eitaa logo
شعر هیأت
9.9هزار دنبال‌کننده
996 عکس
169 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹همسایۀ خدا🔹 تو دور می‌شوی از خویش تا رها باشی دو روز سرزده همسایۀ خدا باشی سفر به مرکز ثقل زمین، به چشمۀ وحی رها از این‌همه آشوبِ ادّعا باشی درست مثل تولد، نه مثل لحظۀ مرگ کفن بپوشی و از زندگی جدا باشی در آسمانیِ لبیک، بال و پر بزنی که با ملائکه، با روح هم‌صدا باشی و هفت بار بچرخی و رو نچرخانی به پاس حرمت آیینه بی‌ریا باشی.. تبر به دوش بگیری و مثل ابراهیم به جان بتکدۀ نفس خود بلا باشی پرنده باش و رها باش، بال و پر وا کن! تلاش کن که تو پایان ماجرا باشی 📝 @ShereHeyat
🔹الغیاث🔹 زین روزگار، خون‌جگرم، سخت خون‌جگر من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیش‌تر ای دل، شفیعِ آخرتِ مایی، الغیاث دنیا کرشمه‌های زلیخاست، الحذر! پیراهنی ز گریه به تن کن، دلِ عزیز! هم بویی از مشاهده سوی پدر، ببَر کی می‌شود که دیدهٔ یعقوب وا شود؟ کی می‌رسد که یوسفِ دل، آید از سفر؟ آه و دریغ و درد که دنیای کوچکم تکرارِ دردِ دل شد و تکرارِ دردِ سر با خستگی، هزار شبِ خسته‌ام گذشت وایِ من از هزار شبِ خستۀ دگر آخر کجای این شبِ محتوم، زندگی‌ست؟ هر روزمان هَبا شد و هر شاممان هدر در دل، مرا چقدر نماز است بی‌‌حضور در کف، مرا چقدر قنوت است بی‌‌اثر ای دل، چقدر دور شدی، دور از خودت تو بی ‌خبر ز مرگی و مرگ از تو بی ‌خبر یک ‌شب درآ به خانه‌ام ای مرگِ مهربان یک ‌شب مرا به خلوتِ جادویی‌ات بِبَر باید قضا کنم همۀ عمرِ خویش را من از قضا هنوز گرفتارم آن قَدَر، کز هیچ کس امیدِ رهایی ز کار نیست جز مالکِ قضا و به جز صاحبِ قَدَر سنگی به سنگ خورد و سراپا شراره شد دل، شعله‌ور نگشت ز بوسیدنِ «حَجَر» سی شب به گردِ «حِجر» نشستم به التماس سی شب تمام، دیدۀ دل، باز تا سحر امّا دریغ از آن که بلورین شود دلم سنگین‌تر از همیشه، دلِ گنگ و کور و کر پای برهنه، باز، دل از دست می‌‌دهم وقتی هوای کعبه مرا اوفتد به‌سر شاید هنوز نیمه دلی دارم از جنون شاید هنوز نیمه غمی دارم از پدر آه ای ستاره‌ای که نمی‌مانی از درخش آه ای پرنده‌ای که نمی‌مانی از سفر زآن پیش‌تر که قافلۀ حاجیان رسند یک شب مرا به خلوتِ «اُمّ‌القرا» ببر هر کس بر آن سر است که سوغاتی آورد سوغات، سوی کعبه کسی می‌برد مگر؟ آری، به کعبه باید سوغاتی‌ای برم دل می‌برم به کعبه و در دست او تبر... یارب به حقّ سیّد و سالارِ انبیا یارب به حقّ هر چه نبی تا ابو‌البشر یارب به حقّ آیۀ «وَالشَّمس وَ الضُّحی» یارب به حقّ سورۀ «اَلنَّجم» و «الْقَمَر» دل، سدّ راهِ من شده، من، سدّ راهِ دل من را دگر، دگر کن و دل را دگر، دگر! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1474@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لطف جاری🔹 کسی که عشق بُوَد محو بردباری او روان به پیکر هستی‌ست لطف جاری او بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ که شاهد است جهان بر بزرگواری او امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او بر او سلام که باشد سلام پیغمبر گواه روشن فضل و طلایه‌داری او جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف، به درد و داغ نوشتند یادگاری او ز کربلا سند زنده‌ای به کف دارد گواه من دل خونین و اشک جاری او هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام ز مهربانی زینب، ز غمگساری او پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها مصیبتی‌ست که پیداست ز آه و زاری او به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او هشام دست به آزار حضرتش بگشود چو دید در ره اسلام، پایداری او ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید قرار دولت خود را به بی‌قراری او مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید فتاده در کف دشمن، رکاب‌داری او.. شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او دلا بسوز ز داغش که خویش فرموده‌ست به حاجیان که بگیرند سوگواری او.. خدا کند که بیفتد قبول درگاهش غم «مؤید» و اخلاص و جان‌نثاری او 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5597@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قبر بی‌چراغ🔹 ای دوّمین محمّد و ای پنجمین امام از خلق و از خدای تعالی تو را سلام چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور روح روان احمد و فرزند چار امام.. وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار نام تو را نبرده نبی جز به احترام.. حکم خدا به همّت تو گشته پایدار دین نبی به دانش تو مانده مستدام با آن همه جلال و مقامی که داشتی دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن سوزند از برای تو هر روز خاص و عام گاهی به دشت کرب‌وبلا بوده‌ای اسیر گاهی به کوفه بر تو شده ظلم، گه به شام خواندند سوی بزم یزیدت، بدان جلال بردند در خرابۀ شامت بدان مقام گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام راحت شدی ز جور و جفای هشام دون آن‌دم که گشت عمر تو از زهر کین تمام داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی بر قبر بی‌چراغ تو گوییم یک سلام.. 