eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰حضرت امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند: 🍀"مَکارِمُ الاَخْلاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ الْمُکافاتُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَی الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرْیُ الضَّیفِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَیاءُ". ❇️ده خصلت نیک از مکارم و فضائل اخلاق است: 1️⃣ راستگویى 2️⃣ صداقت و راستى در وقت سختى و گرفتارى 3️⃣ بخشش به سائل 4️⃣ خوش خُلقى 5️⃣ پاداش در مقابل كارها و ابتكارات 6️⃣پیوند با خویشان 7️⃣ حمایت از همسایه 8️⃣ حق شناسى درباره دوست و رفیق 9️⃣ میهمان نوازی 🔟 و در رأس همه این‌ها و . 📚آثار الصادقین، جلد 62، صفحه 892 🍃🌺🍃🌺🍃 🌺ولادت باسعادت حضرت بر مخاطبین گرامی تهنیت باد. http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
🌸خــــــدایــــــااااااااااا . . . . ✍🏼مهـــربان خـــدای خوبـــم... مانـــده‌ام در زنــدگی..😔 📖تو جــار زدی نزدیکتری از رگـــ گردنم و من دورتر شـــدم از تو....😔 هرجـــا بودم بـــودی...🙂 هرجـــا شکستم💔 نشـــستی.. هرجـــا بریـــدم بـــند زدی...🙂 هرجـــا افـــتادم دستم را گرفتی..🙂 هرجـــا درماندم طـــبیب شدی...🙂 تـــو بــــــودی...🙂 حــتی وقتی که تـنم در تب بــود😞 نکردم از حضـــور حاضرت...😞 و چه بی است زیر سنگـــین خدایَت نافرمـــانی کنـــی...😞😞 و تــو بازهم شانـــه‌ات را سپر گــریه😭 هایم کــردی و جــار زدی بنده مــن: 🕊صدبـــار اگر شکســـتی باز آی 😭 🕊که درگـــه ما درگـــه نومیــدی نیــس 😭 ⭕️وَاسْـتَـــغْفِرُوا رَبَّكُـــمْ‌ ثُمَّ تُــوبُوا إِلَيْـــهِ إِنَّ‌ رَبِّــي رَحِيــــمٌ وَدُودٌ ⭕️ 💢ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﻄﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺑﻪﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳـــﺘﺪﺍﺭ (ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ) ﺍﺳﺖ.💢 🍃ســـوره هـــود_(۹۰) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
🌸خــــــدایــــــااااااااااا . . . . ✍🏼مهـــربان خـــدای خوبـــم... مانـــده‌ام در زنــدگی..😔 📖تو جــار زدی نزدیکتری از رگـــ گردنم و من دورتر شـــدم از تو....😔 هرجـــا بودم بـــودی...🙂 هرجـــا شکستم💔 نشـــستی.. هرجـــا بریـــدم بـــند زدی...🙂 هرجـــا افـــتادم دستم را گرفتی..🙂 هرجـــا درماندم طـــبیب شدی...🙂 تـــو بــــــودی...🙂 حــتی وقتی که تـنم در تب بــود😞 نکردم از حضـــور حاضرت...😞 و چه بی است زیر سنگـــین خدایَت نافرمـــانی کنـــی...😞😞 و تــو بازهم شانـــه‌ات را سپر گــریه😭 هایم کــردی و جــار زدی بنده مــن: 🕊صدبـــار اگر شکســـتی باز آی 😭 🕊که درگـــه ما درگـــه نومیــدی نیــس 😭 ⭕️وَاسْـتَـــغْفِرُوا رَبَّكُـــمْ‌ ثُمَّ تُــوبُوا إِلَيْـــهِ إِنَّ‌ رَبِّــي رَحِيــــمٌ وَدُودٌ ⭕️ 💢ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﻄﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺑﻪﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳـــﺘﺪﺍﺭ (ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ) ﺍﺳﺖ.💢 🍃ســـوره هـــود_(۹۰) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق 💞قسمـــٺ #چ
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ چقدر شرمنده بانویش بود...😔💓 💭به یکشنبه فکر کرد. روزی که... 🌙سوم بود.. ✨هم . 💞و هم میشدند.. عجب .. عجب... عجب.. عجب .. علی، شیرینی و میوه پذیرایی میکرد. خانم بزرگ و بقیه خانمها به آشپزخانه رفته بودند. تا مهیّا کنند سفره شام را. یوسف برای حرفی به آقابزرگ... دل دل میکرد.نمیدانست بگوید یا نه..! دل به دریا زد..کنار آقابزرگ نشست.سرش را به گوش آقابزرگ نزدیک کرد. آقابزرگ سرش را به گوش یوسف نزدیک کرد. _شما امشب خیلی زحمت کشیدین. یه زحمت دیگه هم بکشید.😅 _چی باباجان😊 _هم اینکه یه برامون بخونین هم با بابا و عمو حرف بزنین برای فرداصبح بریم آزمایشگاه.. 🙈 آقابزرگ لبخند پهنی زد. _منتظر بودم بیای بگی، باشه باباجان😊 _اجازه ش رو شما بگیرین..من منتظرم الان بگین..😅 _چرا خودت نمیگی؟!😊 _اخه شما بگین بهتره، من میترسم بگم خراب کنم.شما ، رو حرف شما حرف نمیزنن☺️ آقابزرگ پسرانش را صدا زد. کوروش خان و عمومحمد کنارش نشستند. یوسف سرش را انداخت. آقابزرگ رو به پسرانش کرد. _نظرتون چیه یه محرمیت ساده بین این دوتا جوون خونده بشه.البته برا یکشنبه😊 فردا صبح هم برن آزمایشگاه...؟! کوروش خان_ من حرفی ندارم😊 عمومحمد_ مشکلی نیست آقاجون.😊 یاشار که تاحالا ساکت بود. گفت: _وای یوسف دیگه شورشو درآوردی. مگه میخای چکارش کنی، بابا چن کلوم حرف ساده س، محرم شدن میخاد چکار...!😕 محرم شده بود.. یوسف، خودش صیغه محرمیتشان را خوانده بود. اما محرمیت کجا و کجا...! فرق یاشار با یوسف درهمین بود..! یوسف،تا محرم نمیشد، حاضر نبود حتی به دلبرش کند..! یوسف در جواب برادرش، یاشار، لبخندی زد..😊جواب داشت.اما برادرش بود، بزرگتر بود و واجب. حق داشت درک نکند... 💠درکی نداشت،از اوج عشق ،.. که با خواندن یک جمله عربی، این عشق، و الهی میشد.. 💠 نداشت از ها. 💠از حرمت دلبرش که باید میکرد. 💠از پرده های حجب و . 💠از حجاب های . 💠از محرم بودن تا نامحرم بودن. 💠از هایی که با محرمیت کمتر میشد.. آقابزرگ که قبلا تجربه داشت. بین چند جوون محل محرمیت خوانده بود، داشت خواندن ...☺️😍 کم کم سفره پهن میشد... همه دور سفره نشسته بودند. سمیرا خواست کنار یوسف بنشیند، که یوسف بلند شد و کنار عمومحمد نشست. این بار هم تیر سمیرا به سنگ خورد.. بعد از صرف شام،.. همه عزم رفتن کردند. و مشغول خداحافظی از هم... یوسف کنار طاهره خانم رفت.دستش را روی سینه اش گذاشت. شرمنده نگاهش را پایین انداخت. _میخواستم امشب جشن بگیرم.نشد.😔 شرمنده تون شدم.😔 _میدونم پسرم😊 با شنیدن کلمه پسرم انرژی گرفت. _مطمئن باشین خوشبختش میکنم.. یعنی..یعنی تمام سعیمو میکنم.☺️☝️ طاهره خانم لبخندی زد و گفت: _از کوچیکی پیش خودمون بودی. میشناسمت. ان شاالله عاقبت بخیر بشین.😊 کنار عمومحمد رفت. عمو او را پدرانه درآغوش گرفت. _خیلی مخلصیم عمو.برامون دعا کنین. تمام زندگیمو میذارم براش وسط☺️ عمو محمد_ میدونم. تو پسرمی اونم دخترم. خیالم راحته.😊 حسابی از آقابزرگ و خانم بزرگ تشکر کرد.و پشت دستشان را بوسید.😘☺️ نگاهش را پایین داد، سری برای مرضیه تکان داد. باعلی دست داد... علی_ تو ابرا سیر میکنی باجناق..😉 ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هدایت شده از شیفتگان تربیت
🌸خــــــدایــــــااااااااااا . . . . ✍🏼مهـــربان خـــدای خوبـــم... مانـــده‌ام در زنــدگی..😔 📖تو جــار زدی نزدیکتری از رگـــ گردنم و من دورتر شـــدم از تو....😔 هرجـــا بودم بـــودی...🙂 هرجـــا شکستم💔 نشـــستی.. هرجـــا بریـــدم بـــند زدی...🙂 هرجـــا افـــتادم دستم را گرفتی..🙂 هرجـــا درماندم طـــبیب شدی...🙂 تـــو بــــــودی...🙂 حــتی وقتی که تـنم در تب بــود😞 نکردم از حضـــور حاضرت...😞 و چه بی است زیر سنگـــین خدایَت نافرمـــانی کنـــی...😞😞 و تــو بازهم شانـــه‌ات را سپر گــریه😭 هایم کــردی و جــار زدی بنده مــن: 🕊صدبـــار اگر شکســـتی باز آی 😭 🕊که درگـــه ما درگـــه نومیــدی نیــس 😭 ⭕️وَاسْـتَـــغْفِرُوا رَبَّكُـــمْ‌ ثُمَّ تُــوبُوا إِلَيْـــهِ إِنَّ‌ رَبِّــي رَحِيــــمٌ وَدُودٌ ⭕️ 💢ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﻄﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺑﻪﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳـــﺘﺪﺍﺭ (ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ) ﺍﺳﺖ.💢 🍃ســـوره هـــود_(۹۰) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat