eitaa logo
شعر هیأت
9.7هزار دنبال‌کننده
975 عکس
164 ویدیو
13 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
او رفت که بی‌تاب کند لشکر را از شرم عطش آب کند لشکر را؟ او در پی تشنۀ حقیقت می‌گشت می‌رفت که سیراب کند لشکر را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹خطبۀ اصغر🔹 گفت هل من ناصر، آمد اصغرش بوسه زد بر گُل به چشمان ترش طفل تشنه، شیر تشنه، تشنه ماه شیرخوار و تشنگی در قتلگاه طفل تشنه طاقت ماندن نداشت پس قدم در عرصۀ میدان گذاشت من که می‌میرم در آغوش رباب با هجوم تشنگی در قحط آب پس چرا در خیمه باید مرگ من؟ بهتر از این هست و شاید مرگ من جان دهم با تیر بر دست ولی سرخ باید مرگ من همچون علی اصغرم آموزگار همتم ناخدای موج‌های غیرتم غیرت آورده‌ست در میدان مرا تا ببیند غرق خون دوران مرا در رگ من خون مولایم علی‌ست خون من در جوش پیمان با ولی‌ست.. از چه در آغوش مادر جان دهم؟ بِه که جان چون شیر در میدان دهم اصغرم اما شبیه حیدرم تیرها را می‌پذیرد حنجرم.. جان من در راه تو ناقابل است کوچکم اما دل من هم دل است کاش یک ساعت علمدارت شوم! دست گیر از من، مگر یارت شوم.. :: تشنه‌تر از اصغرِ لب‌تشنه کیست تشنه‌ای بر تشنه‌ای خوش می‌گریست.. تشنه را جز تشنه یاریگر نبود پاسخش جز حنجر اصغر نبود این همه بی‌تابی گهواره‌ها شوق طفلان است سوی نینوا تشنه‌تر از کودک شش‌ماهه کو؟ تا کند در کربلا یاری او.. یاری مولا به تیغ و دشنه نیست یاورش جز حلقه‌های تشنه نیست تشنه دل دارد که از حق دم زند تا سخن با عالم و آدم زند تشنه می‌گوید که دنیا را مجو از جهان جز خندۀ مولا مجو.. :: اصغر آمد ماه را یاری کند در حریم او هواداری کند تا به پایان آوَرَد تب‌های او بوسه زد آن ماه بر لب‌های او جرعه‌ای از چشمۀ کوثر رسید ناگهان تیر سه‌شعبه سر رسید.. آب جُست از بهر طفل بی‌گناه تا نیفتد یک جهان در اشتباه رحمت است او و سؤالش رحمت است پرسشِ آب زلالش رحمت است آنِ استسقای او سقای ماست مرگ سرخش از پی احیای ماست گرچه خود تشنه‌ست، آب از کس نخواست پرسشی کرد و جواب از کس نخواست.. تشنه بود آن طفل، طفلِ بی‌گناه پاسخش را داد با تیر آن سپاه هان نکشته از شما این طفل کس آب می‌خواهد فقط یک جرعه بس.. مانده تا روز قیامت این دریغ پاسخ طفلان تشنه نیست تیغ.. کربلا یک داستان زنده است این دبستان تا ابد بالنده است بی‌هراس از هیبت گرداب‌ها کشتی او می‌رود بر آب‌ها سرخوشان غرق اندوهیم ما زندگان کشتی نوحیم ما نوح ما نوحه‌ست، جان را می‌برد کشتی او زندگان را می‌برد.. هان مبین گر سر به زانوییم ما! زندگان روضۀ اوییم ما.. نوحه ما را جاودانی می‌کند در همین خاک آسمانی می‌کند بانگ هل من ناصر او زندگی‌ست فرصت جاوید عشق و بندگی‌ست پاسخش تا هست می‌آید به گوش در جوابش گشته هستی پُر خروش در جواب او به دنیا آمدیم گفت هل من ناصر و ما آمدیم.. ما که در میدان یاری حاضریم پاسخ آن بانگ هل من ناصریم پاسدار خیمه‌های سوخته مرهم هر خاطرِ افروخته.. :: خفت چون اصغر به خون، آمد رباب تا بگرید دهر از این انقلاب ماند زائر بر مزار کربلا تا بگرید در دیار کربلا.. این عروس خانۀ پیغمبر است کاین‌چنین در تاب و تب چون هاجر است زمزم ذبح رباب از آب نیست هیچ آبی این‌چنین نایاب نیست.. زمزم خون شهید آمد به جوش تا شود از عشق عالم در خروش.. گریه کرد اصغر دمادم بر عطش بر حسین و تشنگان لشکرش اصغر آری اکبرِ اهل بکاست گریۀ او پیشوای گریه‌هاست.. گریه کن ای گریه‌کن! با اصغرش خوش سری شد بین آن سرها سرش وه چه سرداری‌ست این شش‌ماهه مرد! آخرین تیر است اصغر در نبرد جنگ مولا جنگِ تیغ و تیر نیست جز شکوهِ گفتنِ تکبیر نیست