eitaa logo
سیاه‌مشق | سید محمدحسین دعائی
206 دنبال‌کننده
592 عکس
217 ویدیو
5 فایل
عضوی کوچک از جامعه حوزویان مشغول به تدریس، تحقیق و تبلیغ در جبهه انقلاب اسلامی مسئول قرارگاه مکتب توحید درگاه ارتباط: @SmhDoaei
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 تحقیقی دربارۀ معنای یک بیت از بیدل دهلوی ✍️ سید محمدحسین دعائی [بخش ۱ از ۵] 🔸 بیدل دهلوی در یکی از غزلیات خود می‌گوید: باز اشکم به خیالت چه فسون می‌ریزد مژه می‌ا‌فشرم آیینه برون می‌ریزد هر کجا می‌گذری‌ گرد پر طاووس است نقش پایت چقدر بوقلمون می‌ریزد چه اثر داشت دم تیغ جفایت‌ که هنوز کلک تصویر شهیدان تو خون می‌ریزد عبرت از وضع جهان‌ گیر که شخص اقبال آبرو بر در هر سفلۀ دون می‌ریزد عافیت‌ساز ترددکده دانش نیست مفت‌گردی‌ که به صحرای جنون می‌ریزد جام تا شیشۀ این بزم جنون جوش می‌اند خون دل این همه بیرون و درون می‌ریزد در دبستان ادب مشق کمالم این است که الف می‌کشم و حلقۀ نون می‌ریزد سر بی‌سجده عرق بست به پیشانی من می‌ام از شیشۀ ناگشته نگون می‌ریزد بیدل از قید دل آزاد نشین صحرا شو وسعت از تنگی این خانه برون می‌ریزد 🔹 در این نوشتار، می‌خواهیم بدانیم معنی این بیت چیست: در دبستان ادب مشق کمالم این است که الف می‌کشم و حلقۀ نون می‌ریزد و مراد از دو تعبیرِ «الف کشیدن» و «حلقۀ نون ریختن» کدام است؟
[بخش ۲ از ۵] 🔸 ابتداء مروری داشته باشیم بر بعضی از دیگر موارد استعمال این دو تعبیر در مجموعۀ میراث ادب فارسی: ۱. جامی می‌گوید: ای از خم کاف و حلقه نون / صد نقش بدیع داده بیرون آن نور که از شکاف کافست / پیدا کن قاف تا به قافست بی نقطه نون نگشته دایر / بر مرکز هستی این دوایر هر بحر کرم که صرف کردی / از چشمه این دو حرف کردی ۲. مسعود سعد سلمان در مدح سیف الدوله می‌گوید: به گاه گشتن جولان کند به حلقه نون / به گاه جستن بیرون جهد ز چشمه میم ۳. میرنوروز لرستانی می‌گوید: این شکم یا پر قو یا حلقۀ نون / این چه رنگ و این چه رنگین برف در خون ناف او چون ناف آهو مشک خوشبو / این چه ناف و این چه آهو این چه مشکو ۴. ظهیر فاریابی می‌گوید: کنون ز هستی من بیش از این دو حرف نماند / دلی چو چشمه میم و قدی چو حلقه نون ۵. محمد افضل سرخوش در تذکرة کلمات الشعراء، در مقام بیان ماده تاریخ فوت فردی به نام اکبرشاه می‌گوید: الف کشید ملائک ز فوت اکبرشاه ۶. مولوی می‌گوید: نون ابرو صاد چشم و جیم گوش / بر نوشتی فتنۀ صد عقل و هوش و زان گوش همچون جیم تو زان چشم همچو صاد تو / زان قامت همچون الف زان ابروی چون نون خوش شاگرد لوح جان شدم زین حرف‌ها خط خوان شدم / کشتی و کشتی بان شدم اندر چنین جیحون خوش ۷. محتشم کاشانی می‌گوید: زین‌گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم / فرداست که سر حلقۀ ارباب جنونم بار دلم از کوه فزونست عجب نیست / گر خم شود از بار چنین قد چو نونم ۸. هلالی جغتایی می‌گوید: هر چند قدت راست هلالی چو الف بود / از بار غم دوست به یک بار چو نون شد ۹. عراقی می‌گوید: کنون که با تو شدم راست چون الف یکتا / ز بار محنت، پشتم دو تا چو نون کردی ۱۰. خواجوی کرمانی می‌گوید: محققت نشود سرکاف و نون خواجو / مگر ز زلف چو کاف و خط سیاه چو نون ۱۱. اوحدی می‌گوید: میم دهان خود را از من نهان چه کردی؟ / باری نگاه می‌کن در قامت چو نونم ۱۲. عطار می‌گوید: سر دراندازم ز شادی هم‌چو نون / گر به میم مرحبایی پی برم و عشق چیست از خویش بیرون آمدن / غرقه در دریای پر خون آمدن سر بریده راه رفتن چون قلم / پا و سر افکنده چون نون آمدن و گفتم که دهانت چو الف هیچ ندارد / گفتی بنگر طره چون نون شده من ۱۳. حافظ می‌گوید: قد همه دلبران عالم / پیش الف قدت چو نون باد ۱۴. سنایی می‌گوید: پشت کوژ و تنم ضعیف شدست / پشت چون نون و دل چو نقطۀ نون ۱۵. ناصر خسرو می‌گوید: نشود رسته هر آن کس که ربوده‌‌ست دلش / زلف چون نون و قد چون الف و جعد چون جیم و گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی / پشت پیش این و آن پس چون همی چون نون کنی؟ ۱۶. امیرخسرو دهلوی می‌گوید: آن میم دهان داند از ابروی چون نونش / نی نی که غلط گفتم، من دانم و من گویم ۱۷. مؤلفی ناشناس در ظفرنامۀ خسروی که شرح حکمروایی سید امیر نصرالله بهادر سلطان‌ بن حیدر در بخارا و سمرقند است، می‌گوید: «القصه امیر جلالت‌نشان، صاحبقران دوران، آن روز را به استراحت و به آرامیدگی گذرانیده، شب را جماعت چنداول به پاس داشت به‌سر برده، علی الصّباح فرمان واجب الاذغان امیر صاحبقران از مکمن قهر و سیاست ظهور یافت که سپهسالاران لشکر و امرای صاحب اقتدار نامور تسویه صفوف و تعبیه مآت و الوف نموده، اطراف قلعه چراغچی را چون حلقه نون تنگ گرفته، از هر جانب مورجل پخش کرده به انداختن توپ و تفنگ مقید باشند.» ۱۸. شرف الدین محمد بن حسن رامی در انیس العشاق می‌گوید: «باب سوم: در صفت ابرو؛ ... در عجم به سیزده صفت، موصوف است: ماه نو، قوس (کمان)، قوس و قزح، زنگاری کمان، طاق، محراب، نعل، حلقه نون، گاف، چوگان، داغ، حاجب.» ۱۹. هم‌چنین دهخدا در لغت‌نامۀ خود، مراد از چشمۀ میم (به‌کار رفته در شعر مسعود سعد سلمان و ظهیر فاریابی) را حلقۀ میم دانسته و آن را کنایه از سوراخ تنگ و تنگی معرفی می‌کند.
[بخش ۳ از ۵] 🔹 معنای «الف کشیدن»: با توجه به معنای ظاهر از این تعبیر در شعر محمد افضل سرخوش در تذکرة کلمات الشعراء (الف کشید ملائک ز فوت اکبرشاه) و هم‌چنین تناسبات معنایی موجود در بیت مورد بحث، به‌نظر می‌رسد که مراد از آن، همان «آه کشیدن» است. در واقع بیدل با بیانی معماگونه، کنایی و یا استعاری، از «آه کشیدن» به «الف کشیدن» تعبیر کرده است. البته سؤال مهم این است که چرا؟ پاسخ این سؤال در مصرع نخست این بیت و در دو واژۀ «دبستان» و «مشق» نهفته است. به بیان دیگر، شاعر چیره‌دست ما، با استفاده از تعبیر استعاریِ «الف کشیدن» کوشیده است تا در قالب آرایۀ ادبیِ «ایهام تناسب»، بین واژۀ دومعناییِ «کشیدن» و واژه‌های «دبستان» و «مشق» نسبتی برقرار ساخته و زیبایی شعر را دوچندان کند. توضیح بیشتر آن‌که: تعبیرِ «الف کشیدن» به‌معنای «نوشتن حرف الف» با دو مفهومِ «دبستان» و «مشق» متناسب است. اما شاعر، این معنای متناسب را اراده نکرده و پس از به دام انداختن شنونده در این معنا، معنای دورتری از «الف کشیدن» را در نظر گرفته که عبارت است از: «آه کشیدن»؛ آه کشیدنی که چون در آن، حرف الف به کار رفته، می‌توان از آن به «الف کشیدن» تعبیر کرد و با معنای اصلی بیت، یعنی تمرین ادب و تلاش برای ارتقاء در مسیر ادب‌ورزی نیز متناسب است.
[بخش ۴ از ۵] 🔸 معنای «حلقۀ نون ریختن»: پس از بررسی و دقت نظر در مجموعۀ موارد استعمالِ «نون» و «حلقۀ نون» در ادبیات فارسی، می‌توان برای آن، پنج کاربرد معنایی مختلف را برشمرد: ۱. نون، به‌معنای حرف نون (مثل شعر جامی: ای از خم کاف و حلقۀ نون / صد نقش بدیع داده بیرون؛ یعنی کلمۀ شریفۀ «کُن» که به‌دنبال آن «فیکون» آمده و «ایجاد» رقم می‌خورد.) ۲. نون، به‌معنای میدان و عرصه‌ای وسیع (آن‌جا که در مقابل «چشمه یا حلقۀ میم» به‌کار می‌رود؛ مثل شعر مسعود سعد سلمان: به گاه گشتن جولان کند به حلقه نون / به گاه جستن بیرون جهد ز چشمه میم.) ۳. نون، به‌معنای خمیدگی غیرطبیعی و انحناء عارض‌شده بر امری صاف و مستقیم (آن‌جا که در کنار «چشمه یا حلقۀ میم» یا «الف» به‌کار می‌رود؛ مثل شعر ظهیر فاریابی: ... دلی چو چشمه میم و قدی چو حلقه نون؛ یا شعر هلالی جغتایی: هر چند قدت راست هلالی چو الف بود / از بار غم دوست به یک بار چو نون شد.) ۴. نون، به‌معنای خمیدگی ذاتی و پسندیده (آن‌جا که به‌عنوان کنایه یا استعاره‌ای از «ابرو و موی محبوب» به‌کار می‌رود؛ مثل شعر مولوی: نون ابرو صاد چشم و جیم گوش / بر نوشتی فتنه صد عقل و هوش؛ یا شعر ناصر خسرو: نشود رسته هر آن کس که ربوده‌‌ست دلش / زلف چون نون و قد چون الف و جعد چون جیم.) ۵. نون، به‌معنای امری محاصره‌کننده و دربرگیرنده (مثل جملۀ موجود در ظفرنامۀ خسروی: ... اطراف قلعه چراغچی را چون حلقه نون تنگ گرفته ... .) اما ظاهرا مراد بیدل از «حلقۀ نون ریختن» در بیت مورد بحث، هیچ‌کدام از این موارد پنج‌گانه نیست. چرا که نمی‌توان هیچ تناسبی بین این معانی با معنی و مفهوم آن برقرار کرد. از همین رو باید در پی معنای ششمی برای این تعبیر بود که عبارت است از: «اشک‌ریختن»؛ معنایی که با «آه کشیدن» و همان ماجرای تمرین برای ارتقاء در مسیر ادب‌ورزی، متناسب و سازگار است. البته باز باید به این سؤال پاسخ داد که شاعر، به چه دلیل و با چه توجیهی، از «اشک‌ریختن» به «حلقۀ نون ریختن» تعبیر کرده است؟ برای توضیح این مطلب، لازم است که به شکل هندسی حرف نون، خصوصا در خط شکسته‌نستعلیق، که از خطوط هنری و زیبای مورد استفاده در دوران حیات بیدل و قبل از آن تا به امروز است، دقت کنیم. همان‌طور که در شکل زیر پیداست، در یکی از انواع نگارش حرف نون، دو سر آن به یکدیگر نزدیک شده و این حرف، شکل یک «قطره» را به خود می‌گیرد. بر همین اساس می‌توان «نون» و «حلقۀ نون» را به‌عنوان کنایه یا استعاره‌ای از «قطرۀ اشک» به کار برد؛ کاربردی که در شعر زیبای بیدل به چشم می‌خورد. بنابراین «حلقۀ نون ریختن» یعنی «اشک‌ریختن».
[بخش ۵ از ۵] 🔹 و اما یک پیشنهاد: در پایان، باید توجه داشت که بررسیِ «کاربرد تصویری و تشبیهی حروف الفبا در میراث ادب فارسی و هم‌چنین سایر زبان‌ها»، تحقیقی است که اگرچه اقداماتی در مسیر تحقق آن صورت گرفته است*، اما فعالیت‌های گسترده و تکمیلی فراوانی را می‌طلبد؛ فعالیت‌هایی که بی‌تردید، به کشف افق‌های جدیدی از زیبایی‌های معنایی و صوری موجود در هنر شعر و شاعری خواهد انجامید، ان شاء الله. *به‌عنوان نمونه، نگاه کنید به: ۱. حیدری، مرتضی، «بررسی فرایند نشانگی حروف الفبا در دیوان سنایی»، ادبیات عرفانی، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، شمارۀ ۱۱، ص ۷. ۲. همان، «نشانه‌شناسی نگرش‌های حروفی مولانا در کلیات شمس تبریزی»، متن‌پژوهی ادبی، بهار ۱۳۹۵، شمارۀ ۶۵، ص ۱۴۷. ۳. همان، «بررسی اندیشه‌های حکمی عرفانی منعکس‌شده با سمبولیسم الفبایی در دیوان عارفان ایرانی»، متن‌پژوهی ادبی، پاییز ۱۳۹۴، شمارۀ ۶۵، ص ۵۳. ۴. معروف، یحیی، «تغزل با بهره‌گیری از حروف الفبا در شعر فارسی و عربی»، زبان و ادبیات عربی، بهار و تابستان ۱۳۸۹، شمارۀ ۲، ص ۱۱۱۹. ۵. حاجیان‌نژاد، علیرضا، «نوعی تشبیه در ادب فارسی (تشبیه حروفی)»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، زمستان ۱۳۸۰، شمارۀ ۱۶۰، ص ۳۸۷. ۶. خیرخواه برزکی، سعید و طویلی، فروزان، «تشبیه و حروف الفبا در شعر خاقانی»، زیبایی‌شناسی ادبی، پاییز ۱۳۹۴، شمارۀ ۲۵، ص ۶۱. 🏷 🆔 @Smh_Doaei
حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، در بوتۀ اعتبارسنجی.pdf
378.3K
🔰 حدیثِ «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، در بوتۀ اعتبارسنجی ✍️ سید محمدحسین دعائی 🔖 منتشرشده در نشریۀ علمی، پژوهشیِ «مطالعات فهم حدیث»، بهار و تابستان ۱۴۰۱ 🆔 @Smh_Doaei
🔰 حدیثِ «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، در بوتۀ اعتبارسنجی ✍️ سید محمدحسین دعائی 🔖 منتشرشده در نشریۀ علمی، پژوهشیِ «مطالعات فهم حدیث»، بهار و تابستان ۱۴۰۱ 📝 چکیده: آموزه «معرفت نفس»، یکی از مهم‌ترین اجزاء «نظام معرفتی و تربیتی اسلام» است؛ همان آموزه‌ای که در «گزاره‌های نقلی»، از آن با عنوان «فریضه هر مرد و زن مسلمان»، «مصداق علم نافع و برتر»، «برترین معرفت»، «رمز سعادت و نیکبختی» و «امری ملازم با معرفت رب» یاد شده و مورد توجه بسیاری از دین‌پژوهان ـ از جمله «حکیمان و عارفان» ـ قرار گرفته است. اما باید دانست که این آموزه، در معرض مناقشات مختلفی ـ از جمله مناقشه در سند مهم‌ترین پشتوانه روایی آن، یعنی حدیث «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه» ـ نیز قرار دارد. فلذا می‌توان گفت که تلاش برای اثبات حجیت حدیث مذکور، امری ضروری است. برخی از محققان، با تأکید بر ارسال این حدیث، اساساً آن را معتبر ندانسته و برخی دیگر، در عین اذعان به مرسل‌بودن حدیث مذکور، صرفاً با تکیه بر مواردی هم‌چون «تأیید آیات قرآن»، «تواتر معنوی» یا قاعده «ضَم احادیث ضِعاف»، در پی اثبات اعتبار آن بوده‌اند. حال آن‌که می‌توان با اتکاء به اطمینان ناشی از «تراکم ظنون» و با تجمیع مجموعه‌ای از «قرائن سندی و محتوایی»، مانند: «اعتبار منبع»، «حضور در مجموعه معتبر صد کلمه»، «علو لفظ و معنا»، «تواتر معنوی یا اجمالی»، «شهرت روایی»، «مقبولیت در نزد بزرگان» و «برخورداری از مؤیدات قرآنی، برهانی و وجدانی»، به اثبات اعتبار این حدیث پرداخته و زمینه تثبیت یکی از مهم‌ترین معارف عرفانی و پی‌ریزی روشمند «نظام تربیتی اسلام» بر اساس آن را فراهم آورد. 🏷 🆔 @Smh_Doaei
🔸 حدود دو سال قبل، به توفیق الهی، ترجمۀ دعای شریفِ «جوشن کبیر» را شروع کرده و تقریبا همزمان با اولین سالگرد شهادت حاج قاسم، آن را به پایان رساندم؛ ترجمه‌ای که نامش را «زره هزار گره» گذاشته و در ابتدایش نوشتم: تقدیم به جوشن کبیر انقلاب اسلامی، سردار سلیمانی ... 🔹 اما از آن‌جایی‌که تا به امروز زمینۀ انتشار این اثر فراهم نشده است، تصمیم گرفتم که در هر شب یا روز جمعه، بخشی از آن را با همراهان محترم کانال به اشتراک گذاشته و ثوابی که احتمالا بر خواندن آن مترتب می‌شود را به روح مطهر آن شهید بزرگوار هدیه کنم؛ باشد که او نیز نظری بر ما افکنده و گره از کار فروبستۀ ما بگشاید، ان شاء الله. 🔸تذکر این نکته نیز ضروری است که غرض اصلی در این اثر، «تصویرسازی» از مضامین دعای جوشن کبیر و حرکت به‌سمتِ «معادل‌یابی‌های مفهومی» بوده و به همین خاطر، می‌توان از آن، با عنوانِ «دریافتی از دعای جوشن کبیر» ـ و نه ترجمۀ آن ـ یاد کرد. 🆔 @Smh_Doaei