eitaa logo
شعر هیأت | کودک و نوجوان
814 دنبال‌کننده
71 عکس
13 ویدیو
2 فایل
🔹شعر کودک و نوجوان، به ویژه در فضای آیینی و مذهبی؛ با وجود جامعه قابل توجهی از مخاطب، مورد کم‌توجهی و بی‌مهری بوده است و شاهد انتشار اشعار سست و نادرست هستیم. 🔹در این کانال سعی داریم، با استفاده از منابع معتبر، اشعاری تاثیرگذار، استوار و سالم ارائه شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹شعاع سرخ خورشید🔹 تمام آسمان، غم زمین ترک ترک، خشک تمام بوته‌هایش تکیده، تک به تک، خشک در این زمینه تفته مگر که زندگی نیست؟ از اشتیاق و غوغا فضا چقدر خالی‌ست! - نه، گوش کن! صدایی ز روبه‌رو می‌آید ببین در آن طرف کیست که های و هو می‌آید؟ صفی ز بچه و زن که خسته می‌رود راه و بر لبان آن‌ها صدای العطش، آه تمام، پابرهنه تمام دست‌بسته نشان تازیانه به دوششان نشسته به روی نیزه چیزی‌ست در آن جلوتر انگار نگاه کن ببین، هست شبیه یک سر انگار.. سری که مثل خورشید عجیب نور دارد سری که در نگاهش خدا حضور دارد و آه... اندکی بعد فقط غبار صحراست به خود می‌آیم آرام دوباره جاده تنهاست دوباره جاده تنهاست و کاروان گذشته شعاع سرخ خورشید از آسمان گذشته غروب غصه‌داری‌ست دلم گرفته، تنگ است دوباره لحظه‌هایم پر از سکوت و سنگ است 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیه‌السلام 🔹یادگار حسین🔹 سجّاده را پهن کردم یاد تو افتادم ای گل ای آن‌که بستی دلت را بین خودت تا خدا پل قلب تو یعنی صحیفه یعنی دعا و نیایش چشمت پر از بوی باران دستت پر از بوی خواهش سجاده عطر تو دارد عطر قشنگ تو سجاد شهر خراب دل ما شد با دعای تو آباد تو زینت عابدانی بوی بهار حسینی مجموعۀ کربلایی تو یادگار حسینی 📝 @ShereHeyat_Nojavan
🔹سایه‌سار کودکان🔹 یک کاروان می‌رفت ناآرام از کوفه تا ویرانه‌های شام همراه او یک باغ از گل‌های چیده یک عمه - کوه بردباری - سنگ صبور غنچه‌های زخم‌دیده در پیش چشمش پرپر یک دشت لاله بر دامنش یک دختر تنها سه ساله در دست عمه دست‌های کوچک دختر در چشم او تصویر توفان در سینه‌اش از خیمه‌ها یک مشت خاکستر اما دل او خانۀ رنگین‌کمان بود با عمه‌ای که سایه‌سار کودکان بود با کاروان می‌رفت و پایش ناتوان بود آن دختر کوچک از بس هراسان بود با چشم‌هایش آسمان را جست‌وجو می‌کرد دنبال باران بود -دنبال بابایی که از باران رهاتر بود- عطر گلی گاهی میان دشت می‌پیچید او را به یاد خندۀ بابا می‌انداخت گاهی صدایی می‌رسید از روی یک نیزه مثل نوای خواندن قرآن بابا بود گاهی کسی او را صدا می‌زد: «رقیه!» از عمه می‌پرسید: «پس بابای من کو؟» او تشنۀ آرامش دستان بابا بود... 📝 📗 @ShereHeyat_Nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیر غلامای مولا توی این خیمه مثل حبیبن عمریه موسپیدِ روضه‌های امام غریبن 📹 نوحه‌خوانی علی شعبانی (۵ساله) در کنار ضریح حبیب بن مظاهر علیه‌السلام ✅ @ShereHeyat_Nojavan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹کی مرد میدونه؟