اولین تکبیر مولا اکبر است آخرین تکبیر مولا اصغر است.. گوش داری کربلا یک منبر است حرف بس کن حرفِ آخر اصغر است.. خطبه‌خوان مولا و خطبه کودک است خطبه خونِ آن گلوی کوچک است خطبه را پاشید سوی آسمان تا ببارند ابرهایش هر زمان خطبۀ خون تا قیامت جاری است قطره‌قطره مایۀ بیداری است خطبه اصغر بود و مولا آن دهان تا نشیند خطبه در قلب زمان گرچه آن را مردم کَر نشنوند خطبه‌ای از این رساتر نشنوند حنجر اصغر پیام اولیاست خون او امضای متن کربلاست.. حرف اصغر بود و اکبر یک کلام پس سخن کوتاه باید والسلام.. 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سورۀ کوچک🔹 جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند... هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4149@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دو راه داشتم🔹 قبول دارم در کربلا صواب نکردم ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم همه توان خودش را گذاشت حرمله اما خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم که هیچ کار برای دل رباب نکردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4214@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیهٔ تطهیر🔹 زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید :: بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/800@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بی‌تابی گهواره🔹 نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حقِ مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی «اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا....» برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2915@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ذبح عظیم🔹 فکری به حال ماهی در التهاب کن بابا برای تشنگی من شتاب کن دردی عمیق در رگ من تیر می‌کشد من را برای ذبح عظیم انتخاب کن هل من معین توست که لبیک می‌دهم أمّن یجیب‌های مرا مستجاب کن من روی دست‌های تو قد می‌کشم، پدر از این به بعد روی نبَردم حساب کن داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است! با خون من محاسن خود را خضاب کن گهواره هم که تاب ندارد بدون من فکری به حال خاطره‌های رباب کن وقتش رسیده نیزهٔ خود را علم کنند هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن 📝 🌐 shereheyat.ir/node/802@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اصغر تشنه است🔹 آی بی‌ابر آسمان! باغ پیمبر تشنه است خیمه‌گاه سادۀ اولاد حیدر تشنه است آب شو از شرم و بر سر خاک کن، آه ای فرات! هستی و ذریۀ ساقی کوثر تشنه است خوب می‌جنگد ولی چشمش سیاهی می‌رود خوب می‌جنگد ولی پیداست اکبر تشنه است می‌وزد در دشت گاهی هم صدای هق‌هقی کنج خیمه مادری با دیدۀ تر تشنه است آخر مجلس شبی دیدم تمام روضه‌ها پای این یک روضه می‌گریند، اصغر تشنه است 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لالایی تیر🔹 بر فراز دست خورشید آفتاب دیگری‌ست هر علی از نور حیدر بازتاب دیگری‌ست فرق دارد با علی‌اکبر به میدان رفتنش اضطراب اهل خیمه اضطراب دیگری‌ست پاسخ لب‌های در حال تلظّی روشن است آب؟ نه اصغر به دنبال جواب دیگری‌ست.. تیر لالایی به گوش اصغرت خوانده رباب! تیر لالایی بخواند خواب، خواب دیگری‌ست داغ پیرش کرده، شاید هیچ‌کس نشناسدش آن کسی که بازمی‌گردد رباب دیگری‌ست 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹روضۀ رباب🔹 چه آتشی‌ست که در حرف حرف آب نشسته که روضه خوانده که بر گونه‌ها گلاب نشسته؟ صدای آه بلند است گوشه گوشۀ تکیه چه ناله‌هاست که در روضۀ رباب نشسته کدام سو بدود چشم‌های خستۀ این زن که در مسیر نگاهش فقط سراب نشسته «چه کرده‌اند که زیر عبا می‌آوری‌‌اش؟ آه! چه کرده‌اند که در چشم‌هاش خواب نشسته؟ چه دیر می‌گذرد! کو صدای گریۀ اصغر؟» میان خیمه زنی غرق اضطراب نشسته کشیده روی سرش باز چادر عربی را درست مثل سؤالی که بی‌جواب نشسته کسی نگفت در آن سرزمین چه دیده که یک سال رباب یکسره در زیر آفتاب نشسته 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4148@ShereHeyat
علیها‌السلام علیه‌السلام فرازی از یک 🔹بانوی آفتاب🔹 لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! این گریه‌های بی‌حدِ كودک برای چیست؟ این گریه‌ها، ز جنس تقاضای آب نیست! این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور رفتن ز مرز حادثه تا قله‌های نور «ساقی! حدیث سرو و گل و لاله می‌رود» «این طفل، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود» این بار، گوش بر سخن هیچ‌کس مکن گهواره را برای شهادت قفس مکن.. این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن! حیف است او به خیمه بماند، قبول کن! برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن.. بشتاب! نه! شتاب علی بیشتر شده‌ست گویا ز رازهای خدا، با خبر شده‌ست وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن هنگام بوسهٔ پدر آمد، نگاه کن دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد.. گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان «از آب هم مضایقه کردند کوفیان».. كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد! می‌دانم از دل تو شكوفید این امید آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید! امّا كسی نمانده به آقا توان دهد! یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد! حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است مشغولِ دفنِ پیكر خورشید‌زاده است لبریز ابر می‌شود و تار، آسمان در خاک دفن می‌شود انگار، آسمان بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت آن ماه‌پاره زیر سُم اسب‌ها نرفت بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! از خاطر تو آن غم دیرین نرفته است آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است! زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟! آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!.. بگذار از این حکایت خون‌بار بگذریم نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم امّا از این گذشته تماشا کن ای رباب حالا حسین مانده و این خیل بی‌حساب! تنها به سمت معرکه باید سفر کند زینب کجاست دختر او را خبر کند؟ این لاله لاله باغ مگر وا نهادنی‌ست؟ این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنی‌ست؟.. حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب! كم‌كم سکوت، ساحلِ فریاد می‌شود آبِ فرات بر همه آزاد می‌شود آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست! زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست! این آب، شیر می‌شود و سنگ می‌شود یعنی دلت برای علی، تنگ می‌شود!.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! مهمانِ سفره‌های فراهم نمی‌شوی؟ عیسی شده‌ست طفل تو، مریم نمی‌شوی؟ غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است آید به انتقام کسی از تبارتان «عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/785@ShereHeyat
