eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
324 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون #لینک و #نام #نویسنده #جایز_نیست. کپی مطالب #متفرقه با ذکر صلوات 15 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/81199999838
مشاهده در ایتا
دانلود
ارض فدك في زماننا الحالي🥀 سرزمین فدک در زمان کنونی ما
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی حاج مهدی رسولی در محل شهادت سیدالشهدای مقاومت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شوق پرواز🕊🇮🇷
«الزهراء» ✍ بسم رب ریحانة المصطفی (ص) چند قرن می‌گذرد، اما هنوز که هنوز است، اهانت‌ها و کینه‌ها نسبت به حضرت زهرا (س) تمامی ندارد. مگر زهرا همان دختر عزیز، نور چشم و جگرگوشه‌ی پدرش نبود؟! این چه کینه‌ای است که تمامی ندارد؟! مسجدی در ادلب سوریه بنا شده و نام آن را «الزهراء» نهاده‌اند. کلی اعتراض از سراسر کشورهای به‌ادعای مسلمین به گوش می‌رسد! یکی می‌گوید: «نام زهرا تفرقه می‌سازد.» آیا نام دختر رسول اکرم (ص) باعث تفرقه می‌شود؟! یا می‌گویند «رنگ مسجد سیاه است، نماد حسینیه است.» مگر خانه‌ی خدا به رنگ سیاه نیست؟! این اعتراضات به جایی رسید که تصمیم گرفتند نام مسجد را تغییر دهند. آری، دشمنی با حضرت زهرا بنت رسول‌الله (ص) تمامی ندارد. شاید این سوال پیش آید که چرا؟ چون حضرت زهرا (س) تا پای جان خود و فرزندش را فدای ولایت کرد، هیچ‌گاه پشت امام علی (ع) را خالی نکرد، همسر امام علی (ع) و مادر حسنین (ع) است، همچون مادرش حضرت خدیجه (س) از اسلام دفاع کرد. زیرا جان و روح حضرت علی (ع) است. حضرت زهرا (س) در اوج مظلومیت، در برابر ظلمی که به او و به خاندانش داشتند، هیچ‌گاه تسلیم نشد. حتی در آن لحظات سخت و پر از درد، وقتی که به‌طور آشکار ظلم به ولایت علی (ع) را مشاهده می‌کرد، همچنان دفاع از حق را بر هر چیز دیگری ترجیح داد. خطبه‌ی فدک به‌ خوبی نشان می‌دهد که او چگونه حق را از باطل جدا کرد و در برابر ظلم قد علم کرد. این دشمنی‌ها و اعتراضات به نام حضرت زهرا (س) تنها بخشی از نقشه‌ای است که دشمنان برای کمرنگ کردن یاد او و کاهش تأثیر آموزه‌هایش در تاریخ اسلام دارند. اما تاریخ گواهی می‌دهد که هرچقدر هم دشمنان تلاش کردند، یاد او همچنان در دل‌ها زنده است. آن‌ها می‌خواهند نام حضرت زهرا (س) را فراموش کنند، اما زهرا (س) و یاد او از دل‌های مؤمنان هرگز محو نخواهد شد. چرا که او برای همیشه نماد ایستادگی در برابر ظلم، نماد وفاداری به ولایت و نماد حقیقت‌جویی در تاریخ اسلام است. کلام آخر: « ایام را دریابیم که ستونهای ولایت هستند.» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ واژه ای برای توضیح کلیپ پیدا نکردم! باید خودتون ببینید😭😭😭 التماس دعــــــــا @ShugheParvaz
«اسماء» «شب است و بغض گلویم را می‌فشارد؛ حالی پریشان دارم، اما شوق پریدن در دلم غوغا می‌کند. نمی‌دانم بعد از رفتن او چه بر سر این خانه خواهد آمد. قلبم از این بغض و اتفاقی که نزدیک است، در حال انفجار است. ولی به محض اینکه آرامش چهره‌اش را می‌بینم، دلم نیز برای لحظه‌ای آرام می‌گیرد. امشب دیگر توان دیروز و روزهای پیش را ندارم. نگرانم... چند ساعتی است که او بر سجاده نشسته و دست به دعا برداشته؛ اما نه مثل همیشه، تنها یک دستش دعا می‌کند. من شاهد درد دست‌هایش بودم و نمردم. من شاهد درد پهلویش بودم و نمردم. من شاهد کبودی صورتش بودم و باز هم زنده ماندم. اما این بار انگار چیزی در من فرو می‌ریزد. در میان شکنجه‌های روحی خود بودم که مرا صدا زد. صدایش لرزشی عجیب داشت؛ همان لرزشی که قلبم را تکه‌تکه می‌کرد. آهسته گفت: «اسماء، رختخوابم را رو به قبله پهن کن.» گویی همان لحظه‌ای که از آن می‌ترسیدم، فرا رسیده بود. هرآنچه لازم بود، با صدایی آرام و مهربان به من وصیت کرد. و در پایان گفت: «یا اسماء، تنهایم بگذار. اگر بعد از دقایقی صدایم کردی و پاسخی نشنیدی، بدان که از این دنیای فانی رفته‌ام.» با این حرفش انگار تمام دیوارهای کاه‌گلی این شهر بر قلبم آوار شد. از اتاق بیرون رفتم. دست‌هایم بی‌اختیار به دیوار زبر کشیده شد. پاهایم سست بود، و بغضم را برای چندمین بار فرو خوردم. با خود گفتم: «اگر حسنین بیایند، به آن‌ها چه بگویم؟» همان هنگام حسنین به در خانه رسیدند. در را باز کردم. دستانم را با عجله گرفتند و هر دو با نگرانی پرسیدند: «اسماء، اسماء، مادر کجاست؟» گفتم: «دارد استراحت می‌کند.» اما حسن با نگاهی که مهر و دلواپسی در آن موج می‌زد، لبخندی تلخ زد و گفت: «مادر هیچ‌وقت این وقت استراحت نمی‌کند، اسماء.» حسین که بغض کرده بود، با صدایی لرزان گفت: «تو خوب می‌دانی که ما با عطر مادر حالمان خوب می‌شود و او با بوی ما آرام می‌گیرد. پس بگذار نزد مادر برویم.» نمی‌دانستم حقیقت را چگونه پنهان کنم. چشمانم تمام رازهایم را فاش کرده بودند. حسن و حسین دوان‌دوان وارد اتاق شدند. مادرشان را دیدند که رو به قبله به خواب عمیقی فرو رفته است. گریه‌های حسنین مثل زخمی تازه بر قلبم نشست. حسن سر بر سینه‌ی مادر گذاشته بود و حسین پاهای مادر را می‌بوسید. هر دو او را با صدایی پر از التماس و اندوه صدا می‌زدند: یماه انا الحسن. یماه انا الحسین. حتی دیوارهای خانه هم انگار با گریه‌های حسنین به لرزه افتاده بودند.» ✍ @ShugheParvaz