادت مردم سهیم بود بی‌سابقه‌ست حادثه اما جدید نیست این خانواده غربتشان از قدیم بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/983@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آن شهیدی که...🔹 کیست او؟ آن‌که بین خانۀ خود مکر دشمن مجاورش بوده‌ست او که انگار در تمام قرون هرچه غربت معاصرش بوده‌ست او که از روزهای کودکی‌اش شعله در خانۀ دلش افتاد دم‌ به‌ دم داغ ظهر عاشورا در نفس‌های آخرش بوده‌ست نه فقط شد مدینه مدیونش کربلا میوه داد از خونش آن شهیدی که سیدالشهدا هر شب جمعه زائرش بوده‌ست صلح او تیغ در نیام علی‌ست کربلا جلوۀ قیام علی‌ست باطن تیغ مرتضاست یکی فرق قصه به ظاهرش بوده‌ست آن زمان که مسافری خسته لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بوده‌ست «دوستان را کجا کند محروم او که با دشمنان نظر دارد» دشمنش میهمان سفرۀ اوست چه‌ رسد آن‌که شاعرش بوده‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3274@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بعد مدت‌ها...🔹 سکه‌ها ایمانشان را برد، بیعت‌ها شکست یک به یک سردارها رفتند قیمت‌ها شکست دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید در شب شومی که قبح هتک حرمت‌ها شکست خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد قامت دین را نماز بی‌بصیرت‌ها شکست دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان آه، این آیینه را سنگ ملامت‌ها شکست زهر جعده تلخ‌تر از صلح تحمیلی نبود زهر را نوشید و بغضش بعد مدت‌ها شکست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1725@ShereHeyat
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست از پای نشست هرکه از جا برخاست از داغ غم تو قلب آهن شد آب آه از دل ذوالفقارِ مولا برخاست #غلامرضا_شکوهی ✅ @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹یتیم آمده‌ام...🔹 مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد خدا که در حرم امن خویش راهت داد هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی خدا پناه در آن دورۀ سیاهت داد خدا؟ کدام خدا؟ آن خدای بی‌مانند همان که عصمت پرهیز از گناهت داد همان که جان نجیب تو را مراقب بود همان که سینۀ خالی از اشتباهت داد توان و توشه به پایان رسیده بود، ولی خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد چقدر واقعۀ آسمانی و شفاف خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد خدا که آینه را نور با نگاهت داد قسم به روز، که خورشید شمع خانۀ توست قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد خدا که اشک تو را جلوۀ گهر بخشید خدا که شعلۀ روشن به جای آهت داد خدا که جان تو را از الهه‌ها پیراست خدا که غلغلۀ قوم لا الهت داد... یتیم آمده‌‌ام، مانده‌‌ام، پناهم ده مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/57@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹اول ماتم🔹 آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است آخر ای ماه سفر کرده که سی روزه شدی رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی‌نفسان، چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است تا که بر چیده شد از روی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله، دل‌تنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت میزبان غم او عیسی مریم شده است از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس شب، پی کشتن خورشید مصمم شده است تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما سایهٔ مهر تو، کی از سرِ ما کم شده است؟ گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1041@ShereHeyat
🎙 #تببین_و_تحلیل | قیام امام حسن علیه‌السلام 🔻 بررسی قیام حسنی براساس تحلیل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، برگرفته از کتاب دو امام مجاهد 🔹 در اذهان عامّه‌ی مردم کمتر کسی از واژه‌ی نهضت حسنی و قیام حسنی برای این حرکت سیاسی امام مجتبی (علیه‌السّلام) استفاده می‌کند، ولی با دقّت در متون و اسناد تاریخی بارقه‌های قیام حسنی در این رویداد تاریخی چشم اندیشمندان را خیره و زوایایی از یک حقیقت نامکشوف را عیان می‌سازد. 🔸 رفتار سیاسی امام حسن مجتبی و تقابل ایشان با معاویه یکی از پر چالش‌ترین و ابهام انگیزترین حرکات سیاسی امامان معصوم شیعه است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌های خود به سال ۵۱ بخشی از این زوایای پنهان را رونمایی کرده‌اند. ایشان براساس آیات قرآن و مدارک متقن تاریخی اولاً صلح را به آتش‌بس معنا می‌کنند، ثانیاً ماهیت این آتش‌بس را قیام و جهاد تحلیل می‌کنند. 🔹 بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت، قرائت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از جنبش سیاسی امام حسن (علیه‌السّلام) را براساس کتاب «دو امام مجاهد» تبیین می‌کند. 🔍 مطالعه متن کامل یادداشت: farsi.khamenei.ir/others-note?id=43836
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹دریای رحمت🔹 خوشا آن غریبی که یارش تو باشی قرار دل بی‌قرارش تو باشی خوشا آن‌که تنها تو را دوست دارد چه خوش‌تر اگر دوستدارش تو باشی ز بیداد پاییز هم غم ندارد هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی خوشا آن گدایی که تنهای تنها کناری نشیند، کنارش تو باشی... بر آن محتضر می‌برم رشک هر شب که شمع شب احتضارش تو باشی... خوشا آن‌که یک عمر پروانه‌ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی... شعاری به پیشانی خود نوشتم خوشا آن‌که تنها شعارش تو باشی گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... چه غم گر گنه‌کار و نامه‌سیاهم علی بن موسی الرضا داد راهم امام رئوفی که عالم فدایش کرم کرد و داد از عنایت پناهم... سراپا شدم غرق دریای رحمت نگویید دیگر که غرق گناهم همه روی گردانده بودند از من رضا کرد با چشم رحمت نگاهم... به جز دامن آل عصمت نگیرم به غیر از رضای رضا را نخواهم چو می‌خواست راهم دهد از کرامت عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم اگر خوار بودم، اگر پست بودم رضا داد قدرم، رضا داد جاهم... گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3978@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سفر🔹 جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیباست رخ ماه پس از نم‌نمِ باران ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهتر که نداند چه شده با جگر من ز آن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید دانست که برگشت ندارد سفرِ من ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گیرید ز داغ دل لاله خبر من 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1046@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهر شهادت🔹 از باغ گفت و از غم بی‌برگ و باری‌اش از باغبان و زمزمه‌های بهاری‌اش از شاهدان سایه‌نشین حرم، کسی همراه او نبود که آید به یاری‌اش آن مهربانِ از وطن آواره، بسته شد با دست ظلم، دفتر شب‌زنده‌داری‌اش در جای جای شهر شهادت، هنوز هست هر لاله‌ای نشانه‌ای از داغداری‌اش هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار خون گریه کرد و آب شد از سوگواری‌اش دروازۀ مدینه پس از آن وداع تلخ تنها نشسته است به چشم‌انتظاری‌اش غمنامۀ شهید خراسان شنیدنی‌ست کو طاقتی که شرح دهم بیقراری‌اش؟ با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست انگور، مرهمی‌ست بر آن زخم کاری‌اش «زهرا» کجاست تا که ببیند در این چمن پژمرده گشت و سوخت گل یادگاری‌اش شمعی که از مدینه به توس آمد و گداخت آتش به جان فاطمه زد اشک جاری‌اش یک روز خوش ندید پس از تو «جواد» تو فریاد از صبوری و از بردباری‌اش در بوستان او «شفق»! از خار کم مباش فیضی ببر به قدر خود از همجواری‌اش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3423@ShereHeyat
محبوب رضاست هرکه دل‌ريشتر است از کعبه صفای اين حرم بيشتر است اينجاست طبيبی که ندارد نوبت هر دل که شکسته‌تر بُوَد پيشتر است #سیدرضا_مؤید ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چه فراقی!🔹 دم به دم تا همیشه قلب پدر با نفس‌های تو هماهنگ است روز و شب قاصدک خبر می‌داد دل بابا برای تو تنگ است تو تمام وجود بابایی او ولی از وجود خود دور است بی‌تو هر لحظه قطره در قطره اشک او دانه‌های انگور است چه فراقی خدا! که از وصفش دل واژه، دل قلم خون است لحظه لحظه نفس نفس بی‌تو دم او زهر و بازدم خون است می‌نویسم ولی نمی‌دانم پای این روضه تا کجا بکشد می‌نویسم ولی خدا نکند پدرت روی سر عبا بکشد مو به مو مثل شام گیسویت چلۀ تاک هم پریشان است اشک تو روی جسم او یعنی غسل باران به دست باران است پیکرش غرق گل شد اما باز گریه کردی دلت کجاها رفت لحظه‌ای چشم بستی و دیدی تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت روضه‌خوان پدر شدی آن دم یک طرف قلب خیمه‌ها می‌سوخت آن طرف روی نیزه‌ها دیدی سر خورشیدِ کربلا می‌سوخت بی‌گمان موقع کفن کردن بین دستان تو کفن لرزید چه کشیده‌ست آن امامی که عشق را بین بوریا پیچید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1050@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یاران چشم‌انتظار🔹 لب خشک و داغی که در سینه دارم سبب شد که گودال یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم اگر چه غریبی شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا و قبرٍ بطوسی که خواندم برایش بگو این نفس‌های آخر هم اشکم روان است از بیت کرب و بلایش از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من به خود مثل زهرای پشت در از درد شفا بخش هر دردم از بس که خواندم در آن لحظه‌ها روضهٔ مادر از درد بلا نیست جز عافیت عاشقان را تسلای دردم نگاه طبیب است من آن ناخدایم که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم رضای حبیب است اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1048@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شاید تو خواستی...🔹 شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست این‌گونه زخم‌خورده و بی‌سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم؟ با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم وقف تو اشک‌ها و غزل‌هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم فصل عزا تمام شد اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم تا می‌وزید نام تو، پر می‌کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سر دربیاورم با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم این واژه‌ها به کار رثایت نیامدند با زخم‌های تو چه برابر بیاورم؟ آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم امسال هم دعای فرج، بی‌جواب ماند من می‌روم برای تو یاور بیاورم قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1055@ShereHeyat
💠 فدایی پیامبر منابع متعدد شیعه و سنی با سندهای مختلف از نبى‌اكرم(صلّى‌الله‌عليه‌وآله) نقل مى‌‏كنند كه فرمود: «خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى نمود که من بين شما برادرى ايجاد كردم و عُمر يكى از شما را طولانى‏‌تر از عُمر ديگرى قرار دادم. حال كدام يك از شما حاضر است كه خود را فداى برادرش كند؟ هر دوى آن‌ها از مرگ كراهت داشتند. پس خداوند به آن‌ها وحى كرد: آيا مثل ولیَّ‌ام على بن ابى‏‌طالب نيستند كه بين او و پيامبرم محمد برادرى برقرار كردم، و على جان خويش را فداى پيامبر نمود؟ او در جاى پيامبر خوابيده است تا آن حضرت جان سالم به در ببرد. به زمين رويد و او را از دشمنانش محافظت کنيد. پس به زمين هبوط كردند و جبرئيل بالاى سر آن حضرت و ميكائيل پايين پای آن حضرت نشستند و جبرئيل مى‏‌گفت: به! به! چه كسى مثل توست اى پسر ابی‌طالب؛ که خدا به تو در برابر ملائكه مباهات و افتخار مى‌كند! و خداوند در شأن على(عليه السلام) اين آيه را نازل كرد: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ (بقره: ٢٠٧) «و از ميان مردم كسانى هستند كه جان خويش را براى كسب رضا و خشنودی خدا مى‌‏فروشند، و خدا نسبت به بندگان مهربان است.» 📗 موسوعة التاريخ الإسلامي ١: ٧٤١- ٧٤٢؛ تاريخ تحقيقى اسلام (ترجمۀ موسوعة) ٢: ١٧٠ از: مناقب آل أبي‌طالب ٢: ٦٤- ٦٥؛ الكافي ٨: ١١٩ و... 🌐 shereheyat.ir/node/4290@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹مبدأ دوران🔹 شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم، مسلمان می‌شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی‌زره آمده در معرکه یک‌بار دگر تا خودِ صبح، خطر دور و برش می‌‌چرخید تیغِ عریان شده بالای سرش می‌چرخید مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن «جگر شیر نداری سفر عشق مکن»... باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید: «من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم» طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقشقیّه‌ست و سخن گفتن از آن آسان نیست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4291@ShereHeyat
شام تو پر از نور سحرگاهی شد خورشید خدا به سوی تو راهی شد برخیز به احترام این بخت بلند یثرب! تو مدینة‌النبی خواهی شد #سیدمحمدجواد_شرافت ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹دست نوازش🔹 از اسب فرود آی و ببین دختر خود را بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را تنها مرو ای همسفر، از خیمه به صحرا همراه ببر، باغ گل پرپر خود را تا قلب سکینه، کمی آرام بگیرد بگذار روی شانهٔ گل‌ها، سر خود را... با رفتن خود، ای گل داودی زهرا پاییز مکن، باغ بهارآور خود را بگذار که تا روی تو را سیر ببینم آرام کنم، خاطر غم‌پرور خود را یوسف به تماشای تو آمد، که بپوشی پیراهن دل‌بافتهٔ مادر خود را در هیچ دلی، ذرّه‌ای اندوه نماند بگشاید اگر لطف تو بال و پر خود را گر بر سر آنی، که به مهمانی خنجر در باغ شهادت، بِبَری حنجر خود را چون موج بکش، بر سَرِ این ساحل غمگین یکبار دگر، دست نوازشگر خود را... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/853@ShereHeyat
علیه‌السلام علیهاالسلام فرازی از یک 🔹دل‌آرامِ حسین🔹 با کلامُ اللهِ ناطق هم‌کلام! ای سکینه! بر کراماتت سلام! مشعل روشن ز مصباح الهدی در عبادت غرق و مجذوب خدا... برترین زن‌های عصر خویشتن یادگار ماندگار پنج تن... در زنان هاشمی صاحب وقار خاندان فاطمی را افتخار آفتابی خود که عمری در حجاب بوده‌ای در سایه‌سار آفتاب... ای فصاحت بی ‌نوایت، بی‌نوا صد نوا از نای تو در نینوا... در اسارت نقش ایفا کرده‌ای پا به پای عمّه غوغا کرده‌ای در حرم، در خیمه‌گه، در قتلگاه در مسیر کوفه و شام سیاه می‌درخشد نام تو، گفتار تو اشک تو، ایمان تو، ایثار تو... خورده بر جان و دلت مُهر عطش شام غربت دیدی و ظُهر عطش از عطش گر چه ز پا افتاده‌ای سهم آب خود به طفلان داده‌ای در مصائب پایداری کرده‌ای عمّه را با صبر یاری کرده‌ای... در وداع آخرینت با حسین کز حرم برخاست بانگ یا حسین اوّلین کس را که مولا یاد کرد نام شیرین تو را فریاد کرد ای سکینه حامی ایتام باش! ای دل‌آرامِ حسین آرام باش! قطره‌های اشک بر سیما مزن شعله‌های درد بر دل‌ها مزن... پیش‌تر آ نزد بابا پیش‌تر گریه‌ها در پیش داری بیشتر... رفت در میدان و دیگر برنگشت برنگشت و از تن و از سر گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا که دیدی بر فراز نی سرش... طاقت از کف داده و دل باختی خویش را بر خاک و خون انداختی... در وداع سینه‌سوز خویشتن دست بردی زیر آن خونین بدن تا گرفتی آن تن صد چاک را سوخت آهت خیمۀ افلاک را زان زیارت در فضا هنگامه شد پاره‌های دل زیارت‌نامه شد ماه محمل باز انجم را بخوان «شیعَتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4313@ShereHeyat