eitaa logo
شعر هیأت
10.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
174 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹بهشت🔹 جام ِجهان نماست، در این قطعه از بهشت آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت فوج فرشتگان به نیایش نشسته‌اند آوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور» آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت هر دل كه زنده است به انفاس موسوی هم‌صحبت خداست، در این قطعه از بهشت خورشید شاهد است، كه نقش كتیبه‌ها «والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمین اشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت هرگاه سعی در طلب معرفت كنی هم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت عشاق، در «طواف حرم» موج می‌زنند حجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستان محرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت در چشم عارفان سحرخیز، آسمان آبی‌تر از دعاست، در این قطعه از بهشت صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزو باران واژه‌هاست، در این قطعه از بهشت فولاد، پای پنجره‌اش آب می‌شود اسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت روشن‌تر از ستاره، به مژگان نشسته است اشكی كه بی‌ریاست، در این قطعه از بهشت جای دگر، سراب فریب و غمِ فناست سرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرس از ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟ ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟ تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟ وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت زائر در این حریم مطهر، غریب نیست بیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت تذهیب‌نامۀ عمل عاشقان، «شفق»! امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3414@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹آوازِ التجا🔹 شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور می‌ریخت در نگاه زمین آبشار طور.. گلدسته‌ها به حُرمتِ بانگ اذان بلند چون دست‌های عاطفه بر آسمان بلند پرواز اشک، گَرد غم از چهره می‌زدود آواز التجا همه‌جا بال می‌گشود عطر محبت تو در آفاق می‌نشست آهنگ نور بر دل عشاق می‌نشست از کوچه‌های خستۀ دلتنگ تا شما می‌آیم ای نهایت امّیدِ ما، شما! وقتی که می‌رسم به تو لبخند می‌زنی در خود شکسته‌ام، تو مرا بند می‌زنی لبخند سبز تو به دل امّید می‌دهد یعنی به دست ما گل خورشید می‌دهد هر چند چون غبار غریبی پیاده‌ام اینجا برای دیدن تو ایستاده‌ام وقتی که با اشاره صدا می‌کنی مرا از قید هر کلام رها می‌کنی مرا.. جایی که عطر عشق تو پرواز می‌کند درهای بسته را به سحر باز می‌کند.. وقتی که اشک در قدم آه می‌چکد آیینۀ نگاه تو اعجاز می‌کند هر غنچه خاطرات دلِ تنگ خویش را تا باز می‌شود، به تو ابراز می‌کند شعر زلال چشمۀ آن چشم‌ها مرا در مثنوی همیشه غزل‌ساز می‌کند اینجا دری به خلوت عشّاق بسته نیست بالی برای سیر به آفاق بسته نیست اینجا مراد از چمن اشک چیدنی‌ست نور دعا به چهرۀ احساس دیدنی‌ست اینجا تو را به سیرِ سماوات می‌برند لب‌های بسته را به مناجات می‎‌برند.. بالی بزن که وسعت این طورِ غرق نور با چلچراغ اشک شود آبشارِ طور در پرتوِ نگاهِ نوازشگر رضا داروی درد می‌چکد از آبیِ فضا.. دریاست این تبارِ سخاوت،‌ وضو بگیر هر حاجتی که داشتی امشب از او بگیر.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5556@ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد | شعرخوانی مرحوم در حضور رهبرانقلاب 🏴 سالگرد درگذشت مرحوم حمید سبزواری 💻 @Khamenei_ir