🔹 کی مرد میدونه؟ من کی مثل پهلوونه؟ من کی واسۀ امامش تا پای جون می‌مونه؟ من می‌مونیم، روی حرفمون تا پای جون می‌مونیم، پای قول و قرارمون می‌مونیم، مثه مرد میدون منم می‌خوام بیام تو این سپاه می‌خوام با تو باشم تموم راه منم یه نوجوون، مثه عبدالله منم باید بیام، آره بیام قدم قدم می‌خوام که تو باشی، همیشه سایۀ سرم قبول کنی منم، بشم کبوتر حرم «حسین آقام آقام» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کی آرزو داره؟ من کی خیلی بی‌قراره؟ من کی توی جادۀ عشق می‌خواد قدم بذاره؟ من تو این راه، با پا نه می‌ریم با بال و پر تو این راه، نسیم با ما می‌شه هم‌سفر تو این راه، می‌شیم ما یه لشکر برامون این سفر شده مهم می‌خوایم بشیم سپاه منتقم یار امام بشیم، شبیه قاسم به سوی تو میایم، حی علی خیر العمل ضریحتو می‌خوایم، بگیریم آقا تو بغل شیرینه سختیا، تو این مسیر مثه عسل «حسین آقام آقام» 📝 📝 @ShereHeyat_Nojavan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹همه با شهیدا همراهیم🔹 قدم می‌زنیم حتی بیشتر از بزرگ‌ترها قدم می‌زنیم با قدم‌های کوچیک عشقو رقم می‌زنیم ما بچه‌ها به یاد عمرو بن جناده تو اربعین پای پیاده راهی می‌شیم به کربلا ما بچه‌ها فهمیده‌ایم که راه عزت راه پر از خیر و سعادت نمی‌گذره بی‌شهدا همه با شهیدا همراهیم سپاه بقیةاللهیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از زبان دختران: قدم می‌زنیم انگاری رو آسمونا ما قدم می‌زنیم در کنار زینب کبری قدم می‌زنیم ما دخترا هفت آسمونه زیر پامون این چادر روی سرامون شبیه بیرق عزاست تا پای جون دین خدا آبرومونه سکینه‌خاتون الگومونه حجاب ما سلاح ماست همه با شهیدا همراهیم سرباز بقیة‌اللهیم 📝 @ShereHeyat_Nojavan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹امیری حسین و نعم الأمير🔹 این اولین باره می‌شم کبوتری در هوای تو این اولین باره می‌شم مسافر نینوای تو این اولین باره میام پیاده تا کربلای تو منم می‌شم راهی سمت حرم میام به سوی تو با هر قدم منم میام با پدر مادرم چقدر خوبه که می‌بینم جاده‌ها رو چقدر خوبه که می‌بینم این صفا رو چقدر خوبه که می‌بینم موکبای بهشت نجف کربلا رو میام یا حسین دست من رو بگیر امیری حسین و نعم الأمير ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این اولین باره تو دست من هم روشنه فانوس این اولین باره میام مثه قطره تا اقیانوس این اولین باره میام به سوی تو برا پابوس منم به پابوست آقا میام با تشنگی سمت دریا میام با حسرت مشک سقا میام چقد خوبه سیراب می‌شن تشنه‌لب‌ها پر از نور مهتاب می‌شه اینجا شب‌ها چقدر خوبه مثل برادر می‌مونیم ما ایرانیا با عرب‌ها همه هم‌دلیم دیگه تو این مسیر امیری حسین و نعم الامیر 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیهاالسلام 🔹آغوش بابا🔹 دختر به فکر گرمی آغوش باباست در آرزوی پر زدن بر دوش باباست با تشت کوچک درد دل می‌کرد؛ می‌گفت: «اگر باران تویی یکریز و پی‌در‌پی دیگر چه فرقی می‌کند در تشت یا بر نی» می‌گفت: «بابا! باز هم خواب تو را دیدم دیدم که پایین آمدی روی مرا آرام بوسیدی دیدم به من بال و پر پرواز بخشیدی با هم از این ویرانۀ دلگیر و تاریک تا آسمان رفتیم، با هم به جای ابرها یکریز باریدیم آیینه جاری شد زمین لبریز شد از نور یک رود... صدها... نه... هزاران رود هنگام باران بود... 📝 📗 @ShereHeyat_Nojavan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چقدر مونده تا رفتن؟🔹 سه روز دیگه، دو روز دیگه چقدر مونده تا رفتن؟ خوابم نبرده، شبا رو اصلا پر از شوق و شورم من‌ یه کوله‌پشتی دارم تو اتاقم که روش پر از عکسای قهرماناس‌ علی لندی، حسین فهمیده کنارشون حاج قاسمم‌ اونجاست این اولین باره که دعوتم کرده، امام مهربونم الهی با لطفش‌ تا آخر عمرم‌، تو این مسیر بمونم‌ «اباعبدالله، اباعبدالله‌، اباعبدالله» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دو روز دیگه، یه روز دیگه چه دیر می‌گذره ساعت‌ همه وجودم‌، امید و شوقه ندارم دیگه طاقت رسیده وقت سفر بسم‌الله‌ ببین چه زود حاضر و آماده‌م دارم میام وا کن آغوشت رو با کوله‌پشتیم‌ الان تو جاده‌م می‌خوام تو این روزا رفیق بشم من با، تمام نوجوونا زیادشم‌ کم هست رفیقی که باشه، فدایی‌تون‌ آقا «اباعبدالله، اباعبدالله‌، اباعبدالله» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه خورده سخت بود، ولی مهم نیست فدای سرت آقا با تاول پا، کنار میام من‌ کنارمه چون بابا‌ نوازشم می‌کنه با گریه‌ می‌گه الهی بمیرم واسه‌ت‌ من اما گریه نکردم اصلا تازه یه بیرق می‌گیرم واسه‌ت‌ داریم می‌ریم افسوس تا سال بعد با عشق، دوباره برگردیم قرارِ من! لطفا‌ بهم بگو بازم، قراره برگردیم «اباعبدالله، اباعبدالله‌، اباعبدالله» 📝 @ShereHeyat_Nojavan
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹مهربان‌ترین عابر🔹 کوچه‌های مدینه می‌دانند که تویی مهربان‌ترین عابر تا که تو می‌رسی به رهگذران بر لبت می‌شود گلی ظاهر کودکان مثل شاپرک‌هایی گل روی تو را که می‌بینند بال و پر می‌زنند با شادی تا سر شانهٔ تو بنشینند تو طبیب تمام دل‌هایی که به دنبال درد می‌گردی توی دست تو نسخه‌ای از نور که شفا می‌دهد به هر دردی تو بهاری که از زمین دلت چشمه‌های زلال می‌جوشند تشنگان دسته‌دسته می‌آیند از صفای دل تو می‌نوشند سخنان تو مثل خورشید است روشنی‌بخش خانهٔ دل‌هاست عطر خوش‌بوی نام نیکویت آشنای تمام محفل‌هاست 📝 @ShereHeyat_Nojavan
علیه‌السلام 🔹خطّ خورشید🔹 چِقَدَر آه مهربان بودی حرف‌های تو طعم خرما داشت باغ سرسبز سینه‌ات، ای خوب! نخل‌های بلند بالا داشت روز و شب عطر مهربانی تو در تمام مدینه می‌پیچید تا به لبخند می‌گشودی لب بوی گل توی سینه می‌پیچید رفتی اما تو را نفهمیدند جمع یاران مهربان حتی بی‌کران بودی و نگنجیدی در دل آسمانیان حتی گرچه تنهاتر از پدر بودی به خدا خوب امتحان دادی پس زدی پردهٔ سیاهی را خطّ خورشید را نشان دادی 📝 @ShereHeyat_Nojavan