『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_سیوپنجم5⃣3⃣ از پدری که فانی است و می میرد به تو نوه ی عزیزم! پدری که می بیند ،
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_سیوششم6⃣3⃣
سر و صدای گنجشک ها باز به دادم رسید. با عجله بلند می شوم که سرم گیج می رود. دستم را به دیوار می گیرم. چند لحظه چشمانم را می بندم تا خون به مغزم برسد. نمازم را که می خوانم همان جا کنار سجاده می خوابم . سکوت خارق العاده خانه و صدای پرندگان آرامشی درونم القا می کند خیال انگیز. این بار از شدت گرسنگی بیدار می شوم. از اتاق که پا بیرون می گذارم با صدای سلام پدر ، از جا کنده می شوم و بی اختیار جیغ می کشم.
- ببخشید . حواسم نبود شاید بترسی.
حال بدی پیدا می کنم . پدر لیوان آبی را که تکه های ریز نبات تهش پیداست مقابلم می گیرد و حالم را می پرسد.
لیوان را به لبم می گذارم . بوی گلابش مغزم را آرام می کند . با مکث عطرش را نفس می کشم و آرام آرام می خورم . پدر با انگشترش بازی می کند و دست آخر می گوید:
- لیلاجان! اگر حال داری و وقت ، یه خورده با هم صحبت کنیم.
حرفی نمی زنم ؛ حرفی ندارم که بزنم . نمی خواهم حرفی بزنم که ناراحتش کنم .
سرش را بالا می آورد و یک پایش را ستون دستش می کند.
- لیلا جان! شاید شما فکر کنی ، یعنی ... قطعا این حس رو داری که من خیلی در حقت کوتاهی کردم . گفتم شاید امروز وقت خوبی باشه تا با هم صحبت کنیم .
البته این رو هم بگم که عمل سهیل را دفن می کنم توی قلبم.
نفس عمیقی می کشد.
خیالم راحت می شود که سهیل را تمام شده می داند . طوفانی بود که وزید ، ویران کرد و تمام شد .
شاید این فرصتی که پدید آمده بهترین زمان برای پرسیدن سوال هایم باشد و شنیدن آنچه که بارها خواسته ام و کسی نبوده تا توضیحی بدهد. سرم را بلند می کنم و می گویم :
- چرا بین من و خودتون جدایی انداختید ؟
سوالم خیلی صریح است ، اما من حالم به همین صراحت خراب است....
بغض گلوگیرم می شود و سکته ای توی صدایم می اندازد.
- من ساعت ها فکر می کردم به این نبودن خودم کنار شما. به این تحمل تنهایی ها.
آب دهانم را محکم قورت می دهم تا همراهش بغضی را که مثل گردو در گلویم نشسته فرو ببرم. سخت است . پایین نمی رود، نه بغضم و نه گرمای تب دار بدنم.
در سکوت کرده است . همیشه تصور می کردم اگر مقابلش بنشینم چه حرف هایی خواهم زد و الآن ...
_بدتر از اون اینکه خواهرم کنار شما بود و من تنها بودم.
هنوز نگاهش رو به پایین است . از خودم بدم می آید . چرا باید او را در تنگنا قرار بدهم .حس می کنم تک و توک موهای سیاهش دارد لحظه ای سفید می شود . نگاهش را تا صورتم بالا می آورد. چشمانش غرق اشک است . دوست ندارم ببینم و زود چشم می بندم و سرم را پایین می اندازم ، اما آرام نمی شوم.
_ تو پنج دقیقه زودتر از مبینا به دنیا اومدی . علی تازه چهارسالش بود . شرایط کاری من رو هم حتما از مادربزرگ خدا بیامرزت شنیدی. بعد از به دنیا اومدن شما ، مادرتون مریض شد .
مکثی میکن و نفس عمیقی می کشد
_اون موقع علی کوچیک بود و مبینا هم بعد از این که به دنیا اومد به خاطر حال بدش توی دستگاه بود . شرایط سخت شد برامون...
با اخمی که باعث می شود چهره اش دردناک شود صورتش را درهم می کشد . حس می کنم دارد خاطرات آن روزها را به صورت زنده می بیند.
_ با این که تو خیلی آرام بودی ، حال مادرت باعث شد همه چیز به هم بپیچه . نمی شد سه تا بچه رو با هم جمع و جور کنیم.
دستانش را به صورتش می کشد و می گوید :
_ لیلا جان ! تو خیلی برام شیرین بودی ، من همیشه دختر رو بیش تر از پسر می خواستم . لبخند شیرینی می زند و می گوید:
_ قبلا خونده بودم که خوشبختی مرد این که اولین بچه اش دختر باشه . وقتی علی به دنیا اومد ، به شوخی گفتم ، عجب بدبختی ای !
مادربزرگت سر همین کلمه دعوام کرد .
خداروشکر علی برام یه نعمت بزرگه . شاید باور نکنی لیلا جان! وقتی تو به دنیا اومدی و تونستم بغلت کنم ، حس یک پیامبر رو داشتم که فرشته ها تحفه ی آسمانی توی بغلش گذاشتند.
چون مبینا رو هم نمی تونستم ببینم و بغل کنم. برام پرستیدنی بودی .
خیلی می خواستمت .
وقتی آوردمت خونه ، رو دست می چرخوندمت دور اتاق ....
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_سیوششم6⃣3⃣ سر و صدای گنجشک ها باز به دادم رسید. با عجله بلند می شوم که سرم گیج
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_سیوهفتم7⃣3⃣
نفس عمیقی می کشد و انگار عطر آن خاطرات را بو می کشد .
زندگی چه شیرینی های زود گذری دارد . قطار سریع السیر است .
با لحنی خاص می گوید :
_ این قدر احساس خوشبختی داشتم که فکر می کردم ده سال جوون تر شدم . نمی دونم سختی دوران بارداری مادرتون بود، غصه ی بستری بودن خواهرت بود ، چشم زخم بود ، نمی دونم . از روز سوم که مادرتون مریض شد همه چی به هم پیچید.
چهره اش رنگ می گیرد و صدایش خش دار می شود ... ادامه می دهد :
_ این حرف هایی رو که دارم برات می گم سال هاست که به کسی نگفتم و نخواستم که بگم . حتی به شما که منو باعث تمام سختی هات می دونی . حالا هم که دارم می گم حس کردم این موضوع زندگیت رو خیلی به هم ریخته . ناچار شدم که بگم . متوجه هستی ؟
مکثی می کند . هم می فهمم و هم حس می کنم دوباره در فضایی مه گرفته ، دارم حرکت می کنم . چند متر جلو ترم را هم نمی بینم . کدام طرفم دره و کدام طرف کوه است ؟ از روبه رو و پشت سرم خبر ندارم . چقدر این فضای لطیف وهم انگیز است . همیشه از این سردرگمی مه آلود می ترسیدم . باید درباره ی ای فضا با کسی حرف بزنم .
_ لیلا چان ! بابا... نمی خوام اذیت بشی . می خوام کمکت کنم از این سردرگمی در بیایی. حواست به من هست ؟
فقط نگاهش می کنم . شاید از حالت چشمانم متوجه می شود که حرف ها را می گیرم ، اما جواب دادن برایم از هرکاری سخت تر است .
تسبیحش را دور انگشتانش می پیچد.
_خوبی بابا؟
خوب بودن را از یاد برده ام . فعل است یا حس ؟ رفتار است یا گفتار؟
خوبی ریشه اش از کجا می آید؟ از دل است یا عقل ؟ سرم را کج می کنم و باز هم فقط نگاهش می کنم .
خیالش انگار که راحت می شود از هرچه که من نمی گویم .
_ مریضی مادرت به حدی بود که نمی شد اصلا تو را تنها کنارش گذاشت .
با این که اهل گریه و بی تابی نبودی ، اما برایش تر و خشک کردنت سخت بود . مبینا هم بستری بود و رفت و آمد به بیمارستان هم داشت . خیلی درگیر شده بودم . دکتر می گفت باید فضای اطرافش آرام و پرنشاط باشد .
نمی شد لیلا جان! تو هر چقدر هم برام همه ی زندگی بودی اما مادرت سایه ی سر سه تا بچه بود. قرار شد تا حال مادرت بهتر بشه ، تورو بیاریم این جا . این برای من از همه سخت تر بود .
چیزی در صدایش می شکند و همین باعث می شود که سکوت کند .
سکوتی که من دوست نداشتم باشد و بود . حالا که من تشنه بودم برای حرف ، او سکوت درمانش بود .
در ذهنم غوغایی است از چراها و اماها و آیاهایی که خیلی از هست و نیست های زندگی ام را به میدان می کشاند .
هست هایی که تمام داری های یک نوزاد چند روزه بوده است .
_ علی را خیلی وقت ها با خودم می بردم و می آوردم . کارهای بیمارستان هم که بود . مادرتم هم که پیش مادرش بود . اون یک ماه خیلی سخت گذشت تا خلاصه مبینا از بیمارستان مرخص شد و مادرت می تونست بچه رو بغل بگیره و شیر بده .
صدای در خانه که می آید بابا نگران نگاهم می کند .
در نگاهش خواهشی میبینم که تابه حال تجربه نکرده ام .
تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم حالم را از این ویرانی در بیاورم و شاداب نشان دهم. مادر و علی می آیند.
تازه حواسم جمع می شود که پدر تنها بود و آن ها کجا بوده اند که دیرتر رسیده اند ؟ مادر تا مرا می بیند پا تند می کند و در آغوش می گیرد .
صورتم را بین دو دستش نگه می دارد و می گوید:
_ سهیل رو ببخش.
فقط نگاهش می کنم. آرام تر کنار گوشم می گوید :
_ خودش زنگ زد و کمی تعریف کرد و عذر خواهی کرد .
پدرت بهش گفت برای همیشه لیلا را فراموش کن و فقط پسردایی اش باقی بمون . تو هم همه چیز رو فراموش کن عزیزم.
هنوز آنقدر قوی نشده ام که بتوانم فراموش کنم . اما آرام ترم . آب و هوای طالقان مثل اکسیژن تازه عمل می کند و زنده می شوم.
به خاطر کار علی مجبوریم برگردیم .
وارد اتاقم می شوم و در را می بندم . فضای مه آلود اطرافم آزارم می دهد . مینشینم روی صندلی میز خیاطیام ، اما دست به چیزی نمی زنم .
این ندانستن ها بیچاره ام می کند...
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
•|#روز_قدس{•✌️•}
♨️در آستانہ روز قُدسْ با حذف نرم افــزار هاے #اسرائیݪـے ، #اسرایــیݪ را از صفحہ روزگـار حـذف خواهیم ڪرد..
#انتشار_حداڪثرے👌
•✨| @shohaadaae_80 |✨•
#حرفخوب💚
راه «ترک گناه» ، «ترکِ» موقعیت گناه است
زمینهی گناه دیدی، فرار کن ..!🏃🏻♂🏃🏻♂
♡﴾ @shohaadaae_80 ﴿♡
YEKNET.IR - shoor 2 - shabe 23 ramezan 99 - mehdi rasouli.mp3
6.14M
#مناجات_سحرگاهی🌙
ربنا ولا تحملنا
دوری از هیئت و دوری از کربلا
🎤 مهدی رسولی
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
✍توییت استاد رائفی پور به یاد شهید قدس ، سردار سلیمانی کمپین سراسری بزرگداشت روز قدس و حمایت از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6285604_645.mp3
3.99M
📖|تندخوانےوترتیلجزءبیستوهشت
2⃣8⃣
🎤|قـارے: استاد معتـز آقایـے
•✨[ @shohaadaae_80 ]✨•
🔶 تلاوت قرآن به نیابت از شهدا
🍃جزء بیست و هشتم8⃣2⃣
🌷 ثواب آن هدیه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ب نیابت از شهیدان سید مجتبی علمدار و علی صیاد شیرازی و عباس بابایی🌹
📣 لطفا نشر دهید تا همه در ثواب این ختم سهیم باشند🦋
@shohaadaae_80
📺 سخنرانی رهبر معظم انقلاب به مناسبت روز جهانی قدس
⏰ امروز، (جمعه دوم خرداد ۱۳۹۹) ساعت ۱۲ به وقت تهران
#امام_خامنه_ای 🌱
#روز_قدس💚
#هَمـڳآمبـــآڪَلٰامۅَحے
جزء8⃣2⃣قرآن کریم:
♦️آیه ۳ سوره صف:« كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳﴾»
♦️ترجمه:«نزد خدا بسيار مورد غضب است كه چيزى را بگوئيد كه عمل نمىكنيد.»
📌نکته اخلاقی:
عمل نكردن به گفتار، گاهى به خاطر ناتوانى است و گاهى از روى بىاعتنايى كه اين مورد توبيخ است.امام صادق عليه السلام فرمود: «من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم» كسىكه كارهايش تأكيدكنندهى گفتارش نباشد، عالم نيست.
🔔به این آیه توجه کنیم:
⭕️ايمان بايد با عمل و صداقت همراه باشد وگرنه مستحقّ سرزنش و توبيخ است.
⭕️وفاى به عهد، واجب و خلف وعده، از گناهان كبيره است.
⭕️اگر امروز كار شما با وعدهها و شعارهاى دروغين حل شود، اما نزد خداوند وضع خطرناكى خواهيد داشت.
💠چه زشت است كه تمام هستى در حال تسبيح خداوند باشند، ولى انسان با سخنان بدون عمل، خداوند را به غضب آورد.پس با وفا به گفته خود غضب خداوند را از خود دور کنیم.
💥إِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ💥
📿@shohaadaae_80📿.
🌹🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌹
#دُعآےهَرروزبَݩدگے
"خدایا! بهره مرادراین روز از نمازهای مستحبی زیادکن ودرآن برآماده کردن مسائل گرامی ام دار ووسیله مرا به سوی خودت ازبین وسایل نزدیک کن، ای کسی که اصرارِ اصرارکنندگان اورا مشغول نمیکند..!"
☆|@shohaadaae_80|☆
♦️🔷♦️🔷♦️🔷
هدایت شده از 『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#دُعآےهَرروزبَݩدگے
شرح مختصری ازفراز دعای روز بیست وهشتم ماه مبارک رمضان🌙
🍁🍁🍁
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی میفرمایند:*دعاموجب کمال انسان است*
دعا خواندن برای رسیدن به کمالات می باشد برخلاف تصّورعموم که فکرمیکنند هدف ازخواندن دعا رسیدن به ثواب الهی است.
🍁🍁🍁
وی درادامه میگوید: آیت الله العظمی خوانساری(ره) باآن مقام وعظمت میفرمود: از این دنیا میروم درحالی که دست خالی هستم! امام(ره) درباره ایشان فرموده بودند: آیت الله خوانساری مرجع متقین بود؛ وایشان را(صاحِبِ نَفسِ قُدسیه) میدانستند..
این مرجع عظیم میگفت: من ازاین دنیا میروم درحالی که دست خالی هستم..ایشان میفرمود: فقط به یک علمم امید دارم که باعث نجاتم شود..آن هم به *اشکهایی که درمجالس عزای اهل بیت عصمت وطهارت میریختم*..💫😭
🍁🍁🍁
این استاد برجسته اخلاق میفرمود: مثل پیرزنها به دنبال مجالس روضه بگردیدو* گریه برای امام حسین(علیه السلام) راکوچک نشمارید*؛..وقتی حبیب بن مظاهر را در رویا دیدند؛ ایشان فرموده بودن: خیلی دوست دارم که به دنیا برگردم؛ ودر مجالس عزای اباعبدالله گریه کنم...😔💫
🍁🍁🍁
پرودگارا!..به مرحمت خودت این دعاهارا برما مستجاب گردان..!!🥀
🌟التماس دعای مخصوص فرج🌟
☆|@shohaadaae_80|☆
🍁🍁🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🌻|
.
+ دنیا ما رو یادشہ ؟!
- قدس را هدف داریم :)✌️🏻
.
#روز_قدس🇪🇭
#Palestine
#QudsDay
•🌈| @shohaadaae_80 |🌈•
990302_سخنرانی تلوزیونی بهمناسبت روزجهانی قدس.mp3
9.04M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت #روزجهانیقدس. ۹۹/۳/۲
#Palestine 🇪🇭
#QudsDay 🇪🇭
•👂🏻| @shohaadaae_80 |👂🏻•
🔷 امداد آسمانی 🔶
🔷 عملیات بازیدراز قربانگاه بچههای گردان 9 بود. هلیکوپترهای عراقی در آسمان میچرخیدند و به صورت مستقیم به سمت سنگرهای بچهها شلیک میکردند. هرلحظه قامت جوانی بر خاک میافتاد. ناگهان یکی از نیروها به طرف محسن رفت و با ناراحتی گفت: «پس آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند، کجا هستند؟ کجاست نیروهایی که قرار بود بیایند؟ چرا بچهها را به کشتن میدهی؟» وزوایی سرش را برگرداند. نگاهی به آسمان انداخت. همه را صدا زد. صدایش در فضا پیچید: «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل...»، بچهها شروع به خواندن کردند. در همین لحظه یکی از هلیکوپترها بهاشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلیکوپتر دیگر به یکدیگر برخورد نمودند. آری ایمان آن است که مطمئن باشی همهجا خدا با توست.
🔶 شهید محسن وزوایی
•🌈| @shohaadaae_80 |🌈•
#آشݒَݫۍاَزݩُوعاِفطارے
کوکو_سوپرایز 👩🍳👨🍳
سیب زمینی 🥔
تخم مرغ یک عدد🥚
نمک و فلفل🌶
پودر سوخاری ۲ ق غ
پنیر پیتزا🧀
سیب زمینی ها رو رنده درشت میزنیم. (در صورت تمایل یه پیاز رنده شده هم اضافه کنید)
آبشو بگیرید.
نمک و فلفل و پودر سوخاری و تخم مرغ و بهش اضافه میکنیم و مخلوط میکنیم.
درون ماهیتابه روغن میریزیم و نصف مواد کوکو رو درون تابه پخش میکنیم، بعد درشو میزاریم دو سه دقیقه بمونه بعد پنیر پیتزا رو اضافه میکنیم و دوباره بقیه مواد کوکو رو روش پخش میکنیم.
درشو میزاریم تا یه طرف سرخ شه،بعد بر میگردونیم تا طرف دیگه سرخ بشه(دیگه درب ماهیتابه رو نزارید)
نوش جان😍☺️😋
@shohaadaae_80
استاد میرباقری.mp3
2.53M
#درساخلاق✨
👤حجتالاسلاموالمسلمین میرباقری🎙
❇️ موضوع : وداع با ماه رمضان 🌺
#کلام_میرباقری🦋
#ویژه_ماه_رمضان🌙
•👂| @shohaadaae_80 |👂•
#حرفخوب💚
آدمها دو دستهاند …👌🏻
+غـیرتۍ ⇨
+قـیمتۍ ⇨
غیرتیها با "خدا" معامله کردند !✔
و قیمتیها با "بندهخدا" !✖
🌹سردار شهید برونسی🌱
♡﴾ @shohaadaae_80 ﴿♡