🔹قیمت دوستی🔹 عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است نام تو معنی دل بردن و دل باختن است قیمت «دوستی» ای دوست! اگر جان باشد این خرید‌ار تو آمادۀ پرداختن است تا زمانی که نیابیم تو را، کار جهان سنگ در برکۀ بیهودگی انداختن است بشناسیم و نبینیم تو را حرفی نیست! غصّۀ ما همه از دیدن و نشناختن است با غم یار بسوزیم و بسازیم ولی همۀ قصه مگر سوختن و ساختن است؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5051@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من آمدم تو نیز می‌آیی، به این امید عمرم به سوی لحظۀ میعاد می‌دود... 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پناهم بده🔹 آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از در و راهم بده... لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده... تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جانسوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین من است بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی جملۀ حاجات مرا هم بده آنچه صلاح است برای «حسان» از تو اگر هم که نخواهم بده 📝 🌐 shereheyat.ir/node/567@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4550@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غبار روضه🔹 سلام! آمده‌ام تا به من، امان بدهید دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید یگانه مشرق عصمت! چه می‌شود که به من برای عرض ادب، همت و توان بدهید؟ دخیل پنجره فولادتان شدم، شاید به این کبوتر پربسته، آشیان بدهید جز این دعا، چه بخواهم من از شما، که مرا پناه، از خطر «آخرالزمان» بدهید ودیعه‌ای‌ست نهان، در نهاد من «توحید» به شرط آن که طراوت، شما به آن بدهید از آستان شما، عرض حاجتم این است که در زمین خراسان، به من ضمان بدهید دلم که آهوی وحشی‌ست، مانده سرگردان شما طریق هدایت به او نشان بدهید جواب این دل درمانده را، به جان جواد به حُرمت نفس پاک قدسیان بدهید علامت دل عاشق، شکستن است اینجا به این شکسته‌دل، امّید و آرمان بدهید فرشتگان مقرّب! برای سرمۀ چشم به من، غباری از این روضه ارمغان بدهید رهایی از غم ایام، در ولای رضاست به من، سعادت این فیضِ جاودان بدهید یکی‌ست حرف دلم با زبانم از اول به من، توانِ قبولی در امتحان بدهید در آفتاب قیامت، که عافیت‌سوز است خدا کند به «شفق» نیز سایبان بدهید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3395@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هشتمین بهار🔹 من كیستم؟ کبوتر بی‌آشیانه‌ات محتاج دست‌های تو و آب و دانه‌ات نامت بلند مثل غزل‌های آسمان هشت‌آسمان نشسته به ایوان خانه‌ات از کوچه‌باغ‌های نشابور رد شدی با کوله‌باری از غم غربت به شانه‌ات دل در مدینه عاشق روی تو شد ولی از کوچه‌های توس گرفتم نشانه‌ات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امشب دلم عجیب گرفته بهانه‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5426@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا امان الخائفین🔹 سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی کیستم؟ دست نیازم، لطف بیش از حد تویی کیستم؟ عرض سلامم، بال در بالِ نسیم می‌کشد آن‌که مرا هر صبح تا مشهد تویی صبح مشهد زندگی تازه‌ای در من دمید حس شیرینی که در خود زندگی دارد تویی ای نگاه لطف تو بی‌ابتدا بی‌انتها من چه می‌فهمم، گمانم معنی سرمد تویی یا امان الخائفین! آیا امانم می‌دهی؟ آن‌که نگذارد تفاوت بین خوب و بد تویی آمدم از خویش تا تو ای نگاه بی‌کران سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5254@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دلم از نور لبریز است🔹 به ظاهر زائرم اما زیارت را نمی‌فهمم من بیچاره لطف آشکارت را نمی‌فهمم تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتی به دل افتادن گاه و گدارت را نمی‌فهمم زیارت‌نامه می‌خوانم دلم از نور لبریز است «اگر چه گاه معنای عبارت را نمی‌فهمم» تو پرواز مرا در اوج می‌خواهی و می‌دانی من از بس در قفس بودم اسارت را نمی‌فهمم به جای غربت تو ازدحام صحن را دیدم غریبی آه درد بی‌شمارت را نمی‌فهمم به هر زائر سه جا سر می‌زنی، دلگرمی‌ام این است زیارت نه ولی قول و قرارت را که می‌فهمم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1537@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹روضۀ رضوان🔹 نشسته‌ام به رواقی به گوشۀ حرمش رها رهای رها زیر آبشار غمش یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است که نور می‌چکد از روزن سپیده دمش چه سال‌ها که هم‌آوای نوبتی‌خوانان رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب به حس و حال غریبانۀ شبیه همش دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت هزار جان گرامی فدای هر قدمش هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش به پادشاه و گدا و به عارف و عامی خبر دهید که عام است سفرۀ کرمش گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش... هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش چه افتخاری از این افتخار بالاتر که شاعرش شده‌ام زیر سایۀ علمش چه می‌شود که شبی نامۀ سیاه مرا بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش سپاه منتقمانش همیشه بیدارند یکی خبر برساند به اولیای دمش نمی‌کنیم دل از این حرم، از این درگاه قسم به مادر بی‌بارگاه و بی‌حرمش... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2820@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ابر عنایت🔹 در گوشه‌ای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است چون دشت‌های تشنه در این آستان قدس در انتظار ابر عنایت نشسته است چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است فوج کبوتران تو آموخت عشق را پرواز نور در حرمت دسته دسته است دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است می‌آید از تراکم عالم به این دیار قلبی که از تزاحم اندوه خسته است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1519@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹زیارت‌نامه🔹 آب و جارو می‌کنم با چشمم این درگاه را ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را چشم‌هایی را که حیران‌اند پشت «لا اله» در خراسان تو می‌بینند «اِلّا الله را» این تجلی‌گاه سلطان ازل، این کوه نور برده است از یادها الماس نادرشاه را با زبان بی‌زبانی بشنو از نقّاره‌ها «وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را ای خراسانی‌ترین خورشید، روشن کن مرا ما که می‌دانی نمی‌دانیم راه و چاه را من زیارت‌نامه خواندم، شعرهایم مانده است وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟ بیت‌هایم خانه بر دوش‌اند مانند خودم راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را راز پهلوی تو ماندن را نمی‌دانم ولی آخرش می‌پرسم از شیخ بهایی راه را... شعر من با دوستت دارم به پایان می‌رسد کاش می‌دادی جواب این جملهٔ کوتاه را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/577@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خاک خراسان🔹 می‌شود دست دعای تو به باران نرسد؟! یا بتابی به تن پنجره‌ای جان نرسد؟! می‌شود گوشۀ چشم تو بیفتد به زمین این شب تیره به خورشید درخشان نرسد؟! عطر گیسوی تو در شهر بپیچد روزی دل لرزان نشابور به سامان نرسد! آمدم پیش تو با این‌همه اندوه ولی چه غمی هست که پیش تو به پایان نرسد؟! وای اگر لطف تو راهم ندهد وای اگر دست مهر تو به آهوی پریشان نرسد وای ای وای به کوتاهی آن بخت سیاه که به پیشانی او خاک خراسان نرسد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5323@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹می‌آید...🔹 به شیوۀ غزل، اما سپید می‌آید صدای جوشش شعری جدید می‌آید چه آتشی غم عشق تو زیرِ سر دارد که باغ شعر تر از آن پدید می‌آید نَفَس‌ نفس به امید تو عمر می‌گذرد امید می‌رود آری، امید می‌آید برای درد و دل تو مفید نیست کسی وگرنه نامه برای مفید می‌آید مُردّدم که تو با عید می‌رسی از راه و یا به یُمن قدوم تو عید می‌آید؟ کلیدداری کعبه نشانۀ حق نیست کسی‌ست حق که در آن بی‌کلید می‌آید و حاجیان همه یک روز صبح می‌گویند: چقدر بر تن کعبه سفید می‌آید! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/130@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بوی بهاران🔹 ماه مدینه رو سوی ایران می‌آورد؟ یا آفتاب رو به خراسان می‌آورد؟ می‌تابد از تمام زوایا بر این دیار می‌آید و به پیکر ما جان می‌آورد جغرافیای شرق به هم می‌خورد، ببین دارد نسیم، بوی بهاران می‌آورد آه ای کویرهای ترک‌خورده، از عطش! او چشمۀ کرامت و احسان می‌آورد رو می‌کند به جانب آفاق بی‌کران یک آسمان ترنّم باران می‌آورد این سرزمین، بهار قدمگاه سبز اوست او هر دلی که هست به فرمان می‌آورد بر دوش خود ردای پیمبر نهاده است در دست خود نگین سلیمان می‌آورد... قرآن ناطق است که لب باز می‌کند او از کتاب، مدرک و برهان می‌آورد... ای آسمان بگو که ندیده‌ست چشم تو ابری که با خود این‌همه باران می‌آورد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2517@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قبلۀ عشّاق🔹 رسید و گرد راهش کهکشان‌ها را چراغان کرد قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد یکایک ریگ‌ها و سنگ‌ها، پابوس چاووشش قدمگاهش نگاه خاک را آیینه‌بندان کرد تمام کاتبان گفتند ما را میزبانی کن تمام کاتبان را با حدیثی تازه مهمان کرد رُواتش سلسله در سلسله نورٌ علی نورند کلامش در شب مردابی تاریخ، طوفان کرد بیا «شیخ صدوق» و در «اَمالی» خودت بنویس که اعجاز نگاهی می‌کند کاری که قرآن کرد بیا با زعفران بنویس از شمس‌الشموسی که کلام روشنش یک شهر را از نو مسلمان کرد به یُمن او درِ هفت آسمان رو به زمین باز است ضریحش قبلۀ عشّاق را سمت خراسان کرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2475@ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بوی بهشت می‌رسد»... آوار انفجار... یک‌باره خاک، بوی خوش کربلا گرفت 📹 شعرخوانی 🌐 shereheyat.ir/node/456@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹شوقِ سفر🔹 شب‌نشینانِ فلک چشم ترش را دیدند همه‌شب راز و نیاز سحرش را دیدند تا خدا سیر و سفر داشت همه‌شب، وَز اشک غرق در لاله و گل رهگذرش را دیدند... هر زمان رو به خدا کرد در آن خلوت اُنس او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند... همه سیراب از این چشمۀ رحمت گشتند سائلان بخشش دُرّ و گهرش را دیدند... عمر او آینۀ عمر کم زهرا بود در جوانی همه شوق سفرش را دیدند دود آهش به فلک رفت از آن حجرۀ غم شعله‌های جگر شعله‌ورش را دیدند هر که پروانۀ شمع غم او شد، هر شب عرشیان سوختن بال و پرش را دیدند... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2881@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بیداد آشنا🔹 میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد که سوز ناله‌اش آتش به ماسوا می‌زد به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت و لیک داد، ز بیداد آشنا می‌زد شرار زهر ز یک‌سو، لهیب غم یک‌سوی به جان و پیکرش آتش، جدا جدا می‌زد... صدای نالۀ وِی هی ضعیف‌تر می‌شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می‌زد برون حجره همه پای‌کوب و دست‌افشان درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد ستاده بود و جواد الائمّه جان می‌داد از او بپرس که زخم زبان چرا می‌زد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3915@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹پناه عالمیان🔹 میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه‌ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی‌اثر می‌ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3980@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث اشک🔹 و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟ به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است... اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟ هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1543@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹برای بار نهم🔹 آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بی‌امام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه‌بان شود به تن زهر دیده‌اش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد... آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقار علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلایی‌اش یعنی به رسم خون خدا تشنه‌کام شد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/609@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بی‌وفایی یار🔹 تا آه سینه‌سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید.. از بی‌وفایی یار، این بود قسمت من من گریه‌کن بمیرم، او خنده‌زن برآید.. امروز بین حجره، فردا کنار کوچه فریاد غربت من از این بدن برآید نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من هم ساختن به آتش، هم سوختن برآید.. جا دارد از غم من هنگام دفن این تن خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2880@ShereHeyat_Nohe