eitaa logo
شوق پرواز
260 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
728 ویدیو
20 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون لینک و نام نویسنده #جایز_نیست.» #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
«پریشانی» سکوت کردم تاچشمانم بارانی نشوند،اما مگر می‌شود؟ این سینه غم دارد،کمی با من سخن بگو جانان! قلم‌ می‌نویسد کاغذ تر وسیاه می‌شود، از حجم این همه حرف‌های ناگفته! ماه‌ آسمان تاریکم،خود را از نظر پنهان نکن در این سکوت مبهم، کمی هم غزلی بخوان تا تسکین دهی، این حال پریشانم را! ✍️ @ShugheParvaz
‏"اِطمئِنْ ‏فإنَّ لكَ ربّاً ‏يُدبِّرُ لكَ الأمرَ ‏أحسنَ مما تُدبِّره أنتَ لنفسِكَ" 🤍 🌸🌱 @ShugheParvaz
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ؛ علی تنها ...
سلام علیکم انتقاد، پیشنهاد، نظر دارید، ممنون می‌شوم از طریق لینک ناشناس به اشتراک گذارید. https://gkite.ir/es/nashnasat و ممنونم از حضورتون در کانال🌸🌱 و ممنونم! نوشته های پر ایراد و ضعیفم را تحمل می‌فرمایید.🌸🌱
اللَّهُمَّ املاَء قَلبی حُبّاًلَکَ... خدایا قلبم رو خالی کن همش تو باش فقط...✨
الهی... مرا این اَرجمَندی بَس که بنده یِ تو باشَم و این سَرفَرازی بَس که پروردگارم تو باشی تو همان طور هستی که من دوست دارم! پس مرا آن طور بساز که دوست داری... 🌿 از دعاهای حضرت مرتضی علی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🥀 سلام فاطمه سلام مادرم سـلام لشکر تنهای ولی سلام حضرت زهرای علی دعاکن برای ظهور امام زمان 😭
یازهرایِ جان با دَستِ تو می چَرخَد اَیّامی که داریم دَستاسِ تو روزی دِهِ اَهلِ یَقین اَست مدد @ShugheParvaz
« روزی » قصد سفر دارم به سرزمینی که بوی بهشت می‌دهد. مثل وقتی که طفل بودم، در عالم بچگی چشم به روی هم می‌گذاشتم. قدم ‌زنان وارد کوچه‌های گل محمدی می‌شدم. حال باز چشم می‌بندم. در این دیار گرچه غریبم! اما بوی بهشتی‌اش چه آشناست. پرسش‌کنان خانه‌ی« ایلیا» را پیش می‌گیرم. کوچه‌‌ی‌ها چه غم غریبی دارند! از زنی که در حال گذر است پرسیدم. _خانه‌ی «ایلیا» کجاست؟ هیزمی را که بر دوش داشت بر زمین می‌گذارد، نفسی تاز می‌کند. _غریبی؟ نگاهم را در چشمان بزرگ پرسرمه‌‌اش می‌دوزم. _آری، می‌شود خانه را نشانم دهی؟ آهی کشید و خم شد. هیزم را بر دوش گذاشت. باانگشتش انتهای کوچه را نشان داد. _رنگ در خانه‌اش با سایر درها فرق دارد. حرفش را آرام تکرار کردم. «در خانه‌اش با سایر در‌ها فرق دارد؟ » دست بر دیوار‌های خشتی و سرد خانه‌ها کوچه‌‌ ‌می‌کشیدم که بوی عجیب و خوش عطری می‌دادند. راه را ادامه دادم. هرچه به انتهای کوچه می‌رسیدم، بویی مرا مست خود می‌کرد. کودکانی پا برهنه با سر و روی خاکی در حال بازی دیدم و به سمتشان رفتم. سلامی کردم، بعد کمی با لبخند جوابم را دادند. پرسیدم این بوی چیست؟ یکی از میان آنها که سبزه و چهره‌ی دلنشین با نمکی داشت و از میان، پسر بچه‌ها تپل تر بود. نفس عمیقی کشید. _بوی موهای حسنین است. سمت پسر بچه‌ها برگشت. _مگر حسنین از خانه بیرون آمدند؟ منتظر جواب نشدم، راهم را ادامه دادم. به انتهای کوچه که رسیدم، از میان در‌ها دری بود؛ نیم سوخته، کلون در شکسته، انگار هیزمی دم آن روشن کرده باشند! چه کینه‌ای از اهل این خانه دارند! که این چنین چوپ‌های در از وسط شکسته شدند؟ از میان چند خانه فقط در این خانه فرق داشت، آن هم از نظر سیاهی سوختگی! از در یکی خانه‌ها زن میان‌سالی بیرون آمد. نگاهی از پایین به بالا به من انداخت. سمتش رفتم. _خانه‌ی «ایلیا» کجاست؟ بدون جواب انگشت اشاره را سمت در سوخته گرفت. «اما چرا سوخته؟» حرفم را بلندتر تکرار کردم _چرا این در سوخته است؟ زن با گوشه‌ی شالش بر یکی از چشمانش کشید. باصدای لرزان.... _غریبی؟ بدون هیچ تاملی جواب دادم. _آری اما ... نزدیکتر شد. دست بر شانه‌ام زد. _اما از اصل ماجرای این خانه بی خبری، هرچه بهت گفتند یا بگویند، حجم درد بیشتر از آن بود، که شنیده‌ای! مادر این خانه خود را سپر ولایت کرد. _ولایت؟ به اطراف نگاهی انداخت، سر خم کرد، گوشه خاکی عبایش را تکاند. _آری! دیگر بدون هیچ حرفی از کنارم محو شد. من ماندم، این در پر از حرف‌های ناگفته! نزدیک شدم، چند باری دستم را برای گرفتن کلون در بالا بردم، که در بزنم... «نوری چون حرارت خورشید اما به لطافت نم‌نم باران در وجودم شعله ور شد. آمدم، او را بجویم تا روزیم را بگیرم. من را چه شد؟ در زدن این خانه سخت که نیست. این حب دنیاست، رها کن بکوب کلون در این خانه را ! شاید سوخته است، اما ورودی باب رحمه‌الله بهشت از اینجاست. رزق شهادت با مهره مادر این خانه است. بکوب! این در را مادر این خانه را صدا بزن، تا مادری کند برایت...» @ShugheParvaz https://eitaa.com/ShugheParvaz/3809
اینجا وقتی بارون ببارد، باید منتظر اذیت خلق خدا باشیم! قطع آب، کوچه های پر آب ، یا تنگی نفس از وضعیت ناسالمی هوا.... . . . . بله درست حدس زدید اینجا است. استاندار ویژهشون هم ویژه نبود!😐 @ShugheParvaz
نظر و لطف یک شاعر گمنام و عاشق امام علی علیه السلام به متن بنده🌱🌸
کتابخانه ملی بریتانیا بزرگترین کتابخانه جهان با حدود 150 میلیون جلد کتاب ! اگر شخصی هر روز 5 کتاب در آن بخواند، 80 هزار سال طول خواهد کشید تا همه کتاب‌های موجود در این کتابخانه را بخواند ! @ShugheParvaz
باورها ربط چندانی به حقیقت ندارند. باورها فقط تصورات ما هستند. @ShugheParvaz
من نحنُ بلا أحزان؟ «بدونِ غم‌ها ما که هستیم؟» @ShugheParvaz
مولانا امیرالمومنین: «وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ» به خود بيش از اندازه آزادى ندهيد، كه شما را به ستمگرى و ظلم مى كشاند. خطبه ۸۶ نهج‌البلاغه @ShugheParvaz
وإن الحوائج لتُقضى بكثرِة الصلاة على النبي و آل نبي " ‏"اللهمُ صل على مُحمد وآل مُحمد"
آقا جان ،خوش بحال قلبی که تمام آن از محبت تو ، پر شده باشد. یاد شما، قلب را گلستان می‌‌کند. مولاي یا صاحب الزمان❤️🌱 @ShugheParvaz
سلام روز بخیر 🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ دیدم به ی چیز رسیدم . اهواز حتی اگر اسمان سنگ ببارد، مدرسه ها را تعطیل نمی‌کنند😁😁 @ShugheParvaz
بله🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئولین تنها کاری که بلدند استعفاء بدند. ولی امثال اقای لویمی خودش فدا می‌کنند، تا راه آب را باز کنند. در کشور موج میزند. آخر هم به اسم رهبر تمامش می‌کنند. امثال ما هم برچسب، جره خور حکومت می‌خوریم. بقول عزیزی « » ولی کاش قبل استعفاء، این مسئولین را می آوردند بجای آقای لویمی، راه آب باز کنند. ✍ @ShugheParvaz
از هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم هر روز چیزی را تَرک کردم و هر روز چیزی مرا تَرک کرد. با هر تَرکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی... •عرفان‌ نظرآهاری• @ShugheParvaz
احمد شاملو میگه:🌱