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طبیب عالم🔹 ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه... تو طفل روی ناقۀ عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/624@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشم‌انداز فردا🔹 بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم قیام عاشقان راست‌قامت بود عاشورا قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما خلیل‌الله تنها بود آنجایی که من بودم شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم عدالت زیر سم اسب‌ها پامال شد، آری ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟ هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3987@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلام🔹 سلام، قاصدِ مهر است و آفتابِ نوید سلام، صبحِ سپید است و بامدادِ سعید سلام، جلوۀ لطف خداست در هستی که بی‌مضایقه بر جان مؤمنان تابید سلام، اسم گلی بود در جنان که خدا برای هدیه به یاران باوفایش چید سلام، مشرق لبخند احمد است و غروب، برای دیدنش آمد عقب عقب خورشید همیشه از دو لبش مثل رود جاری بود سلام مثل تبسم، سلام مثل امید سلام بود که هر روز با وضو و ادب به بیت فاطمه می‌آمد از قریب و بعید سلام بود که محرم شد و روایت کرد از آن صحیفۀ نوری که دست زهرا دید چه زود اشک شد و از دو چشم سرخ علی به روی خاک مزار گل بنفشه چکید حریر پینۀ دستان مرتضاست سلام که با نوازش او شد هزار نخل رشید.. سلام رفت به روز حسین و حیران شد همین که رفت به گودال قتلگاه، برید.. هنوز همهمۀ تحت قبّه است سلام هنوز می‌شود او را در آن محیط شنید تو کیستی که سلام رسول این همه راه پیاده آمد و آخر به محضر تو رسید سلام، باقر علم نبی! که نوح و خلیل به مکتب تو نوشتند مشقی از توحید تو هم محمدی و صادق است معجزه‌ات شبیه تاج به میم محمّدی تشدید ابوبصیر شد و جابر و زراره و زید از آشیانۀ تو هر که دانه چید و پرید تو شهر معرفتی زائرت قم است و نجف تو در مقام مرادی و حوزه است مرید نریخته‌ست به دامان راویان حدیث از آن دهان مبارک به غیر مروارید از آن دهان مبارک چکیده لختۀ خون رسیده بر لبش از زهر یک حدیث جدید اگر که عاشورا صد نفر شهید شدند به راه شام شدی صد هزار بار شهید فدای آن نفس و آن دهان که در همه عمر مدام بر شرر روضۀ حسین دمید سلام پیش تو زانو زد و نشست و گریست سلام پیش تو آیینه شد، شکست و خمید چه سال‌ها که به لطف مزار خاکی تو سلام بال زد و تا به آسمان بالید کبوتری شد و بر مرقد خیالی تو هزار مرتبه بالای گنبدت چرخید همیشه در شب تاریک و پرفروغ بقیع سلام روشن و زنده‌ست مثل شمع سفید و یا که روز در آن آفتاب گرم حجاز به روی قبر تو خم می‌شود چو سایۀ بید سلام بر تو که این‌گونه از رسول خدا سلام پاک و مبارک به محضر تو رسید 📝 @ShereHeyat
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/623@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹کربلا یعنی تو🔹 زندگی جاری‌ست در لحن دعایت تا هنوز می‌رسد از منبر دانش صدایت تا هنوز یادگار توست تأثیر زیارت‌نامه‌ها مانده بر سجاده‌هامان جای پایت تا هنوز صفحه صفحه می‌شود حس کرد، پیدا کرد، دید عطر شیرین تو را در هر روایت تا هنوز رفتی و بردی نگاه دلنشینت را ولی در نگاه آسمان خالی‌ست جایت تا هنوز زائرت حسرت به دل در آرزویت مانده‌ است بوده تنها ماه نو شمع عزایت تا هنوز.. کربلا یعنی تو، ای داغ مجسم! هر سحر می‌رسد شب‌ناله‌های کربلایت تا هنوز مثل بغض زائران بی‌قرارت مانده است در گلوی روضه‌خوان‌ها روضه‌هایت تا هنوز هرچه می‌گوییم ناچیز است، بی‌قدر است، حیف! شاعری ننوشته تصویری برایت تا هنوز 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹همۀ عمر تو محرّم بود🔹 امشب از آسمان چشمانت دسته‌دسته ستاره می‌چینم در غزل‌گریۀ زلالت آه سرخی چارپاره می‌بینم زخم‌های دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول‌الله به حضورت سلام آوردم در شب تار تیره‌فهمی‌ها روشنی را دوباره آوردی آسمان را کسی نمی‌فهمید تا که با خود ستاره آوردی وارثِ آبروی سجاده بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسّم بود چشم تو لحظه‌ای نمی‌آسود همۀ عمر تو محرّم بود دم‌به‌دم ابری است و بارانی از غم تو هوای چشمانم چلچراغی ز گریه روشن کرد ماتمت در منای چشمانم... آه آتشفشان چشمانت دیر سالی‌ست بی‌گدازه نبود همۀ عمر خون دل خوردی داغ‌های دل تو تازه نبود دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی... کاروان بی‌امان رها مانده دل تو روی نیزه‌ها می‌رفت دست‌هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه‌ها؟ هرگز! قاتلت خنده‌های حرمله بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1553@ShereHeyat
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹دوستت دارم🔹 اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه، شاعر ماست 📝 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱) 🌐 shereheyat.ir/node/5423@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹رنج‌های قافله🔹 چقدر خاطره از رنج‌های قافله داری گمان کنم که به پایت هنوز آبله داری اگر به هلهله سر برده‌اند از تو در آن دشت ولی هنوز صبوری، هنوز حوصله داری تویی که کودکی‌ات را به پای نیزه دویدی تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری پِیِ که می‌رود آن دل، دل شکسته و خونت؟ به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری؟ هنوز تیر سه‌شعبه نرفته است ز یادت هنوز دلهره از خنده‌های حرمله داری به شور و شوق کشیدی به بر هرآنچه بلا را که گفته است که از درد و داغ‌ها گله داری؟ 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شکافندۀ شب🔹 آن‌که با جهل زمین، پنجه درافکند تویی بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی باغبانی که علی‌رغم ستم‌های خزان سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی.. رشتۀ مهر که دل‌های حقیقت‌جو را تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی ای احادیث نگاه تو پر از عشق، هنوز راوی آنچه در این غم بنویسند تویی هرکجا نامی از آن قافله آید به میان زخمی دشت بلا! بارشِ یک‌بند تویی نیست تأثیر تو، از عالم پنهان شدنی که شکافندۀ شب، نور خداوند تویی 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غم شب‌گریه‌ها🔹 غم شب‌گریه‌ها را، داغ صحرا را تو می‌فهمی غم سجادۀ دلخون بابا را تو می‌فهمی اگرچه کودکی اما میان دامن این دشت پیام ظهر عاشورای زیبا را تو می‌فهمی نگاه بی‌قرار کودکان را سوی نخلستان دلیل گریه‌ها و بغض دریا را تو می‌فهمی شجاعت را، شهامت را، غم تلخ اسارت را به روی نیزه‌ها فریاد سرها را تو می‌فهمی خروش خطبۀ پرشور بابا را میان شام غریبی را، غم یک مرد تنها را تو می‌فهمی سلامی جابرانه می‌دهم یا باقرالاسرار که اسرار زمان را، سرّ دنیا را تو می‌فهمی 📝 @ShereHeyat
| 💠 (علیه‌السلام) «ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ» کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است. 📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲ 🔹مرگ در حال انتظار🔹 هر منتظری که دل به ایمان داده‌ست جان بر سر عشق ما به جانان داده‌ست انگار که هم‌رکاب مهدی بوده در لشکر و خیمه‌گاه او جان داده‌ست 📝 @ShereHeyat
🔹آرزوی تو🔹 به کعبه رفتم و زآن‌جا هوای کوی تو کردم جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم... نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت من از میان همه، روی دل به سوی تو کردم مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو نامی طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم به موقفِ عَرفات ایستاده خلق، دعاخوان من از دعا لب خود بسته، گفتگوی تو کردم فتاده اهل مِنا در پی مُنا و مقاصد چو «جامی» از همه فارغ من آرزوی تو کردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2749@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ای صفای حرم یار🔹 ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟ حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟ سعی عشاق تو، ای کاش به جایی برسد ای صفای حرم یار، کجای حرمی؟ عطر جان‌بخش تو در حِلّ و حرم پیچیده‌ست وارث عترت اطهار، کجای حرمی؟ ای شده زمزمۀ منتظرانت لبیک مظهر عصمت و ایثار، کجای حرمی؟ خواب غفلت ندهد فرصت دیدار به ما آه ای دیدۀ بیدار، کجای حرمی؟ «همه جای حرم از پرتو حُسن تو پر است ای به صد جلوه پدیدار، کجای حرمی؟» تا شود چشم و دل عالم و آدم روشن پرده از آینه بردار، کجای حرمی؟ حج اکبر شود آن روز، که هنگام طواف برسد مژدۀ دیدار، کجای حرمی؟ رازدارِ دل زهرا و علی، غیر تو کیست آخر ای محرم‌اسرار، کجای حرمی؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2942@ShereHeyat
🔹هواى نينوا🔹 شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين روى دل با كاروان كربلا دارد حسين از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين مى‌برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين... او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى خون به دل از كوفيان بی‌وفا دارد حسين... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌كند عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين... دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار» كاندرين گوشه عزايى بى‌ريا دارد حسين 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4092@ShereHeyat
🔹حجّ خون🔹 خوشا آن‌کس که امشب در کنار کعبه جا دارد به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه، ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش برای حجّ خون عزم دیار کربلا دارد... ذبیح اکبر این کاروان باشد علی‌اصغر که حلقی تشنه اما تشنۀ تیر بلا دارد... حسین بن علی حجّی رود یاران که در این حج چهل منزل به روی نیزه‌ها سعی صفا دارد چو حاجی می‌شود محرم بپوشد حلّه‌ای بر تن عزیز فاطمه بر تن لباس از بوریا دارد تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید سرش ذکر خدا از نیزه تا تشت طلا دارد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4092@ShereHeyat
🔹بهار اگر برود🔹 دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟ به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود مگر به معجزه، زمزم نخشکد از گریه مُراد این همه چشم انتظار اگر برود چگونه ماه به گِرد زمین طواف کند دلیل گردش لیل و نهار اگر برود بعید نیست شغالان به شهر پای نهند امیر و شیرِ عرب، زین حصار اگر برود به زیر تیغ ستم کار کاهلان زار است حسین یکّه به آن کارزار اگر برود ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه به پای طفلی از این زمره خار اگر برود شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود پس از حسین، به خون، شیعه مشق خواهد کرد به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/627@ShereHeyat
🔹خطبۀ شمشیر🔹 چه دنیای بدی! انگار کفران پیش رو باشد و بی‌پرواترین دوران عصیان پیش رو باشد کران تا بی‌کران هر سمت‌وسویی آسمان ابری‌ست گمانم قدر یک تاریخ، باران پیش رو باشد هوا بوی جدایی می‌دهد در موسم دیدار زبانم لال، شاید روز هجران پیش رو باشد و شاید وعدهٔ ذبحی که حرفش بود در قرآن و شاید موعد رفتن به میدان پیش رو باشد و شاید لابه‌لای خون و خاکستر سر نیزه رها در باد گیسویی پریشان پیش رو باشد مشخص بود از غم‌خطبه‌اش در سرزمین وحی که باید خطبهٔ شمشیر بران پیش رو باشد کسی که نام او ناجی نوح و کشتی‌اش بوده مگر بیمی از این دارد که طوفان پیش رو باشد؟ کسی که عهد ابراهیم را بر دوش خود دارد دلش می‌خواهد آخر عید قربان پیش رو باشد... 📝 @ShereHeyat
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین در کوچۀ کوفه شد غزل‌خوان حسین وقتی که حماسه را به خون امضا کرد می‌گفت: که جان من به قربان حسین 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شهید کوفه🔹 همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل درود باد به اوّل شهید راه حسین سلام باد به اوّل قتیل نسل خلیل مؤیّد پسر فاطمه، معلّم عشق محرّم آور ذی الحّجه، مسلم بن عقیل امیر کشور دل، نایب امام حسین که سیدالشّهدا می‌کند از او تجلیل به خط عشق و وفا و شهادت و ایثار پیام اوست طریق و قیام اوست دلیل ز اوج طبع «ریاضی» به مدح او بیتی نزول یافت به طبعم چو آیۀ تنزیل چه شعر نغز و لطیفی، سزد که از این بیت شود دو مصرع ترجیع‌بند من تکمیل «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» :: زهی به مسلم و ایمان و عشق و ایثارش که چشم دوخته عیسی به چوبۀ دارش دو دست بسته به بازار کوفه می‌بینم هزار یوسف مصری اسیر بازارش اگر چه در دل شب سر نهاد بر دیوار بُوَد تمامی خلقت به ظِلِّ دیوارش دمی گریست برای حسین دیدۀ او که سیدالشهدا خنده زد به رخسارش کسی که طاعت او طوع گردن ملک است کنار کوچه، شب تیره، طوعه شد یارش ز سیّدالشّهدا لحظه‌ای نشد غافل گواه من شب تاریک و چشم بیدارش نه بر محمّد خود داشت غم نه ابراهیم نه بیم داشت ز فردا و آخر کارش هماره دیدۀ او می‌گریست بر زینب که می‌زنند در این شهر، سنگ بسیارش خدا کند که به دامان مسجد کوفه گلاب اشک فشانم به پای زوّارش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» :: گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت شهادت شهدای قیام عاشورا ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت درود ما به قیام حسینی‌اش بادا که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» :: سفیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود کسی که در دل خود یک جهان محبّت داشت درون خانۀ هانی نکشت دشمن را ز بس وفا و جوانمردی و مروّت داشت نهان ز مردم کوفه لبش به هم می‌خورد در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت قسم به حال خوش آخرین نماز شبش نماز با او، او با نماز الفت داشت میان آن همه دشمن گریست بهر حسین به اشک او قسم، او گریۀ ولایت داشت کنار تربت او می‌شنید گوش دلم دو مصرعی که به حق یک جهان ملاحت داشت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» :: چو خواست تر شود از آب، کام عطشانش برون ز دُرج دهان ریخت دُرّ دندانش سخن ز حنجر خشک حسین می‌گوید دهان غرق به خون و گلوی عطشانش پس از گذشت زمان‌ها به گوش جان همه رسد ز خانه طوعه صدای قرآنش روا نبود که با دست کفر کشته شود کسی که ثانی عباس بود ایمانش قسم به فاطمه هرگز نمی‌رود نومید کسی که دست توسل زند به دامانش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» :: قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه قسم به عزم تو و رادمردی هانی قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات غریب‌تر ز شهیدان شدید قربانی بریدن سر مهمان و دعوی اسلام هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی چه می‌شود که به قبر تو و دو فرزندت کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی هماره تا که سخن بر لب است «میثم» را به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن عقیل» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1587@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ابتدای کربلا🔹 ای نخستین بارقه از شعله‌های کربلا اولین سیمای روشن از صدای کربلا ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا تو نخستینی که دیدی کربلای تشنه را پیش از آن‌که گل کند موج بلای کربلا صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش کربلای کربلای کربلای کربلا ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر ای شکوه نام تو بانگ رسای کربلا پیش از آن‌که کربلا باشد تو بودی، خون تو ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا ابتدای کربلا بودی و دیدی از نخست روی نیزه عشق را در انتهای کربلا از فراز بامِ کاخ دست‌آموزان کفر بر زمین انداختی سر را به پای کربلا.. اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی با خبر از جزء و کل ماجرای کربلا چشم تو پیش از تمام چشم‌ها دید و گریست زخم‌های کربلا را در عزای کربلا.. ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین ای نوا آه ای نوا آه ای نوای کربلا پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو هوی هوی کربلا و های های کربلا.. خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز پشت پرده ماندی اما از حیای کربلا دست بر شمشیر می‌بردی اگر...، اما تویی آری آری تو نخستین رهنمای کربلا آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم آری آری تو نخستین آشنای کربلا شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان نه، بلندا تو، بلندا سرسرای کربلا پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست برملا شد با تو راز در خفای کربلا.. پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور اقتدا کردی به حیدر مقتدای کربلا خون‌بهای تو تماشای حسین فاطمه‌ست ای نخستین خون جاری در بهای کربلا جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر روشنم روشن به یمن روشنای کربلا این قصیده‌واره امشب از تو در من جلوه کرد شعر گفتم از برایت از برای کربلا 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹قحطی پروانه🔹 با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر... یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش عاقل‌اند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچه‌ها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیزه‌دار لشکر بیگانه در این شهر دورت بگردم! بادهای شام آوردند انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت می‌رسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/633@ShereHeyat