11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن مرد
او رفت و به سرمنزل مقصود رسید
او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید
هر کس وسط راه بماند، ماندهست...
آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید
✍🏻 #یوسف_رحیمی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #شهدای_خدمت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
غمِ مردم
استان به استان با غمِ مردم
هم در سفر هم در خطر بودی
آخر بهشتی بودنت رو شد
مثل رجایی، باهنر بودی..
آخر خودت را هم فدا کردی
تا سهم مردم همدلی باشد
خاکیترین بودی و باید هم
کفش و عبای تو گِلی باشد
تخریبگرها مغز مردم را
با هر دروغی بود پُر کردند
آری تو را ای مرد، مدتهاست
با تیر تهمتها ترور کردند
حالا رقیبانت پشیماناند
از آن همه حرف نسنجیده
بدگویِ دیروز تو قَدرَت را
تازه خودش هم شنبه فهمیده
آن شب که میگشتند دنبالت
در کوه و جنگل، نه! حرم بودی
شاید میان صحن آزادی
با حاج قاسم همقدم بودی
ما را نمیبینند مسئولین
غرقاند گاهی غرق خودبینی
باید خودت در پشت فرمانِ
خدمت به خلقُالله بنشینی
انگار حالا هم پیِ مردم
آشفته در کوه و کمرهایی
حس میکنم حتی از آن بالا
فکر ناهار کارگرهایی
سیّد خداحافظ برو امّا
امشب نگاهی هم به حالم کن
من گاه گاهی نقدتان کردم
سیّد حلالم کن... حلالم کن…
✍🏻 #محسن_کاویانی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دریادل
شد عاشق و پشت پا به دنیا زد و رفت
با رفتنش آتش به دل ما زد و رفت
مثل من و تو سوار امواج نشد
وقتش که رسید، دل به دریا زد و رفت
✍🏻 #ناصر_فیض
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #شهدای_خدمت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شمیم امام و شهدا
کوه، پرواز را تماشا کرد
کوه پژواک شوق یاران شد
ابر، پر کرد دشت و دامنه را
دامن دشت غرق باران شد
کوه بر صبر خویش سر سوده
شب پر از خاطری مهآلوده
جنگل از حجم داغ فرسوده
لحظهها بغض روزگاران شد
ناله در چاه سر فروبرده
بغضها در گلو فروخورده
چهرهها همچو باغ پژمرده
چشمها مثل آبشاران شد
ورزقان هر طرف شمیمی از
شهدا و امام در دل داشت
ورزقان، گوشۀ شلمچه و فاو
ورزقان، گوشۀ جماران شد
از قضا شب شب ولادت بود
سهم یاران من شهادت بود
چشمها ابریِ ارادت بود
اشک آمد، ستارهباران شد
فارغ از بال و بالگرد شدند
راحت از سال و سالگرد شدند
مرد بودند و پایمرد شدند
حق هم از آن حقمداران شد
داغدار رئیس جمهوریم
داغدار وزیر و استاندار
داغدار امام جمعۀ شهر
دل ما شهر سوگواران شد
روز تشییع، مثل رستاخیز
همه شوریدهحال و شورانگیز
قم و تهران و مشهد و تبریز
هر طرف مهد بیشماران شد
✍🏻 #جواد_محمدزمانی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #شهدای_خدمت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ابراهیم در آتش
شهود آتش و همزاد باران بود ابراهیم
نبود از حزب باد، از خاک ایمان بود ابراهیم
برازندهست از هر دید، ابراهیم در آتش
برای اینکه در تاریخ، برهان بود ابراهیم
گلستان، سیستان، بوشهر، کرمانشاه تا تبریز
فدای مردم رنجور ایران بود ابراهیم
شگفتا دفتر کارش همیشه قلب مردم بود
نبود اهل ریاست، مرد میدان بود ابراهیم
خودش میسوخت در بهتان و توهین سالها اما
برای مردم ایران، گلستان بود ابراهیم...
✍🏻 #حبیب_حاجیپور
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فتح آسمان
ماه شد، فانوس شد، رازی نهان را فتح کرد
برق چشمانش شکوه کهکشان را فتح کرد
قطره قطره اشک شد همراه بارانها چکید
بغض تلخ ابرهای ناگهان را فتح کرد
مثل یک نقاشی زیبا و رازآلود شد
کوههای دوردست و بینشان را فتح کرد
لمس کرد آن جنگل تنهای روی کوه را
قلّۀ بیطاقت این داستان را فتح کرد
صبح وقتی آفتاب از راه دوری سر رسید
نور شد در شبنمی، رنگینکمان را فتح کرد
با کبوترها قراری محرمانه داشت، آه...
بالهایش را گشود و آسمان را فتح کرد
مزد عاشق بودنش را از امام خود گرفت
مرد خدمت، با شهادت، بیکران را فتح کرد
✍🏻 #ماهرخ_درستی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #شهدای_خدمت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شال سیادت
از امام خود شهادت خواست، حاجت را ببین
حاجتش هم داده شد، راه شهادت را ببین
خاکِ مردمدار بودن بر عبایش مینشست
شال سبزش سهم جنگل شد، سیادت را ببین
بوسهای از حاج قاسم داشت بر پیشانیاش
همسفر شد با همان بوسه، رفاقت را ببین
ما هیاهوهای ناکارآمد اینجا ماندهایم
آن سکوت اهل شهادت بود، قسمت را ببین..
آتش از عشق حسین و جان از ابراهیمهاست
آه، خاکستر شدن از این حرارت را ببین
در خبر آمد که صاحبدولتی پرواز کرد
دفن شد پایین ِ پای دوست، دولت را ببین
✍🏻 #محمد_خادم
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
قلۀ سربهزیر
تو مطلع یک هوای تازه
تو مقصد یک مسیر بودی
خلاصۀ هرچه بود و باید
تو وعدهای ناگزیر بودی
تجسم سادگی، صداقت
خلوص، آرامش، استقامت
تولد یک امید دیگر
تو آرزویی نمیر بودی
شبیه دریا پر از تلاطم
شبیه صحرا پر از تکلم
شبیه طوفان، شبیه باران
شبیه نه! بینظیر بودی
به گوش باغ و درخت و جنگل
پیام یک رویش دوباره
به دیدۀ انتظار مردم
تو چشمهای در کویر بودی
خوشا چنین روز و شب دویدن
به حال بیدستوپا رسیدن
تو مرد میدان جانفشانی
به راه خدمت دلیر بودی
تو یادگار کهای؟ رجایی؟
بهشتی روزگار مایی
به هر دلی از تو ردّپایی
ظهور خیر کثیر بودی
تو سوختی در خودت بدانسان
که خانۀ من شود گلستان
به لطف خورشید در خراسان
چقدر روشنضمیر بودی
تو خاکی و همنشین مردم
تو محرمی، تو امین مردم
امید مردم، یقین مردم
امیر بودی، کبیر بودی
نگاهت از اشک روضهها تر
ز چشمۀ روضۀ رضا تر
ز مرز جغرافیا فراتر
نگاه کردی، بصیر بودی
مدیرِ بی دفتر جهادی
مجاهد جنگ اقتصادی
تو خون سرخی که با شهادت
تداوم این مسیر بودی
تو زندهای زنده و نمیرا
که با نگاه صبور و گیرا
شکایت هر که را پذیرا
که خستگیناپذیر بودی
دلیل امروز و راه فردا
شهید زهد و مثال تقوا
نمادی از سربلندی ما
که قلهای سربهزیر بودی
چقدر سید فروتنی تو
بمان که سرباز میهنی تو
چه زود بیتابِ رفتنی تو
دریغ... ایکاش دیر بودی!
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«رئیسیِ عزیز»
هرچه دشمنانِ آشنا
دوستانِ بیوفا
سنگ کینه و جفا به سوی او
بیمضایقه زدند
هرچه این و آن به طبل تفرقه زدند
چشمهای آن -خداش رحمتش کند- دودستگی نمیشناخت
خواستم بگویم... آه
خسته بود از این جهان
خسته بود
از کنایههای این و آن
خسته از دروغهای بیامان
نه... به خاطرم رسید:
آن «رئیسیِ عزیز
خستگی نمیشناخت»
✍🏻 #رضا_یزدانی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
راه ابراهیم
شانههایش اگرچه سنگین بود
باز پوشید رخت خدمت را
چشمهای همیشه بیدارش
دور میریخت استراحت را
رفت تا سد راه غم باشد
رفت تا فقر و غصه کم باشد
آبرودار قلب مردم بود
رفت تا عشق محترم باشد
دستهای خلیلوارش باز
بر تن خستگی تبر میزد
شانهاش تکیهگاه محرومان
هر کجا اشک بود، سر میزد
بالگردی شبیه سنجاقک
بال زد در میان مه گم شد
شب دلشوره آسمان بارید
تا پر از اشک چشم مردم شد
دستها با دعا گره خوردند
مثل باران به پنجره فولاد
شعلهور بود بال سنجاقک
بوی آتش گرفت دامن باد
در دل صخرههای کوهستان
خون پروانهها شناور شد
باز هم سوخت دست و انگشتر
قصه کربلا مکرر شد
جستجو را ادامه میدادند
تا که این انتظار سر برسد
نگرانی دوید در رگ شهر
تا ز پروانهها خبر برسد
باد، آتش به جان و نالهکنان
از غم عشق با خبر میرفت
سیل میشد تلاطم گریه
از سرِ روزگار سر میرفت
چشمهایش به خواب میرفتند
در شبی خسته از هیاهوها
ناگهان عطری آشنا پیچید
در دل بیقرار آهوها
ورزقان چند لحظه مشهد شد
تا حرم جانی آشنا را بُرد
از خراسان رسید نوری و بعد
با خودش خادمالرضا را بُرد
گفت در خاکدان نباید ماند
با دل ما دم از سفر میزد
عصر اردیبهشت سوی بهشت
از دل شعله بال و پر میزد
مطمئنم امام هشتم هست
تا همیشه پناه ابراهیم
یا علی! وقت گریه کردن نیست...
باز ماییم و راه ابراهیم
✍🏻 #مهدی_مردانی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ققنوس
دل از حضور غمی بیکرانه میسوزد
و گریه میکند و عاشقانه میسوزد
کبوتران همه پر میکشند یک به یک و
از آه دوریشان آشیانه میسوزد
زمین، اگر چه دچار تب زمستان است
میان داغ مکرر، زمانه میسوزد
به دست باد بلاجوی هرزهگَرد، ای داد
زبانه میکشد آتش، جوانه میسوزد
لباس سرخ شقایق نشانهٔ این است
که دارد از غم ما مخفیانه میسوزد
چه حکمتیست در این ماجرا که هر ققنوس
برای اینکه شود جاودانه میسوزد
به سوگواری پروانههای خونینبال
هنوز، دل به هزاران بهانه میسوزد
✍🏻 #وحید_اشجع
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #شهدای_خدمت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
لبخند رضایت
به لطف آستین پنهان کنم اشک ندامت را
که من حس میکنم با رفتنت کفران نعمت را
پس از آن هشت سالِ سرد و تاریک و کسالت بار
گرفتی از تن این مرز و بوم خسته رِخوت را
به میدان آمدی تنهای تنها بین بدخواهان
به جان خود خریدی سالها تیر ملامت را
خبر آمد رئیسی خادم ملت بهشتی شد
همین که در میان مِه بغل کردی شهادت را
بگو با کوه جریان خودت را سیّدابراهیم
که آتش هم نخواهد کرد خاموش اجر خدمت را
میان خاطرات اربعین با گریه میگفتی
خدا قسمت کند یک بار دیگر آن زیارت را
برایت چند بیتی روضه میخوانم وَ میدانم
ادامه میدهی در اول هر ماه هیأت را
زدند آن روز زهرا را به جرم با علی بودن
زدند و آه... دادند اینچنین اجر رسالت را
عبای خاکیات از چادری خاکی روایت داشت
که گاهی اینچنین میخواند آن ذکر مصیبت را
دعای ندبهٔ این جمعه را پایین پا خواندی
و دیدی در میان قبر لبخند رضایت را
پس از این زیر باران بین مِه یاد تو میافتم
که حتی رفتنت از من نمیگیرد طراوت را
اگر بعد از خودت این باغ را سرسبز میخواهی
به سَرو دیگری بسپار آن شال سیّادت را
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم»
بگیرم از تمام خستگیها انتقامت را
✍🏻 #رضا_خورشیدیفرد
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab