eitaa logo
شعر هیأت
10.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹فرارگاه🔹 تو را ز دست اَجَل کی فرار خواهد بود؟ فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود اگر تو مُلک جهان را به دست آوردی مباش غَرّه که ناپایدار خواهد بود به مال غَرّه چه باشی که یک دو روزی بعد همه نصیبهٔ میراث‌خوار خواهد بود تو را به تخته و تابوت درکشند از تخت گرت خزانه و لشکر هزار خواهد بود تو را به کنج لحد سال‌ها بباید خفت تن تو طعمهٔ هر مور و مار خواهد بود اگر تو در چمن روزگار همچو گلی دمیده بر سر خاک تو خار خواهد بود نیازمندی یاران نداردت سودی مگر عمل که تو را باز یار خواهد بود بسا سوار که آنجا پیاده خواهد شد بسا پیاده که آنجا سوار خواهد بود بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد بسا اسیر که فرمان‌گذار خواهد بود بسا «امامِ ریایی» و پیشوای بزرگ که روز حشر و جزا شرمسار خواهد بود چرا ز حال قیامت دمی نیندیشی که حال بی‌خبران سخت زار خواهد بود بهشت می‌طلبی، از گنه نپرهیزی؟ بهشت منزل پرهیزگار خواهد بود گذر ز باطل و... مردانه حق‌پرستی کن ز حق‌پرستی بهتر چه کار خواهد بود؟ بساز چارهٔ رفتن که رهروان رفتند که سعدی از تو سخن یادگار خواهد بود به قطره قطره حرامت عذابت خواهد بود به ذره ذره حلالت شمار خواهد بود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5434@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹رحمةٌ للعالمین🔹 تا نگردیده‌ست خورشید قیامت آشکار مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشک‌بار در بیابان عدم، بی‌توشه رفتن مشکل است در زمین چهرۀ خود دانۀ اشکی بکار.. دیدۀ بیدار می‌باید رهِ خوابیده را تا نگردیده‌ست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر.. رشتۀ طول امل را باز کن از پای دل از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر شبنم از روشن‌دلی، آیینۀ خورشید شد ای کم از شبنم! تو هم آیینه را کن بی‌غبار!.. شمعِ پشت سر نمی‌آید به کارِ پیش رو هر چه داری پیش‌تر از مرگ، بر خود کن نثار.. آنچه بر خود می‌پسندی، بر کسان آن را پسند آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار تا نگیرد خوشۀ اشک ندامت دامنت در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار.. تیره‌روزان را در این منزل به شمعی دست گیر تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار چون سبک‌باران ز صحرای قیامت بگذرد هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر هر سبک‌دستی که بردارد ز راه خلق، خار هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند روز محشر داخل جنت شود بی‌انتظار.. چشمۀ کوثر که آبش می‌دهد عمر اَبد دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار.. نفس کافر‌کیش را در زندگی در گور کن تا بمانی زندۀ جاوید در «دارالقرار» «ربّنا اِنّا ظَلَمنا» وِرد خود کن سال‌ها تا چو آدم، توبه‌ات گردد قبول کردگار وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی تا ز کفّار وجود خود برانگیزی دمار.. صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نام‌دار.. از صراط‌المستقیم شرع، پا بیرون منه تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی زان ‌که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست آفرینش را به ذات بی‌مثالش افتخار.. محو گردیدند از نور تو یک سر انبیا ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار.. رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع موج دریا سیل را از چهره می‌شوید غبار در رهِ دین باختی، دندانِ گوهربار را رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار ماه را کردی به انگشتِ هلال‌آسا دو نیم مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع چون سبک‌باران برون رفتی از این نیلی‌حصار.. چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است کعبه تا داده‌ست از کف دامنت بی‌اختیار چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را «رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5244@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خورشیدِ ذره‌پرور🔹 حشمت از سلطان و راحت از فقیر بی‌نواست چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست راحتِ شاه و گدا را زین توان معلوم کرد کو به صد گنج است محتاج، این به نانی پادشاست پادشاهان را اگرچه چتر دولت بر سر است بی‌نوایان را ولیکن آسمان‌ها زیر پاست نیست گر درویش را بر خاتم زر دسترس کُنج گمنامی نگینْ دان، خود نگینِ پُربهاست... جود حاتم، گنج قارون، داغ استغنای اوست گر چه جاهل معنی «درویش» پندارد «گدا»ست... نیست درویش آن‌که پایش ره به درها می‌برد نیست درویش آن‌که چشمش با کف خلق آشناست... وقت خفتن دست از فرش حصیرش کوته است شب چو برخیزد به پا، دست دعایش بر سماست کس نبیند هرگزش از تنگدستی تنگدل دست امیدش چو در گنجینۀ لطف خداست از جفای سنگ طفلان حوادث فارغ است از تهیدستی به خود چون بید اگر بالد به‌جاست گر بود مفلس ز مُلک و مال از آنش باک نیست خلعتِ «اَلفقرُ فخری» از برش زینت‌فزاست مفلس ننگین که باشد؟ آن‌که دامان دلش خالی از نقد ولای سرور اهل سخاست آفتاب عالم آرای سپهر دین «تقی» آن‌که از نورش جهانِ علم و دانش را ضیاست مهر تابان رو از آن دارد برِ هر خشک و تر کو به خاک درگه آن ذرّه‌پرور آشناست در تلاش این‌که ساید بر ضریحش روی زرد آفتاب از صبح تا شب بر درش در دست و پاست... از حریمش رفتن و گِردش نگشتن مشکل است گر شط بغداد را چین بر جبین باشد، رواست... تا نگردد خواهش سائل مکرّر پیش او از بزرگی، کوهسارِ همّتِ او بی‌صداست... زندگی تا هست و عالَم هست، وِردم مدح اوست حیف امّا زندگی کوتاه و عالَم بی‌بقاست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3700@ShereHeyat
💠 (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) «مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مَرَضٍ أَوْ عُقُوبَةٍ أَوْ بَلَاءٍ فِي الدُّنْيَا فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَثْنِيَ عَلَيْهِمْ الْعُقُوبَةَ فِي الْآخِرَة» هر بیماری یا گرفتاری یا بلایی که در دنیا به آن دچار می‌شوید، نتیجه اعمال ناپسندی است که خود‌تان انجام داده‌اید، (اما با این حال) خداوند متعال بزرگوارتر از آن است در آخرت هم، برای این اعمال ناپسند شما را عقوبت نماید. 📗 الدعوات للراوندی، ص۱۶۷ 🔹کفارۀ گناهان🔹 ای در دلِ تو زلال ایمان جاری ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری دامان صبوری، اگر از کف ندهی کفارۀ معصیت شود بیماری 📝 @ShereHeyat
🔹بیا و ببین🔹 بهار می‌رسد از دورها بیا و ببین چه محشری شده صحرا... بیا، بیا و ببین زمین، تُحَدِّثُ اّخبارَها بیا بشنو بأنَّ ربَّکَ اَوحی لها بیا و ببین هزار چشم به هر شاخه‌ای جوانه زده برای دیدن گنجشک‌ها، بیا و ببین معطّل چه‌ای؟ از خویش و خاک بیرون شو چه رازها که شده برملا، بیا و ببین سرک بکش همه سو مثل بوی گل آرام که بو بری مگر از ماجرا، بیا و ببین شبیه لاله تو را نیز اگر به دل داغی‌ست کنون گشای گریبان که ها! بیا و ببین تو دور مانده‌ای از خود، بهار در خود توست! بهار می‌رسد از دورها، بیا و ببین... 📝 @ShereHeyat
🔹کوچ🔹 عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این‌همه کوتاهی شو سال‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو روزه یعنی که بمیر از طلبِ هر چه جز او روز و شب تشنۀ انوارِ هواللّهی شو.. در دلِ برکۀ حق تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن آنِ او باش، برو هر چه که می‌خواهی شو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5296@ShereHeyat
🔹سایۀ نجابت🔹 به چشم آن‌که نبیند حضور رحمت را چگونه باز کنم دفتر محبّت را؟ خدا کند ز افق‌های روشن امّید زمانه مژده دهد پرتو عنایت را خدا کند که از آغاز کار، نیّت خیر امیدبخش شود بهرۀ نهایت را خدا کند تن بی‌توش و جان خستۀ خلق رها کنند ز گردن، طناب عادت را خدا کند که درخت حیا به باغ جهان به خلق هدیه کند سایۀ نجابت را خدا کند که بچینند دست خواهش ما ز شاخه‌های دعا میوۀ اجابت را خدا کند که حضور دلی به وقت نماز به دست صدق رساند کلید حاجت را خدا کند که ببینند منتظرشدگان ظهور کردن آن آیت سعادت را 📝 @ShereHeyat
🔹می‌ترسم...🔹 اگرچه تشنه‌لبم، از سراب می‌ترسم سمند صاعقه‌ام، از شهاب می‌ترسم.. نکرد، همهمۀ رفتگان مرا بیدار به خواب غفلتم، اما ز خواب می‌ترسم حساب نیک و بد خویش را نسنجیدم نشسته‌ام دو دل از انتخاب می‌ترسم گریز‌پایی فرصت، به ابر می‌ماند من از گذشت زمان، از شتاب می‌ترسم به حیرتم که ثوابی به کف نیاورده «گناه می‌کنم و از عذاب می‌ترسم» اگر چه نیستم از رحمت خدا نومید ولی ز خجلت روز حساب می‌ترسم در آن مقام که مُهر سکوت بر لب‌هاست اگر سؤال کنند از جواب می‌ترسم اگر چه هست خدا پرده‌پوش عیب اما از آن زمان که بیفتد حجاب می‌ترسم خدای را به مَنِ دل شکسته راه دهید مرا به سایه «لا تَقنَطُوا» پناه دهید 📝 @ShereHeyat
🔹ماه تسبیح🔹 همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم فرصتی هست که ما را شده توفیق، رفیق نگر این دیدهٔ خودبین به خدا بگشاییم وقت آن است که بر روی خود از روی خلوص دری از رحمت حق را به دعا بگشاییم شسته با خون جگر، گردِ گناه از رخ دل روی آیینه به آیین صفا بگشاییم پای‌بند هوس و غفلت و شهوت تا چند خیز کز پای خود این سلسله را بگشاییم ماه تسبیح بُوَد بلکه به سر پنجهٔ ذکر در بر نفس دگر مشت ریا بگشاییم دیده یادآور داغ است بیا از دل خود عقده با یاد امام و شهدا بگشاییم... 📝 🌐shereheyat.ir/node/359@ShereHeyat
🔹انا الیه راجعون🔹 آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم چون ابرها صحرا به صحرا بُرد ما را باد چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم بین جماعت هم نماز ما فُرادا بود عمری‌ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم* ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب از کوچۀ بن‌بست دنیا باز می‌گردیم 📝 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى‌ کَمَا خَلَقْنَاکُمْ‌ أَوَّلَ‌ مَرَّةٍ؛ همانا تنها به سوی ما آمدید، آن‌سان که در آغاز آفریدیمتان.» سوره انعام، آیه۹۴ 🌐 shereheyat.ir/node/1418@ShereHeyat
🔹صیقل🔹 هر که راه گفتگو در پردۀ اسرار یافت چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت.. از بلند و پست عالم شکوه کافرنعمتی‌ست تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت گر سبک‌سازی چو شبنم از علایق خویش را می‌توان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چه‌ها از دیدۀ بیدار یافت.. صیقل آیینۀ گردون صفای خاطر است می‌شود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود می‌توان یک صبحدم در ملک استغفار یافت.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5328@ShereHeyat
🔹غافل شدیم...🔹 ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم... لب به حرف توبه نگشودیم با موی سفید در چنین صبحی ز غفلت از دعا غافل شدیم یاد شنبه، تلخ دارد جمعۀ اطفال را ما چرا زَاندیشۀ روز جزا غافل شدیم؟ گر چه پیری قامت ما را به صیقل ساخت خم با چنین روشن‌گری ما از جلا غافل شدیم عمر چون سیل بهاران رفت با چندین خروش ما ز خواب‌آلودگی‌ها زین صدا غافل شدیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2841@ShereHeyat
🔹دست دعا🔹 دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد از رفيقی که گران است جدايی دارد منزل ماست كه چون ريگِ روان ناپيداست ورنه هر قافله‌اى راه به جايى دارد نيست ممکن که ز کارش گرهی باز شود رهنوردی که غمِ آبله‌پايی دارد دردِ درمان طلبی‌هاست كه بى‌درمان است ورنه هر درد كه ديديم دوايى دارد مژه بر هم نزد آيينه ز انديشهٔ چشم خواب راحت نكند هركه صفايى دارد... گر نسازد به ثمر کام جهان را شيرين سرو آزادهٔ ما دست دعايی دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/328@ShereHeyat
🔹مسیح‌دمی🔹 کجاست زنده‌دلی، کاملی، مسیح‌دمی که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی... گذشت عمر و دریغا نداد ما را دست حضور نیم‌شبی و صفای صبح‌دمی قسم به جان عزیزان به وصل دوست رسی اگر از این تنِ خاکی برون نهی قدمی خلاف گوشه‌نشینان دلشکسته مجوی که نیست جز دل این قوم، دوست را حرمی... ز بی‌نوایی و دولت غمین و شاد مباش که در زمانه نمانَد گدا و محتشمی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3703@ShereHeyat
🔹احسان بهاران🔹 عارفانى که از این رشته، سَرى یافته‌‏اند بى‏‌خبر گشته ز خود تا خبرى یافته‌‏اند سال‌ها مرکز پرگار حوادث شده‏‌اند تا از این دایره‏‌ها پا و سرى یافته‌‏اند... بار برداشته‌‏اند از دل مردم، عُمرى‏ تا ز احسان بهاران ثمرى یافته‌‏اند سال‏‌ها غوطه چو شب، در دل ظلمت زده‌‏اند تا ز چاک جگر خود سحرى یافته‌‏اند بسته‌‏اند از دو جهان چشم هوس، چون یعقوب‏ تا ز پیراهن یوسف نظرى یافته‌اند... همچو پروانه در این بزم، ز سوز دل خویش‏ بارها سوخته، تا بال و پرى یافته‌‏اند... «صائب» از گریۀ مستانه مکن قطع نظر که زِ هر قطرۀ اشکى گهرى یافته‏‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3766@ShereHeyat
🔹گریه‌های شبانه🔹 شب و نجوای ریزش باران پرسۀ باد در سپیداران شاخه‌ها سر بر آسمان دارند برگ‌ها ذکر بر زبان دارند شب ز رحمت حدیث‌پرداز است در غفران شبانگهان باز است گریه کو تا گناه را شوید؟ نامه‌های سیاه را شوید در دل باز رو به عرش خداست شب برای نماز و اشک و دعاست نزد حق هر که آبرو دارد با خداوند گفت‌وگو دارد آبرو می‌خرد به آب وضو سوی حق با نیاز آرد رو.. گریه راهی به کبریای خداست گریه‌های شبانه راهگشاست.. شبِ در خویشتن سفر کردن بر دل و حال دل نظر کردن شبِ دست از جهانیان شستن شبِ حق را درون دل جستن شب به دست و دل خداخواهان چشم ارواح منتظر نگران همه محتاج تحفه‌ای ز دعا همه چشم‌انتظار لطف شما.. او که شست از تمام دنیا دست خیرخواهی برایش آیا هست؟ با دلی خسته خاطری مضطر آورد اهل خویش را به نظر آن‌که او را عزیز می‌پنداشت دل چرا از محبّتش برداشت؟.. کاش یادی کند ز رفتۀ خویش یک دل خیرخواه خیراندیش.. آه و شیون به رفتگان نه رواست حاجت رفتگان نماز و دعاست 📝 @ShereHeyat
🔹پاک‌دلان🔹 هرکه با پاک‌دلان، صبح و مسایی دارد دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد زهد با نیّت پاک است، نه با جامۀ پاک ای بس آلوده، که پاکیزه ردایی دارد شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت خنده، بی‌چاره ندانست که جایی دارد سوی بت‌خانه مرو، پند برهمن مشنو بت‌پرستی مکن، این ملک خدایی دارد هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود باید افروخت چراغی، که ضیایی دارد گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب بره، دور از رَمه و عزم چرایی دارد مور، هرگز به درِ قصر سلیمان نرود تا که در لانۀ خود، برگ و نوایی دارد گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده آخر این دُرّ گران‌مایه بهایی دارد فرّخ آن شاخک نورُسته که در باغ وجود وقت رُستن، هوس نشو و نمایی دارد صرف باطل نکند عمر گرامی، «پروین» آن‌که چون پیر خرد، راهنمایی دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2875@ShereHeyat
🔹ملک سلیمان🔹 بنشین شبی به خلوت خود در حضور خویش روشن کن آسمان و زمین را به نور خویش توفان اگر گرفت تو کشتی نوح باش رو کن به وقت خشم، چو موسی به طور خویش گم‌گشتۀ تو در تو نهان است و غافلی در غیبتش بکوش برای ظهور خویش دلخوش به صید ماهی دریا نشو که تور گاهی شود اسیر گره‌های کور خویش تا بگذری ز درۀ صعب‌العبور عمر از خود پلی بساز برای عبور خویش اقلیم توست مُلک سلیمان، چرا شدی، قانع به سعی و همت کمتر ز مور خویش؟ از گور خفتگان به تغافل گذر مکن داری عبور می‌کنی از سنگ گور خویش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5267@ShereHeyat
🔹خانه‌تکانی🔹 اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟ پرواز در این ماهِ بی‌پروا نکردی «خانه تکانی» رؤیتِ نادیدنی‌هاست گم‌کرده‌هایت را چرا پیدا نکردی باران به چشمه فیضِ اقیانوس بخشید ای قطره! خود را -حیف شد- دریا نکردی با دغدغه‌هایِ زمینی خواب رفتی یادی چرا از عالمِ بالا نکردی... آن‌جا که باران زندگانی هدیه می‌داد اَموات را هم جُرعۀ اَحیا نکردی... کشکولت از فقر و فنا امسال خالی‌ست امسال مدحِ حضرتِ مولا نکردی امسال مدحِ حضرتِ مولا؟، دریغا! مدح علیِ عالی اعلا نکردی رفتی سراغ حاشیه، واماندی از متن عشقی برای خویش، دست و پا نکردی... اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟ پرواز در این ماهِ بی‌پروا نکردی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3334@ShereHeyat
🔹قبلۀ جان🔹 شب است، منتظر ای دوست تا سحر باشیم سحر ز گرمی دیدار شعله‌ور باشیم به سوی قبلۀ جان روی دل بگردانیم در التفات بدان پاک، هم‌نظر باشیم به کوچه‎‌های شب از شوق گام بگذاریم در این طریق چو مهتاب رهسپر باشیم من و تو هم‌دل و هم‌ر‌از یکدگر هستیم چرا ز حال هم این‌قدر بی‌خبر باشیم؟ گشوده‌اند در، از هفت آسمان امشب دعا کنیم هواخواه یکدگر باشیم دعا کنیم اگر خلقت بشر داریم ز فکر پاک و دل پاک هم، بشر باشیم دعا کنیم به ایمان چو رهنمون شده‌ایم به سوی خیر خِردوَرز و راه‌بر باشیم هراس و یأس و هوس کشت نسل انسان را دعا کنیم بمانیم و بی‌خطر باشیم به بال مرغ دعا راه آسمان گیریم در آن کرانۀ پرنور هم‌سفر باشیم ندیده خیر، کس از ابرهای بی‌باران بیا ملازم چشمان پرگهر باشیم چو اشک آمد و در زد سری به سجده بریم چو آه سر زد و پر زد در او اثر باشیم امید، روشن اگر نیست ما چراغ شویم گناه، خرمن اگر بود ما شرر باشیم به رغمِ فعل بد و ناستوده‌کرداری ز هرچه خوب جهان است، خوب‌تر باشیم 📝 @ShereHeyat
🔹غافل شدیم...🔹 ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم... لب به حرف توبه نگشودیم با موی سفید در چنین صبحی ز غفلت از دعا غافل شدیم یاد شنبه، تلخ دارد جمعۀ اطفال را ما چرا زَاندیشۀ روز جزا غافل شدیم؟ گر چه پیری قامت ما را به صیقل ساخت خم با چنین روشن‌گری ما از جلا غافل شدیم عمر چون سیل بهاران رفت با چندین خروش ما ز خواب‌آلودگی‌ها زین صدا غافل شدیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2841@ShereHeyat
🔹لذت دیدار🔹 هر که راه گفتگو در پردۀ اسرار یافت چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت.. از بلند و پست عالم شکوه کافرنعمتی‌ست تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت گر سبک‌سازی چو شبنم از علایق خویش را می‌توان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چه‌ها از دیدۀ بیدار یافت.. صیقل آیینۀ گردون صفای خاطر است می‌شود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود می‌توان یک صبحدم در ملک استغفار یافت.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5328@ShereHeyat
🔹دست دعا🔹 دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد از رفيقی که گران است جدايی دارد منزل ماست كه چون ريگِ روان ناپيداست ورنه هر قافله‌اى راه به جايى دارد نيست ممکن که ز کارش گرهی باز شود رهنوردی که غمِ آبله‌پايی دارد دردِ درمان طلبی‌هاست كه بى‌درمان است ورنه هر درد كه ديديم دوايى دارد مژه بر هم نزد آيينه ز انديشهٔ چشم خواب راحت نكند هركه صفايى دارد... گر نسازد به ثمر کام جهان را شيرين سرو آزادهٔ ما دست دعايی دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/328@ShereHeyat
🔹الغیاث🔹 زین روزگار، خون‌جگرم، سخت خون‌جگر من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیش‌تر ای دل، شفیعِ آخرتِ مایی، الغیاث دنیا کرشمه‌های زلیخاست، الحذر! پیراهنی ز گریه به تن کن، دلِ عزیز! هم بویی از مشاهده سوی پدر، ببَر کی می‌شود که دیدهٔ یعقوب وا شود؟ کی می‌رسد که یوسفِ دل، آید از سفر؟ آه و دریغ و درد که دنیای کوچکم تکرارِ دردِ دل شد و تکرارِ دردِ سر با خستگی، هزار شبِ خسته‌ام گذشت وایِ من از هزار شبِ خستۀ دگر آخر کجای این شبِ محتوم، زندگی‌ست؟ هر روزمان هَبا شد و هر شاممان هدر در دل، مرا چقدر نماز است بی‌‌حضور در کف، مرا چقدر قنوت است بی‌‌اثر ای دل، چقدر دور شدی، دور از خودت تو بی ‌خبر ز مرگی و مرگ از تو بی ‌خبر یک ‌شب درآ به خانه‌ام ای مرگِ مهربان یک ‌شب مرا به خلوتِ جادویی‌ات بِبَر باید قضا کنم همۀ عمرِ خویش را من از قضا هنوز گرفتارم آن قَدَر، کز هیچ کس امیدِ رهایی ز کار نیست جز مالکِ قضا و به جز صاحبِ قَدَر سنگی به سنگ خورد و سراپا شراره شد دل، شعله‌ور نگشت ز بوسیدنِ «حَجَر» سی شب به گردِ «حِجر» نشستم به التماس سی شب تمام، دیدۀ دل، باز تا سحر امّا دریغ از آن که بلورین شود دلم سنگین‌تر از همیشه، دلِ گنگ و کور و کر پای برهنه، باز، دل از دست می‌‌دهم وقتی هوای کعبه مرا اوفتد به‌سر شاید هنوز نیمه دلی دارم از جنون شاید هنوز نیمه غمی دارم از پدر آه ای ستاره‌ای که نمی‌مانی از درخش آه ای پرنده‌ای که نمی‌مانی از سفر زآن پیش‌تر که قافلۀ حاجیان رسند یک شب مرا به خلوتِ «اُمّ‌القرا» ببر هر کس بر آن سر است که سوغاتی آورد سوغات، سوی کعبه کسی می‌برد مگر؟ آری، به کعبه باید سوغاتی‌ای برم دل می‌برم به کعبه و در دست او تبر... یارب به حقّ سیّد و سالارِ انبیا یارب به حقّ هر چه نبی تا ابو‌البشر یارب به حقّ آیۀ «وَالشَّمس وَ الضُّحی» یارب به حقّ سورۀ «اَلنَّجم» و «الْقَمَر» دل، سدّ راهِ من شده، من، سدّ راهِ دل من را دگر، دگر کن و دل را دگر، دگر! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1474@ShereHeyat
🔹در جستجوی کربلا🔹 باید به دنبال صدایی در خودم باشم در جستجوی کربلایی در خودم باشم حالم به‌هم‌خورده از این «ابن‌سیاهی»ها باید به فکر روشنایی در خودم باشم بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا باید به فکر جابه‌جایی در خودم باشم زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون میراث‌دار کربلایی در خودم باشم باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم غمگینم و از غم بساط گریه‌ام جور است باید شب ماتم‌سرایی در خودم باشم :: هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم چشم انتظار کربلایی در خودم هستم حال غریبی دارم و از داغ لبریزم محتاج تغییر هوایی در خودم هستم گاهی ابوسفیانی‌ام... گاهی یزیدی... گاه، در جستجوی نینوایی در خودم هستم روز و شبم ویران‌تر از ویرانۀ شام‌ست هر شب عزادار عزایی در خودم هستم حسِّ غریبی دارم از خشکیدن لب‌ها دنبال ردِّ چشمه‌هایی در خودم هستم هر شب گلویم را به زیر نیزه می‌گیرم هر شب به دنبال منایی در خودم هستم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2425@ShereHeyat