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی دیدی به جز او سایه‌ای بر سر نداری برگشته‌ای؟ این را کسی باور نمی‌کرد برگشته‌ای؟ این را خودت باور نداری می‌خواهی از بغض گلوگیرت بگویی از لای لایی واژه‌ای بهتر نداری هر بار یاد غربت مولا می‌افتی می‌سوزی و دیگر علی اصغر نداری هر شب در این گهواره طفلی بی‌قرار است «سخت است این غم، سخت‌تر از هر نداری» ما پای این گهواره عمری گریه کردیم یک وقت دست از لای لایی برنداری 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4822@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جهان من!🔹 دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد جهان من! دل من آمده‌ست سوی تو اینک به این امید که یک گوشه از جهان تو باشد گناهکار کسی بی‌پناه آمده سویت بگو چگونه بیاید که در امان تو باشد چه می‌شود که بر این دل شبی قدم بگذاری دلی که آمده تا صحن جمکران تو باشد چه غم اگر که بسوزاندش زمانه کسی را که ازل بله گفته که در زمان تو باشد بده زمین و زمان را به دست‌هام که گفتم بخواهم از تو دعایی که در توان تو باشد چگونه «ناحیه‌ات» را بخواند آنکه ندارد توان مرثیه‌ای را که از زبان تو باشد سلام بر سر بر نیزه رفته‌ای و سلامی به چشم‌های پُر اشکی که دیدگان تو باشد سلام بر تو و بر لحظهٔ قیام و قعودت چه می‌شود که دلم شاهد اذان تو باشد چه می‌شود که بخوانی تو بیتی از غزلم را خوشا ترنم شعری که بر لبان تو باشد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1685@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشم‌های مهربان🔹 شهیدی در میان کاروانت می‌شوم یا نه؟ غبار رهگذار عاشقانت می‌شوم یا نه؟ دلم سنگ است می‌دانم، دلم تنگ است می‌دانی نمی‌دانم که خاک آستانت می‌شوم یا نه؟ مرا با گوشه‌چشمی خواندی اما کاش می‌گفتی فدای چشم‌های مهربانت می‌شوم یا نه؟ فدای تو چه جان‌های جوانی شد بگو آیا فدای آن شهیدان جوانت می‌شوم یا نه؟ سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا بگو وقت شهادت، میهمانت می‌شوم یا نه؟ 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹والشّمس🔹 «والشّمس» چیست؟ جلوهٔ روی تو یا حسین «واللّیل» آیتی‌ست ز موی تو یا حسین سرچشمهٔ بقاست به فتوای عاشقان یک جرعه از زلالِ سبوی تو یا حسین تو تشنهٔ جمالِ خدایی و دوخته‌ست آب فرات، چشم به سوی تو یا حسین محراب شاهد است، که وقت نماز عشق خون گلوست، آب وضوی تو یا حسین کرده‌ست لاله‌زار، بیابان و دشت را «باغ کرامت است گلوی تو یا حسین» وقتی که داد بوسه به رگ‌هایِ حنجرت زینب شنید، راز مگوی تو یا حسین ای بهترین شقایقِ پرپر، هنوز هم آزادگی‌ست، زنده به بوی تو یا حسین همچون دمِ مسیح، شفابخش عالم است گرد و غبار و تربتِ کوی تو یا حسین از ابتدا ضریح تو شش گوشه داشته‌ست هر گوشه کعبه را به تماشا گذاشته‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/674@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹داغ عالم🔹 چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو می‌گفت چه جغرافیایی؟ جهان از تو می‌گفت ازل تا ابد ساحت آفرینش به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت از آغاز عالم، از اندوه آدم قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت چه کردی تو ای ماه منظومۀ عشق؟ که هر گوشۀ کهکشان از تو می‌گفت افق تا افق خون تو می‌درخشید کران تا کران آسمان از تو می‌گفت دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت و هر آه محو غمت بود هر دم و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت تو ای جان کعبه! حرم از تو می‌خواند تو ای روح مسجد! اذان از تو می‌گفت رجزگریۀ کودکان می‌سرودت نگاه تر مادران از تو می‌گفت در آرامش پیرهن‌های مشکی هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت.. به خود آمدم، جمعیت سینه می‌زد به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت یقینی‌ترین داغ عالم تویی، تو! دل سوخته بی‌گمان از تو می‌گفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5545@ShereHeyat
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را تا گریه کنند آن قد و بالا را آغوش کفن را به تنت رنگین کن تا زنده کنی پیام عاشورا را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹گلچین روزگار🔹 هر دل که سوز عشق تکانش نمی‌دهد حق در حریم قرب، مکانش نمی‌دهد تا نشکند دلی به حقیقت، خدای عشق نور و صفا به جوهر جانش نمی‌دهد چون شمع هر که دعوی روشنگری کند تقدیر غیر اشک روانش نمی‌دهد... «هر گل که بیشتر به چمن می‌دهد صفا گلچین روزگار، امانش نمی‌دهد» آلاله‌ای که داغ ندیده‌ست، دست غیب جا در صف شکسته‌دلانش نمی‌دهد هر دل که نیست تشنۀ جام بلا، خدای سودای عشق و سوز نهانش نمی‌دهد وآن‌کس که دل به آل علی بست، جبرئیل جز حرف عاشقی به زبانش نمی‌دهد... :: در نینوای عشق کسی بهتر از حسین از جان، رضا به مرگ جوانش نمی‌دهد... آن‌قدر تشنه است که یک بوسۀ وداع پایان به آتش هیجانش نمی‌دهد صد چشمِ انتظار به ره مانده است و اشک مهلت به دیدۀ نگرانش نمی‌دهد پشت سر مسافرش از خیمه آب ریخت وقتی که دید گریه امانش نمی‌دهد زیباتر از علی کسی از اهل‌بیت وحی جان در ره امام زمانش نمی‌دهد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4151@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تسبیح🔹 خورشید بود و جانب مغرب روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بی‌کرانه شد آیینه بود و خُرد شد و تکّه تکّه شد تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد آب فرات لایق نوشیدنش نبود با جرعه‌ای نگاه، از این‌جا روانه شد عمری به انتظار همین لحظه مانده بود رفع عطش رسید و برایش بهانه شد آن گیسویی که باد صبا، صبح شانه کرد با دست‌های گرم پدر، ظهر شانه شد او یک قصیده بود که در ذهن روزگار مضمون ناب یک غزل عاشقانه شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/804@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عاشورای پیغمبر🔹 صدا نزدیک می‌آید، صدای پای پیغمبر جوانی می‌رسد از راه با سیمای پیغمبر معطّر می‌کند هر کوچه را عطر سلام او می‌افتد هر کسی یاد جوانی‌های پیغمبر جوانان انس می‌گیرند با دنیای او، یعنی جوانان انس می‌گیرند با دنیای پیغمبر به اعجاز اذانش جان گرفته رکن حنّانه نهفته بین لب‌هایش دم عیسای پیغمبر نگاهش ساحل یاسین، دلش دریای الرّحمن به او بخشیده‌اند از لهجۀ گیرای پیغمبر مدینه، کربلا؛ آیینه‌هایی رو به یکدیگر و اکنون روز عاشوراست، عاشورای پیغمبر به معراج عطش راهی، بُراق زخم را زین کرد تداعی شد در آن دم لیلة‌الاسرای پیغمبر زمین افتاد از مرکب، شکست آیینۀ احمد شکست و ارباً اربا شد قد و بالای پیغمبر صدای زخمی «هذا... رسول اللّه» می‌آمد دلش می‌خواست برمی‌خاست پیش پای پیغمبر علی سیراب شد سیراب شد، از خاتم بابا علی سرمست شد سرمست، از صهبای پیغمبر کنار پیکر بی‌جان او اشک پدر می‌ریخت برایش باز احیا شد غم عظمای پیغمبر عبایی دست و پا کرد و غمش را بین آن پیچید در این طوفان شکسته قامت طوبای پیغمبر :: دلم در کربلا، پایین پا، حال خوشی دارد نشسته باز زیر قُبّةُ الخضرای پیغمبر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2214@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹علی دارم🔹 تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم شکر خدا که پرچمم در دست عباس است از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم آری عصای دست دارم، قامتم روزی از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم با خویش می‌گفتم اگر روزی نباشم هم زن‌ها نمی‌مانند بی‌محرم، علی دارم دور و برم کم‌کم شد از اصحاب هم خالی اما دلم خوش بود می‌گفتم علی دارم می‌خواستم عالم پر از نام علی باشد حالا به روی خاک یک عالم علی دارم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2916@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حیدر کربلا🔹 از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست یعنی پس از علی، علی‌اکبرتر از تو نیست منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو شخصی میان خَلق، پیمبرتر از تو نیست آنان که در شجاعت تو شک نموده‌اند خیبر بیاورند که حیدرتر از تو نیست آخر خلیفه خسته شد و اعتراف کرد از مردمان شهر کسی برتر از تو نیست ساقی کنار حوض نشسته‌ست منتظر حالا برو بهشت که کوثرتر از تو نیست هر کس که بویی از تن تو برده گفته است در دشت کربلا گل پرپرتر از تو نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/810@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چقدر مصرع سرخ🔹 چگونه جمع کند پاره‌های جانش را؟ به خیمه‌ها برساند تن جوانش را شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا... همین که غرق به خون دید پهلوانش را علی، همان که جهان محو در شمایل اوست ندیده هیچ‌کجا، هیچ‌کس نشانش را همان که در شب میلاد او پدر فهمید پیمبر آمده زیبا کند جهانش را به آن‌که تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است بگو نظاره کند ابروی کمانش را میان سجده خدا را فقط صدا می‌زد، جهان کفر، اگر می‌شنید اذانش را :: چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ خبر دهید جوانان نوحه‌خوانش را به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید خبر دهید ندارد دگر توانش را... به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4152@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تسبیح عمر🔹 آسمان شک کرد اَسماءِ پیمبر را شمرد بعد از آن حتی پیمبرهای دیگر را شمرد «او به چشم خویشتن می‌دید جانش می‌رود» زیر لب با بغض، رد پای اکبر را شمرد... دشمن از زیبایی‌ات تکبیر می‌گوید هنوز کاش می‌شد این همه الله‌اکبر را شمرد حاجیان کعبۀ چشمت، تو را خواهند کشت در طوافت می‌توان یک فوج خنجر را شمرد چند ضربه کوفیان و چند ضربه شامیان می‌توان با زخم‌هایت کُلِّ لشکر را شمرد... رشتۀ تسبیح عمرم بودی و صد پاره‌ای بعد تو با اشک باید ذکر آخر را شمرد 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹الله اکبر🔹 اکبر است این یا که ماه آسمان؟ الله اکبر آدمی‌زاده‌ست یا سرو روان؟ الله اکبر اینکه می‌آید به میدان خاتم پیغمبران است؟ یا نگین خاتم پیغمبران؟ الله اکبر تیغ در کف می‌رسد وقتی که این خورشید تابان کهکشان می‌خوانَد: اَلحَمد، آسمان: الله اکبر.. چشم‌هایش را ببین شاعر بگو: سبحان لِلّه بازوانش را ببین راوی، بخوان: الله اکبر.. صورتش را کشف کن، از خون و غیرت گل شکفته تا بروید بوستان در بوستان الله اکبر این حسن‌سیرت، علی‌رو، مونس جان حسین است یا دل و جان امام انس و جان؟ الله اکبر بر تبسم‌های نغزش این طلوع مهر و ماه است یا تجلّای خدای مهربان؟ الله اکبر ظهر عاشوراست، این آوای پرشور بلال است یا محمد باز می‌گوید اذان؟ الله اکبر 📝 @ShereHeyat