«از یک دادگاه رسمی خیابانی»
درخت سیب را میآوردند
با دستبند
به جرم اینکه چرا
سیبهایش را
چون سنگ پرتاب کرده است!
درخت پرتقال را میآورند
به جرم اینکه چرا
میوههای امسالش خونین است
درخت زیتون را میآورند
به جرم اینکه چرا
یک در میان گلوله به دنیا آورده است!
دادگاه رسمی است!
متهم موجی است که به او ایست دادند
و نایستاد
متهم کبوتری است
که از قبّةالصّخره نرفت
متهم گنجشکی است
که زبان عبری نمیداند!
دادگاه رسمی است!
متهم درخت «سدرةالمنتها»ست
و جادهای که به معراج میرود
متهم، تمام سنگ قبرهایند
که «بسمالله» دارند
و تمام مادران
که در شکمهاشان
فرزندانی دارند
سنگ در مشت!
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #شعر_پایداری | #روز_غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab