eitaa logo
شعر انقلاب
2.4هزار دنبال‌کننده
383 عکس
106 ویدیو
1 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شکافندهٔ دانش! ماه هر شب لب دیوار و خدا نزدیک است پشت این پنجره‌ها عطر شما نزدیک است «أَنتَ مِن شیعتِنا»، کاش به ما می‌فرمود این دل تیره به آن شیعه کجا نزدیک است؟ حال ما شیعهٔ پیمان‌شکنِ دنیادوست کِی به اصحاب وفادار شما نزدیک است؟ نه کُمیتیم و اَبانیم و ابوحمزه، ولی سر سوزن دلمان با صلحا نزدیک است فتنه‌ها از در و دیوار جهان می‌بارند مثل دوران شما فتنه به ما نزدیک است در حدیثی ز شما نقل شده، شیعهٔ ما به گرفتاری و انواع بلا نزدیک است.. لشکر شمر و یزیدان زمان صف بستند دل من! واقعهٔ کرب‌وبلا نزدیک است پُرم از جامعه «کُنتُم شُفعایی» آقا لحظهٔ بارش بارانِ دعا نزدیک است ای شکافندهٔ دانش! به تو رو آوردیم به اجابت نفس گرم شما نزدیک است ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم ای عشق دل افروز دل من به تو گرم است ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
این همه ارزانی لبخند دوست قصد کجا کرده یل بوتراب؟ خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟... کوفه پُر از سایۀ کین است امام! شوم‌ترین شهر زمین است،‌ امام! زخم جفا بر جگرت، کوفه زد تیغ به فرق پدرت کوفه زد... کو همه آن‌ها که تو را خوانده‌اند؟ چند نفر پشت سرت مانده‌اند؟ نامه نوشتند، ولی بی‌اساس اسم تو بُردند، ولی با هراس... لایق پیغمبر خود نیستند فکر سری جز سر خود نیستند... خاطر آسوده مکدّر مکن جامۀ احرام به خون تر مکن خیمه بچین از گذر این بلا، موسم حج است چرا کربلا؟... تیغ برائت ز کمر باز کن فکر سرانجام و سرآغاز کن... اُمّت خود را به دعا واگذار کار خدا را به خدا واگذار دین تو سجّادۀ باز است و بس مرد خدا، مرد نماز است و بس... شهر پُر از شمر، پُر از حرمله رحم ندارند بر این قافله مصلحت آن است که جان در بری عذر به درگاه پیمبر بری کوه خروشید و دهان باز کرد بال زد آیینه و پرواز کرد ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد دشت پُر از عطر، پُر از شور شد گفت ببندید خیام مرا نیزه و شمشیر و نیام مرا خم‌شدۀ بار نفس نیستم مرغ زمین‌گیر قفس نیستم... گر چه سرم را به سر نی کنند نامۀ تقدیر مرا طی کنند جان من از غم به لب آید اگر لشکر شام و حلب آید اگر گر بنشانم به دل این داغ را یکسره پرپر کنم این باغ را این همه ارزانی لبخند دوست خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست اوست که در خون من افتاده است در دل مجنون من افتاده است روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده ماه شب چاردَهَم او شده... می‌روم این راه که بی‌راهه نیست غصّه‌ام این کودک شش‌ماهه نیست... داغ کبود دل زهراست این فرق ترک خوردۀ مولاست این... لحظۀ قنداقه بغل کردن است وقتِ به تکلیف عمل کردن است وقت ز خون تر شدن است الوداع لحظۀ پرپر شدن است الوداع... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بوی بهشت می‌رسد... پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت پرپر شدید و باز دل یاس‌ها گرفت تا لاله‌وار جای شما خاک تیره شد داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد عطر شما فضای زمین را فرا گرفت باغی که خونتان به رگ و ریشه‌اش رسید جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت «بوی بهشت می‌رسد»... آوار انفجار... یک‌باره خاک، بوی خوش کربلا گرفت «سرچشمه» غرق خون شد، خونی که موج موج سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید هفت آسمان ز پای شما بوسه‌ها گرفت آری بهشت را به بها می‌دهد خدا با این بهانه بود که جان از شما گرفت در باغِ ما به یاد شما راست‌قامتان هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بهشتی ابرهای سیاه می‌گریند باز باران و باز هم باران آه داغ بهار سنگین است سوگ یاران و باز هم باران با «بهشتی» که بود یک ملّت ملّتی طعم داغ را حس کرد باغبان جامۀ عزا پوشید وسعت مرگ باغ را حس کرد.. مثل کوهی سترگ و افتاده درّه‌ها زیر پای او بودند او خودِ آسمان خودِ باران... ابرها مبتلای او بودند پیش او هر که ظلم را می‌خواست گردبادی به خود فریفته بود دیگران گرچه تشنۀ قدرت او به خدمت، به عشق شیفته بود سیّد لاله‌های عبّاسی محو خود کرد یاس و شب‌بو را مثل سیمرغ با خودش تا قاف برد هفتاد و دو پرستو را.. کوه بود و لطیف بود؛ مگر سختی و لطف می‌شود با هم؟! آری آری! چه حال خوبی داشت عشق را داشت، سادگی را هم شمع پروانه‌های بی‌پروا که شب از باورش هراسان بود گرچه پر پیچ و خم نشان می‌داد فتح لبخند او چه آسان بود پا به پای سپیده در پاکی مست «هَل مِن مَزید» می‌شد او حقّ او... حقّ او شهادت بود آه باید شهید می‌شد او ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
امتحان بزرگ دل به دریا زد و دل از او کند گرچه این عشق شعله‌ور شده بود تیغ اما دگر نمی‌برید محو زیبایی پسر شده بود پدر آن لحظه خوب می‌دانست امتحانی بزرگ در پیش است آه! گویی مقابل این سرو تیغ اندازه تبر شده بود باز می‌شد میان آن برهوت جاده‌ای به دریچۀ ملکوت سفر وحی بود و اسماعیل این چنین راهی خطر شده بود و زنی که تمام جانش را تکه تکه به آسمان می‌داد جان و دل می‌سپرد دست خدا گویی از راز باخبر شده بود ناگهان دید آسمان منا سبز شد با ندای لبیکش او که در امتحان ابراهیم باز هم صاحب پسر شده بود و خدا گفت: وقت اعجاز است مرد این‌بار هم سرافراز است دیگر آن زن نبود هاجر او از فرشته فرشته‌تر شده بود... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
امتحان منا هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم هنوز تشنه‌ام آری، قسم به اشک دمادم دمی به چشمۀ زمزم، دمی کنار فراتم در امتحان منا، شرمسار طفل حسینم به لطف کُندی چاقو اگر دهند نجاتم در این هوای مقدّس نفس نمانده برایم ولی به کوری اهل نفاق، در صلواتم خبر دهید به شیطان، خیال خام نبندد که من شهیدم و در رمی دائم جمراتم خبر دهید به مردم لباس سوگ نپوشند خبر دهید به مردم که عید بوده وفاتم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بگو قرآن نمی‌سوزد میان شعله می‌سوزد مگر باران؟ نمی‌سوزد اگرچه «جسم» هم آتش بگیرد، «جان» نمی‌سوزد به آتش می‌کشند این روزها قرآنِ ما را... لیک نمی‌دانند «فجر» و «طارق» و «فرقان» نمی‌سوزد نمی‌دانند این اصحاب نار، این شعله بر دوشان که «حمد» آتش نمی‌گیرد که «الرحمان» نمی‌سوزد خدای قصۀ قرآنیِ «عاد» و «ثمود»! آخر چرا این شهرها در آتشِ کفران نمی‌سوزد؟ مگر قرآن چه دارد؟ سوره سوره، خط به خط، ایمان دل مردم برای این همه ایمان نمی‌سوزد؟ به این کافرمرامان، منکرانِ نور و زیبایی بگو قرآن نمی‌سوزد، بگو قرآن نمی‌سوزد ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطبۀ میلاد باز در سوگ عزیزی اشک‌ها همرنگ خون شد وسعت محراب چون باغ شقایق لاله‌گون شد مسجد آدینه گم شد در سوادِ غربی غم روزه‌دار عاشقی را نوبتِ افطارِ خون شد بوسه زد تیغ شهادت بر گلوی تشنۀ او سرخ‌رو بر سفرۀ سبز تجلّی رهنمون شد سرخوش از صهبای یارب، خطبۀ میلاد بر لب نغمۀ فُزتُ وَ رَبِّ الکعبه‌اش در ارغنون شد.. شور شیرین، کس نمی‌داند چه‌ها کرده‌ست کاین‌سان مسجد و محراب یک‌سر بیستون در بیستون شد عرشیان، فرش از حریر نور گستردند، یارب بر کدامین لب مگر «انّا الیه راجعون» شد؟ ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
داستان ناتمام هنوز آثاری از گل‌های سرخی مانده بر دریا هنوز از بغض معصومانه‌ای دارد خبر دریا خلیج فارس، دارد رودرودی تازه می‌خواند که موجاموج، سرشار است از خون جگر دریا گرفته رنگی از خوناب گویا تور جاشوها غروبی سرخ دارد همچنان این نوحه‌گر دریا هنوز انگار می‌بیند مصیبت را که پیوسته به ساحل می‌رسد آشفته با چشمان تر، دریا هنوز این موج‌ها بر صخره‌های کینه می‌تازند هوای انتقام از دشمنان دارد به سر دریا به هر سو داستان ناتمامی مانده روی آب هنوز از گفته‌ها، ناگفته دارد بیشتر دریا ✍🏻 🗓 ۱۲ تیرماه؛ سال‌روز حمله خصمانه ناوگان آمریکای جنایتکار به هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران [سال۱۳۶۷] 🇮🇷 @Shere_Enghelab
اَنتم شُفَعائی باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن جامعۀ‌ پر شده از عشق! خالی‌ست چرا این همه در جامعه جایت؟ گفتی: «فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت کی می‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» به نورت کی مست شود جامعه از جام دعایت هر نیمه‌شب از ذکر تو روشن شده عالم مَست‌اند ملائک همه از عطر عبایت در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی شاید متوکل کند این‌گونه رهایت رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد تا کاخ و ستون‌هاش بیفتند به پایت وقتی که امامی و علی هم شده نامت پیداست که در سامره شاه است، گدایت یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟ «اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت آه از تو چه پنهان... چه بگویم... فقط اکنون دست من و دامان تو و لطف خدایت ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردِ عدالت‌خواه دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است صحبت سر یک مردِ عدالت‌خواه است تا دست علی بلند شد فهمیدند از بیت‌المال دستشان کوتاه است ✍🏻 🏷 | علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
غدیر... علی بجنگ! حسن صلح کن! حسین فدا شو! غدیر معنی‌اش این است! عبد محض خدا شو! هدف خداست، امیر و شهید هر دو بهانه‌ست اگر به کوفه میسّر نبود، کرب‌وبلا شو غدیر صحن غریبی‌ست ای مسافر مشهد از این مسیر بیا زائر امام رضا شو پر از سؤال بیا تا غدیر را بشناسی ولی به او که رسیدی بدون چون و چرا شو علی خداست؟ نه! آیینۀ تمام‌نمایش برای آینه، آیینۀ تمام‌نما شو... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میهمان داشتم شبی که گذشت نمک سفره‌مان محبت بود تا سحر بحث و گفت‌وگو کردیم بحث درباره ولایت بود... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فریاد رسای استقامت چون سرو همیشه راست‌قامت بودی معنای شرافت و شهامت بودی در بهت سکوت و ظلم هارون، عمری فریاد رسای استقامت بودی ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
قیام تویی سلام بر تو که صبح مرا سلام تویی سلام بر تو که آغاز هر کلام تویی.. به هفت کوه، به هفت آسمان، به هفت اقلیم به هفت چرخ فلک، هفتمین امام تویی جهان و اهل جهان نیستند و رفتنی‌اند ولی همیشه و همواره و مدام تویی به سجده ماندی و زندانیان چه می‌دانند پر از رهایی و قد قامت و قیام تویی تو هفت مرتبه طوفان، هزار مرتبه نور طواف کعبه تویی، مسجدالحرام تویی سلام بر تو که از صبح نور تا شب حشر تو بوده‌ای و تو هستی و والسّلام تویی ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
یار وفادار باید که برای تو سرِ دار بمیرم یک‌باره به پایت صد و ده بار بمیرم چون نخل به پای تو بیفتم دم افطار در راه تو چون میثم تمار بمیرم چشمم که به چشم تو بیفتد چه بگویم؟ ای کاش که در لحظۀ دیدار بمیرم با آن که خریدار تو بسیار فراوان... ای کاش که من بر سر بازار بمیرم پابند رکابت شده‌ام در صف صفین این بار حلالم کن و بگذار بمیرم ای کاش سرم بر سر زانوی تو باشد ای کاش که چون یار وفادار بمیرم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کبوترهای گوهرشاد یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یک‌دل ما را، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم‌کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن‌ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه» کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تل‌آویو است، تهران نه! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خون کبوترها خورشید را رسم خموشی نیست شور و شرر دارند مجمرها در شعلهٔ فریاد می‌جوشد خون برادرها و خواهرها با قیل و قال هر هیاهو هم، زیر فشار خان ترسو هم، پشت دری با درد پهلو هم...، چادر نمی‌افتد از این سرها هر روزمان وقتی که عاشوراست تا مادر ما حضرت زهراست چون غیرت و مردانگی با ماست خالی نخواهد ماند سنگرها وقتی که مثل نور می‌بارید باران تکبیر از دهان‌هاتان در مشتتان هر روز گل می‌داد گلدستهٔ اللّه اکبرها.. در عشق نامی معتبر داریم سربند «یازهرا» به سر داریم سرّ سپید عشق پنهان است در چادر مشکی مادرها طوفان حریف هر درختی نیست رفتید تا مثل شما باشیم تا ایستادن را بیاموزیم از سروها و از صنوبرها رسم شهیدان رسم بیداری‎‌ست داغ است و مثل رودها جاری‌ست بر سنگ فرش سرخ گوهرشاد خون کبوترها... کبوترها... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آبی‌ترین صحن از بام تو یک آسمان سرخ پیدا بود در صحن گوهرشادِ تو آن روز غوغا بود هی موج برمی‌خاست و هی موج می‌افتاد بوی جنون آمیخته با بوی دریا بود در تیرماه داغ تابستان، هوای شهر مثل زمستانی‌ترین دی‌ماه دنیا بود مردان غیرت ایستادند و نترسیدند اینجا سر حفظ حجاب عشق دعوا بود دست رضاخانی چنان بر خاک، خون می‌ریخت گویا کلاه خارجی ناموس آن‌ها بود طوفان استبداد در هم کوفت مسجد را تاریخ خون می‌خورد و در حال تماشا بود چشمی که تاریکی شب را تاب می‌آورد در انتظار دیدن خورشید فردا بود فردا رضاخان رفت و طوفان رفت و صبح آمد اما هنوز اندوه سنگینی به دل‌ها بود در خلوت آبی‌ترین صحن و رواق تو گویا همیشه یادی از دیروز برجا بود از کربلا تا ظهر گوهرشاد و بعد از آن هر روز داغ تازه‌ای بر سینهٔ ما بود اما اگر ما وارثان زینبی هستیم هرچه در این آشفتگی دیدیم زیبا بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ مباهله میان باطل و حق، باز هم مجادله شد گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد محمد آمد و اهل کساء را آورد ورق‌ورق کتب کفر، برگ باطله شد محمد آمد و با پنج پاسخ محکم جواب‌گوی هزاران هزار مسأله شد چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟ که بین راه پشیمان از این معامله شد خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد و حرف آخر او آیۀ مباهله شد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دعا کن پارۀ قلبم! به شب‌هایی که مادرها نمی‌خوابند، فرزندم به لالایی، به این دلشوره‌ها سوگند، فرزندم من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه می‌خواهیم برای هر دومان شیرین‌تری از قند، فرزندم الهی سایۀ لطفش همیشه بر سرت باشد خداوندی که بخشیده به ما فرزند، فرزندم برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را به عشق آل پیغمبر زنی پیوند، فرزندم که اینان خوب‌تر از خوب‌تر از خوب‌تر از خوب که اینان در زمین بی‌مثل و مانندند، فرزندم و بی‌شک می‌رسد یک روز، موعودی که در راه است چنان عیدی که می‌آید پس از اسفند، فرزندم مهیّا کن زمین را تا فرج نزدیک‌تر باشد به قدر وسع خود، با ندبه‌ای هرچند، فرزندم دعا کن پارۀ قلبم! دعای تو اثر دارد دلت پاک است، نور چشم من! دلبند فرزندم! بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا بروید روی لب‌هاشان گل لبخند، فرزندم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
...تا که یک روز در حوالی مهر روی آن برگ‌های رنگارنگ با تمام وجود راهی کرد پسری را که برنگشت از جنگ... ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نرسیدم... دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم به خیمۀ تو... نه! حتی به خویشتن نرسیدم گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا به چشم‌روشنی از بوی پیرهن نرسیدم به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان مرا چه شد که به لبّیکِ سوختن نرسیدم؟ دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن به بوریای تو ای شاه بی‌کفن! نرسیدم دوباره بر سر نی، سیب‌های سرخِ رسیده‌ست دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«وفای به عهد» بعد سال‌های سال آمدم به عهد خود وفا کنم کاش می‌شد آن جهاد رفته را قضا کنم گرچه دور بود و دیر شد ولی آمدم تا مگر برای قلب خود اقامۀ عزا کنم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab