ما را همین بسست که داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست
ای دل همیشه عاشق و همواره مست باش
کان کس که مست عشق نشد هوشیار نیست....
#عبید_زاکانی
در وضعِ روزگار نظر کن به چشمِ عقل
احوالِ کس مپرس که جایِ سوال نیست
#عبید_زاکانی
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#عبید_زاکانی
دلداده را ؛
ز تیر ملامت گزند نیست...
دیوانه را ؛
طریقهی عاقل پسند نیست...
از درد ما
چه فکر وز احوال ما چه باک...
آنرا که دل
مقید و پا در کمند نیست....
هرچند که درد دل هر خسته بسیست
وز دست فلک رشتهٔ بگسسته بسیست
زنهار ز کار بسته دل تنگ مدار
در نامهٔ غیب راز سربسته بسیست
#عبید_زاکانی
عبید زاکانی
دیوان اشعار
غزلیات
نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد
غریب را وطن خویش میبرد از یاد
زهی خجسته مقامی و جانفزا ملکی
که باد خطهٔ عالیش تا ابد آباد
بهر طرف که روی نغمه میکند بلبل
بهر چمن که رسی جلوه میکند شمشاد
بهر که درنگری شاهدیست چون شیرین
بهر که برگذری عاشقیست چون فرهاد
در این دیار دلم شهر بند دلداریست
که جان به طلعت او خرمست و خاطر شاد
سرم هوای وطن میپزد ولیک دلم
ز بند زلف سیاهش نمیشود آزاد
ز جور سنبل کافر مزاج او افغان
ز دست نرگس جادو فریب او فریاد
غنیمتست غنیمت شمار فرصت عیش
که تن ضعیف نهاد است و عمر بیبنیاد
بگیر دامن یاری و هرچه خواهی کن
بنوش بادهٔ صافی و هرچه بادا باد
به سوی باده و نی میل کن که میگویند
« جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد»
خوشست ناز و نعیم جهان ولی چو عبید
« غلام همت آنم که دل بر او ننهاد »
#عبید_زاکانی
#غزل
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
#عبید_زاکانی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
خوشا کسیکه ز عشقش دمی رهائی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسائی نیست
#عبید_زاکانی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
دل در پی عشق دلبرانست هنوز
وز عمر گذشته در گمانست هنوز
گفتیم که ما و او بهم پیر شویم
ما پیر شدیم و او جوانست هنوز
#عبید_زاکانی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
یک دَم قرار نیست دلم را ز تابِ عشق
در آتشم ز دستِ دل بیقرار خویش...
#عبید_زاکانی
وداع کعبهٔ جان چون توان کرد
فراقش بر دل آسان چون توان کرد
طبیبم میرود من درد خود را
نمیدانم که درمان چون توان کرد
مرا عهدیست کاندر پاش میرم
خلاف عهد و پیمان چون توان کرد
به کفر زلفش ایمان هرکه آورد
دگر بارش مسلمان چون توان کرد
مرا گویند پنهان دار رازش
غم عشقست پنهان چون توان کرد
گرفتم راز دل بتوان نهفتن
دوای چشم گریان چون توان کرد
عبید از عشق اگر دیوانه گردد
بدین جرمش به زندان چون توان کرد
#عبید_زاکانی
#غزل
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
#محتشم_کاشانی
شب هجرانت ای دلبر، شب یلداست پنداری
رُخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#اوحدی_مراغهای
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی، مشهور
#عبید_زاکانی
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشۀ زندان، مرا
#عرفی_شیرازی
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
#فیض_کاشانی
هنوز با همهْ دردم، امیدِ درمان است
که آخِری بوَد آخِر، شبان یلدا را
#سعدی
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق
هر چه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
#محتشم_کاشانی
باد آسایش ، گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
#سعدی
طنیـــن گـــامِ یلـــدا
گــــــواراتان بـــــاد
هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یک دم خیال روی توام از نظر نرفت..
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
هر کو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بیخبر بیامد و هم بیخبر برفت
عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت
#عبید_زاکانی